سلام مجید جان،
من یکبار خیلی قدیمها اسمت رو کنار عبارت «سلطان عشق و احساس» شنیدم – اونم از دوست بسیار باسوادی که کارش تحقیق روی موسیقی بود. چون لقب بامزهای بود و باعث شد آهنگهات رو از اینترنت دانلود کنم و گوش بدم (امکان خریدنش هست؟). چیزی نبود که طولانی گوشش بدم ولی اصلا هم بد نبود. صدای دیجیتالش بامزه بود و همینطور کلیت شعرها فضای جالبی داشت. یک هفته ای گوش کردم و به بعضی دوستان هم معرفی کردم که به عنوان یک چیز متفاوت گوش بدن.
الان اما دوباره توی سفرم و آهنگ بخشی از زندگیام رو پر می کنه و توی لینک یکی از دوستان خیلی عزیز، یک آهنگ قدیمی ازت دیدم: اینو زدم تا بدونی (یوتیوب). آهنگ ناراحت کننده ای است. هنوز سبک ناله و معشوق ستیزی و اینهات قشنگه ولی شعر عمیقا مهمله.
توش تعریف می کنی که یک دختر رو کتک زدی و با اینکه خودت خیلی ناراحتی ولی لازم بوده. میگی که وقتی پرسیدی «کجا داری میری» بهت جواب درست نداده و تو سیلی زدی تا «یادت بمونه هر جا می ری باید بگی» و توضیح میدی که وقت رفتن طرف نبوده و دلت دل نمی کنه و «بدون هر جا که بری خاطراتت مال منه» و «اینو زدم تا بدونی از دست تو ناراحتم».
مجید عزیز، این آهنگت بسیار بده. اونقدر بد که کافیه باهاش شنوندههات رو از دست بدی. تو هنرمندی و ریشت رو مدل مدل دار اصلاح میکنی. کتک زدن یک دختر برای اینکه «یادت بمونه هر جا می ری باید بگی» کار یک وحشی است. دقیقا همونی که اسید می پاشه توی صورت یکی. فرق این شعر با قاتل دختری که بهش «نه» گفته، در سطح شعور نیست بلکه فقط در میزان وحشیگری است.
زن انسانه. گفتن اینکه «اینو زدم داری میری، یادت باشه مردی داری» مایه خجالته. یا مثلا اینکه «اینو زدم یاد بگیری […] جواب سربالا ندی» فقط بازتولید کننده اینه که هر کس زورش بیشتره باید به -در ظاهر- ازش اطلاعت کرد. خراطهای عزیز، سلطان عشق و احساس، ژانر معشوق-ستیزی شما قبول ولی با کتک کسی چیزی یاد نمیگیره.
آهان! اینم بگم که اگر بعد از کتک زدن یک انسان با خودت فکر میکنی یا میخونی «الهی بشکنه دستی که خورد به صورتت» یا «درسته که زدم ولی خیلی دوستت دارم تو رو» یعنی شدیدا نیازمند مراجعه به روانپزشک هستی. آدم سالم هیچ کس رو کتک نمیزنه. تو صاحب هیچ کس نیستی که حس کنی باید برای آموزش یا تربیتش کتکش بزنی و بعد تازه جوگیر هم بشی از انجام این مسوولیت سنگین. بیتی مثل «الهی قربونت برم اشکات آتیشم میزنه» یا «آخ روی ماهش رو ببین، الهی دستم بشکنه» تنها دو معنی داره:
- جزو اونهایی هستی که میدونن زدن بده ولی فکر می کنن وظیفهشونه
- جزو اونهایی هستی که دجار جنون آنی می شن
گروه اول باید سطح آگاهی فرهنگیشون رو ببرن بالا (حتی اگر حقوق بگیرن که نبرن بالا) و گروه دوم هم باید مراجعه کنن به مشاور/روانپزشک و خیلی صریح دنبال کمک بگردن.
حالا که برات زیاد نوشتم، این رو هم بگم که چند وقت پیش یک خواننده افغان یک شعر خونده بود در مورد معشوق خردسالش. توی افغانستان به اون شعر اعتراض شد و خواننده هم در نهایت توضیح داد که به نظرش عشقبازی با کسی که به هجده سالگی نرسیده کار درستی نیست. حدس من اینه که تو هم با خشونت خانگی موافق نباشی و بدونی که چیز درستی نیست اما خب به قول اهل دل در ضرورت شعری اونو خونده باشی.
پیشنهاد می کنم
کار بسیار قشنگیه اگر اعلام کنی که امروز بعد از سه سال لازم می دونی بگی که از شعر اون آهنگ راضی نیستی. به نظرت کتک زدن انسانها بده و خشونت خانگی زشت تره و خشونت نسبت به زنان در خانه از همه قبلیها خجالتآورتره. خشونت خانگی وجود داره ممکنه برای من و تو شعر باشه و بازی با کلمات ولی واقعا کسانی هستن که ممکنه آهنگ تو رو بشنون و بیشتر و بیشتر توی مغزشون حک بشه که طبیعیه مردی زنی که دوست داره رو کتک بزنه حالا چه برسه به کتک زدن غریبهها.
جادی
دسته: مقاله
خاطرات سفر دوحه قطر – شترهای سوق واقف
شاید براتون عجیب باشه ولی گاهی اروپاییها و آمریکاییها از ما ایرانیها میپرسن «شما با شتر اینطرف اونطرف میرین؟». همین سوال رو ما از عربها داریم. بخصوص وقتی من هربار پیاده برای رفتن به اصلیترین مرکز توریستی دوحه یعنی سوق واقف (که الان صفحهاش رو به ویکیپدیا اضافه کردم) از کنار این صحنه رد میشم:
متوجه هستم که عکس بده ولی تنها زمانی میشه پیاده در این مسیر راه رفت و زنده موند که آفتاب قطر توی آسمون نباشه. اینجا یک محوطه بزرگ است پر از شتر و درست در کنار پارکینگ ماشینهای جلوی بازار سنتی. برای من همیشه سوال بود که این چیه؟ فروشگاه شتر؟ نمایشگاه شتر؟ پارکینگ شتر که درست کنار پارکینگ ماشین است؟ بذارین یک نگاه هوایی به محل بندازیم:
شترها جایی هستن که با فلش قرمز مشخص شده و فلش آبی هم سوق اصلی رو نشون می ده. بازار خیلی بزرگ نیست (حواستون باشه که کل قطر تقریبا یک میلیون نفر جمعیت داره). جلوی سوق کلی خانم با روبنده نشستن و غذاهای محلی میفروشن. روی میزهای پلاستیکی و قابلمههای خونگیشون. بازار دو بخش سنتی و مدرن است. توی بخش سنتی واقعا شبیه یک بازار یک شهر ایرانه. مغازههای نسبتا کوچیک که همه چیز می فروشن. هم فله هم تکی. از پارچه تا ادویه و اسباب بازی پلاستیکی و دمپایی و لباس و یک گذر مخصوص هم داره برای فروش حیوانات (از سگ و گربه تا پرنده و سمندر و لاک پشت حتی قورباغه!) سر کوچه طلافروشها هم یک شرطه (پلیس) ایستاده که البته نه اسلحه داره و نه احتمالا مواظب چیز خاصی است. توی شبهای تعطیل دو شرطه دیگه سر بخش توریستی ایستادن و اجازه نمیدن «آدمهای معمولی محلی مجرد» وارد بشن و فضا خارجیتر / خانوادگیتر میشه.
بخش توریستی یکی از خیابونهای عریضتر است (دقیقا نوک فلش آبی) که مسقف نیست و وسیعه و پر از فروشگاههای کمی لوکستر و البته رستورانهای خوبی از سراسر جهان و گاهی برندهای مشهور (مثلا بستنی بسکین رابینز) و روی میزهایی که بیرون رستورانها است رو گله گله آدمهایی پر کردن که اکثرا دارن قلیون میکشن (که اینجا بهش میگن شیشه).
بخش سبز اما جایی است که خوف میکنیم با رفتن. من دو بار مثل غریبهها رفتم تو و احساس بیربط بودن داشتم. مغازههایی بسیار بزرگ (مغاز در حد سالن پذیرایی) که اکثرا باز و قوچ و شاهین میفروشن و توشون در هر لحظه هفت هشت تا آدم پولدار لم دادن روی مخدهها و دارن حین چایی و قلیون، تلویزیون میبینن (معمولا شوهای عربی یا اخبار). کل مغازهها هم پر است از چوبهایی که روی زمین نصب شدن و روی هر کدوم یک پرنده شکاری نشسته که یک چیزی مثل کیسه روی سرش است. فضا اینقدر باکلاس بود که من حتی جرات نکردم برم تو درخواست گرفتن عکس بکنم (:
درست نوک فلش سبز، اشاره میکنه به یک میدون اسب دوانی کوچیک. یکی از دوباری که من اونجا بود یک شیخ کوچولو (در حد هشت سال) با خانواده در حال انتخاب اسب بود. اسبها رو از اسطبلهای مغازه میآوردن بیرون و بهشون میگفتن (؟) دور این میدون تاخت بزنن و آقا پسر میگفت که از دویدن این اسب خوشش اومده یا نه.
در برگشت با دوست بحرینیام گپ میزدم. گفت که این شترها احتمالا اینجا هستن تا فضای سنتی بازار رو حفظ کنن و پروژهای است از طرف شهرداری برای رونق دادن به توریسم. بخش دیگهای از این پروژه موسیقی زنده است در خود سوق در شبهای تعطیل. همین دوست اضافه کردم که اسبها مطمئنا اسب خوبی نیستن چون اسب خوب رو تو مغازه عمومی نمیفروشن. بخش مهمتر حرفش هم پول شویی بود. گفت که در کشورش اسب روشی برای پول شویی است چون ارزش واقعی نداره؛ نه میشه نگهش داشت و نه میشه استفادهاش کرد. شما یک اسب میخرین به ارزش مثلا یک میلیون دلار، بعد هدیه میدین به یکی دیگه و دست به دست میشه و بعدا گفته میشه که فلانی هم داده به فلانی و فلانی هم میگه خب اسب پیر شد فوت کرد یا اینکه الان سه تا بچه داره که هر کدوم یک میلیون میارزن (: حالا سازمان حسابرسی یک کشور غیرشفاف بیاد بشینه ببینه دقیقا چه پولهایی این وسط رد و بدل شده (((:
راستی! این سوق به خاطر تعداد زیاد ایرانیهاش به «سوق ایرانی» هم معروفه. کسانی که یکی دو نسله در قطر زندگی می کنن و عاشق شیرازن.
مرتبط:
– صفحه سوق واقف در ویکیپدیای فارسی
– فیلمی از بخش توریستی سوق واقف
– گشتی در سوقواقف. مرکز فروش حیوانات و پارچه
برنامهنویسها و کاربران از نظر همدیگه
رباتهایی بدون بدن
همچنین چاپ شده در اعتماد بیست مهر ۱۳۹۰
ما که بچه بودیم، ربات یک کلمه خارجی نامانوس بود که میگفتند به جای آن واژه غریب، بهتر است از عبارت «آدم آهنی» استفاده کنیم. اما ترکیب آدم آهنی مستقل از خندهدار بودن، خیلی زود رابطهاش را با جهان واقعی از دست داد. نمونههایی که در کارخانهها شروع به کار کردند فقط یک بازو بودند که اصلا شبیه آدم رفتار نمیکردند و نمونههای آزمایشی که شبیه آدم ساخته میشدند، دیگر آهنی نبودند. نمونههای پیشرفته گروه اول در حال از دست دادن بیشتر و بیشتر آدمیتشان هستند و نمونههای پیشرفتهتر گروه دوم در حال از دست دادن بدنشان.
سیری نرمافزار به اصطلاح هوشمند موبایلهای جدید اپل است. یک منشی شخصی در تلفن همراه که اگر لهجه قابل قبول آمریکایی یا بریتانیایی داشته باشید، میتواند صحبت انگلیسی شما را اول به متن تبدیل کرده و بعد واقعا آن را درک کند. اگر از خانم سیری بپرسید «سیری کیست؟» بسیار موقر جواب میدهد که «دستیار شخصی متواضع شما». اگر به او بگویید «سر راه یادآوری کن که گل بخرم» این را به خاطر خواهد سپرد و وقتی به مغازه گل فروشی نزدیک شدید آن را یادآوری خواهد کرد یا اگر به او بگویید «به لیلا اسمس بزن و بگو بلیت همواپیما را خریدهام» اینکار را خواهد کرد. سیری حتی میتواند به شما جواب بدهد که «پنجاه ریال قطری چند دلار است؟» و این یعنی کاملا حرفهای شما را میفهمد.
اما این معجزه چطور اتفاق افتاده؟ با انباشت اطلاعات و اجازه دسترسی سریع و آسان به آن. شاید برایتان جالب باشد که گروهی از هکرهای جبهه مقابل (یعنی آندرویدیها) تصمیم گرفتند برنامهای مشابه سیری برای سیستمهای غیراپلی بنویسند و تنها پس از گذشت هشت ساعت، به نمونه مشابه رسیدند: برنامهای که میتوانید با آن حرف بزنید و جوابهایی هوشمندانه به سوالهای شما میدهد. بحث این است که آنقدر اطلاعات در اینترنت انباشت شده و آنقدر مکالمه در آن صورت گرفته که در مورد فکتها (مثلا اینکه تاخیر فلان خط هواپیمایی معمولا چقدر است یا نزدیکترین گل فروشی کجاست) یک بانک اطلاعاتی وجود دارد و در مورد همه سوالها قبلا مکالمه شده و جوابی در جایی پیدا میشود. اگر از ایریس (که فقط در هشت ساعت نوشته شده) بپرسید «چرا جوجه از خیابان رد شد؟» خواهد گفت «برخی میگویند چون میخواست به آنطرف خیابان برود». این جواب از جایی در اینترنت برداشته شده. اگر سوال معقولتری مطرح کنید و مثلا بپرسید «خواص چای سبز چیست؟» جواب از منبعی معقول تر مثل ویکیپدیا برخواهد گشت.
اما فرق این برنامهها با نمونههای قدیمیتر در شخصیت آنها است. سیری فقط یک موتور جستجو نیست بلکه برای خودش انسانی مستقل است که او را از یک برنامه، به یک منشی واقعی تبدیل میکند. هنوز انتقادات در مورد جنسیت سیری جریان دارد. برخی میگویند زن بودن سیری و تواضع بیش از حدش، تکرار نقشهای جنسیتی همیشگی است و محکمتر کردن نقش فرودستی زنان در ذهن آدمها. برخی هم انتظار دارند اپل به زودی گزینه انتخاب جنسیت منشی را در اختیار کاربر بگذارد و این احتمال هم وجود دارد که در قدم اول جنسیت بر اساس کشورها توزیع شود باشد اما به هرحال چیزی که در آن هیچ شکی نیست این است که حضور سیری فتح بابی بوده برای واقعیت پیدا کردن مفهوم ربات در نقش یک انسان واقعی؛ آنهم یک ربات کاملا متعالی. یک ربات بدون بدن.
اخبار گنو لینوکس هفته از رادیو ۲۴ – ۲۱ مهر ۱۳۹۰
یکبار دیگه آخر هفته و یکبار دیگه اخبار دنیای آزاد توی رادیو ۲۴ وبلاگینا که قسمت دومش به اخبار دنیای گنو/لینوکس و جهان آزاد مرتبط است (:
برای شنیدن رادیو:
[audio:http://weblogina.com/files/radio24/radio24-13-October-2011.mp3]و اگر هم ترجیح میدین دانلود کنین و بشنوین، از اینجا دانلود کنید
گنو پی دی اف از فهرست پروژه های اولویت بالا خارج شد
فهرست پروژههای اولویت بالایی گنو، اونهایی هستن که تموم شدنش برای داشتن یک دستکاپ امروزی و کامل، ضروریه. کتابخونه ای برای کار با پی دی اف از ۲۰۰۷ توی این فهرست بود و حالا با کامل شدنش از فهرست خارج شده. کتابخونه libpoppler که بیشتر برنامههای دنیای لینوکس ازش استفاده میکردن، حالا همه امکانات استاندارد یک پی دی اف رو داره از جمله فرمها و حاشیه نویسی. +
زبان برنامه نویسی جدید گول: دارت
همونطور که انتظار داشتیم، این زبان توی کنفرانس GOTO معرفی شد. دارت قراره زبانی باشه که که بتونه توی یک ویرچوال ماشین کروم اجرا بشه و روی بقیه مرورگرها هم ترجمه بشه به جاوااسکریپت.اهداف دارت قراره سه تا بوده باشه: یک زبان ساختارمند و فلکسیبل باشه / زبانی آشنا و طبیعی باشه برای برنامه نویس های فعلی و در مرورگرهای مدرن پرفورمنس خوبی داشته باشه. حالا باید صبر کنیم و ببینیم جامعهای که بیشتر ازش سر در می یارن، در موردش چی خواهند گفت. +
اسم رمز فدورای هفده: سوسیس معجزهامیز
سوسیس؟! واقعا اسم رمز رو گذاشتین سوسیس معجزه آمیز؟! حالا سوسیس نباشه بگیم Beefy Miracle! چه حرکتیه! در حالی که اسم رمز اوبونتوی بعدی شده «مورچه خوار دقیق» ما باید باشیم سوسیس معجزه آمیز؟! به هرحال اسم با رای در میلینگ لیست انتخاب شده. رتبههای بعدی لیژ و Never بودن .به هرحال از این فدوراییهای شکمو بعید نیست چون قبلا هم میخواستن اسم فدورای شونزده رو بذارن بیکن! +
و مهمترین چیزهای جدید
تاینی کور لینوکس ۴ است + نه برای اینکه تنها توزیع لینوکسه که این هفته اومده بلکه چون ۱۲ مگه و توی ده ثانیه در محیط گرافیکی اش بوت می شه! دومین ریلیز جدید، بازی است! بعله بازی رو لینوکس (: Spead dreams یک بازی ماشین رانی سه بعدی هیجان انگیز رسیده به بتا یک نسخه دو و بسیار هم قشنگه و در ppa های اوبونتو هم هست. راستی! برنامهنویسهاش درخواست دادن که اگر کسی میخواد روی چند نفره کردن بازی از طریق اینترنت کار کنه، به تیم ملحق بشه. +
مهاجرت ۱۷۰۰۰ دادگاه هند از ردهت به اوبونتو
خبر جذابیه! دادگاه عالی هند یک دی وی دی شخصی شده از اوبونتو ۱۰.۰۴ داده به بیش از ۱۷ هزار دادگاه کشور که در حال حاضر چهار پنج ساله دارن ردهت استفاده می کنن. کانالهای رفع مشکل و سوال و غیره هم فراهم شده. حتی یک اسمس هم هست که میتونین گاهی ازش کمک بگیرین و گاهی نکات جالب براتون بفرسته. +
آشوب ناشی از تعطیل کردن سروس تایم زونها
دیوید اولسون سالهای سال است که روی یک اف تی پی سرور فایل تایم زون همه کشورها رو قرار می ده و تعداد عظیمی از یونیکس های سراسر دنیا خودشون رو با اون سینک می کنن. این دیتابیس رو همه ادمین ها به اسم دیتابیس اولسون می شناسن. حالا یک شرکت ادعا کرده که چون از چند سال قبل چنین اطلاعاتی رو می فروخته، مالکیت معنوی اون رو داره و کسی حق نداره این اطلاعات رو جایی روی اینترنت بذاره. شرکت آسترولیبل به دادگاه شکایت کرده و اولسون هم اف تی پی سرور شخصی اش رو خاموش. حالا سیستمهای یونیکس و برنامههای جاوا و کلی چیز دیگه که از روی این سرور تایم زونها رو میخوندن با خطر کارکرد اشتباه روبرو هستن. همه معتقد هستن که آسترو نمی دونم چی چی توی دعوا شکست می خوره و گروهی هم درخواست کردن که شرکت های بزرگ مثل آی بی ام، اوراکل، اپل، گوگل و ردهت در این مورد پشت اولسون رو بگیرن. +
و در نهایت معرفی هفته!
من خودم درکش نکردم. حتی مطمئن نیستم فهمیده باشم چیه. برین به آدرس http://bit.ly/24linuxjs و روبرو بشین با یک جاواسکریپت که یک ویرچوال ماشین است که یک کرنل لینوس رو بوت می کنه. در اصل شما یک جاوااسکریپت دارین که شبیه ساز لینوکس نیست بلکه واقعا یک لینوکس بوت کرده. از اون عجیبتر (البته از این چیزی عجیب تر نمی شه)… به هرحال نکته بعدی اینکه اطلاعات شما و تغییراتی که توی اون بلوک سه مگی می دین (که باید صبر کنین اول لود بشه) به شکل محلی و اچ تی ام ال پنج ذخیره می شن در نتیجه پایدار هستن… خلاصه اینکه من چیز زیادی نفهمیدم ولی دیدنش عجیبه +.
پاسخ به هشت سوال از ده سوال اصلی ایرانیان از گوگل
مهرداد مومنی که یکی از مطرحترین برنامهنویسهای ایران است یک اسکرین شات گرفته از حدسهایی که گوگل بعد از وارد شدن «چگونه» در مورد چیزی که میخوایم تایپ کنیم میزنه. مدتی قبل اسکرین شات مشابهی باعث شد دوستان طرفدار قدرت سیاسی حاکم، شروع کنن به داد و بیداد که گوگل میخواد ارزشهای ما رو از بین ببره و غیره ولی واقعیت اینه که گوگل اینها رو بر اساس بیشترین سرچهایی که هموطنان عزیز میکنن، نمایش میده. در اصل وقتی ام.تاکس نوشته «چگونه» گوگل نگاه کرده ببینه قبلا مردم با این کلمه چه چیزهایی رو همراه میکردن و پر استفادهترینهاش رو نشون داده. اما واقعا پر تکرارترین سوالها چیا هستن؟
و آیا کسی واقعا به جواب درستی میرسه؟ بذارین حداقل من جوابهام رو بهتون بدم.
چگونه لب بگیریم ؟
بهترین روش لب گرفتن اینه که به زور نباشه. با کشش دوطرف باشه و علاقه. همیشه مسواک بزنین و نخ دندون. هیچ چیز منزجر کنندهتر از دهنی نیست که بوی بد بده و یکی کشف کنه که اتفاقا طعم بد هم می ده!
برای خوب لب دادن یا گرفتن، ریلکس باشین. کارهای عجیب نکنین. طبیعی رفتار کنین و رمانهای پورنو رو بندازین دور. لازم نیست زبونتون رو تا حلق بکنین تو دهن طرف یا هر کار دیگه. کارهای پیشرفته تر رو بذارین وقتی یاد گرفتین. کمی رمانتیک باشین و نه گاز بگیرین نه بادکش کنین. راحت و ساده.
چگونه بکنیم ؟
جواب کوتاه اینه: با کاندوم. اما جواب بلند پیچیدهتر و مبتنی بر این که بدونیم رابطه جنسی، معاشقه یا سکس، یک رابطه دو طرفه است. اینطوری نیست که یکی یک جایی باشه شما برین بکنین و برگردین. باید بذارین کارها پیش برن. عجله نکنین. ابتکار عجیب نزنین. فیلمهای پورنوی بی معنی رو از فکرتون بیرون کنین و بلوف بیخود هم نزنین که استاد همه چیز هستین و دینامیت و این حرفها. معاشقه جذابه. عجله نکنین. بدونین که تقریبا صد هزار ساله مردم دارن به شیوهای نسبتا مشابه بچه دار می شن. پس شما هم از پسش بر می یان. در مورد سکس چیزهای معقول بخونین. حرفهای مزخرف رو بریزین دور.. اگر جایی کوچکترین اثری از پورنوگرافی دیدین، بدونین که احتمالا اطلاعاتی که اونجا ارائه میشه به درد نمی خوره (مثال نقض؟ ککک). به فروم های پورن توجه نکنین چون اکثر آدمهایی اونجا چرخ میزنن که دسترسی به سکس درست ندارن و غیره و غیره.
برای یک رابطه خوب، همدیگه رو بشناسین و اعتماد داشته باشین. آروم باشین و بذارین کارها طبق غریزه پیش بره. با هم حرف بزنین و دائما فیدبک بدین. زور نزنین و بدونین که اگر بخواین کارها رو سریع پیش ببرین، اینبار ممکنه به نتیجه برسین ولی طرف علاقه و کشش نسبت به شما رو از دست می ده و منزجر کننده می شین براش. تکرار می کنم: جواب خلاصه اینه: کاندوم. بارداری دردسرهای زیاد داره و بیماری دردسرهایی بسیار بسیار بزرگتر.
چگونه جذاب باشیم؟
با طبیعی بودن. اولا که تمیز و مرتب باشین (عطر بوی جوراب رو از بین نمی بره و رول زیر بغل، بوی حمام نکردن رو). بعد هم اینکه بخش عظیمی از جذابیت به شخصیت بر می گرده. باز باشین، ساده باشین، دوستانه باشین، لبخند بزنین، در مورد چیزهای مهم اطلاعات کافی داشته باشین، دروغ نگین، مهربون باشین، کمک کنین و غیره. اینجا فیلمهای کمدی خیلی می تونه بهتون کمک کنه. سریالهای کمدی رو نگاه کنین و ببینین چقدر مسخره است وقتی یکی سعی می کنه مصنوعی خودش رو جذاب نشون بده یا چقدر زننده است وقتی یکی سعی می کنه از طریق شوخیهای جنسی با یک دختر، باب سکس رو باز کنه. ژست گرفتن مایه خنده است. طبیعی باشین و خوشحال. اگر پسر هستین داشتن شوخ طبعی کمک خوبیه و اگر دختر هستین، تلاش نکردن برای نشون دادن چهرهای متفاوت از چیزی که هستین.
چگونه مخ بزنیم؟
مخ زدن رو به معنی علاقمند کردن یک نفر به دوستی با خودمون گرفتم
با احترام گذاشتن. توی ایران باب شده که آدم ها برای «مخ» زدن توهین میکنن. شوخی مرسوم سریالهای در پیت اینه که «حالا می خوای قبل از خوردن دستپختت زنگ بزنم بیمارستان که آماده باشن» و شیوه آشنایی ما توی خیابون اینکه «چطوری میمون؟» و طرف بگه «خفه شو» و ما بگیم «منظورم گل میمون بود که خب هنوز میمونه» یا چنین چیزهایی. محترم باشین، از زیبایی واقعی تعریف کنین، ریلکس باشین. چشمک بزنین (چشمک عالیه!) و اگر طرف براتون ارزشمنده، براش ارزش قایل بشین.
اگر هم منظورتون از مخ زدن مربوط به همون دو سوال قبلیه که خب چه کاریه وقت و انرژی خودتون رو حروم کنین؟ پنجاه تومن پول خرج کنین و به چیزی که می خواین برسین (: هم راحت تره هم سر راست تر هم بی دردسرتر و بدون شک بسیار کم هزینه تر.
چگونه پولدار شویم؟
از تخصص من خارجه. ولی برای یک شغل معمول، کارهایی که دوست دارین رو خوب یاد بگیرین و داوطلبانه به بقیه کمک کنین تا شناخته بشین.
چگونه چاق شویم؟
از تخصص من خارجه ولی اگر در مناطق ۲ یا ۳ یا ۸ یا ۹ هستین شاید سوپرمارکت اینترنتی اش به دردتون بخوره. در غیر اینصورت هم برین به سوپر مارکت اینترنتی چاره.
چگونه لاغر شویم؟
اولا خوشحالم که این سوال پایینتر از چگونه چاق شویم است، دوم هم جواب کاملا ساده است: یک جوری که اگر پنج کیلو لاغرتر شدین فوت نکنین (: فراموش نکنین که کمی انحنا برای بدن لازمه (:
چگونه حامله شویم؟
حاملگی نتیجه رسیدن اسپرم مرد است به تخمک زن. در زندگی معمول هم فقط و فقط از طریق سیدن منی مرد به داخل مجرای تناسلی زن پیش می یاد. کارهایی مثل سینما رفتن، بوسیدن، بغل کردن و حتی ریختن منی روی بدن باعث بارداری نمی شه ولی مهمه بدونیم که در حین سکس ممکنه کمی منی قبل از ارگاسم خارج بشه و در نتیجه تنها روش معقول پیشگیری از طرف مرد کاندوم است. روشهای دائمی که به کنار، چیزهایی مثل ارگاسم شدن در خارج بدن، سکس در تاریخهای خاص و غیره و غیره هیچ کدوم به طول صد در صد جریان رو امن و راحت نمیکنه.
پس برای حامله شدن… سکس کنین (: اگر دارین سعی می کنین ولی حامله نمی شین بیشتر سکس کنین (: مثلا سه بار در هفته. بحث اینه که تخمک بعد از رها شدن تقریبا بیست و چهار ساعته میتونه به بچه تبدیل بشه… سه بار سکس در هفته شانس برخورد اون توی این هفته با اسپرم رو بیشتر می کنه. کیتهایی هستن به اسم OPK که میتونن تخمکگذاری رو مشخص کنن ولی با همون توصیه سه بار سکس در هفته احتمالا به راحتی موفق می شین (: در دوره «تلاش» الکل و سیگار رو ترک کنین و سکسها رو رمانتیکتر جلو برین و از پوزیشنهایی استفاده کنین که باعث میشه اسپرم بیشتر و عمیقتر توی بدن بمونه. مشخصه که دیدن دکتر زنان و گفتن اینکه می خواین برین سراغ بارداری همیشه توصیه می شه.
چگونه سایت بسازیم؟
یکهو بحث عوض شد! سایت در اصل یکسری فایل است به یکی از زبونهای قابل فهم در وب (مثلا html یا php). این فایلها باید روی یک هاست قرار بگیرن (که مثل یک هارد دیسک در اینترنت می مونه) و یک اسم باید بهشون اشاره کنه تا از طریق اون بتونین به این سایت وصل بشین (مثلا jadi.net). اگر به یک فروشنده هاست و دامین مراجعه کنید (مثلا پرشین تولز) با قیمتی حدود ۲۵ هزار تومن در سال بهتون اینها رو می فروشه. بعد باید با برنامههایی مثل Microsoft Frontpage فایلهای سایت رو آماده کنین و از طریق ftp یا ابزارهای دیگه که هاست در اختیارتون گذاشته به روی هاست منتقلش کنین و حالا مردم می تونن سایت شما رو ببینن! سایتهای پیچیدهتر نیاز به برنامه نویسی دارن و بانکهای اطلاعاتی و غیره. گاهی هم میتونین برنامههای آزادی مثل وردپرس یا دروپال رو دانلود و روی هاست نصب کنین تا بدون دردسر به یک سایت پیچیده و بزرگ برسین.
اما همیشه نیاز به این تیپ کارها ندارین. کارهای بالا مثل ساختن یک خونه است. گاهی فقط کافیه برین و یک اتاق توی یک مجتمع بزرگ اجاره کنین. اصلا هم کار بدی نیست. دردسرش کمتره و احتمالا مردم هم راحتتر خونهتون رو پیدا می کنن. تازه لولهها هم که خراب بشن، یکی دیگه خودش بدون اینکه شما درگیر بشین تعمیرش می کنه. مثلا میتونین به وردپرس دات کام برین و با باز کردن یک اکانت اونجا، برای خودتون یک وبلاگ بسازین که بی دردسر می شه توش نوشت و بعد از مدتی تصمیم گرفت که آیا واقعا لازمه برای خودتون یک سایت مستقل داشته باشین یا نه.
چگونه ایمیل بسازیم؟
برای ساختن ایمیل توی یاهو کافیه به این آدرس برین و فرم رو بر اساس این راهنما پر کنین:
اینجوری یک شناسه براتون ساخته می شه که باهاش وارد یاهو میشین. حالا با فشار دادن Mail از ستون دست چپ یاهو (به آدرس www.Yahoo.com)، میتونین Mail که معمولا اولی توی لیست است رو فشار بدین و در صفحه بعدی بعد از وارد کردن یوزری که انتخاب کردین (توی مثال من jaditest بود) و پسوردش وارد ایمیلتون بشین.
پایان
هزار و ششصد کلمه نوشتم ولی خوشحالم که به هشت تا از مطرحترین سوالهای ایرانیها توی اینترنت، جواب دقیق دادم (:
خرما برای جابز
همچنین چاپ شده در روزنامه اعتماد ۲۰ مهر ۱۳۹۰
هفته قبل هفته جابز بود. کافی بود هر سایت یا شبکه اجتماعی را باز کنید تا چیزی در مورد جابز بخوانید؛ به احتمال زیاد توضیح زندگی کپی پیست شده یا متنی در این مورد که چقدر جابز انسان بزرگی بود و چه خدمتی به بشریت کرد و چگونه برای نویسنده همیشه یک الگو بوده و هست.
ولی از خیلی چیزها حرفی زده نشد، شاید به خاطر ناآگاهی نویسنده و شاید به خاطر اینکه گفتن یک چیزهایی در مجلس ختم درست نیست. بعضیها اما بدون تعارف بودند. استالمن (+ و بعد + ) و ایریکس، تعارف نکردند و نوشتند که اپل شرکتی غیرانسانی را اداره میکند. در شرایطی که شرکتی مثل اریکسون فقط به این خاطر که یکی از شرکتهای تابعهاش از کودکان زیر ۱۸ سال در کارخانه استفاده کرده بود به شکل رسمی معذرت خواهی کرد، اپل هنوز که هنوز است محصولاتش را کارخانههایی در چین میسازند که به گزارش خود اپل، کودکان زیر ۱۶ سال در آن شاغلند و کارگران زیر شعار شرکت یعنی «به اهداف میرسیم مگر اینکه خورشید دیگر طلوع نکند» گاهی تا ۱۵ ساعت در روز پشت خط تولید هستند. این کارگران دیگر به اندازه قبل خودکشی نمیکنند. نه فقط به خاطر تعهد موقع استخدام که به خاطر نرده هایی که روی پنجرههای طبقات بالا و خوابگاهها نصب شده.
نمیگویم جابز انسان بد یا خوبی است. میگویم که در جهان مدرن هیچ کس نمیتواند در همه چیزها الگو باشد. جهان بسیار پیچیدهتر شده و دیدگاه آدمها را رسانهها شکل میدهند. آدمها فکر میکنند جابز شخصا آیفون را طراحی کرده چون در رسانه جابز و آیفون یکی هستند. اما رسانهای دوست ندارد بگوید که جابز تا دو سال حاضر نبود خرج فرزندش را بپردازد تا در نهایت مادر مجبور شد در دادگاه ثابت کند که دختر جابز، دختر جابز است. یا مثلا این روزها رسانهها دوست ندارند بگویند که جابز از نظر فنی اپل را نساخت. هکری به اسم وزنیاک بود که اپلها را طراحی میکرد. هکری که مثل جابز موسس اپل بود ولی بعدها فقط به عنوان یک مهندس ساده به شرکت بازگشت و حالا حتی برای دریافت محصولات جدید شرکتش، مثل همه مردم «معمولی» شب تا صبح جلوی فروشگاه در نوبت میایستد.
ما عادت کردهایم به الگوی کامل داشتن اما خوشبختانه باید مطمئن باشیم که در بین انسانهای زنده، این الگو پیدا نخواهد شد. از نظر من هم جابز یک اسطوره تجاری بود. او دو شرکت را به عظمت غیرقابل باور رساند – آنهم در مقابل رقبایی بسیار جا افتاده. او تقریبا خوش تیپ بود، ارائهاش عالی بود و به همراه شرکت عظیمش میتوانست چیزهای جدیدی بسازد و به آدمها بقبولاند که این دقیقا چیزی است که تا امروز بدون اینکه بدانند لازم داشتهاند. در این بخش، جابز نه فقط الگو که میتواند یک مرجع درسی هم باشد. اما در کارهای فنی و زندگی نه. خود جابز میگوید که معتقد است جهان را تغییر نداده. اپل زمانی جوان بود. جوانها دوست دارند به جوانی اپل بچسند و نخوانند که الگویشان در چهل سالگی گفت «مشکل این است که من حالا چهل ساله شدهام. تکنولوژی و این جور چیزها دنیا را تغییر نمیدهد. واقعا تغییر نمیدهد. این حرف شاید دل خیلیها را بشکند. بچهدار که بشوید دیدتان به دنیا تغییر میکند. ما به دنیا میآییم، مدت کوتاهی زندگی میکنیم و میمیریم. مدتها همینطور بوده و تکنولوژی تاثیر چندانی بر آن ندارد.»
پادکست شماره یک رادیو فنگ: این یک معجزه است
یکسری از دوستان خیلی خوب این پادکست بسیار جذاب رادیوفنگ رو راه انداختن. منم از راه دور ده دقیقه توش مشارکت دارم (: به نظرم خیلی کار قوی ای شده و خب مشخصا به اپل زامبی ها به هیچ وجه توصیه نمی شه گوش کردن این شماره بخصوصش (:
پنجاه دقیقه است و فایلی که از رو سایت قابل پخشه بیست و پنچ مگ. اگر اینترنت ایرانی دارین ( ): )، می تونین برین سراغ دانلود فایل های کوچیک تر
با تاخیری چند ساعته، از استودیو فریمان، جایی که انقلاب از رگ گردن به ما نزدیکتر است، با شماییم؛
در شمارهی یکم، با صبح جمعه همراهتان میشویم، از اشغال ِ والاستریت خواهیم گفت. با چشمهای گشوده ز حیرت، به سراغ سمفونی تاریک سیبهای گاز زده خواهیم رفت. به احترام برخیها سکوت خواهیم کرد، و دست آخر با داستانی پیرامون ِ ویدئوگیمها و با درودهایی بیکران به بعضیهای ِ دیگر برنامهمان را به پایان میرسانیم.
بشنوید و برای ما بگویید …
[audio:radiofang01med.mp3][ لینک دانلود با کیفیت و حجم پایین | ۱۳ مگابایت ]
[ لینک دانلود با کیفیت و حجم متوسط | ۲۶ مگابایت ]
[ لینک دانلود با کیفیت و حجم بالا | ۵۲ مگابایت ]