چرا با گولد کوئست مخالفم

گفته بودم اگر کسی گولد کوئست کار است، خودش را از دوستان صمیمی و نزدیک نداند و ادعای فعالیت اجتماعی نداشته باشد… لازم می دانم کمی توضیح بیشتر بدهم.

من همیشه از مخالفین گولد کوئست بوده ام ولی همیشه هم حق آدم ها می دانستم که به سراغش بروند ولی این خط مرز را دارم که اگر کسی اصرار داشته باشد گولد کوئست چیز خوبی است، نمی تواند از دوستان نزدیک، صمیمی و مورد اعتماد من باشد. من به هیچ وجه مشکلی با کسی ندارم که در دوره ای سراغ گولد کوئست رفته یا حتی می خواهد برود. مشکل من با کسی است که دروغ می گوید. با کسی که در عین اینکه خجالت می کشد بگوید به سراغ این سیستم رفته، می خواهد به من بقبولاند که چون بهترین دوستش هستم نخواسته این فرصت استثنایی را از من دریغ کند که به سیستم وارد شوم.

گولد کوئست برای من تابو نیست. من از گولد کوئست نمی ترسم. درباره آن می دانم و فکر کرده ام. چیزی که باعث می شود نسبت به آن اینقدر حساس باشم دروغ هایی است که آدم ها به خاطرش می گویند و روابطی که خراب می شوند. من از تجاوز، شکنجه و فقر هم بدم می آید و این به این معنا نیست که هر کس کسی را شکنجه کرد، مورد تجاوز قرار داد یا به فقر کشاند مدعی شود که مشغول تابو شکنی است.

بگذارید خلاصه بگویم چرا از گولد کوئست بدم می آید. به سه دلیل: ۱. چون توسعه را دوست دارم و از فقر بدم می آید ۲. چون به اخلاق پایبندم و از دروغ بدم می آید ۳. چون برای جامعه و روابط انسانی اهمیت قایلم و از بیگانگی بدم می آید.

توسعه را دوست دارم و از فقر بدم می آید. گولد کوئست دو جنبه دارد. اول اینکه کار مفید را متوقف می کند. دوستانی را می شناسم که با کلی هزینه به دانشگاه رفته اند و لیسانس مهندسی برق دارند ولی حالا شغلشان این است که در یک دفتر بنشینند و مردم را قانع کنند که ۱.۵ میلیون تومان پول به خارج بفرستند و هر شش نفری را که قانع کنند خودشان یک سهم مثلا ۵۰۰ هزار تومانی می گیرند. ادعا این است که سکه کلکسیونی می گیرند و عطر مصرفی و انگشتر زیبا و این و آن. سوال این است که آیا یک نفر حاضر است یکی از این کالاها را بدون اینکه بخواهد به شبکه وارد شود بخرد ؟ قسم می خورند که سکه پاپ فلان قدر در بازار قیمت دارد. پیشنهاد نمی کنم بروید فردوسی سوال کنید چون مورد تمسخر مغازه دار قرار خواهید گرفت. این سیستم های هرمی (به قول خودشان شبکه ای یا هر چیز دیگر) بر این اساس استوار هستند که شما بازاریاب پول هستید: پول بفرستید و سهمی به شما بر می گردانیم. برای اینکه در این مدت بیکار نباشید هم یک چیزی می دهیم دستتان که هم راحت تر مشتری پیدا کنید هم سرگرم باشید. در عین حال این سیستم پول ها را به شکل هرمی به سمت بالا می کشد. شما باید تلاش کنید بالای هرم باشید تا سهم بیشتری ببرید (دوستان ! می دانم مدعی می شوید شبکه است و من نمی فهمم ولی برای تست شبکه بودن از کسی که شما را دعوت به کار کرده خواهش کنید بیاید بشود زیر دست شما D: ) این سیستم سرمایه را دائما متمرکز می کند در حالی که من طرفدار پخش شدن منابع بین مردم هستم.

طرفدار اخلاق هستم پس گولد کوئستی نیستم. من طرفدار اخلاق هستم. از دروغ بدم می آید و اهل پنهانکاری نیستم. اگر کاری زشت باشد انجامش نمی دهم و اگر احساس کنم کاری آنقدر زشت است که قابل بیان کردن نیست، ترجیح می دم اصولا انجامش ندهم. آرامش روانی ام را هم مدیون همین هستم که هیچ وقت نگران افشا شدن رازی یا کاری یا چیز پنهانی نباشم. گولد کوئست اولین شرط ورودش ساکت ماندن است: ۴۵ دقیقه هیچ چیز نگو و فقط من حرف بزنم. بعدش هم راز ادامه کار، مخفی کردن است: با کسی صحبت نکن. من چون تو رو خیلی خیلی دوست داشتم فقط به تو گفتم. و بعدش هم حتی اگر نخواهید داخل شوید دوستان قول می دهید که با هیچ کس درباره شغل طرف صحبت نکنید.

در گولد کوئست شما لازم می شود دروغ بگویید. باید از مورد اعتماد دوستان بدون اینکه بگویید برای چه کاری می خواهید پول قرض بگیرید چون گفتن اینکه برای «شغل‌تان» پول می خواهید، احتمالا خجالت آور است. می دانم که می گویید مساله خجالت نیست. اگر واقعا بخواهیم مساله را بشکافیم، واقعا هم مساله خجالت هم نیست بلکه رقابت است که از خجالت، خجالت آور تر است. اگر دوست خوب من به من بگوید برای گولد کوئست پول می خواهد و من بپذیرم که خوب است، خب پول‌م را خودم در این «کار» می گذارم و بالا دستی می شوم ! پس دوستم به من دروغ می گوید تا خودش بالا دستی باشد و کثیف ترین چیز دنیا،‌ رقابت بین دوستان صمیمی است.

در عین حال گولد کوئست یک دروغ بزرگ است:‌ همه برنده اند. اینطور نیست دوست من. تصور کن همه مردم جهان کشف کنند که این سیستم عالی است و هیچ مشکل اقتصادی هم درست نمی کند و توسعه را متوقف نمی کند و دروغ هم نیست و … و به آن بپیوندند. نتیجه چیست ؟ اگر جمعیت جهان ۶ میلیارد نفر باشد، نتیجه پنج میلیارد و خورده ای آدم خواهند بود که حتی به پول اولیه خود هم نرسیده اند و چند صد هزار نفر که سودهای متوسطی کرده اند که با یک کار دیگر هم قابل دستیابی بود و چند ده هزار نفر که سود کلان کرده اند و چند هزار نفر که بخش اعظم ثروت جهان را در دستهایشان متمرکز کرده اند.

گولد کوئستی نیستم چون جامعه برایم مهم است. من به جامعه ای که در آن زندگی می کنم اهمیت زیادی می دهم و حتی آن را مهمتر از پولدار بودن خودم می دانم چون زندگی متوسط در یک جامعه سالم بسیار لذت بخش تر از پولدار بودن در یک جامعه کثیف است. گولد کوئست یا هر سیستم با مبنای پولی دیگر، روابط را تقلیل می دهد به پول. شما دوستان جدید پیدا می کنید برای منافع مادی تان. به دوستان قدیمی زنگ می زنید تا شاید پول در بیاورید. فعالیت های اجتماعی را فدای فعالیت پول محور می کنید. پیوندهایی بین آدم ها برقرار می کنید که مبتنی بر نکات اشتراک واقعی نیستند. آدم ها را بر اساس علایق مشترک، جنسیت، اهداف خاص و … پیوند نمی دهد بلکه چون مردم پول می خواهند، آن را در یک رابطه تقلیل یافته به پول قرار می دهد. در عین حال این سیستم ها انسان ها را دچار بیگانگی می کنند. هویت من یک جامعه شناس و یک برنامه نویس است که برای آزادی بیان کار می کند. اگر وارد گولد کوئست شوم باید کار تحقیقاتی ام را قطع کنم و به مردم توضیح بدهم که پولشان را به من بدهند تا بدهم به یک نفر دیگر تا او هم بدهد به یک نفر و یک سهم برای من برگردد. این من نیستم. ممکن است بگویم این کار را می کنم تا پول در بیاورم برای یک کار مفید، ولی چه فایده وقتی باید منبع درآمدم را مخفی کنم. بعد از دو سال و پنج سال هم که گولد کوئست به آخر رسید تازه باید دنبال یک هویت باشم. من به هیچ وجه حاضر نیستم سرمایه اجتماعی ام را با سرمایه اقتصادی معاوضه کنم.

نکته مهم

تکرار می کنم: نمی گویم کسی حق ندارد گولد کوئست یا هر جور کويست دیگر کار کند. نمی گویم کسی که داخل هرم و شبکه و win win win و هر چیز دیگری است، آدم بدی است. نمی گویم اگر یکبار یا ده بار یا ده سال سراغ این چیزها رفته اید نمی توانیم دوستان صمیمی برای هم باشیم. حرف من این است : اگر مدعی هستید گولد کوئست و امثالش خوب هستند و ادعا می کنید که این کار فعالیت اجتماعی است و برای نفع جامعه، من راهم از شما جدا است و اهل اینجور فعالیت های اجتماعی / اقتصادی نیستم. دوستی به جای خود. سلام و علیک به جای خود. کمک های عمومی هم به جای خود ولی روشن و واضح بگویید که این دو شکل فعالیت (فعالیت اجتماعی کلاسیک و فعالیت اجتماعی گولد کوئستی) ربطی به هم ندارند.

من و شک به سرور لینوکس

ماجرا از یک ماه قبل شروع شد. سرور لینوکس من شروع کرد به ادا و اطوار در آوردن. دردناک بود ! لینوکس و ادا و اطوار ؟ چون مساله بد کار کردن یک سرور لینوکس موضوع ناموسی است، راز رو در دلم نگه داشتم و فقط در جمع خانوادگی مطرح اش کردم. خیلی دنبال منبع ایجاد اشکال گشتم ولی چون یکی دو سفر هم در پیش بود گفتم فعلا کجدار و مریض باهاش بسازم تا برم و برگردم. وقتی برگشتم رفتم سراغش !

مشکل این بود که موقع کار با sql یا گاهی مواقع دیگه یکهو kernel شروع می کرد یکسری پیغام division by zero دادن و تقریبا تمام برنامه ها اجراشون مشکل پیدا می کرد. سعی کردم فدورای ۵ رو به فدورای ۶ آپ گرید کنم تا در همین حین احتمالا مشکلات هم حل بشه. بین کار نصب با مشکل مواجه شد: تقصیر سی دی خراب بود ! تلاش کردم کلا هارد رو فرمت کنم و دوباره نصب کنم: حتی فدورای قدیمی هم نصب نمی شد.

یک روز کار رو تعطیل کردم و گفتم فردا دبیان نصب می کنم. به دوست خوبم سی دی های دبیان رو سفارش دادم و رفتم خونه. توی خونه لیلا گفت سری هم به اوبونتوی سرور بزنم. ایده جالبی بود و چون اندیشه اوبونتو برام خیلی جذابه، تصمیم بر نصب اوبونتو گرفتم. امروز که با سی دی اوبونتو اومدم سر کار با عجیب ترین چیز زندگی مواجه شدم: حتی اوبونتو هم در مراحل آخر نصب هنگ می کرد !!! وحشتناک بود ! لینوکسی که این همه ازش تعریف کرده بودیم، دو روز کامل وقت من رو گرفه بود و هنوز هم نصب نشده بود (خوشبختانه شبکه رو از طریق روتر تقسیم کرده بودم و بقیه نیازی به سرور نداشتند).

فکر کردم چیکار کنم. سی دی رو چک کردم، سالم بود.. آه حیف شد. کاش خراب بود. موقع بوت لینوکس بهم اجازه می داد که رم رو هم تست کنم، تست کردم… حدس می زنید ؟ رم خراب بود !!! من دو ماجول یک گیگابایتی دارم که یکیشون اشکال داشت ! لعنتی ! یک لینوکس رو حذف کردم و دو روز هم وقت تلف کردم و

حتی به لینوکس شک کردم

و تنها مشکل، مشکل سخت افزاری بود ؟!! اشکالی نداره چون می تونم به قسمت جذاب جریان نگاه کنم: الان یک سرور صفر کیلومتر اوبونتو دارم که دارم تنظیم اش می کنم برای شروع دوباره سرویس دهی. خوبی اوبونتو اینه که انسانی است و در عین حال بسیار جمع و جور در نتیجه همه کار رو خودم باید بکنم و کلی چیز یاد می گیرم (:

نتیجه اخلاقی: هرگز به کسی که دوستش دارید شک نکنید. مشکل به احتمال زیاد از جای دیگری است.

این چند وقت و کم وبلاگ نویسی ها

این چند وقت خیلی خیلی مشغول بودم. هنوز هم کارها کم نشده. دو سه سایت جدید در حال راه افتادن است. دو سه پروژه مختلف شروع شده و دو سه سمینار و نشست مختلف رفتم. سرور محل کارم رو در یک اقدام جالب از فدورای ۵ عوض کردم به اوبونتو (احتمالا جزو معدود افرادی هستم که دارم سرور اوبونتو رو تست می کنم) و خیلی خیلی کارهای دیگه که یکیشون هم عوض کردن این وبلاگ بود به اسپیپ. این بود که مدت ها وبلاگ ننوشتم. برای شروع مجدد چی بنویسم ؟ خبر جالب ؟ اینترنت ؟ سانسور ؟ نه.. برای شروع مجدد می رم سراغ بخش معرفی ! معرفی کتابی که تازه جلد اولش رو تموم کردم و رفتم سراغ جلد دوم: راهنمای هیچایکرها به کهکشان. البته من درست نمی دونم Hitchhiker رو باید چه چیزی ترجمه کرد: مسافری که با حداقل هزینه سوار کامیون ها و ماشین های گذری می شه و سفر می کنه. پست بعدی جلد اول رو معرفی می کنم.

ماجرای دانشگاه UCLA

الان فیلم ماجرای دانشجوی ایرانی دانشگاه UCLA آمریکا رو دیدم. پلیس در یک روند طبیعی وارد کتابخونه می شه و از بعضی ها کارت دانشجویی می خواد. یک پسر کارت نشون نمی ده و مقاومت می کنه. پلیس بیرون می ره با نیروی بیشتر بر می گرده و در رفتاری بسیار زشت پسر رو دستگیر می کنه و با دادن چندین بار شوک با باتوم الکتریکی اون رو در بین شلوغی زیاد و با رفتاری بسیار توهین آمیز از کتابخونه بیرون می بره. اسم این پسر مصطفی طباطبایی نژاد است.

فیلم تکان دهنده است و بسیار زشت برای آمریکا. خیلی ها بهش بی اعتنا هستند و خیلی ها هم سعی می کنند ماجرا رو توی بوق بکنند تا بگویند آمریکا بد است. در اینکه آمریکا بد است شکی نیست. در این اینکه در این کشور بد این فیلم زشت و ضد دولتی بدون مشکل حق ضبط شدن و پخش شدن دارد نیز شکی نیست (در ایران ما اقدام مشابه می تواند به زندان های پانزده ساله برای فیلمبردار منجر شود).

احتمالا به زودی دولت ایران هم این حادثه را کشف خواهد کرد و مساله در بوق خواهد شد تا نانی و آبی برایش فراهم شود. اما من افتخار می کنم به آقای امیرقاسمی در تلویزیون طپش که با اینکه یک ایرانی مقیم آمریکا است تمام برنامه هایش را به این ماجرا اختصاص داده و از مردم می خواهد به این جریان مودبانه اعتراض کنند. من مشغول نوشتن ایمیلم هستم به این آدرس ها:

Norman Abrams
chancellor@conet.ucla.edu

Evc Neuman
evc@conet.ucla.edu

william Bratton
brattonw@lapd.lacity.org

Antonio Villaraigosa
mayor@lacity.org

این ایمیل ها متعلق به مدیران و روسای دانشگاه، شهردار لوس آنجلس و رییس پلیس آنجا هستند. امیرقاسمی می گوید در ایمیل بنویسیم : We want justice for Mostafa. من کمی مفصل تر می نویسم. امروز هم تظاهراتی در UCLA برای این مساله جریان خواهد داشت.

خبر اولیه را از اینجا بخوانید : http://dailybruin.com/news/articles.asp?id=38958

لعنت به هر چی پرزنت و هرم و سکه کلکسیونیه

خانم ها و آقایون ! این گلدکوئست لعنتی خیلی از اونی که فکر می کردیم به ما نزدیک تره ! احتیاط کنید ! دیروز یک نفر سعی کرد من رو پرزنت کنه که تا دو روز قبل کلی قبولش داشتم و حاضر بودم از نظراتش دفاع کنم. راستش دیشب بعد از این حادثه شوم لیلا هم خیلی ناراحت بود. تازه این دوستم کلی توصیه کرد که لطفا به کسی نگم این جریان رو. خب فلانی ! تو که از «شغل»ات خجالت می کشی بهتر نیست بری دنبال یک کار دیگه ؟ یکبار با سینا حرف می زدم می گفت اگر کسی پرزنتش کنه می پرسه بهتره نیست بره دنبال ارائه خدمات جنسی تا هم درآمد مطمئن تری باشه و هم «همکاران» راضی باشند و هم خجالت گفتن شغل کمتر باشه ؟

همینجا ! در همین محل مقدس وبلاگ کیبرد آزاد به کلیه خوانندگان اخطار می دم اگر من رو یکبار دیگه پرزنت کردین، یا یکبار دیگه پیشنهاد پرزنت بهم دادین، یا کوچکترین تلاشی در مورد هدایت من به سمت پرزنت شدن کردین دو حالت بیشتر نداره:

  • اگر از دوستان دور و بر باشید، راحت بهتون حرف سینا رو می زنم.
  • اگر از دوستان فعال اجتماعی، از دوستان چپ، از دوستان حقوق بشری، از دانشجویان دکترا و امثالهم باشید اینبار دیگه اسمتون رو در همین محل نیمه مقدس می نویسم!

اعلام می کنم هیچ تفاوتی هم بین سکه طلا، عکس پاپ و انگشتر کاربردی یا هرم و معکب و شبکه قايل نیستم. به هیچ وجه هم اعتقاد ندارم که آلوین تافلر یا کاستلز طرفدار بازاریابی هرمی باشند. از دوستان چپ و فعال اجتماعی هم دعوت می کنم اگر به این شغل شریف اشتغال دارند از من مخفی کنند یا کلا رابطه شون رو قطع کنند. می تونم بپذیرم بعضی ها جذب اینکار ها شوند ولی محاله قبول کنم این آدم ها ادعای بهبود جامعه هم داشته باشند. این خط و این نشون. من رو عصبانی نکنید. اگر می خواهید با وارد کردن من در یک شغل پر در آمد بهم لطف کنید، برایم شکلات بیاورید چون خوشحال تر می شوم (شکلات تلخ).

آهای مردم ! اگر ازدواج می کنید حتما درباره گولدکوئستی بودن طرف دقت کنید. اگر دوست و همراه در فعالیت ها پیدا می کنید حتما درمورد گولدکوئستی بودن طرف تفخص کنید. اگر جایی کار داوطلبانه می کنید مواظب باشید کار داوطلبانه شما وقت چند نفر گولدکوئست کار را برای تلاش های اقتصادی بازتر نکند و اگر بهترین دوستانتان برای کارهای بسیار حیاتی تا ساعت ۱۲ همین امشب هرچقدر بیشتر بهتر از شما پول قرض می خواهند قبل از قرض دادن بپرسید برای این یک کار نباشد. بعدا خیلی ناراحت کننده خواهد بود.

پری دریایی صید شده در آب های ایران

چند وقت قبل در وبلاگ آسیه خواندم که پری دریایی افسانه نبوده است ؟!!!!. در صحبت ها هم متوجه شدم که ماجرا از این قرار است که در جایی از کشور ماهیگیران یک پری دریایی از آب گرفته اند و چون اندام زنانه داشته گفته شده که باید بر آن نماز بخوانند و همه شگفت زده هستند و این حرف ها.

در بحث ها گفتم که بسیار بسیار موافقم پیگری این جریان هستم چون جالب است و ارزشمند. یک در چندهزار ممکن است کشف یک گونه جدید باشد و به احتمال بیشتر ممکن است حادثه ای جذاب باشد برای روزنامه ها (اگر گونه جدید یا خود پری دریایی زیبا نباشد، نماز خواندن بر یک ماهی واقعا نیازمند پیگیری است. از نظر من بامزه است و امیدوارم که از نظر خیلی ها باید توبیخ در پی داشته باشد). به هرحال پیگیری خاصی نکردم تا عکس یا فیلم ببینم.

دیروز وارش لینک فیلم این پری دریایی را هم در وبلاگش گذاشت. چون مساله عکس نیست احتمال تقلب بسیار کمتر است (این تقلب سال قبل در پی حادثه سونامی با ادیت یک عکس انجام شده بود). فیلم را که دیدم موضوع برایم جالب تر شد: واقعا یک جور موجود عجیب روی تخت دراز شده بود و صدای قرآن در حال پخش بود. لینک را برای بیولوژیست ها و متخصصین علوم دریایی و محققان پستانداران دریایی (اکثرا نیوزلند، آمریکا و انگلیس) فرستادم و پرسیدم جریان چیست. آن‌هایی که جواب دادند متفق القول بودند که این نوعی skate از خانواده کوسه ها است. خوشبختانه کسی نپرسیده بود در اتاق چه خبر است یا صدایی که می آید چیست. نمونه یکی از نامه ها این است:

Dear Jadi,

According to our expert on elasmobranches, John Mandelman, it is a Skate of some kind, probably a female, and it looks a little dried out. Skates are relatives of sharks, and are definitely strange looking. Hope this helps.

Sincerely,

Scott Kraus

مساله حل شد (: البته هنوز علاقه مند هستم ببینم سر این جسد چه آمده و شایعات محلی چه می گویند. احتمال می دهم با مراسم مذهبی دفن شده باشد. اگر اینطور باشد واقعا متاسف هستم. امیدوارم دولت زودتر دست به کار شده باشد و یک کارشناس زیست دریایی مساله را حل و جسد را دفن بهداشتی کرده باشند (:

مرتبط: دروغ علمی در مورد پری دریایی یافت شده در فیجی البته سانسور است ! شاید چون علم حق ندارد بگوید پری دریایی فیجی دروغ بوده.

فایرفاکس: ۴ – اکسپلورر۷: صفر

چند وقتی است که صحبت از اکسپلورر نسخه ۷ و قابلیت های جدید آن که اکثرا کپی برداری از فایرفاکس هستند. حالا RUSCOE آن‌ها را مقایسه کرده است. و نکته خوب این است که این مقایسه از طرف کسی است که از سال ۱۹۹۹ با اکسپلورر کار کرده است.

نتیجه این مقایسه، پیروزی چهار بر صفر فایرفاکس بر اکسپلورر بوده است. خلاصه رقابت این است:

نصب: فایرفاکس در عرض چند ثانیه داونلود و نصب می شود در حالی که ویندوز چند دقیقه برای دانلود و بین ۲۰ تا ۳۰ دقیقه برای به روز رسانی وقت صرف می کند و یکی دوبار هم سیسیتم را ریبوت می کند ! این بهایی است که ویندوز به خاطر یکپارچگی سیستم عامل و براوزر می پردازد: یک تصمیم اشتباه.

اینترفیس: در بسیاری بررسی ها اینترفیس جدید اکسپلورر ناکارآ تشخیص داده شده. این بررسی هم این نظر را تایید می کند.

منوها: منوها به شکل پیش فرض اگر فعال شوند زیر آدرس بار هستند و با ماوس هم نمی توانید به شیوه قدیم آن ها را بردارید و هر جایی که می خواهید بگذارید.

Tabbed Browse: قابلیت خوب فایرفاکس این است که به جای بازکردن کلی پنجره، صفحه های مختلف را در برگه های مختلف باز می کنید. مایکروسافت هم این روند را کپی برداری کرده است ولی ناقص. در منوی کلیک راست چیزی به اسم Open in new Tab وجود ندارد در حالی که انتخاب بی معنای Open هنوز باقی است. خب اگر کسی بخواهد لینکی را به شکل معمول باز کند روی آن کلیک می کند و نیازی به راست کلیک و انتخاب Open نیست.

خاطرات سفر – برگشتیم تهران

سفر عجیبی بود. حالا هم برگشتیم تهران ! این هم شد خاطرات سفر ! در این سفر بیشترین ظرایف اسپیپ و قابلیت های اون برای ایجاد سایت های خبری و حتی وبلاگ های شخصی و در عین حال شیوه آموزش اسپیپ در کارگاه ها رو یاد می گرفتیم.

چیزی که بامزه است تعریف کنم این است که از روی دوم به بعد یکهو دیدیم هتل پر از مسافر شده و همیشه آهنگ های اسپانیولی پخش می شه وزوجهای مختلف در حال تمرین رقص در راهروها و اتاق ها هستند: ما وسط فستیوال تانگوی استانبول بودیم !