رسم خوبی در دنیای قدیم نرمافزار بود که طبق اون برنامهنویسها ایستر-اِگ توی برنامهها میذاشتن: قطعاتی که وقتی کار خاصی میکردین، کار خاصی میکردن. مثلا ممکن بود یک برنامه حسابداری همیشه طبیعی کار کنه ولی اگر ترکیبی از پنج کلید رو پشت هم بزنین، یک بازی کوچیک توش ظاهر بشه. یا مثلا این روزها اگر عبارت do a barrel roll رو درگوگل سرچ کنین…
این ایستر-اِگ های جذاب، به دلایل مختلف در دنیای نرمافزار در حال محو شدن هستن ولی هنوز حضوری پر رنگ توی سینما و فیلم دارن. دیشب به شکل اتفاقی با یکیشون روبرو شدم.
اگر با سریال سیلیکون ولی آشنا باشین میدونین که سریالی است با فضای کمدی که به فراز و نشیبهای یک استارتاپ فشرده سازی دیتا میپردازه. خود سریال نکات بسیار خنده داری داره ولی در کل روند داستانیاش خیلی قابل پیش بینی و سینوسی است و تکراری. اما من وقتی تو خونه هستم، معمولا سریالی، فیلمی چیزی میذارم پخش بشه و دیشب نوبت به سیلیکون ولی رسید و سیزن ۳. در همون ابتداش گیلفویل و دینش سعی میکنن از کد ریچارد سر در بیارن. کد اینه:
و وقتی سعی میکنین بخونین خیلی راحت نیست. حتی مثلا میتونین دقیقتر نگاه کنین که تابع main وسط خط گذاشته شده تا به راحتی نبینین که عملا یک تابع داریم که ۱۷ بار صدا زده میشه که توش یک کد هگز شیفت داده شده … خوندنش سخته.. پس تایپش می کنیم:
➜ /tmp cat sv.c
typedef void enc_cfg_t;
typedef int enc_cfg2_t;
typedef __int128_t dcf_t;
enc_cfg_t _ctx_iface(dcf_t s, enc_cfg2_t i){
int c = (((s & ((dcf_t)0x1FULL << i * 5)) >> i * 5) + 65);
printf("%c", c); }
enc_cfg2_t main() {
for (int i=0; i<17; i++){
_ctx_iface(0x79481E6BBCC01223 + ((dcf_t)0x1222DC << 64), i);
}
}
و واقعا کمپایل میشه:
➜ /tmp gcc sv.c
sv.c:7:5: warning: implicitly declaring library function 'printf' with type
'int (const char *, ...)' [-Wimplicit-function-declaration]
printf("%c", c); }
^
sv.c:7:5: note: include the header or explicitly provide a declaration for
'printf'
1 warning generated.
و اجرا:
➜ /tmp ./a.out
DREAM_ON_ASSHOLES
و سریال با این کد مخفی شده توش، بامزهتر میشه. این در واقع پیامی است که برنامه نویس قبلی برای این دوستان گذاشته ولی احتمالا کمتر از یک هزارم بینندگان ممکنه روزی ببیننش و بخندن. درست مثل کار اپل که اسم سازندگان اولیه رو «توی» بدنه دستگاه حک کرده بود.
در یک سرچ سریع دیدم که افراد دیگه هم اینو تست کردن و خندیدن (: البته هنوزم بامزهترین موجود این سریال اریک باخمن است و نبودنش بدترین تصمیم سازندهها.
چند وقتی است که تصمیم گرفتم توی اینستاگرام، ویدئوهای آموزشی یک دقیقه ای در مورد مفاهیم مختلف بذارم. پریشب در یک دقیقه سعی کردم شبکه موبایل رو بگم که بدک هم نشد ولی خب تصمیم گرفتم کاملترش کنم و شد سیزده دقیقه!
توی ویدئوی زیر در چهارده دقیقه میبینیم که شبکه موبایل چطور کار می کنه. از اینکه روی سیم کارت چی ذخیره می شه تا اینکه کدوم سرور مسوول رجیستری است و دکلها چطوری اطلاعاتشون رو تحویل شبکه core می دن. امیدوارم خوشتون بیاد. معلومه که معرفی و مشترک شدن کانال ها، بهترین انگیزه بخشی است.
بازی های dungeons and dragons یا همون D&D بازیهای نسبتا جدیدی هستن که با بهترین کامپیوتر جهان بازی میشن و بهترین گرافیک جهان رو هم دارن: مغز و قدرت تخیل! در این بازیها ما با هیولاها می جنگیم، راهمون رو تو جنگلها باز میکنیم و از تلهها در میریم و معماها رو حل میکنیم تا به هدفمون برسیم. این بازیها ممکنه چند سال طول بکشن و بخشی از شخصیت ما باشن. توی این شماره به دی اند دی نگاه می کنیم، بازی ای که من با سام رجبی یادش گرفتم. با ما باشین که از دانجن، رول پلی، مستر و پارتی حرف میزنیم!
بذار ببینیم از کجا اومده.. این بازی گیکی که همه جا می بینیمش. مثلا توی بیگ بنگ تئوری (سیزن ۳ قسمت ۵، سیزن ۳ قسمت ۲۱، سیزن ۵ قسمت ۴، سیزن پنج قسمت ۱۹، سیزن شش قسمت ۱۱، شش قسمت ۲۳ و سیزن ۹ قسمت ۲۲). مثلا تو یکیش دخترها رفتن وگاس خوش بگذرونن و پسرها دانجن و دراگنز بازی می کنن. یا جای دیگه یک بازی درست کردن که توش باید برن بابانوئل رو نجات بدن! یا جاهای دیگه و هنرنمایی های راج برای فضاسازی! (: اما ماجرا چیه!
بازی دی اند دی بر میگرده به حوالی ۱۹۷۴. دو تا گیک به اسم های گری گای گکس gay gygax و دیو ارنسون dave arneson درست شده [کمی تاریخچه] بازی ای رو می سازن که توش شما در یک محیط دارین با هیولاها می جنگین (چرا دانجن؟ چرا دراگون؟)
و به شکل درست تر باید اینجوری بهش نگاه کنیم که یک کتاب است با یکسری قاعده بازی. اما قواعی بسیار شل و ول. در واقع این کتاب یکسری شخصیت می سازه. یکسری مکانیک می سازه و یکسری ایده که بعدا می شه اونها رو در دنیاهای مختلف به کار گرفت.
مثال هایی از مفهوم «تعریف مکانیک و شرایط» و خب وقتی کتاب دی اند دی منتشر شد، دنیای جدیدی به وجود اومد که تاریخ بازی های برد گیم رو به دو قسمت کرد.
این ادامه وارگیم ها بود که توشون هر بازیکن نقش یک شخصیت رو داره (بر خلاف مثلا فتح پرچم یا شطرنج یا خیلی از بازی های دیگه که توش ما یک ارتش رو بازی می کنیم)
. دانجن مستر خدای بازی است و نقش موجوداتی به جز بازیکن اصلی و تصمیم گیری های بزرگ و غیره رو داره.
این کتاب نسخه نسخه پیش امد تا سال ۲۰۰۰ که به نسخه ۳ رسید و قواعدش تحت عنوان d20 (که به تاس ۲۰ وجهی) اشاره می کنه شکل گرفت و با لاینس بازی های آزاد OGL منتشر شد. الان آخرین نسخه ۵ است که مثلا من باهاش بازی می کنم و ۲۰۱۴ منتشر شده هرچند که خیلی از فن های جدی هنوز نسخه های قبلی رو بازی می کنن.
این بازی رو بیشتر از ۲۰ میلیون نفر بازی می کنن و درآمد کتاب و تجهیزاتش در حدود ۱ میلیارد دلاره. خود کتاب یک طرف، برای کمپین های مختلفش کتاب و وسیله و آدمک مینیاتور و اینها درست می شه.
ولی بذارین نگاه دقیقتری بندازیم
open ended role playing game
داخل خونه و روی میز.
هر کی یه کاراکتر داره که یک شخصیت در دنیایی تخیلی است
همه با هم در یک گروه هستن (بهشون می گن پارتی)
معمولا افراد تخصص های مختلف دارن که همدیگه رو تکمیل می کنن
حرف زدن و تصمیم گرفتن اونها رو در ماجراهایی پیش می بره که بهشون کمپین می گن
موجوداتی غیر از بازیکن های اصلی هستن که توسط دانجن مستر کنترل می شن NPC و خب معلومه که تاس هم کلی کاربرد داره. همچنین بخشی از NPCها مانسترها هستن که باید باهشون جنگید یا حالا کارهای دیگه کرد(:
قواعد خیلی مفصل باعث می شه مستر بتونه در هر مورد تصمیم بگیره یا البته اگر لازم دید هم می تونه قواعد خودش رو درست کنه. دنیای خودشه! تنها تنها چیزی به جز دونستن قواعد که برای بازی کردن لازمه، تاس است. تاس های دی اند دی ۷ تا هستن که بهشون می گیم d4, d6, d8, d10, d12, d20, و یه d10 دیگه وقتی درصد لازمه. البت معمولا یک صفحه برای نشون دادن وضعیت جنگ ها هم هست که مینیاتورهای روش نشون میدن چه خبره و دست هر نفر هم یک کاغذ هست به اسم player sheet که وضعیت بازیکن رو می گه که یادمون نره جونمون چقدر بود، چه جادوهایی بلد بودیم،چه اسلحه هایی داشتیم، چقدر زبر و زرنگ بودیم و هر دور چقدر می تونستیم راه بریم و غیره و غیره.
شخصیت ها
برای هر بازی شما باید یک شخصیت داشته باشین [کمی توضیح در مورد ادامه شخصیت یا مهمان یا …]
معلومه که باید اسم داشته باشین! مثلا اسم من نول بود. که البته فرود می گفت چرا همه اش کامپیوتر!
بعد باید نژادتون رو انتخاب کنین. نژادهای مرسوم اینها هستن:
– انسان ها: متاسفانه همه ما انسان هستیم! تطبیق پذیر، منعطف و پر از آرزو
– دوارفها: قد کوتاه و یغور و ارتباط خوب با کوه و صخره. می تونن ۴۰۰ سال عمر کنن و هر چیز مرتبط با توانمندی بدنی اونها ۲+ داره و وقتی بحث کاریزما باشه ۲-. همچنین در مواجهه با جادو و زهر و این تیپ چیزها مقاومتر هستن. تو تاریکی بهتر می بینن و تا تقریبا ۲۰ متر رو می تونن تو تاریکی ببینن
– الف: مرتبط با جنگل و طبیعت. قد بلند و تا ۷۰۰ سال عمر میکنن. هنرمند و خوش صدا و خوب در سحرها. قد بلند و زیبا و ۲+ در زبردستی و ۲- در بد بدنی. (چغر بودن؟). مقاوم در برابر خواب و شانس بیشتر در سحرهای پیش برنده. خوب در دیدن در نور کم و گوش کردن و جستجو و تشخیص چیزها.
– هفلینگ ها – باهوش و توانا با بدنی کوچیک. تقریبا ۱ متر ولی عضلانی و ورزشکار. عاشق کشف کردن و پیش رفتن و سن در حدود ۱۰۰ سال. ۲+ در زبردستی و ۲- در قدرت به خاطر هیکل کوچیکشون. امتیاز مثبت در بالا رفتن، پریدن، گوش کردن و حرکت بی صدا و همچنین شانس زیاد وقتی saving throw می ریزن چون نترس هستن و سریعا از خطرها جا خالی میدن. این همون چیزی است که در دنیای ارباب حلقه ها بهشون میگن هابیت
حالا که نژاد شما مشخص شده، باید طبقه خودتون رو مشخص کنین. طبقه های مرسوم اینها هستن:
جنگجو: از اسمش معلومه. عالی در جنگ و استفاده از سلاح ها. بهترین موجود برای ایستادن جلو هیولاها و شمشیر و گرز و … زدن
روگ : یک جور دزد یا تردست. قهرمان انجام تردستی، مخفی کاری کردن و قفل باز کردن و .. حل کردن مسائل. روگ ها عالی نگهبانی می دن،دیدبانی میکنن و جاسوسی و تخصصشون اینه که برن لابلای شاخه ها قایم بشن نگاهی بندازن ببین اونجا که می گن خطرناکه چه خبره!
جادوگرها: قدرتمند در جادو کردن و استفاده از سحر. این جادوها ممکنه روی سر دشمن ها آتیش بباره یا دوستان جادوگر رو از آتیش هیولا محافظت کنه. جادوگرهها معمولا از نبرد رو در رو احتراز میکنن اما حضورشون تو صحنه نبرد کمک بزرگی است.
کلریک ها (ملاها): این طبقه جادوی الهی دارن و توان بهبود حال و حفاظت آدم ها. همچنین در جنگ هم پشت سر جنگجوها بدک نیستن و احتمالا توانمندی های مختلفشون کمک خوبی به کل سیستم میکنه.
وقتی شما کاراکتر خودتون رو انتخاب می کنین ممکنه یک گرایش هم براش انتخاب کنین. مثلا گرایش به سمت نظم و رعایت قانون یا گرایش کارهای خلاف عرف یا یه چیزی اون وسط. بعد بر اساس طبقه و نژاد و تاس هایی که می ریزن برای هر کدوم از مشخصههای زیر یک عدد به دست میاد که نشون میده کاراکتر شما در اون حوزه چقدر قدرت داره:
initiative modifier: مشخص می کنه کاراکتر شما موقع نبرد، چندمین نفری است که حمله می کنه. البته در هر نبرد باید تاس ریخت و این عدد رو باهاش جمع کرد
speed: سرعت شما رو نشون می ده و می گه در هر دور چقدر حرکت می کنین
attack and damage modifiers: هر اسلحه قدرتی داره که اگر حمله شما موفق باشه باید بر اساس این قدرت تاس بریزین تا معلوم بشه چقدر ضربه زدین یا خوردین. این عدد با اون عدد جمع می شه.
armor class: نشون میده که کسی به شما حمله می کنه باید چه تاسی بریزه تا ضربه اش به شما کاری باشه
hit point: نشون می ده که چقدر ضربه باید بخورین تا بمیرین. به قول بازیکن های کامپیوتری همون «جون» شما.
و خب در بازیکن ممکنه توانایی ها و وسایل مختلفی داشته باشه. مثلا یه جادوگر سطح یک ممکنه دو تا جادو بلد باشه و بعد که به سطح بالاتر می رسه می تونه بر اساس کتاب، دو جادوی دیگه انتخاب کنه و حالا چهار تا جادو بلد باشه. یا ممکنه یک روگ کاز اول باز کردن قفل های خاصی رو بدونه یا تعدادی ابزار قفل باز کنی مخصوص و چهار تا طناب همراهش باشه و این داستان ها (:
این کاراکترها از لول ۱ شروع می کنن و کم کم اضافه می شن تا پیشرفت کنن و چیزهای بیشتری یاد بگیرن.
مکانیک بازی
بازی اینطوری شروع می شه که اول هر بازیکن یک کاراکتر می سازه یا از قبل داره و به بازی میاره. در هر قدم از بازی، مستر که معمولا جایی نشسته که بند و بساطش دیده نمی شه (تا راحت نقشه جنگ بعدی و وضعیت هیولاها و اینها رو جلوش داشته باشه و کسی نبینه) وضعیتی رو تعریف می کنه و بعد از آدم ها می خواد که کارهایی که می کنن یا چیزهایی که میگن رو اعلام کنن. مثلا:
یک تعریف از فضا (در یک اتاق با نور کم هستین، یک در سمت فلان. یک صندوقچه و بازی از بالای سرتون داره رد می شه که توش بویی غیرعادی حس می شه)
باز کردن قفل صندق -> چون قفل جدی است لازمه تاس بریزم و هرچند اومد + زبردستی کنم اگر از ۱۸ بالاتر بود باز می شه.
با قدرت روشن بینی تاریخچه اتاق رو بررسی می کنم
چک می کنم آیا صندوق جادویی توی خودش داره
…
(مثلا طبق تجربه یاد میگیرین که بارمن معمولا خیلی چیزها می دونه و خوبه باهاش گپ بزنین)
ممکنه من اصولا روی چیزهایی همیشه موفق باشم (مثلا برداشتن یک کاغذ)ولی در چیزهایی نیاز باشه تاس بریزم یا مثلا اگر یک جنگجو هستم اصلا نتونم سعی کنم قفلی رو یواشکی باز کنم و فقط بتونم لگد بزنم به در! گاهی هم بخصوص در مواردی که در کنترل من نیست: قل خوردن یک سنگ -> saving throw
در طول زمان خورد خورد وسایل و امتیاز به دست میاریم (یا از دست می دیم) و ممکنه با جمع شدن XP (اکسپرینس پوینت) لول ما بالاتر بره که توانایی های جدیدی بهمون بده. و خب معلومه که مواظب HP هم هستیم تا نمیریم! البته معمولا با چیزهایی مثل مرده ها رو زنده کرد ولی گاهی هم مرگ واقعی است!
تاس ما رو انتخاب می کنه. فلسفه Amore Fati.
در دو حالت بازی می شه:مثل vi. در وضعیت مبارزه یا در وضعیت عادی.
فضاهای بازی
از واقعیت بگریزید و دنیای هیجان انگیز تری بسازید!
توی دنیای دی اند دی ، هر ادونچر یک داستان مستقل است. مستر می تونه از کتاب هایی که توش ادونچرها هستن استفاده کنه یا از خودش بسازه. ماجول ها (که همون ادونچرهای منتشر شده در یک کتاب هستن) معمولا نقشه دارن، گاهی خودشون مهره دارن و حتی کلاه و اینها. اگر کسی خیلی اهل بازی باشه ممکنه چندین ادونچر رو پشت و مرتبط با هم بازی کنه که بهش می گن یه کمپین. این کمپین ها ممکنه در دنیاهایی شبیه دنیاهای ما اتفاق بیافتن یا مثلا در فضاهای ارباب حلقه ها یا حتی سیارههای دیگه. به این می گن کمپین ستینگز .
و البته
و البته معلومه که وقتی از جادو حرف می زنیم و از نقش خدایی مستر و حمله به شیاطین و تسخیر روح و … معلومه که صدای یکسری در میاد. در جوامع سنتی تر (مثل آمریکا) خانواده ها نگران بچه هاشون می شن که دارن با شیطان و روح شوخی می کنن و دقیقا مثل ما استرس شیطان پرستی می گیرن چون می بینن بچه شون (یا نره غولشون) داره با دوستاش وردهای جادویی می خونه. ولی خب من و شما می دونیم که آدم ها حق دارن اولا هر اعتقادی داشته باشن یا نداشته باشن و بالاتر از اون حق دارن انتخاب کنن چیکار دوست دارن بکنن. اگر کسی از ورد خوندن عموش پشت یک میز و یکسری تاس استرس می گیره میتونه خودش اینکار رو نکنه (:
در موارد دیگه می گن آدم هایی بودن که اینقدر به کاراکترشون وابسته شدن که وقتی توی بازی مرده، خودشون رو هم کشتن!
و البته.. هر کس اولها که آشنا می شه می گه «خیلی باحاله برنامهکامپیوتری اش رو بنویسیم آنلاین بازی کنیم و ..» در حالی که کل قدرت به همینه که دی اند دی رو طرفدارهاش بهترین بازیمی دونن چون با بهترین ابزار بازی می شه: مغز! و خب اون پشت میز نشستن و تاس ریختن و یک شب فان با دوستان گذروندنش است که باحاله وگرنه اگر تبیدل بشه به یک بازی معمولی کامپیوتری، تبدیل شده به یک بازی معمولی کامپیوتری! و چون گفتیم یک شب خوب با دوستان می ریم تبریک ها و تقبیح ها
دانا هم یک برنامه است برای به یاد سپردن (یاد گرفتن / حفظ کردن) چیزها. مثلا حفظ کردن کلمات. همون جعبه لاینتر خودمون. دلیل معرفی اش؟ نویسندهاش کدش رو در گیت هاب دانا / جعبه لاینتر منتشر کرده. نکته جالب اینه که مثل یک برنامه گردن کلفت، با سی پلاس پلاس و کیوت است.
یک گروه بزرگ چهارده نفره هم یک کتاب رو ترجمه کردن به اسم کتاب تمرکز. خودم هم هنوز نخوندم ولی احتمالا مرور می کنم و شایدم بخونم (:
سایت ایران کوین شاپ هم کارش معامله ارز دیجیتال است. در واقع به این شکل که شما آگهی می ذارین و اگر یکی خواست می خره. معلومه که به من هیچ ربطی ندارن و من مسوول هیچ چیز نیستم (: من معرفی می کنم. (اینو گفتم چون از من خیلی می پرسن از کجا ارز بخرن و این بازی ها)
پروژه کمپ کتاب / بوک کمپ هم ایده ای بسیار مورد نیازه: رد و بدل کتابهای بخصوص دانشگاهی که کلی پول دادیم خریدیم ولی الان دیگه به دردمون نمی خوره. به نفع همه! بخصوص اگر تفکیک دانشگاهی داشته باشه که بشه از همون دانشگاه خودم یکی رو پیدا کنم و کتابهای ترم قبلش رو ازش بگیرم.
سایت کوئرا هم که این روزها شناخته شده است. هم جایی برای یاد گرفتن و هم مسابقه دادن برنامه نویسی. ایده خوبشون در کنار امکان آزمون گرفتن آنلاین (حتی جنگو!) اینه که می تونین از سری های مسابقه هم استفاده کنین و ثابت کنین که برنامه نویس خوبی هستین (یا ببینی کدوم طرفی باید برین که برنامه نویس خوبی بشین!). صفحه مسابقات درجریان رو ببینین. نه برای اول شدن بلکه برای تمرین کردن.
ولنتاین چند سالی است که توی کشور خیلی مد شده و خب معلومه که انواع مبارزات هم باهاش در جریانه. از ممنوع کردن دکور قرمز تا استرس گرفتن از اینکه دخترها و پسرها همدیگه رو دوست داشته باشن و چیزهای مشابه.
راستش منم خیلی طرفدار ولنتاین نیستم چون در طول دهه اخیر، در جهان هم ولنتاین تبدیل شده به یک شعار «یه چیزی بخر». در واقع انگار شکل خاصی از وسایل که تقریبا در زندگی عادی استفاده نمی شن و فروش نمی رن رو توی این روز به زور میفروشن و کسی نه به فکر کیفیت است نه کاربرد (:
ولی به عنوان گیک، بهتون بگم که این ولنتاین در واقع یک شعار مهم داشته که اینجا وارد نشده: Be My Valentine یا همون «[لطفا] ولنتاین من باش». توی ولنتاین خیلی وقتها میشه به کسی که دوستش دارین ولی خودش هم نمیدونه یه کارت ناشناس بدین. یا میتونین اگر مدتها است دست دست میکنین بالاخره امروز رو انتخاب کنین و یک هدیه کوچیک به کسی بدین که دوستش دارین؛ از گل تا کارت تبریک تا شکلات معقول خوردنی. اینجوری بهترین استفاده رو از ولنتاین کردین: گفتین که یک نفر رو دوست دارین و اون هم فهمیده!
واقعا تا کی باید دست رو دست بذاریم؟ سریع باشین و امیدوارم پیروز بشین! تو کامنت بگین ببینم چه کردین… نصف روز مونده (:
هر سال در همین حوالی از سال، می گم «کنار کاشهای دیگه، کاش یه سندیکا داشتیم که بهمون میگفت قراردادهامون باید چطوری باشه، چه حدودی میتونیم حقوق بگیریم، چه مزایایی باید داشته باشیم و …». اما خب فعلا در نبود این سندیکا کار هر ساله رو میکنیم: برگزاری یه نظر سنجی از کسانی که شغلشون برنامهنویسی یا مدیر سیستمی است. این نظر سنجی کاملا مستقل از شرکتهای تجاری انجام میشه و نتایجش هم مثل هر سال برای همه آزاد و قابل دسترسی و تحلیل است.
توی نظر سنجی بزرگ برنامهنویسان و مدیرسیستمهای ایران، هم از وضعیت شغلی میپرسیم هم از علایق و نظرات شخصی و هم از موسیقی و تیپ لباس تا علاوه بر یک پایه برای درک وضعیت کار، وضعیت فان رو هم بدونیم که یکهو ازش عقب نیافتیم (:
راستش انتظار نهایی من از این نظر سنجی اینه که تعداد معقولی آدمی که در این حوزه هستن (برنامه نویس/مدیرسیستم/طراح/…) توش شرکت کنن و ما ببینیم که بقیه چطوری حقوق / مزایا میگیرن که اگر خودمون رفتیم سر یک ماجرای استخدامی، بهترین چونه رو بزنیم (: کسی به جز ما از ما حمایت نخواهد کرد.
آهان.. امسال نسبت به پارسال یک تغییر دیگه هم داریم: بخش «توضیحات آزاد» رو حذف کردم تا بتونیم قارتی نتایج رو منتشر کنم که هر کس خواست خودش تحلیل کنه. مشکل «توضیحاتآزاد» سال های گذشته این بود که آدم ها توش اسم شرکت و این چیزها رو مینوشتن یا به شرکتشون بد میگفتن و فضا از حالت نظر سنجی خارج میشد و من مجبور بودم شخصا ساه چوروه کنم (به ترکی یعنی جدا کردن سره از ناسره).
خلاصه.. حرف بسه. خوشحال می شم: در نظر سنجی بزرگ برنامه نویسان و مدیر سیستمهای ایران ۱۳۹۶ شرکت کنین و خیلی خوبه که لینکش رو به بقیه هم بدین تا شرکت کنن؛ چون نمونه خوانندههای وبلاگ من با جمعیت کلی برنامه نویس ها خیلی فرق داره. لینک هست http://bit.ly/irprogrammers .
به روز رسانی: اولش اشتباه کردم! تخفیف jadi مال همایش پایتون بوده ولی من اشتباهی نوشته ام برای همایش آینده وب است. درخواست کردم اونها هم یکی تعریف کنن… امیدوارم زود بدن (: به روز رسانی: کنفرانس آینده وب و موبایل هم با کد jadi می تونین ۶۰هزار تومن تخفیف بگیرین
همین اول بگم که کد تخفیف من برای همایش آینده وب و موبایل امسال jadi است که فکر کنم ۳۰٪ یا چنین چیزی بهتون تخفیف میده (: اما این تخفیف مگه چه دردی دوا میکنه؟ به نظر من هم هزینه بعضی کنفرانسهای ایران بسیار بالا است و گاهی خود کنفرانس در سطحی بسیار پایینتر از انتظارات. یک نگاه به توییتهای مرتبط که بندازین، ماجرا دستتون مییاد.
اما چرا اینطوریه؟ بذارین اول طرف برگزار کننده رو بگم. برگزاری همایش سخت و بسیار گرونه. باید از مدتها پیش هماهنگ کنین و برنامه ریزی. هزینههای سالن کمرشکن است مثلا یک دانشگاه که با پول من و شما درست شده و قراره برای مردم کار کنه، برای سالنش ساعتی نزدیک دو و نیم میلیون تومن پول میگیره. برای دو روز تقریبا ۴۵ میلیون تومن! هزینههای سیستم صوتی و سالن غذا خوری، سالن انتظار و غیره هم جدا حساب می شه (فعلا دستشویی رایگانه). سخنرانها و خیلی از کادر اجرایی معمولا هیچ پولی نمیگیرن و انرژی خودشون رو میذارن و احتمالا آخرش هم پول خاصی دست کسی نمیمونه. حداقل به نسبت کارش که اصلا پول خاصی نمیمونه و اکثر سود، به کسانی میرسه که زیرساختها رو اجاره میدن. در مواردی مثل همایشهای اوبونتو که سالن رایگان است، عملا همه چیز میتونه نزدیک به رایگان تموم بشه.
اما حالا که در خیلی از موارد هزینه زیاده، تکلیف شرکت کنندهها چی میشه؟ شرکت کنندهها هزینه بالا رو میدن تا چه اتفاقی براشون بیافته؟ گاهی آدمهای تکراری حرفهای تکراری میزنن. گاهی اصولا برای تبلیغ کالا یا محصول یا خودشون اومدن و واقعا خیلی کم پیش میاد کسی با چیزی همایش رو ترک کنه که سریعتر و ارزونتر از اینترنت قابل به دست اومدن نیست. طبیعی هم هست. اکثر ما تولید کننده دانش نیستیم. در بهترین حالت کمی تجربه کردیم که اونو با بقیه به اشتراک میذاریم. پس بر خلاف جاهایی مثل دفکان و همایشهای علمی، معمولا کسی از این همایشها با کولهباری از علم به خونه بر نمیگرده.
پس این همایشها چی می تونه داشته باشه؟ مطمئنا مثل همیشه جواب اصلی شبکه سازی است. دیدن آدمها، انگیزه گرفتن، خوشحال شدن، یک روز خوب داشتن و خب احتمالا دیدن تجربه بعضی آدمها و شنیدن چیزهایی که جزییاتشون رو می شه توی اینترنت یاد گرفت به شرط اینکه یکی بیاد کلیاتشون رو معرفی کنه. یا مثلا توی همایش پیش روی آینده وب، ممکنه کسی به اینترنت چیزها علاقمند بشه و ببینه آدم های این حوزه چه تیپ کارهایی میکنن. البته این رسم جدید که کارگاهها هم زیاد شدن واقعا خوبه و باعث میشه افراد تازه وارد واقعا با دستی پر تر ماجرا رو ترک کنن.
اما چاره چیه؟ به نظرم راه حل سه وجه داره:
شرکتها باید اسپانسر مستقیم همایش بشن. اینجاها جایی است که به راحتی می شه اسم شرکت رو مطرح کرد یا به گروه بزرگی از مخاطب دسترسی پیدا کرد. از شرکتهایی که میلیونها خرج جذب نیروی کار می کنن تا شرکتهایی که دوست دارن شناخته بشن و کار جالبی هم میکنن می تونن غرفه داشته باشن و خودشون رو معرفی کنن یا تی شرت بدن و فرم استخدام لاش بذارن (:
آدمها باید توسط شرکتهاشون وارد همایشها بشن. اگر جایی کار میکنین به مدیر پیشنهاد کنین که مثلا سه نفر رو به همایش بفرسته. ثبت نام این تیپ همایشها لازم نیست همیشه فردی باشه و اگر مدیر جایی هستین توجه کنین که خیلی رسمه که شرکتها آدمهاشون رو به همایش بفرستن.
برگزار کنندهها هم میتونن هزینههای اضافی همایش رو کم کنن. خیلی از همایشهای اوپن سورسی ها در حد رایگان برگزار میشه. در سالن دانشگاه با هماهنگی بچههای دانشگاه و بدون جایزه یا خوراکیهای خاص. راستش حداقل من که هیچ وقت کیفی که تو همایش بهم میدن رو با هیجان نگرفتم یا مطمئنا ترجیح میدادم تو یک سالن بدون زرق و برق برنامه رو ببینم ولی آدمها پول کمتری بدن. هزینهها که پایین بیاد، سطح رضایت هم بالاتر میره.
ولی خب… ماها کماکان فردی شرکت می کنیم پس بهتره برداشتمون رو به حداکثر برسونیم. با اطرافیان حرف بزنیم. اگر غرفهای هست بریم باهاشون صحبت کنیم ببینیم برای چی هستن و چیکار می کنن و چه کمکی می تونن به ما بکنن و لابلای صحبت آدمها دنبال سوژههایی باشیم در مورد چیزهایی که میخوایم بعد از همایش بیشتر در موردشون بخوینم و البته بدونیم که اومدیم به خودمون خوش بگذرونیم پس تا جایی که میشه فضا رو فان و شاد نگه داریم (:
راستی.. اگر خواستین همایش آینده وب و موبایل رو ثبت نام کنین، کد تخفیف jadi منطقا باید کار کنه. و البته اگر همایش دوست دارین، همایش پای کانف که مال پایتون کارها است هم هفته دیگه برگزار میشه که متاسفانه من فقط روز اولش رو میتونم شرکت کنم ولی شما با کد jadi می تونین برای هر دو روز ۴۰٪ تخفیف بگیرین!
نخست وزیر کانادا از روزی که انتخاب شد، خبرساز بود؛ بخصوص سر جورابهاش. اگر میخواین بدونین چرا خبرساز بود می شه مثلا به دوتاش اشاره کرد. صحبتش در مورد آزاد شدن ماری جوانا در کانادا که خب از نظر پزشکی جدید چیز مضری که نیست هیچ، خیلی هم مفیده یا مثلا این تتو روی بازوی چپش:
و بله. دقیقا نخست وزیر کانادا است قبل از مسابقه بوکس به نفع خیریه! اما این باحالی به طور خاص توی جورابها دنبال شده و خیلی وقتها آقای جاستین ترودو با جورابهای باحالش سعی کرده پیامی مرتبط برسونه. مثلا این جورابها رو در گی پراید کانادا پوشیده تا بگه طرفدار عشق بین آدم ها است و خود آدم ها هستن که انتخاب می کنن عاشق کی بشن:
یا مثلا در روز ۴ می، جورابی با عکس ربات های جنگ ستارگان (آر ۲ دی ۲ و سی ۳ پی او) پوشیده بود و غیره و غیره. این مساله در داووس امسال هم تکرار شد؛ با این جوراب:
و البته در حضور ملاله، برنده جایزه نوبل از افغانستان. با توجه به اینکه نخست وزیر کانادا سابقا هم مثلا در نشست حقوق زنان جوراب با لوگوی فمنیستی میپوشید و در ملاقات آمریکا جوراب با لوگو و عدد مرتبط، ربط این جوراب کودکانه هم احتمالا برمیگرده به حضور ملاله و حق تحصیل و آموزش که موضوع پنل بوده. اما توی ایران وقتی میخوایم از این خبر بسازیم میشه این:
چرا؟ چون فکر میکنیم حتما باید یک دلیل دراماتیک وجود داشته باشه تا کسی کار باحالی بکنه!
آدم های باحالی هستن که کارهایی می کنن که قرار نیست پاداش اخروی/به رخ کشیدن انسانیت/معنای عمیق پشتشون باشه. آدم ها باحال هستن و کارهای باحال میکنن به همین سادگی. تو این شرایط اتفاقا مایی که تلویزیونمون و پوسترهای شهری مون بهمون می گن هر کاری حتما باید پشتش یک دلیل خیلی خفن باشه، کسانی هستیم که کمتر کارهای خفن می کنیم. بازم غر بزنم؟ دقیقا مایی که اینهمه فحش می دیم و بد حرف می زنیم همین هایی هستیم که فکر می کنیم عبارت «اینترنت چیزها» بی ادبی است و باید اصطلاح غلط «اینترنت اشیاء» رو استفاده کنیم یا مثلا به «بازی کردن» بگیم «بازی رو انجام دادن» ((:
حالا که اینجا رسیدیم، بذارین در مورد معلولیت هم یک غر بزنم. من یک معلول رو میارم تلویزیون که همدلی جمع کنم یا یک شرکت می گه ساپورت می کنه که مشهور بشه. معلول هم مثل ما انسانه و اگر چیزی می سازه که خوبه من می خرم و استفاده می کنم و اگر چیزی می سازه که برای من خوب نیست، فقط چون معلوله ازش نمی خرم. با تبعیض مثبت موافقم و معتقدم همه حق دسترسی به نیازهای پایهای رو دارن ولی اینکه بگم چون یکی معلوله من باید الکی ازش خرید کنم در نهایت اون آدم رو به سمت فروختن چیزهای غیرمفید میبره و اجازه نمیده عضو مفیدی از جامعه باشه. واقعیت اینه که اتفاقا این شکل از کمک کردن جامعه رو تبدیل میکنه به جامعهای طبقه طبقه که وظیفه طبقات پایین اینه که با گرفتن کمک از طبقه بالا، به اونها حس مثبت بدن. در چنین جامعهای چیزی به شکل جدی حل نمیشه و پولدارها پولدارتر میشن اما گاه گداری سهمی به فقرا میدن تا حس خوبی بهشون دست بده. خلاصه من که هیچ خوشم نمیاد (: