گانگنام استایل به سبک دانشگاه ام.آی.تی

اگر ویدئوی گانگنام استایل رو ندیدین یعنی توی اینترنتی که جهانیان توش هستن، نیستین. این ویدئو و رقص عجیب اسب‌سواری مانند خواننده کره‌ای اش به شکل غریبی مشهور شده و تا این لحظه توی یوتوب نزدیک ۶۵۰ میلیون بار (بله درست خوندین! ۶۵۰ میلیون بار!) دیده شده و کلی گروه دیگه از این PSY تقلید کردن و ماسک‌های اسب توی ویدئو ساخته شده و غیره و غیره.

اون بحث یک طرف.. این بحث یکطرف: ویدئوی تقلیدی دانشجوهای کره‌ای (و غیر کره‌ای) دانشگاه ام آی تی از این ویدئو با حضور نوام چامسکی!

ویدئو خیلی شاده و کلی چیز رو یاد ما می‌یاره. اینکه آدم‌ها چطوری شاد و با حوصله کارهایی که دوست دارن رو می کنن. اینکه چه پهنای باند خوبی دارن، اینکه چطوری اینهمه گروه و سازمان هست توی یک داشگاه (از موسسه آسیایی آمریکایی‌ها تا تیم فوتبال زنان تا پروفسور اریک لاندر تا باشگاه قایق‌رانی تا سازمان دانش‌اموزان آسیای جوبی تا موسسه دانش‌اموزان کره‌ای و … تا شخص نوام چامسکی.

این برای ما یک آموزش شادی است (: نه فقط به خاطر امکانات مادی بیشتری که دارن بلکه به خاطر آزادی‌هاشون و راحتی‌شون با خودشون است که شادن (: ایول بهشون و از اون بالاتر ایول به پروفسوری که در عکس داره می رقصه و ایول به نوام چامسکی باشرف بزرگ چپ (:

پ.ن. دوستان توی کامنت اشاره می کنن به این ویدئو که پی اس وای به بان کی مون دبیرکل سازمان ملل داره رقص گانگنام استایل یاد می ده. واقعا هم چیز عجیبی نیست. این آدم ها به خاطر شایستگی‌هاشون در این مقام‌ها هستن و مثلا چامسکی بیاد تو ویدئو حرف بزنه یا استاد ریاضی با دانشجو برقصه و چهار میلیون نفر هم ببینن، احساس نگرانی خاصی ندارن چون دلیل رسیدن به اوج افتخارشون یک امر واقعی بوده نه ایجاد یک توهم از خودشون تو ذهن بقیه که با یک «جلف بازی» از هم بپاشه (:

پوستری از تمام فیلم‌های هالیوود

این پوستر بانمک اسم و ژانر و گاهی ساب ژانر همه فیلم‌های هالیوود رو داره. در نسخه آنلاین می تونین زوم کنین و هر سال و فیلم‌هاش رو ببینین یا نگاه کنین که چطور فیلم‌های به وسترن تعدادشون تغییر کرده یا کمدی در چه دوره ‌هایی کم و زیاد شده یا مثلا هنرهای رزمی در کدوم سال‌ها ساخته شدن. البته هدف اولیه پوستر زیبایی است نه بررسی علمی (: اگر هم دوست داشتین و در کشوری بودین که با قواعد دنیا می خوند،‌ می تونین با ۳۴ دلار سفارشش بدین.

من که نمودار دوست دارم و حتی با دلار سه هزار و فلان هم با علاقه یکی می خریدم (:‌

مرتبط: نمودار میزان استفاده از هر رنگ در پوسترهای فیلم در طول قرن گذشته

برنامه نویسی لگویی: شمارنده جاوا اسکریپت

یکی از دوستان بهم ایمیل زده و خواسته کمکش کنم در یک اسکریپ که ثانیه شماری رو توی صفحه وب نشون بده. من برنامه نویس جاوا اسکریپت نیستم ولی راه حل چیزی است که باید بهش بگیم Lego Programming.

لگو که یادتونه؟ مربع های کوچیکی که به هم می چسبونیم تا هر چیزی دوست داریم بسازیم. این روزها برنامه نویسی خیلی بهش شبیه شده. تقریبا همه برنامه ها قبلا نوشته شدن و فقط باید بتونیم الگوریتم رو بشکنیم به اجزای کوچیک (آجرهای لگو) و پیداشون کنیم و بفهمیمشون و بچینیمشون کنار همدیگه.

دقت کنین! این قطعات رو باید بفهمیم! یک آفت بزرگ که من دارم همه می بینم (بخصوص توی فروم های لینوکسی) کپی پیست است. چیزی که نمی فهمین رو کپی پیست نکنین. چیزها رو پیدا کنین، بفهمین، یاد بگیرین و کپی پیست کنین و تغییر بدین. مثلا من برای کد بالا یک سرچ ساده کردم به دنبال java script to count secconds و روی اولین گزینه کردم و رسیدم به این کد قشنگ:

<table border="0">
<tr>
<td align="center"><font face="Arial"><strong>You
have
visited my page for:</strong></font></td>
<td align="center"><form name="d">
<p><input type="text" size="8"
name="d2"></p>
</form>
</td>
<td align="center"><font
face="Arial"><strong>seconds!</strong></font></td>
</tr>
</table>

<script>
<!–
/*By George Chiang. (JK’s ultimate JavaScript tutorial and free JavaScripts site!)
http://www.javascriptkit.com
Credit MUST stay intact for use*/
var milisec=0
var seconds=0
document.d.d2.value=’0′
function display(){
if (milisec>=9){
milisec=0
seconds+=1
}
else
milisec+=1
document.d.d2.value=seconds+"."+milisec
setTimeout("display()",100)
}
display()
//–>
</script>

دقیقا چیزی که من می خوام نیست.. پس کد رو می خونم. دو تا متغیر داره milisec و seconds. کافیه ثانیه رو تنظیم کنم رو چیزی که می خوام مثلا کد رو عوض کنم به seconds=1000 و توی خروجی هم کلا هزارم ثانیه رو نمایش ندم یعنی: document.d.d2.value=seconds و خلاص (: به همین سادگی. لگو بازی تموم شد می ریم خونه هامون (:

You have visited my page for (starting from 1000 for fun):

seconds!

نکته ۱. این کد کپی رایت داره! نگاهش کنین و ازش یاد بگیرین و خودتون بدون قسمت های اضافی (مثلا دهم ثانیه شمار) دوباره بنویسینش تا بشه مال خودتون و ترجیحا آزاد (با لیسانس جی پی ال ۲ یا ۳) منتشرش کنین (:
نکته ۲. از لگو پروگرمینگ که حرف زدیم جا داره یاد بکنیم از لغت مشابهش زبون برنامه نویسی لوگو (َLogo) که ماروین مینسکی بزرگ از بنیانگذارانش بود و برای آموزش برنامه نویسی به بچه ها طراحی شده بود و همسن های من برنامه نویسی رو باهاش یاد گرفتن (:

آزادی بیان در فضای خصوصی

چاپ شده در اعتماد

اکثر ما ایرانی‌ها درک صحیحی از مفهوم آزادی بیان نداریم. طبیعی هم هست. این مفهوم نه هیچ گاه تدریس شده و نه هیچ گاه تبلیغ. البته خوشبختانه این روزها افراد بیشتر و بیشتری المان‌های دموکراسی را پذیرفته‌اند و از چیزهایی مثل مردم‌سالاری یا آزادی بیان و اهمیت آن در جوامع حرف می‌زنند و دشمن را محکوم به عدم رعایت آن‌ها می‌کنند. اما مستقل از بحث استفاده ابزاری، چه ایراد دیگری به این بحث وارد است؟

بگذارید مثالی از دنیای خارج بزنم. مثالی که اجازه صحبت آزاد در مورد‌ آن را داریم. هفته گذشته شبکه اجتماعی توییتر برای اولین بار دسترسی یک کاربر به سایت را به درخواست یک دولت خارجی قطع کرد. کاربر مزبور در شناسه‌اش تبلیغات مربوط به نئو-نازی‌ها را ارسال می‌کرد و نوشته‌هایش پر بود از تبلیغات فاشیستی. این تبلیغات بر اساس رای مردم در آلمان ممنوع هستند. دولت آلمان با استناد به این قانون دموکراتیک، از توییتر خواست این اکانت را مسدود کند و توییتر به عنوان یک شرکت خصوصی آمریکایی پس از مدتی به شکلی نصفه نیمه اینکار را انجام داد؛ حالا دسترسی به آن شناسه از داخل آلمان ممکن نیست ولی بقیه مردم جهان می‌توانند توییت‌های فاشیستی آن را دنبال کنند.

آیا این نقض آزادی بیان است؟ برای ما آزادی بیان خیلی وقت‌ها «گفتن هر چیزی در هر جایی»‌ معنی می‌دهد که برداشتی کاملا اشتباه است. اگر من یک وبلاگ دارم و فقط به بخش خاصی از نظرات در آن اجازه انتشار می‌دهم، این سیاست وبلاگ من است نه نقض آزادی بیان چون کسانی که نظراتشان در وبلاگ من پذیرفته نشده حق دارند آن را جای دیگری بیان و حتی تبلیغ کنند. نقل قولی مشهور از قاضی دادگاه عالی آمریکا الیور هولمز می‌گوید «آزادی بیان این نیست که اجازه داشته باشید در یک سالن شلوغ فریاد بزنید ‘آتش’». آزادی بیان اجازه داشتن و تبلیغ عقیده است و به طور مشخص حقی سیاسی است.

حالا بحث را یک پله سخت‌تر می‌کنیم. در شرایط آزاد، قبول داریم که افراد یک کشور باید دسترسی برابر به رسانه‌های دولتی داشته باشند و بخشی از وظایف هر دولت باید دادن رسانه به عقیده‌های مختلف درون کشور و حمایت از رشد آن‌ها باشد. تنها محدودیت این جریان چیزهایی مانند نفرت پراکنی است و مکانیزم محدود کننده هم تنها و تنها قوانینی که در پروسه‌های دموکراتیک ایجاد شده و در پروسه‌های دموکراتیک قابل مخالفت و تغییرند. اما در مورد یک شرکت خصوصی وضع به چه منوال است؟‌ آیا سایتی مانند توییتر یا فیسبوک اجازه دارند تصمیم گیری کنند که چه چیزی در آن‌ها قابل انتشار است یا نیست؟ طبق بحث قبلی باید این اجازه را داشته باشند چون یک شرکت خصوصی هستند که حق تصمیم‌گیری در مورد محتوای منشتر شده توسط خودشان را دارند و اگر کسی می‌خواهد چیزی منتشر کند که خارج از این سیاست است می‌تواند سراغ سایت‌های دیگر برود یا حتی سایت خودش را ایجاد کند. اما! اما امروزه این شرکت‌های خصوصی عملا به بزرگترین رسانه‌ها تبدیل شده‌اند و انحصاری که دارند اجازه رقابت را تا حد زیادی حتی از دولت‌ها هم گرفته است. در این مورد خاص‌، توییتر صریحا اعلام کرده که درخواست دولت آلمان برایشان معتبر نیست و شناسه‌ها تنها پس از بررسی داخلی و اجماع درون‌شرکتی مسدود می‌شوند.

این تغییری بزرگ در وضعیت جهان غرب است. حالا شرکت‌های خصوصی کنترلی بسیار بیشتر از دولت‌ها بر چرخش اطلاعات و اینکه چه افرادی در کجای دنیا می‌توانند چه اطلاعاتی دریافت و ارسال کنند دارند. مثلا در حال حاضر بنا به تصمیم توییتر افراد آلمانی نمی‌توانند توییت‌های آن شناسه نئونازی را مشاهده کنند ولی بقیه جهان این حق را دارند و این مساله‌ای جدی است برای طرفداران آزادی بیان. شاید واقعا لازم باشد ملت‌هایی که آزادی‌های پایه‌ای آزادی بیان در کشورشان را تثبیت کرده‌اند به سراغ قدم بعدی بروند و قوانینی برای رسانه‌های جمعی تصویب کنند چرا که ظاهرا کنترل دولتی بر جریان اطلاعات دیگر نه تضمین کننده این است که چه چیزی دیده شود و نه تضمین کننده اینکه چه چیزی از مردم باید مخفی بماند.

رادیو گیک شماره ۱۸ – داستان کوتاه «هریسون برگرن» از «کرت وونه‌گات»

یک شماره ویژه داریم. کش نمی دم جریان رو چون توی رادیو پنج دقیقه در موردش حرف زدم (: برای بیست دقیقه گوش بدین به یک داستان کوتاه از یکی از بهترین علمی تخیلی نویس‌ها، کرت یا کورت وونه‌گات. نویسنده‌ای که با سلاخ خانه شماره پنج و از اون بالاتر گهواره گربه یکی از نویسنده های محبوب منه. داستانی که براتون می خونم اسمش هست «هریسون برگرن» از کتاب استادان تبسم (که اسم واقعا بدیه با یک طراحی جلد خیلی بد – حداقل در سطح انتخاب فونت) و ترجمه ای بدتر از علیرضا میراسدالله به همت حسین یعقوبی؛ چاپ انتشارات مروارید.

[audio:http://jadi.net/audio/jadi-net_radio-geek_018_Kurt-Vonnegut_Harrison-Bergeron.mp3]

یا از اینجا دانلود کنید یا به احترام آزادی نسخه OGG اون رو دریافت کنین


آرس اس اس رادیو گیک

رادیو گیک در آیتونز

شاید یکبار حوصله کردم نقد ترجمه براش نوشتم ولی در متنی که من می خونم، مقدار زیادی اصلاحات شخصی انجام دادم که هرچند یک جاهایی باعث کم شدن روونی متن شده اما حداقل داستان رو قابل فهم کرده.

پ.ن. آهنگ باله آخر، از این ویدئو برداشته شده:

پ.ن.۲. فکر کنم اسم برگرن رو همه جا اشتباه تلفظ کردم. خیلی هم مهم نیست (:

با آدامستون رای بدین

از کدوم یکی بیشتر بدتون می یاد؟ با آدامستون رای رو مشخص کنین. عکس از محله‌ای در نیویورک گرفته شده.

یک ایده خوبه از یک سایت آمریکایی به اسم GumElection.com.

هک مغزی: غذاهای مغزتون رو بهش برسونین

تو شرکت ما باید یکسری آموزش اجباری رو بگذرونیم. مال این چند وقت دوره ای چهار قسمتی است است به اسم Focused Mind که توش یک عصبشناس برای کارمندها توضیح می ده چطوری از مغزشون بهترین استفاده رو برای سود رسوندن به شرکت بکنن (این تیکه آخرش رو صریحا نمی گه ولی منظورش همینه (: )). این تیکه اش به نظرم جالب بود. بحث اینکه مغز به چه چیزهایی برای سلامتی نیاز داره. یک نگاه سریع بندازین:

برای اینکه از مغزتون به خوبی استفاده کنین باید نیازهاش رو بهش بدین. ایده «چرخه مغز سالم» که در سال ۲۰۱۱ درست شده این هفت نیاز رو نشون می ده:

زمان خواب. خواب لازمه تا مغز بتونه حافظه ها رو تحلیل کنه. فقط دو ساعت کم خوابی باعث کاهش واضح بهره‌وری مغز می شه. نیاز هر کس به خواب متفاوت است ولی کشف کنین که در حالت عادی به چقدر خواب نیاز دارین و سعی کنین اون میزان رو همیشه حفظ کنین.

زمان فعالیت فیزیکی. باعث چرخش خون بهتر و رسیدن اکسیژن بیشتر به مغز می شه و بخش هایی از مغز که گاهی استفاده نمی شن رو فعال می کنه.

زمان تمرکز. مهمه. معمولا ما می تونیم در هر لحظه فقط یک روی یک چیز تمرکز کنیم. زمان گذاشتن برای تمرکز روی یک موضوع خاص و پرداختن بهش، باعث می شه مسیرهای عصبی اون شکل از تمرکز تقویت بشن و در آینده بهتر کار کنن. درست مثل ورزش دادن مغز. در یک جای خاص بشینین و به جای خیالبافی، روی ورودی های مغزی (از بو تا لمس تا صدا تا هر ورودی دیگه) تمرکز کنین تا مسیرهای مربوط به اون عمل در مغز تقویت بشه

زمان اتصال. نوعی از تمرکز است که این روزها گاهی فراموشش می کنیم. مغز نیاز داره در زمان واقعی رابطه اجتماعی برقرار کنه. این رابطه حتی می تونه با طبیعت باشه. وصل شدن به هر چیزی به جز خودتون.

زمان بازی. برای سلامتی مهمه. نه فقط برای بچه ها که برای بالغین. ما نیاز به خلاقیت و بازی داریم تا بتونیم مغزمون رو سالم نگه داریم.

زمان استراحت. بذارین مغز خاموش بشه و کار مهمی نکنه. اینجور مواقع مغز می تونه به ایده‌های جدیدی برسه چون مسیرهای مختلفی توش باز می شن. این دقیقا همون دلیلیه که موقع رفتن به کنسرت یا مراقبه یا چنین کارهایی یکهو فکرهای جالب به مغزتون خطور می کنه

زمان وقت گذاشتن برای خود مغز. وقت بذاریم تا اطلاعات رو پروسس کنیم و به کارهایی که داریم می کنیم فکر کنیم.

پ.ن. مغز پر مصرفترین عضو بدنه. برای کارکرد نیاز مبرم داره به مواد غذایی قندی و مقوی.

اخلاقیات بیچاره رو انگول نکنیم دوستان

یک دوستی داریم که این صفحه جدید سانسور اینترنت رو «طراحی» کرده. اول با خوشحالی و افتخار توی فیسبوکش این رو گفت و بعد که موج انتقادات شروع شد عکس العمل استاندارد رو نشون دادن: سعی کرد توضیح بده که اینکار غیراخلاقی نیست و به فلان دلیل و فلان دلیل کارش بد نیست و خودش هم با فیلترینگ مشکل داره و این فقط یک کار حرفه ای است و حتی باعث شده صفحه ای که به زور سانسورچی می بینیمش به «قشنگ تر» شده باشه و غیره و غیره و غیره ….

من همیشه دوست دارم یک چیزی رو توضیح بدم ولی معتقدم اکثر آدم ها که در یک جامعه پر از دروغ بزرگ شدن و همون رو یاد گرفتن نمی تونن درکش کنن. الان سعی‌ام رو می کنم اما. اون چیزی که می خوام بگم اینه «ما هیچ تضمینی ندادیم هیچ وقت کار بد نکنیم».

ببینین.. ما توی یک جامعه پر از دروغ بزرگ شدیم. با کلی شعار عجیب غریب و کلی هندونه زیر بغل همه گذاشتن که «تو خوبی». توش خیلی راحت سعی می کنیم باور کنیم که همه کارهای ما بر اساس اصول اخلاقی هستن. این یک پیش فرض کاملا اشتباهه. انسان ترکیبی است از کلی چیز مختلف. قبول کردن اینکه «من کار بد هم می کنم» به نظر من یکی از اولین چیزهایی است که ما لازم داریم. بذارین یک مثال خیلی تابلو بزنم: اگر شما یک پسر باشین و در حال راه رفتن توی خیابون و یک خانم در حال لباس عوض کردن پشت یک پنجره رو ببینین .. احتمالا قبلش داشتین پنجره رو نگاه می کردین و بعدش هم نگاهی می ندازین (حالا شما اگر نمی کنین یک مثال دیگه بزنین خودتون). درست؟ اینکار بده. خیلی ساده: اینکار بده.

حالا اگر کار بالا رو غیر ممکنه بکنین، به یک چیز دیگه فکر کنین. مثلا جوک قومیتی. مسخره کردن یک قوم بده ولی چون باعث می شه بقیه به شما توجه کنن و بخندن، انجامش می دین. اگر اینکار رو هم نمی کنین و غیبت هم نمی کنین و محاله به مال یکی دیگه هم دست بزنین به اون کار بدی فکر کنین که می کنین.. آهان! بذارین خودم رو مثال بزنم.

ما یک یخچال توی شرکت داریم که همه چیزهای مشترکشون رو می ذارن توش. این چیزها گاهی سرقت می شن! مثلا شما یک کیک گذاشتین توش و عصر می بینین یک گوشه‌اش نیست. یا من معتقدم یک دونه پنیر دارم ولی فردا صبح دیگه خبری ازش نیست. من چند وقت پیش می خواستم برم ناهار که دیدم یک ظرف بزرگ فلفل سبز توی کشو است که دو سه روزیه به من چشمک می زنه و هیچچی هم ازش کم نمی شه. خب برای ناهارم سه چهار تا از توش برداشتم و بردم ناهار.

خب من همین بالا دو سه تا استدلالم رو توضیح دادم! فلفل ها زیاد بودن پس من ضرر خاصی نزدم به کلیت سیستم. فلفل ها چند روزی بود که اونجا بودن. فلفل ها در این چند روز کم نشده بودن. فلفل ها دیگه داشتن خراب می شدن. روز شنبه بود و طبق یک قانون قدیمی در شرکت، روز پنجشنبه هر چیزی توی یخچال مونده باشه دور ریخته می شه پس وقتی در اصل این فلفل ها باید دور انداخته می شدن و دیگه مال کسی نبودن. من فردا یک عالمه فلفل آوردم گذاشتم تو شرکت برای هر کی می خواد و …

می بینین؟‌ انگار ما هی می خوایم اصرار کنیم که «من کار بد نمی کنم» و براش هزار تا بهانه مهمل پیدا می کنیم. اون کار من دزدی بوده. بد هم بوده. ولی خب من کردمش چون فلفل می خواستم و به نظرم ضررش (برای بقیه) از سودش (برای من) خیلی کمتر بوده ولی همه این مهملات نباید باعث بشه قبول نکنم که «کار بدی کردم».

این اون چیزیه که ما باید قبول کنیم: تک تک تصمیمات زندگی ما بر اساس اصول اخلاقی نیستن. ما مغز داریم و کلی عضو دیگه. همونم مغزمون هم کلی بخش مختلف داره. ما الزاما همه تصمیمات رو با بخش مربوط به فلسفه اخلاق نمی گیریم. ما سعی میکنیم لذت هم ببریم حتی اگر غیراخلاقی باشه. اما چیزی که خیلی خطرناکه اینه که اون «کار بد» که کردیم رو به خاطر دروغ مسخره «هیچ وقت کار بد نمی کنم»‌ که بهمون یاد دادن با هر مهملی که به ذهنمون می رسه توجیه کنیم.

فلفل دزدین بده. کار کردن با سیستم سانسور و سرکوب آزادی بیان یک کشور هم بده. ما هم گاهی ممکنه کار بد بکنیم. اما اینکه بیایم کل فلسفه اخلاق رو بپیچونیم و انگولک کنیم و هزار مدل بهانه «عقلی» بیاریم که کار بدمون، بد نبوده، خیلی خیلی بده. من درک می کنم که این دوستمون یک روز که مسابقه طراحی گذاشتن هیجان زده شده یک چیزی درست کرده فرستاده بدون اینکه حتی فکر کنه اینکار همکاری با سیستمی است که دومین اینترنت سانسور شده جهان رو درست کرده. الان که بهش فکر می کنه پذیرش اینکه «آره کار بدی بود» خیلی بهتر از پیچوندن اخلاقیات و به زور هزار مدل داستان سرایی، هماهنگ نشون دادن اخلاقیاتش با این جریانه. درست همونطور که من باید قبول کنم که بخش «فلفل می خوام» مغزم به بخش «دزدی نکن» غلبه کرده و فلفل رو برداشتم، اینجا هم باید قبول کرد که «آره بد بوده و شرمنده». در مورد فلفل بدترین کار دنیا اینه که الان بخوام توضیح بدم « [ چون من دزدیدم ] پس دزدی فلفل خیلی هم بد نیست » و فقط چون می خوام هی اصرار کنم که من هیچ وقت هیچ کار بدی نمی کنم ، حیثیت کل اخلاق رو هم به باد بدم.

پی.نوشت. امیدوارم تونسته باشم توضیح بدم که « قبول کردن اینکه آدم گاهی کارهای بد می کنه خیلی بهتر از اینه که کلا سعی کنه معنی خوب و بد رو جابجا کنه و بعد بگه کار بدی نکرده » و امیدوارم برداشت نشه که می گم کار بد بکنین. چیزی که می گم اینه که پذیرش اینکه کار بدی کردیم خیلی بهتر از گند زدن به مفهوم اخلاق است برای اصرار روی اینکه کار ما بد نبوده.


آپدیت: بحث ابتذال شر از هارنا آرنت رو به پیشنهاد خوب سولوژن به ویکیپدیا اضافه کردم (: خوندنش بسیار مفیده

آپدیت دو به پیشنهاد مهرداد در کامنت ها: آزمایش جونز رو از یک پزشک بخونین