امین ثابتی دعوت کرده به یک بازی وبلاگی: ماجرای روز انتخابات. من مشهورم به حافظه ضعیف. فکر کنم ۲۲ خرداد بود. من تصمیم گرفته بودم رای بدم. مکانیزمهای تصمیم گیری من خیلی ساده است «اگر کسی حرف از حقوق بشر یا آزادی بیان بزنه، من بهش رای می دم.» و خب کروبی در حینی که احمدی نژاد تبلیغات پوپولیستی می کرد و موسوی کلیت حرفش بازگشت به اندیشه های اولیه انقلاب بود، از آزادی بیان حرف زد و من تصمیم گرفتم بهش رای بدم.
با دوستان دیگه هم که صحبت میکردیم، اکثرا به دنبال رای دادن بودند و انتخابها هم یا موسوی یا کروبی. حقوق بشریها بیشتر به کروبی رای میدادند و هیجانی ها و طرفداران اصلاحات جدی به موسوی.
صبح دو تا از هم محلهای ها آمدند خانه ما و با هم رفتیم مدرسه توی کوچه ما. حدس ما این بود که یک ساعتی معطل میشویم ولی بسیار بسیار شلوغ تر بود و روند رای گیری بسیار بسیار کند و مشکوک و مردم بسیار بسیار مودب و دقیق و آرام و با حوصله.
بعد از تقریبا دو و نیم ساعت ایستادن در صف، رفتیم داخل محل رایگیری. بدون شک همه چیز غیرجذاب بود. برگههای انتخابات خبرگان را تقریبا به زور میدادند و باید خیلی سر حال و دقیق سریع بودی تا سر موقع بگویی که نمیخواهی به خبرگان رای بدهی. صندوقها هم شدیدا شبیه هم بودند و رنگ برگه برعکس رنگ صندوقها و من داشتم به این فکر میکردم واقعا چند درصد آدمها ممکن است روی صندوق را بخوانند و برگه ها را بر اساس رنگ در صندوق نندازند. شکاف صندوق ها تنگ بود و بدون شک باید کاغذها را تا میکردی تا بتوانی آن را داخل صندوق بیاندازی. بعدها دولت برای رد ادعای تقلب، کلی برگه تا نشده با اسم احمدی نژاد نشان داد که مسوولین در حال شمارششان بودند و خبرنگاری که چند وقت به حبس محکوم شد هم عکس صندوقهایی را چاپ کرد که مدتها بعد از پایان انتخابات هنوز حتی باز هم نشده بودند.
رای دادیم و بیرون آمدیم و نفر جلویی ما که احتمالا سه ساعت بود خودش را ساکت نگهداشته بود تا صندوق پر از اسم موسوی و کروبی به دلیل «تبلیغات در شعبه» باطل نشود، با هیجان به ما گفت که به کروبی رای داده.
به خانه دوستان رفتیم و فکر کنم تا پایان ساعت رای گیری آنجا ماندیم. بچههای دیگر میخواستند بمانند و با هم چند ساعت اولیه روند شمارش را دنبال کنند ولی ما ترجیح دادیم بخوابم و خوشحالیم (: به خانه رفتیم و راحت بدون تلویزیون و خبر خوابیدیم تا هشت صبح فردا که بیدار شدیم و تلویزیون را روشن کردیم و معجزه را دیدیم. دوستان عصبی ناراحت بودند که جواب از قبل مشخص شده بود؛ نسبت آرا ثابت بود؛ از نظر آماری اعداد ساختگی بود نه نتیجه رای و غیره و غیره ولی به هرحال بانمک هم بود (: جنبه جذابش این بود که عدد اعلام شده برای کروبی ۲۰۰ هزار بود که نشان میداد حرفهایش واقعا برای دولت سنگین بوده و من خوشحالم که با ده پانزده نفر از دوستان نزدیکی زندگی و کار می کنم که به کروبی رای داده اند (:
به نظر من به هیچ وجه انتخابات بدی نبود. به هرحال اصلاحات با نمایان نشدن زشتی دروغ و تقلب و از آن مهمتر نمایان شدن حضور آن ممکن نیست و الان در تمام طول تاریخ زندگی حکومت ها در ایران، احتمالا بیشترین انسانهایی در ایران زندگی می کنند که از دروغ متنفرند و احساس می کنند دروغ و تقلب ضرر بزرگی به آن ها زده است.
پی.نوشت. مغالطه ها یا درک ناصحیحی که می شه اینه که آدم ها درست متوجه دموکراسی نمایندگی نمی شن یا ترجیح می دن نشن. قبول که اینجا دموکراسی نیست ولی به هرحال مشغول در آوردن ادای دموکراسی نمایندگی هستیم. مشکل اصلی و شناخته شده دموکراسی نمایندگی اینه که هیچ آدمی نمی تونه در تمام امور نماینده من باشه. من چون از یک حرف حقوق بشری شیخ خوشم اومد و چون گفته بودم به اولین کسی که از حقوق بشر و ازادی بیان دفاع کنه رای می دم به شیخ رای می دم ولی اصلا معنی اش این نیست که توی اقتصاد هم نظراتش ، نظر من رو نمایندگی کنن یا توی زندگی شخصی الگوی من باشه یا مجبور باشم توضیح بدم که چرا با وجود فلان کار اشتباه فلان موقع اش حالا شده نماینده من. این مشکل اصلی دموکراسی نمایندگی است که کاملا هم در ادبیات سیاسی شناخته شده ولی به قول همون ادبا، شر لازمه.