گشت روز تعطیل یک هفته نیمه تعطیل

یادتونه از وبلاگنویسی تخصصی می گفتم؟ یک نمونه اش وبلاگ هواداران رضا صادقی است. یک وبلاگ سیاه برای یک خواننده سیاه پوش. جذابه و حتی برای علاقمندان نه چندان دو آتشه رضا صادقی جذاب. از «خ-ز»های دوست دختر رضا می تونین توش بخونین تا گپ در مورد کافی شاپ آینده اش: بلک شاپ.

اگر می خواهید با یک نفر آشنا بشین که همه دغدغه‌های اجتماعی داره و هم اخبار رو دنبال می کنه و هم نظراتش رو می نویسه، سری به وبلاگ فریاد بزنید بیتا هفته ای دو سه بار می نویسه و ممکنه یکبار خوندنش باعث بشه بازم برگردین.

و اما می دونم اینجا کلیک می کنین: نوشته های دختری به اسم بوسه؛ البته به گفته خودش دختری با یک عضو زائد. وبلاگ آخرین حرف های یک ترنس سعی می کنه به ما نشون بده که اقلیت ها (به طور خاص ترانس‌ها) هم انسان هستند و مثل من و شما احتیاج به عشق دارند و مشکلاتشون تفاوت زیادی با مشکلات من و شما نداره. مطمئن هستم من و شما به زودی یاد خواهیم گرفت که به تفاوت ها احترام بذاریم. – توجه کنید که بوسه یکی دو هفته قبل از وبلاگنویسی خداحافظی کرده ولی امیدواریم برگرده اما در هر صورت خوندن آرشیو فوق العاده اش هم ارزشمنده.

با قبلی سورپریز شدید؟ پس یک سر به وبلاگ Joojs مشهور به جوجو بزنید. یک وبلاگ تازه کار ولی آلترناتیو که شبیه هیچ وبلاگی که من دیده بودم نیست. بخوانیدش تا ببینید چه چیزهایی که در وبلاگی که بخش های آتیش و جوجو و ناچپق و دست پیچ و زیرس و دکه و فیلتر و پک است پیدا نمی شود.

توضیح سال ۹۳: وبلاگ لوسی رو بلاگفا پاک کرده و یک نفر دیگه اونو گرفته. مایه خجالت برای بلاگفا و دلیل دیگه ای برای ما که بدونیم باید با این بخش از جامعه بیشتر و بیشتر آشنا بشیم.

غرغرهایی در باب وبلاگستان

خب دیدید که این چند روز تعطیل هیچ چیز ننوشتم و سرم هم خیلی شلوغ بود. همینجوری دارم پشت هم وبلاگ تعمیر می کنم و سایت راه می ندازم! منطقی است که به خاطر عاشورا، گشت روز تعطیل هم نداشتیم! از هفته دیگه با هم می ریم وبلاگ گردی (اگر دوست دارین وبلاگتون توی گشت روز تعطیل معرفی بشه ایمیل بزنین به jadijadi توی جیمیل).

کار اصلی این چند روزم مهاجرت وبلاگ دکتر احمدنیا از ام.تی. به اسپیپ بود. دلیل انتخاب اسپیپ (نسبت به ورد پرس) هم این بود که اسپیپ پشتیبانی بهتری از طرف شخص من داره (: وگرنه شکی نیست برای دیگرانی که با اسپیپ کارها رابطه خوبی ندارند، برای یک وبلاگ متعارف، وردپرس کماکان بهترین گزینه است.

راستش مدتی از وبلاگ خونی عقب افتادم و به جاش از کارها جلو. بد هم نیست. اما چیزی که الان که دارم همه وبلاگ ها رو یکجا می خونم می بینم اینه که وبلاگستان ایران داره ضعیف می شه. وبلاگ های خوبی که منبع خبر بودند تبدیل شدن به یکسری ناله از مشکلات روزگار. وبلاگ هایی که از چیزهای جدید می نوشتند تبدیل شده اند به مترجم digg.com و خوشمزه و اینها و شبکه‌های اجتماعی ای و به اشتراک گذاری هم تبدیل شده اند به شبکه‌های دوستیابی (تحت عنوان کتاب، میزبانی و…) و شوخی کردن یکسری آدم خاص با هم.

ابتکارهای ما داره تبدیل می شه به ساختن نسخه‌های فارسی از سایت‌های مشهور و عملا مدت ها است که چیز هیجان انگیزی در وبلاگستان در حال وقوع نیست. انگار تاریخ یکهو به انتها رسیده و ما جلو رفتیم و رسیدیم به بخش تباه تاریخ. احساس می کنم داریم جزیره جزیره می شیم و وبلاگ دیگه برامون داره تبدیل می شه به یک جور رفع تکلیف یا یک جور مسابقه که کی می تونه مخاطب بیشتری جذب کنه. حرفها دیگه کمتر از خودمونه. البته من از اول هم مخالف این بودم که کسی احساس کنه همیشه و هر روز اونقدر حرف جدید داره که بتونه یک روزنوشت راه بندازه. اتفاقا وبلاگ باید روزمره باشه یا خبری / اطلاع سانی یا احساسی. اما مشکل من اینه که اگر مثلا دیگ و خوشمزه رو تعطیل کنن، چند نفر هستن که بتونن به وبلاگنویسی ادامه بدن؟

یا چند نفر هستن که اگر پنج روز وبلاگ نخونن، احساس کنن که چیزی – به جز روابط و اطلاع از وضع دوستان – رو از دست دادن؟ به نظرم مهمترین راه حل ، تخصصی کردن وبلاگ ها است. یک وبلاگ که فقط از سینما بگه، یکی که فقط از زندگی شخصی اش بگه، یک نفر با شغلی خاص که فقط از شغلش حرف بزنه، یک دانش آموز که اخبار مدرسه اش رو بنویسه و … و یک وبلاگ لعنتی که فقط از حقوق دیجیتال خبر بذاره.

چطور جواب سوالات بچه ها را بدهیم؟

بچه ها همیشه سوال هایی دارند در مورد مسایل و بهداشت جنسی دارند، مثل اینکه بابا! من از کجا اومدم؟ یا مامان مامان! من چجوری رفتم تو شکمت؟ و … جواب به این سوالات راحت نیست. فرهنگ ما گاهی جوابش اینه که از مغازه (غیرتمون کجا رفته؟ از کدوم مغازه؟) و گاهی می گه بزرگ می شی می فهمی که مسخره تر است چون معنیش اینه که احتمالا بچه باید از یک غریبه این چیزها رو یاد بگیره.

باید با خوشحالی بگم که کتاب بسیار خوب و بسیار عقلانی ای در این مورد منتشر شده و زیباتر از اون اینکه چون در ایران قابلیت چاپ نداره، مترجمین به شکل پی دی اف در دسترسی همگان گذاشتنش. خود کتاب پیشنهاد می کنه که برای کودکان ۸ تا ۱۲ ساله نوشته شده ولی به نظرم در ایران از ۸ تا ۵۸ ساله براشون مفیده این کتاب رو بخونن (:

مطمئن هستم که سطح دانلود کتاب به صد هزار خواهد رسید پس زودتر به http://kudakaniran.com/ بروید و کتاب رو دانلود کنید. با هزار تشکر از نویسنده و مترجمین و بخصوص کسانی که گذاشتنش روی اینترنت.

تنها دو اشکال کوچیک دیده می شه:

خیلی خوب بود اگر عکس ها حذف نمی شدند یا لااقل یک نسخه کامل هم از کتاب داده می شه.
مقدمه می گه که بعضی از عکس ها به خاطر حجم حذف شده اند که به نظر من حیف است و کسی که می خواد این کتاب رو بخونه ترجیح می ده دوبرابر صرف دانلود شدن بکنه ولی کتاب رو بخونه. دیدم که در سایت نوشته یک نسخه کامل چند جلدی هم هست، در خواست کردم اون رو هم برام بفرستن

کتاب بدون هیچ مجوزی چاپ شده. اسم نویسنده اصلی توش هست ولی خیلی خوب بود لینک اون هم می بود و کتاب هم تجت یک مجوز آزاد منتشر می شد. وقتی اثری هیچ مجوزی نداره یعنی افراد می تونن اون رو در انحصار خودشون در بیارن؛ یک ناشر الان حق داره این کتاب رو ثبت کنه و دیگه هیچ کس حق نخواهد داشت پی دی اف اون رو دانلود کنه. بهتره اینجور آثار تحت مجوزهایی مثل CreativeCommons منتشر بشن. در این صورت هیچ کس حق نخواهد داشت آزادی‌های خواننده رو محدود کنه وهمه تا ابد حق خواهند داشت این کتاب رو بخونند و پخش کنند. اینکار به همین سادگی است که در یک جای کتاب نوشته بشه: این کتاب تحت مجوز Creative Commons منتشر شده.

و یک ایده فوق العاده

مدت ها است داریم فکر می کنیم به نوزاد تازه به دنیا آمده یکی از بهترین دوستانمون چی بدیم. به نظرم یک پرینت خوب از این کتاب عالیه. اگر من بچه داشتم، این کتاب رو می ذاشتم یک جایی در قفسه کتاب هام و در مقابل اولین سوالش، بعد از یک کم توضیح، کتاب رو بهش می دادم. کتاب واقعا خوب نوشته شده و به نظرم برای پرورش یک انسان سالم، لازمه (: از اینجا دانلودش…


اوه الان دیدم که کتاب رو توی سایت برای دانلود نذاشتن ولی تو مقدمه نوشتن هر طور که می تونین پخشش کنین. من می ذارمش روی سایت خودم تا به راحتی دانلود کنید (:

PDF - 1.1 Mb
بچه ها از کجا می‌آیند
یک کتاب دوست داشتنی و دقیق برای پیدا کردن جواب سوال های کودکان درباره مسایل تولید مثل و جنسی

جدید: یک کتاب چاپ شده در این مورد هم در اینجا معرفی شده. البته چون این کتاب چاپ شده در ایران است احتمالا دیدگاه بسته تری نسبت به کتاب قبلی داره (:

یک پست بیش از حد شخصی: جادی اکس مصرف کرده؟

امروز به شکلی غیرطبیعی خوشحالم. نمی دونم فقط به خودم مربوطه یا جمع اینقدر چیز کوچیک و عالی که دور و برم ریخته باعث این حالت شده.

یک حالت معلق بودن ذهنی دارم. یک ماوس هدیه گرفتم که کمی از ماوس قبلی سریعتره،‌ من دستی سرعت رو پایین نیاوردم تا به این سرعت زیاد عادت کنم و حالا احساس می کنم ماوس زیر دستم پرواز می کنه. نمی دونم چرا کی.دی.ای. مصرف سی پی یوش پایین اومده و کامپیوتر انگار روی هوا شناوره اپلیکیشن‌ها در حد ایکس.اف.سی.ای سریع اجرا می شن اما با قدرت کی.دی.ای. فرض کنید پشت ماشینی نشسته باشید که سرعت جت و قدرت تانک رو داشته باشه. کمی خطرناکه ولی لذت بخشه.

این وسط یک نفر به عقلش رسیده که خردل رو با مایونز قاطی کنه به عنوان سس خردل بفروشه که خیلی چیز چرتی است اما نمی دونید با کالباس چقدر خوشمزه شده!‌ از اونطرف رزومه ام رو نوشتم و دیدم چقدر عالی و دوست داشتنی است وقتی به پشت سر نگاه کنید و همه چیز رو عالی ببینید و یکهو در حین فکر به این جریان یک اس ام اس بیاد که: «تولد سی سالگی مبارک»!

بدون شک آهنگ خوب هم تاثیر زیادی داره برای من احساساتی: «زیبا شیرازی» و البته کول دیسک جدید هشت گیگی هم خیلی روحیه می ده. بخصوص که یکهو احساس کردم جزو کامیونیتی (جامعه) بازمتن «پاپی لینوکس» هم هستم: آدم هایی مهربان و صلحجو که بر خلاف بقیه دیستروها فقط تبلیغ می کنن که هر چیز طعمی داره که باید چشیده بشه.

اوه و این هم فوق العاده است که کارها تحت کنترل هستند!‌ خلاصه احساس این رو دارم که روی هوا شناورم و کارها انجام می شن و من ازشون رد می شم. روحیه عالی و راحت است و صفر تا صد یک سایت جدید رو در عرض سه ساعت قبل تموم کرده ام و حالا می خوام برم دنبال تفریح و درست قبل از رفتن قرار می شه دو سه تا از دوستان عکس محیطهای کارشون رو برای هم بفرستن که می‌بینم یکیشون همچین جایی کار می کنه:


واو… می ریم لینوکس پاپی رو نصب کنم روی کول دیسک ببینم می تونم باهاش کامپیوتر هم بوت کنم یا نه (:

یک عکس پس زمینه برای کامپیوترهای ایکس پی

این چند وقت شدیدا مشغول طراحی سایت هستم. دو سه تا سایت جدید راه انداختم از جمله مجله پنگوئن امروز که در حد آزمایشی است برای اینکه ببینیم یک آیا می شه یک مجله لینوکسی راه انداخت. سایت دیگه سایت مجله زنان به آدرس Zanan.co.ir است که البته فعلا سانسوره ولی احتمالا به زودی با یک آدرس جدید این مجله عالی رو در اختیار شما قرار خواهد داد. البته بازم سایت هست ولی خب فعلا به همینجا اکتفا می کنیم (:

اما بک گراندها! یک بک گراند بسیار بامزه انگلیسی دیدم که ترجمه کردمش به فارسی. مخصوص ویندوز ایکس پی طراحی شده ولی روی بقیه سیستم‌عامل‌ها هم قابل اجرا است. امتحانش کنید که به نظر خودم که خیلی باحاله:


خیلی ایده باحالی است نه ؟ البته ایده که از من نیست. از زیر زمین است (:‌ من ازش دو نسخه سیاه و سفید درست کردم که از اینجا می تونید دانلودشون کنید:

تصویر پشت زمینه ویندوز / سیاه
تصویر پشت زمینه ویندوز سفید

مضرات کفش‌های پاشنه بلند

یکی دو هفته قبل بود که این پوستر در وبلاگستان انگلیسی دست به دست می‌شد، به نظرم خوب اومد که به فارسی هم ترجمه بشه و با نظارت ۱پزشک اینکار رو کردم (:‌ نظر شخصی ام این نیست که هیچ وقت کسی کفش پاشنه بلند نپوشه. نظر شخصی من اینه که هر کسی حق داره و باید در مورد کاری که می کنه اطلاعات داشته باشه یا حداقل امکان کسب اطلاعات رو داشته باشه.


برای دیدن پوستر در ابعاد بزرگ، روی تصویر کلیک کنید.

 وضعیت بدنی پاشنه بلند مرکز جرم بدن را به جلو متمایل می‌کند و لگن و ستون مهره‌ها از هم راستا بودن خارج می کند.

 فشار شاید پاشنه بلند باعث بلندتر به نظر رسیدن پاها شود ولی بالا رفتن پاشنه باعث افزایش فشار روی پنجه پا خواهد شد.

 ساق عضله ساق پا متناسب با مقدار بالا رفتن پاشنه منقبض می‌شود و این امر در طولانی مدت سبب کوتاه و سفت شدن عضله خواهد شد.

 اعصاب مورتون پاشنه بلند و پنجه باریک می‌تواند سبب رشد غیرطبیعی عصبی (نوروما) در بین انگشت‌های سوم و چهارم شود که به نوبه خود باعث درد و بی‌حسی انگشتان خواهد شد.

 تاندون آشیل وقتی جلوی پا نسبت به پاشنه پایین می‌آید، تاندون آشیل کشیده به سمت بالا کشیده می‌شود. هرچقدر که طول این تاندون کوتاهتر شود، درد شدیدتر خواهد بود.

 بونیون کفش تنگ می‌تواند باعث رشد استخوانی در محل اتصال شست شود. این رشد باعث پیچ خوردن دردناک شست به سمت داخل خواهد شد.

 انگشتان چکشی پنجه تنگ باعث فشار انگشتان کوچک و تا شدن آنان از مفصل میانی می‌شود. بعد از مدتی عضلات انگشت‌های دوم، سوم و چهارم توان باز شدن را از دست می‌دهند و حتی در صورت نبودن یک کفش تنگ هم شکل خم شده خود را حفظ می‌کنند.

 زانو
وضعیت غیرطبیعی بدن به هنگام راه رفتن با کفش پاشنه بلند، فشار زیادی به قسمت داخلی زانو وارد می‌کند و به همین این ناحیه از بدن یکی از مراکز شایع Osteoarthritis در خانم‌ها است. تحقیقی نشان داده است که پوشیدن کفش پاشنه بلند، احتمال این ضایعه را تا ۲۶٪ افزایش می‌دهد.

 Pump Bump
بندهای سفت کفش‌های پاشنه بلند می‌توانند موجب ناراحتی پاشنه و در موارد حادتر موجب تغیییر شکل موسوم به هگلاند شوند.

 ضایعات قوزک پا
پاشنه بلند به تعادل زیان می‌رساند و احتمال زمین خوردن کسی که این کفش را پوشیده بسیار بیشتر می‌شود. این مساله خطر شکستگی یاترک خوردگی قوزک را به همراه دارد.

 درد مفاصل گودی پا
پاشنه بلند باعث بازتوزیع نامناسب وزن بدن می‌شود. پوشیدن طولانی مدت آن می‌تواند منجر به درد در ناحیه برجستگی کف پا شود.

گردش روز تعطیل، در سردترین هوای ۴۵ سال اخیر

 توی دنیا سه چیز هست که منو به شکلی مثبت بیمار می کنه: اولیش رو نمی گم. دومیش لینوکس است و سومیش ابزار مبتنی بر ایده‌های عالی. البته این سه تا توی یک چیز مشترک هستند: نو و خلاق بودن. اولی و دومی رو دارم و وبلاگ چکیده‌ای از تازه‌ترین‌ها پر است از سومی.

 چیز دیگه‌ای که خیلی روز تعطیلی نیست ولی توی این هفته باید حتما خونده بشه، وبلاگ مریم حسین‌خواه است و بخصوص نوشته آخرش. ارزشمنده. ارزشمند.

 کلا ایده این طرح اینه که وبلاگ‌های خوبی دور و برمون هستند که گاهی نمی‌بینمشون. یکی از اون عالی‌هاش، مادر سپید است. وبلاگی از مادر یک کودک نابینا که به نظر می رسه بخش مهمی از دغدغه‌ زندگی‌اش، فعالیت برای کودکان نابینای این کشور است. این وبلاگ فوق العاده حرفه‌ای نوشته می‌شه: زندگی و خاطرات شخصی و روزمره‌ای که به شما بهترین دید درباره وضعیت نابینایان در ایران رو می‌ده.

 یک مشکل وبلاگستان فنی این روزهای ایران، کپی کاری و ترجمه صرف از سایت‌های مشهوری مثل دیگ و بویینگ و اسلش‌دات و … است. اگر خواننده اون سایت‌‌های خارجی باشید، خوندن مطالب «فنی» وبلاگستان ایران عملا کم لطف می شه (همینطور گوش کردن به اخبار «علمی» صدا و سیما!). اما استثناهایی هم هستند، یکیشون صبونه است. من احتمالا به بعضی از نوشته‌هایش نقدهایی دارم ولی چیزی که این وبلاگ رو به جمع گردش این هفته آورده، ایرانی نویسی نویسنده است. خیلی از نوشته‌ها رنگ و بوی ایرانی دارند و منابع هم به شکل کامل ذکر می‌شن.

 این دو تا وبلاگ از یک نفره: بازی و خدنگ‌اندازی‌ها. خودتون یک سر بزنید ببینید اولی رو می‌پسندید یا دومی را. یا اصلا هیچکدوم رو. شاید هم هر دو رو!به هر خوبی دنیای مجازی اینه که (حتی با وجود عضویت ایران در گروه چهارده کشوری که اینترنت رو سانسور می‌کنند)، انتخاب عمدتا با شماست.

مهمان جدید ما: روبرتو از ایتالیا


روبرتو (که اون «تو» آخر رو باید قوی بگین) یک پسر ۲۶ ساله است. البته شناسنامه‌اش می گه ۳۴ ولی هم ظاهر جوون‌تری داره و هم دلی جوون‌تر. سه سال پیش از ایتالیا خارج شده و با همین تیپی که می‌بینید فرانسه، ایرلند و چند کشور اروپایی دیگه رو زمینی و قدم به قدم رد کرده تا برسه به ارمنستان و ترکیه و حالا ایران.

حدود دو هفته است که ایرانه و خراسان رو دیده و بسیار پسندیده! دلیلش هم موسیقی است. به موسیقی‌های محلی گوش می ده و علاقه داره. یک نی ارمنی هم با خودش آورده و دنبال اینه که با یک سه‌تار عوضش کنه (: خودش گیتار و بانجو و اینجور چیزها می زنه.

یک تی‌شرت داره که روش به زبان‌های مختلف نوشته «من به برلوسکونی رای ندادم» ولی این روزها که سرده بیشتر پولیور و کتش رو می پوشه که روش یک علامت آگاهی از ایدز (روبان قرمز) سنجاق شده.

روبرتو سه روز است که مهمون ما است. بدیش اینه که ما اهل موسیقی نیستیم ولی خب گپی می زنیم. ظهر باهاش رفتیم پیتزا خوردیم که گفت اصلا شبیه پیتزاهای ایتالیایی نیست. قابل توجه دوستان نوکیایی اینکه، همه پیتزاها جلوشون نوشته بود «با سس آلفردو» و روبرتو با خنده می‌گفت در ایتالیا چیزی به اسم سس آلفردو وجود نداره. امشب هم برامون «پاستا» پخت. تند بود و خوشمره. فکر کنم ماهی تن و زیتون رو هم بهش اضافه کرده بود موقع پختن.

مشکلش گیر افتادن در سرما است و زمین‌گیر شدن هفته اخیر در تهران (: به زودی می‌خواه راه بیافته به بقیه موسیقی‌های ایران هم گوش کنه (: