هلند – ماجرای یکی از خریدهای ما از هلند و احمدی نژاد

این یکی دیگر از چیزهایی است که ما از هلند خریدیم و آوردیم: کاندوم درخشان در شب ! بر اساس ادعای روی تبلیغات این کاندوم اگر سی ثانیه زیر نور باشد یک شب درخشان به یادگار می گذارد ! ولی دیروز در اخبار بود که رییس جمهوری محترم گفته با سیاست دو بچه مخالف است و برای غلبه ایران بر غرب لازم است مردم بچه زیاد داشته باشند ! حالا ما مانده ایم بر سر دوراهی که این کاندوم را برای یک شب درخشان استفاده کنیم یا ذخیره اش کنیم برای روزی که برای افزایش جمعیت (بنا به گفته احمدی نژاد تا ۱۲۰ میلیون نفر) و غلبه بر کفار، فروش کاندوم و هرگونه لوازم پیشگیری در میهن اسلامی ممنوع باشد ! ما که هنوز نتوانسته ایم تصمیم بگیریم …

هلند، دست تاروت MotherPeace

یکی از چیزهایی که از هلند خریدم، یک دست ورق تارو MotherPeace بود. این دست ورق داستان بسیار جالبی داره. اولا که یکی از معدود دست های ورق گرد است. این جریان باعث می شه نیروهای درون ورق ها برای الهام بخشی چیزی بیشتر از بالا و پایین باشن ولی این تنها نکته برجسته این دست ورق ها نیست.

نکته برجسته این دست تاروت ، دیدگاه فمنیستی آن است. این درست ورق ۷۸ تایی توسط دو زن طراحی شده است: یک نفر متخصص علوم ماورای طبیعی و تاروت و مردم شناس و یک نفر متخصص مطالعات زنان. این دو نفر با الهام از دوره های پیش از تاریخ (از ۳۰۰۰۰ سال پیش) و بررسی باورهای مردم آن زمان به الهه ها، این دست ورق را طراحی کرده اند. هر کارت الهام گرفته از الهه های گذشته است و مربوط به زمانی که مردم با پیروی از آیین های مبتنی بر الهه ها در صلح و صفا با طبیعت زندگی می کردند. این داستان شاید واقعی نباشد ولی تاثیر خود را به خوبی در این دست تارو گذاشته است.

در مورد محدود شدن سرعت اینترنت به ۱۲۸ کیلوبایت

در سایت کنشگران مطلبی نوشته ام درمورد محدود کردن اینترنت پر سرعت به ۱۲۸ کیلوبایت:

در محافل ICT کشور این روزها بحث از یک خبر داغ است: محدود شدن سرعت اینترنت به 128 کیلوبایت. این محدودیت از طرف سازمان تنظیم مقررات و ارتباطات رادیویی و توسط یک بخشنامه به کلیه شرکت های خصوصی و شرکت های مخابرات که خطوط ADSL به کاربران ارایه می دهند ابلاغ شده است. حسام الدین عرب زاده مدیر روابط عمومی سازمان تنظیم مقررات و ارتباطات رادیویی می گوید این بخشنامه به دستور وزارت ارتباطات صادر شده است. (ایرنا).

این بخشنامه در وضعیتی صادر شده که ایران یکی از شرکت کنندگان نشست جهانی جامعه اطلاعاتی در ژنو و تونس و یکی از پذیرندگان بیانیه اصول و نقشه عمل این نشست ها است. بیانیه اصول و برنامه عمل نشست جهانی جامعه اطلاعاتی که با مشارکت دولت ها، جامعه مدنی و سازمان های بین المللی تهیه شده و مورد قبول آن ها قرار گرفته است تصریح می کنند که دولت ها موظف هستند استفاده از اینترنت با پهنای باند بالا را تا جایی که ممکن است بیشتر کنند تا از این طریق امکان ترقی اجتماعی و اقتصادی کشورها و رفاه همه افراد شتاب پیدا کند. (بند ۲۲ بیانیه اصول / سند شماره WSIS-03/GENEVA/DOC/4-E).

همانطور که در این بیانیه تصریح شده، اینترنت ابزاری برای توسعه کشورها است و محدود کردن دسترسی مردم و جامعه مدنی به آن معنایی جز کند کردن روند توسعه ندارد. این کند کردن روند رشد در حالی است که کشوری همچون سنگاپور که برنامه ریزی دقیق برای تبدیل شدن به یکی از قدرت های اقتصادی جهان را در دستور کار خود قرار داده است به منظور شتاب بخشی به رشد اقتصادی، از سال آینده اینترنت ADSL واقعی (دریافت ۸ مگ و ارسال ۱ مگ) را به رایگان در اختیار شهروندان خود…

کتاب Snow Crash

خواندن این کتاب را قبل از رفتن به سفر تمام کردم.

نویسنده: نیل استفنسون

سال: ۱۹۹۲

ژانر: سایبرپانک

زبان: انگلیسی

دسترسی: دزدی ! از ایمول گرفتم. اگر کسی خواست و پیدا نکرد براش ایمیل می کنم.

دلیل انتخاب: یک کتاب علمی تخیلی سایبرپانک. جزو آثار کلاسیک و اولین کتابی که به شکل موفقیت آمیز کلمه Avatar رو وارد سایبراسپیس کرد.

این کتاب یک کتاب پست مدرن است که بر خلاف اسلاف سایبرپانک، طنز و سیاست را هم قاطی کار کرده است. به گفته ویکیپدیا:

این کتاب مانند بسیاری از کتاب های پست مدرن، شیوه ای خاص و ساختاری آشوبی دارد که ممکن است تعقیب آن برای خوانندگان مشکل باشد. این کتاب حاوی ارجاعات بسیاری به جغرافی، سیاست، انسان شناسی، فلسفه، زبان شناسی، تاریخ و علوم کامپیوتر دارد که ممکن است باعث شود خوانندگان بعد از اتمام کتاب آن ها را پیگیری کنند.

ماجرای اصلی کتاب در آمریکای آینده اتفاق می افتد: جامعه ای در نهایت سرمایه داری که در آن همه چیز، حتی امنیت و جاده ها کاملا خصوصی شده اند (چیزی که در ایران نیز شروع شده است) و باندهای مافیایی کنترل کشور را در دست دارند. در کنار این دنیای دنیای دیگری هم وجود دارد: سایبراسپیس ! جایی به اسم Metaverse که آدم ها با زدن عینک مخصوص و با استفاده از کامپیوتر به آنجا وارد می شوند و در آنجا تجارت می کنند یا مشهور می شوند یا به باندهای مختلف می پیوندند. قهرمان اصلی داستان Hero است: یک هکر و استاد شمشیربازی در جهان واقعی و مجازی. دختری به اسم Y.T. نقش دوم را دارد: یک پیک اسکیت سوار که هر شب در رستوران سر راه لباس یکپارچه اسکیت سواری را در می آورد و مثل یک دختر خوب پیش مادرش می رود و از تفریحاتش در طول روز تعریف می کند.

کتاب سرشار است از دین های کهن (بخصوص سومری) و زبان شناسی و ماجرای برج بابل و تفاسیر مربوط به آن نقش بسیار مهمی در کتاب دارد. البته خوشبختانه برای خواندن کتاب احتیاج به هیچ دانش قبلی ندارید هرچند که شروع کتاب به انگلیسی برای خواننده فارسی زبان کمی پشتکار و جرات می خواهد. در اوایل کتاب به راحتی از هر پاراگراف ممکن است ده کلمه غیرقابل فهم باشند ولی در اواسط کار وقتی غرق داستان شدید ناگهان متوجه می شوید که پنجاه صفحه است که همراه Hero و دوستان مافیایی و با کمک اسلحه Reason مشغول پرسه زدن در دریاها و لا به لای قایق های مهاجرانی هستید که ماشین وار کنترل می شوند تا آمریکا را تسخیر کنند.

کتاب فوق العاده بود. من لذت بردم. پیشنهاد میکنم برای تمرین انگلیسی به جای کتاب های کلاسیک کتاب های مدرن بخوانید. خواندن مثلا بینوایان به فارسی هم برای من کشش کافی را ندارد چه برسد به انگلیسی. ولی موقع خواندن یک کتاب پر کشش مثل این (یا مثل کتاب بعدی: Hitch Hikers Guide to Galaxy) حتی شده مستقیما انگلیسی بخوانید می خوانید تا کتاب را ادامه دهید.

برگشتم تهران با سوغاتی و هدایا

دیروز برگشتیم تهران. همه چیز مرتب است و خوب. سوغاتی و چیزهای باحال آورده ایم ولی خیلی کم چون سفر ارزشمندتر از این است که آدم سعی کنه بگرده دنبال هدیه برای دوستان و تنها راهی که می مونه اینه که یکسری خرت و پرت بخریم و شانسی تقسیم کنیم که چندان جالب نیست (:
ما یکسری چیز باحال آوردیم برای خودمان: * و * و دو دست کارت تارو (تاروت) و پنیر و شکلات و یک تخته سیاه(!) و یکسری عروسک انگشتی‌ و استروپ وفل (یکجور شیرینی مخصوص قهوه)
یکسری هم چیز آوردیم برای دیگران: عروسک های آبی هلندی آهنربایی، دو تا عروسک اژدهای خیلی خوشگل، دمپایی گاو دار، عروسک خفاش و عنکبوت(!)، پنیر، پنیربر، شکلات و استروپ وفل.

این بود ره آورد سفر ما ! البته مقدار زیادی خاطره هم هست که درباره اش خواهیم نوشت. آرام آرام.

هلند – بار هوی متال

واو… دیشب توی دلفت بودیم. جای جالبی است. یک شهر کوچک در یک ساعتی آمستردام (مطمئنا با قطار). راحت قطارها رو عوض کردیم و رسیدیم اینجا. یک دوست عالی اینجا داریم به اسم استیفن. شام خوردیم و رفتیم کمی در شهر قدم زدیم. اینجا مرکز ساخت ظرف های چینی با نقش های آبی در هلند است.
ولی چیزی که می خوام به شکل خلاصه قبل از بیرون رفتن از خانه درباره اش بنویسم باری بود که دیشب رفتیم. بدون همراهی استیفن محال بود جرات کنیم واردش بشیم. همه با لباس های سیاه و نشان های اسکلت و لباس های چرمی. اسم کلاب koornbeurs بود و متعلق به گروه بچه های هوی متال. دوست ما با وجود برداشت بسیار بسیار مثبتی که ما ازش داشتیم برای شش سال در این بار به شکل داوطلبانه برای گروه کار کرده بود. با پرداخت یک یورو برای هر نفر این مهرها روی دست من ولیلا زده شده و وارد شدیم.

اوه… جای همه دوستان متال باز خالی ! یک زیرزمین که دائما شلوغ تر و شلوغ تر می شد با کلی پسر و دختر با لباس ها و آرایش هایی که برای ما واقعا عجیب بود. زنجیرها، اسکلت ها و چرم های سیاه. بار تقریبا همه جور چیزی سرو می کرد و DJ بیشتر از همه Slayer پخش می کرد. مردم وسط اتاق هدبنگ می زدند و می رقصیدند. برای ما بسیار عجیب بود. من و لیلا و استیفن مثل بچه های واقعا مثبت یک گوشه نشسته بودیم و نگاه می کردیم به زنجیرها و میخ و پیچ هایی که مردم به خودشان بسته بودند (: واقعا Cool بود و Wierd !

فضا راحت قابل توصیف نیست. بخصوص که سر همه کمی هم سنگین بود بخصوص به خاطر بوی عجیبی که در فضا بود و استیفن گفت حشیش است. کشیدن حشیش اینجا مجاز بود ولی خرید و فروشش نه.

در عین حال چند نفری را دیدیم با چفیه های دور گردن (چفیه های فلسطینی)‌ یا چفیه های دور کمر !‌ استیفن گفت چپ گراها هستند در همبستگی با فلسطین و نیروهای چپ. یک نفر هم با لباس چگوارا بود و کلی آدم دیگر با لباس های دیگر. فقط ما سه نفر بودیم که لباس معقولی داشتیم. البته معقول به نظر خودمان !

خطر !‌ حداکثر سرعت اینترنت ۱۲۸ کیلوبیت

آقای خسروی رییس سازمان تنظیم مقررات و ارتباطات رادیویی به همه سرویس دهنده های اینترنت اعلام کرده تا اطلاع ثانوی از ارائه پهنای باند بالاتر از ۱۲۸کیلوبیت به مکان های شخصی و عمومی خودداری کنید. ۱۲۸ کیلوبیت یعنی چیزی حداکثر دوبرابر یک مودم معمولی و این یعنی غیرممکن بودن دریافت فیلم یا دیدن اخبار یا دیدن تلویزیون یا گوش کردن به رادیو و محال بودن پخش صدا و تصویر.

از نظر من این نوعی سانسور است. در جهان سرعت ADSL برابر 8000 کیلوبیت در ثانیه است و در ایران ۱۲۸ کیلوبیت را به اسم ADSL می فروشند. فکر می کنید چرا ؟ به نظر جدای از سودجویی، برای جلوگیری از دسترسی مردم به اطلاعات !

هلند ۱ – رسیدیم به هلند. اولین برخورد باآمستردام

دیروز صبح رسیدیم. با قطار از فرودگاه به آمستردام آمدیم. شهر فوق العاده ای است. زیبا، آرام و صمیمی. دیشب کمی تلاش ناموفق کردیم ولی از امروز صبح به اینترنت بی سیم میزبان متصل هستیم. نکته منفی این است که فقط دو سه ساعت دیگر اینجا خواهیم بود. بعد به دیدن دوستان دیگر در دو شهر دیگر خواهییم رفت.

دیشب یک مهمانی خوشامد گویی کوچک داشتیم. فقط میزبان فعلی را می شناختیم ولی آدم های بسیار بامزه دیگری هم بودند. یک نفر ایرانی. یک نفر پروفسور دانشگاه که چهار پنج سال است در یک برنامه دو طرفه با دولت ما به ایران می آید و دانشجوها را درس می دهد. دو نفر هم بودند از کسانی که درس فارسی می خوانند و علاقمند بودند با ما تمرین کنند و حرف بزنند (: البته بیشتر مکالمه به انگلیسی گذشت. یک سیاه پوست خیلی درشت اندام هم بود از جامائیکا که در آمریکا و اروپا DJ بوده و حالا به هلند آمده تا برای یکسال در اینجا Hip-Hop تدریس کند. یک پسر دیگر هم بود با تیپ دهه ۷۰ که مسوول چرخاندن یک سینمای دانشجویی بود و حالا هم در تدارک برگزاری یک فستیوال فیلم ایران بودند. احتمالا حینی که ما در هلند هستیم به ایران خواهد رفت. مهمانی جالب و کوچکی بود با آدم های جور واجور و کلی حرف و بحث و پنیر فرانسوی و بیسکوییت شور ! شام هم کوسکوس صاحبخانه بود و میرزا قاسمی که از ما خواسته بود برایشان بپزیم.

درباره آمستردام باید بیشتر بنویسم. شهر بسیار بسیار زیبایی است. ما تقریبا در محله قدیمی شهر هستیم و در خانه یکی از دوستان امشب را گذراندیم. به گفته همه خانه بزرگ و زیبایی دارد. در آمستردام همه با دوچرخه اینطرف و آنطرف می روند. دوچرخه قدیمی و نو. دوچرخه های بزرگ و کوچک. آدم های مسن و جوان و آدم های چاق و لاغر. با کراوات، با دامن، با روسری با همه چیز می بینید که سوار دوچرخه هستند و به سر کار می می روند. بعضی ها جلوی دوچرخه شان سبد دارند و بچه ها را در آن گذاشته اند، بعضی ها پشت سرشان صندلی کوچکی هست که بچه ها را سوار آن کرده اند. ما هم دو تا دوچرخه داشتیم. یعنی میزبان یک دوچرخه خرید و یکی هم قرض کرد (: با دوچرخه هامون با احتیاط فراوان تا پارک مرکزی شهر رفتیم و آنجا هات داگ خوردیم و برگشتیم. موقع دوچرخه سواری باید خیلی مواظب تراموا باشید که از هر طرف ممکنه سر برسه. ترمز دستی هم نداره و ترمزها همه پایی هستند که برای ما خیلی غیرطبیعی است ولی وقتی بهش عادت کنید خیلی بهتر از ترمز دستی کار می کنه. به هرحال جالب بود.