گالری تصاویر کامپیوترهای قدیمی

یک گالری جدید هست از کامپیوترها. البته در اصل چیزهایی که سابقا به آن‌ها کامپیوتر و سوپرکامپیوتر می‌گفتند. مطمئن باشید چند ده سال دیگه، کامپیوترهای امروزی ما هم همینقدر خنده‌دار خواهند بود:‌ «واو… واقعا یک قوطی به این گندگی رو می ذاشتین روی میز؟»، «هه هه! یک میز داشتید در خونه به اسم میز کامپیوتر ؟‌ (: » و حتی «لپ تاپ دو کیلو بود و یک کیف مخصوص داشت؟ غش غش هر هر!»

تصاویر زیاد هستند ولی من فقط دو تا رو براتو اینجا می‌ذارم. بقیه رو خودتون برید در پست Vintage Computers ببینید

اولی سوپرکامپیوتر CDC 6600 است که در سال ۱۹۶۹ ساخته شد.

و دومی جونیاک است که در سال ۱۹۵۴ ساخته شد.

جونیاک دقیقا ۴۷۰ هزار دلار قیمت داشت ولی می‌ارزید چون با داشتن ۴ کیلوبایت حافظه یک کامپیوتر عظیم به حساب می‌آمد.

اولتیما – تاریخچه بازی‌ کامپیوتری از ۱۹۸۰ تا ۱۹۹۵

من زیاد با بازی‌های کامپیوتری ور نرفته‌ام اما یکی از علاقمندان تاریخچه کامپیوتر هستم. این پست جالب، تاریخچه بازی مشهور اولتیما ۱ تا ۹ را بررسی می‌کند. یعنی از سال ۱۹۸۰ تا ۱۹۹۵. من، همچنین شیفته MMORPGها هستم: Massive Multiplayer Online Role Playing Game یا «بازی‌های ایفای نقش آنلاین با کلی بازیکن».

RPG
یا «بازی‌های ایفای نقش» اولیه تک نفره بودند. روی
کامپیوتر خودتان در نقش یک قهرمان ظاهر می‌شدید و به مصاف هیولاها و مارپیچ‌ها و معماها می‌رفتید. در سال ۱۹۸۰ تقریبا همه این بازی‌ها مبتنی بر نوشتن و در محیط متنی بودند. مثلا بازی می‌گفت:

«چشم‌هایتان خسته است و کنترل چندانی بر آن‌ها ندارید اما با تلاش لای آن‌ها را باز می‌کنید و در نور صبحگاهی اتاق را می‌بینید. تختی که روی آن هستید زنگ زده است و تشک ندارد. پنجره‌ای در سمت راست قرار دارد که از آن منظره یک تپه دیده می‌شود. در طرف دیگر اتاق یک میز است که یک لیوان و یک یادداشت روی آن قرار دارد. در اتاق نیمه باز است و هوای سردی از آن داخل می‌شود. سعی می‌کنید زیرتخت را ببینید ولی بسیار تاریک است.»

و حالا بازی منتظر شما است تا دستور بدهید. مثلا:

 برو پنجره

 برو در

 برو میز

 بردار یادداشت

 بنوش لیوان

 بازکن در

 بازکن پنجره

 و …

بعد از هر حرکت بازی توضیح جدیدی از وضعیت را در اختیار شما می‌گذارد و می‌توانید به سراغ کارهای دیگر بروید. با مجموعه این دستورات کم کم درکی از محیط پیدا می‌کنید و پیش می‌روید.

اما اولتیما یک یکی از اولین بازی‌های ایفای نقش بود که محیط گرافیکی داشت:

شما کماکان تایپ می‌کردید ولی وضعیت به شکل گرافیکی نمایان می‌شد این یک قدم عظیم در سال ۱۹۸۰ بود که تا هشت سال بعد هم کلیت آن حفظ شد. از اولتیمای شش، بازی دراای گرافیک پیشرفته‌تری شد. این تصویر مربوط به اولتیمای هفت – دروازه تاریکی – است:

بنا بر استانداردهای سال ۹۲، حالا دیگر کل بازی با استفاده از ماوس کنترل می‌شد.

اولتیمای هشت را شاید بتوان یک شکست دانست، این اولین اولتیمایی بود که شخصیت اصلی، از «جهان اولتیما» بیرون آمده بود و میزان هیجان و جنگ و گریز آن هم بیشتر بود. خیلی‌ از طرفداران از این بازی خوششان نیامد و نسبت به آن انتقاد کردند.

اولتیمای ۹، آخرین بازی از این سری بازی‌ها بود. در سال ۱۹۹۵ و به شکل سه بعدی و بدون حضور اصلی‌ترین برنامه‌نویسان بازی‌های قبلی نوشته شد.

این بازی با مقیاس‌های سال ۹۵، نیاز به یک سخت‌افزار حسابی داشت چرا که کل محاسبات سه بعدی به شکل نرم‌افزاری انجام می‌شد. داستان بازی‌ هم تغییر کرده بود و به شکل کاملا خطی تنظیم شده بود: دیگر نمی‌توانستید در یک نقشه بزرگ بچرخید و کارهایی که احساس می‌کنید لازم هستند را بکنید بلکه باید به شکل خطی جلو می‌رفتید و مرحله به مرحله همه کارهای لازم را می‌کردید.

انتشار آلبوم موسیقی با ۱۹ آهنگ روی فلاپی


گروه Batch Totem آلبوم جدید خود به نام Trunkeret & Ikonisk که حاوی ۱۹ ترک موسیقی است را به شکل کاملا فشرده روی یک فلاپی ۳.۵ اینچی ۱.۴۴ مگابایتی منتشر کرده است.

مطمئن نیستم کسی وبلاگم را بخواند که تا به حال این فلاپی‌ها را ندیده باشد ولی خیلی تعجب می‌کنم اگر کسی به جز من این وبلاگ را بخواند که ویندوز ۹۵ را از روی فلاپی نصب کرده باشد (دقیقا سی عدد فلاپی).

اما چرا بعد از اینهمه سال، این گروه سراغ این ایده رفته‌اند؟ جدای از شهرت که حدس اولیه من است، فرد مرکزی گروه توضیح می‌دهد:

ایده اصلی این است که آلبومی را روی یک حامل عملا در حال انقراض که از نظر زیبایی شناختی بسیار با موسیقی هماهنگ است، منتشر کنیم. دیدگاه پروژه این است که از فشرده سازی بسیار قوی برای شکل دادن به موسیقی استفاده کنیم و نه از روش‌های محدود کننده‌ای که باعث کم شدن حجم آهنگ‌ها می‌شوند.

وی ادامه می‌دهد که این فشرده سازی بالا باعث شده در صورت تبدیل آهنگ‌ها از WAV به MP3، اصوات تغییر کنند و این یک جور کپی‌رایت رادیکال است. به عبارت دیگر در جاهایی از آهنگ «دامنه» و تعداد کم بیت استفاده شده، باعث شده بر اساس تئوری نیکوئست، ghost frequencies ایجاد شود. به همین دلیل گروه پیشنهاد می‌کند که برای گوش کردن به این آهنگ‌ها از کامپیوتری دارای subwoofer استفاده کنید.

امکان خرید آنلاین این آلبوم وجود دارد و یک ترک نمونه آن را هم می‌توانید از اینجا دریافت و گوش کنید (فقط ۴۲ کیلوبایت).

این پست را تقدیم می کنم به دوست عالی‌ و آودیوفیل‌ام hifi.ir یا همان صدا و سیستم‌های صوتی به این امید که اشکالات ترجمه یک متن تخصصی را یا ببخشد یا تذکر دهد که اصلاح‌شان کنم (:

لینک خبر

هکرگوچی چیست؟



هکرگوچی از واژه تاماگوچی گرفته شده که اسباب‌بازی‌های الکترونیکی کوچکی بود که باید
مثل یک کودک از آ‌ن‌ها نگهداری می‌کردید، سر ساعت به آن‌ها

غذا می‌دادید، دگمه گردش را کلیک می‌کردید و .

>تا یکساعت قبل نمی دونستم هکرگوچی چیه ولی حالا دارم یکی برای خودم می‌ساز
م. بنا به گفته ویکیپدیای انگلیسی Hackergotchi یا هکرگوچی بر می‌گرده به وقتی که دنیای فید (که خوراک ترجمه جالب، ابتکاری و شجاعانه ای از اون است. به نظر من همون چیزی که زبان فارسی لازم داره. به اینجا نگاه کنید).. چی می‌گفتم؟‌ آهان!‌ تاریخچه هکرگوچی برمی‌گرده به وقتی که خوراک به دنیای هکرها رسید. همونطور که می‌دونید با
استفاده از خوراک‌های یک وبلاگ یا وب سایت می شه اخبار رو به اشتراک گذاشت و مثلا من در برنامه خوراک‌خوان (فیدخوان) خودم بخونم که هر سایتی چه مطلب جدیدی داره و دیگه نیازی به مراجعه به تک تک سایت‌ها نداشته باشم.

وقتی خوراک به دنیای هکرها رسید، اون‌ها به ذهن‌شون رسید که چقدر خوب می شه اگر تصویر هر نفر، کنار نوشته‌هاش باشه. برای اینکار شروع کردند به ساختن تصاویر خیلی کوچیکی از کله‌شون و اضافه کردن اونها به کنار نوشته‌ها (مثلا به سیاره خانواده گنو/لینوکس نگاه کنید).

من هم می‌خوام یکی از این‌ها اضافه کنم به همون سیاره. برای اینکار اول یک عکس از خودم می گیرم:


بعد با استفاده از نرم‌افزار GIMP که معادل لینوکسی فتوشاپ است، دور سر رو می برم و می رسم به این:


قدم نهایی برای رسیدن به یک هکرگوچی، کوچک کردن عکس و سپس اضافه کردن یک سایه است از طریق منوی Script-Fu و بعد بخش Shadow و انتخاب کردن Drop Shadow:


حالا این می‌شه هکرگوچی من. به نظر خودم این هکرکوچی‌های کله قوچی یک کمی ترسناک هستن. بخصوص اونهایی که توشون سر به سمت بالا نگاه می کنه. ولی خب انگار سبکشون همینه (: راستی شاید لازم باشه این هکرگوچی برای استفاده در سیاره کمی کوچک تر هم بشه.

همین الان اشکان که معرف این مفهوم به من بود، برام نوشت که هرچقدر هکرگوچی‌ها مسخره‌تر باشن بهتر هستن و برای همینه که هکرگوچی‌های مشهور همه غیرطبیعی هستن. خوشبختانه من مجبور نیستم دوباره یک دونه مسخره‌اش رو درست کنم چون به نظر خودم می‌یاد که عکسم خود به خود به اندازه لازم، مسخره است (:

نمودار زمانی مرورگرهای تحت وب و یادی از مرورگر لینکس

من نمودار دوست دارم. اینترنت رو هم دوست دارم و این روزها بخش مهمی از اینترنت، وب است و مرورگرهاش. نتیجه این حرفها اینه که از نمودار پیشرفت زمانی مرورگرهای وب لذت می برم.


البته نمودار بسیار بزرگ است و من بخش کوچکی اش رو اینجا گذاشتم. برای دیدن نمودار کامل به لینک مراجعه کنید.

چیز دیگری هم که برام بامزه بود، خط مستقیم بالای نمودار اصلی بود. مرورگر ساده تحت وب لینکس اولین مرورگری بود که من باهاش کار کردم. یک مرورگر محیط متنی محبوب که هنوز هم گاهی کار من رو راه می ندازه (مثلا وقتی به یک سرور راه دور وصل می شم). صفحه این مرورگر وقتی چیزی شبیه به ویکی‌پدیا رو توش باز می کنید چیزی شبیه به این است:


اگر جایی عکس باشه، فقط یک نوشته نشون داده می شه که اگه با چپ و راست رفتن روش بایستید و Space رو بزنید، از شما مسیری می خواد که فایل رو اونجا ذخیره کنه و مابقی ماجرا.

این مرورگر محبوب، هنوز هم که هنوز است کاربردهای خودش رو داره. مثلا وقتی به یک سرور دوردست وصل می شوید و فقط خط فرمان دارید، از طریق این مرورگر می توانید صفحات وب رو چک کنید یا اگر قرار است متن یک صفحه رو بخوانید و در یک برنامه استفاده کنید، می توانید از این مرورگر استفاده کنید. (البته این روزها wget راه بهتری است)

انگار بد نیست یک برچسب «تاریخچه» هم باز کنم و گاهی درباره گذشته های دور بنویسم (:


الان دیدم که سایتی که به اون لینک داده ام، نمودار رو به شکل تصویر نذاشته و مرورش سخته. اون صفحه رو به شکل تصویر گذاشتم اینجا:

دروغ هایی که می شنویم: ابررایانه ایران

امیدوارم ۱۹۸۴ را خوانده باشید. حکومتی فاشیستی که با زور دشمن دشمن کردن زنده است و دائما به مردم خودش دروغ می گوید که در حال پیشرفتیم ولی وقتی مردم به زندگی شان نگاه می کنند، فقیرتر و فقیرتر شده اند. تا چند روز پیش پس‌زمینه لپ تاپ من عکسی بود که می گفت «قرار نبود ۱۹۸۴ یک راهنما باشد».

دیروز خبر را خواندم که ايران به جمع كشورهاي پيشرفته سازنده قويترين ابررايانه هاي فوق سريع پيوست. در شرح خبر دکتر احمد معتمدی می گفت که ایران ۲۱۶ CPU را با استفاده از لینوکس موازی کرده و با ساخت یک «ابرکامپیوتر» به جمع معدود کشورهایی پیوسته که این تکنولوژی را دارند. خنده دار است و مسخره (: و یکی از دروغ هایی که لازم است هر روز گفته شود تا احساس کنیم علی رغم فقیرتر شدن و منزوی شدن، در حال پیشرفت دائمی و جلوزدن از جهان هستیم.

به قول دوستی ایران یک میکروپروسسور ۸ بیتی هم نساخته و مدعی ساختن «سوپرکامپیوتر» است (: ماجرا از این قرار است که شما هر چند تا کامپیوتر با سیستم عامل لینوکس که داشته باشید، می توانید در یک شبکه و فقط با استفاده از دو نرم افزار رایگان آزاد قابل دریافت از اینترنت آن ها را با هم موازی (از نظر فنی کلاستر) کنید و قدرت پردازشی بالاتری به دست بیاورید. عملا ما با این هیاهو پیوسته ایم به آدم هایی که برای کارهایی مثل رندر تصاویر در خانه شان از اینترنت این برنامه ها را دانلود می کنند و استفاده.

البته به نفسه، ساخت این کلاستر دوست داشتنی است و یک قدم به جلو و من خوشحالم ولی وقتی بحث می کشد به دروغ گفتن و مساله را جوری جلوه دادن که انگار ما چیزی به علم اضافه کرده ایم، بدم می آید. این خبر می توانست این گونه باشد «ایران با کلاستر کردن فلان قدر میکروپروسسور، قدرت پردازشی فلان را به دست آورد که در خاور میانه منحصر به فرد است (که البته من شک دارم). از این کامپیوتر در کارهای هواشناسی استفاده خواهد شد.» ولی وقتی به دروغ جوری جلوه داده می شود که ما قهرمان جهان هستیم (با تقلید تکنولوژی ای که هندی ها حدود ده سال قبل اختراع کردند و در اختیار همه گذاشتند)، حالت تهوع به آدم دست می دهد (:‌

تبلیغ کامپیوتر در سال ۱۹۵۲

اگر علاقمند به کامپیوترها هستید حتما نگاه کنید. بسیار جالب و بامزه است : پوستر تبلیغاتی UNIVAC :

Yesterday, “impossible”… today, an accomplished fact

>

کتاب Snow Crash

خواندن این کتاب را قبل از رفتن به سفر تمام کردم.

نویسنده: نیل استفنسون

سال: ۱۹۹۲

ژانر: سایبرپانک

زبان: انگلیسی

دسترسی: دزدی ! از ایمول گرفتم. اگر کسی خواست و پیدا نکرد براش ایمیل می کنم.

دلیل انتخاب: یک کتاب علمی تخیلی سایبرپانک. جزو آثار کلاسیک و اولین کتابی که به شکل موفقیت آمیز کلمه Avatar رو وارد سایبراسپیس کرد.

این کتاب یک کتاب پست مدرن است که بر خلاف اسلاف سایبرپانک، طنز و سیاست را هم قاطی کار کرده است. به گفته ویکیپدیا:

این کتاب مانند بسیاری از کتاب های پست مدرن، شیوه ای خاص و ساختاری آشوبی دارد که ممکن است تعقیب آن برای خوانندگان مشکل باشد. این کتاب حاوی ارجاعات بسیاری به جغرافی، سیاست، انسان شناسی، فلسفه، زبان شناسی، تاریخ و علوم کامپیوتر دارد که ممکن است باعث شود خوانندگان بعد از اتمام کتاب آن ها را پیگیری کنند.

ماجرای اصلی کتاب در آمریکای آینده اتفاق می افتد: جامعه ای در نهایت سرمایه داری که در آن همه چیز، حتی امنیت و جاده ها کاملا خصوصی شده اند (چیزی که در ایران نیز شروع شده است) و باندهای مافیایی کنترل کشور را در دست دارند. در کنار این دنیای دنیای دیگری هم وجود دارد: سایبراسپیس ! جایی به اسم Metaverse که آدم ها با زدن عینک مخصوص و با استفاده از کامپیوتر به آنجا وارد می شوند و در آنجا تجارت می کنند یا مشهور می شوند یا به باندهای مختلف می پیوندند. قهرمان اصلی داستان Hero است: یک هکر و استاد شمشیربازی در جهان واقعی و مجازی. دختری به اسم Y.T. نقش دوم را دارد: یک پیک اسکیت سوار که هر شب در رستوران سر راه لباس یکپارچه اسکیت سواری را در می آورد و مثل یک دختر خوب پیش مادرش می رود و از تفریحاتش در طول روز تعریف می کند.

کتاب سرشار است از دین های کهن (بخصوص سومری) و زبان شناسی و ماجرای برج بابل و تفاسیر مربوط به آن نقش بسیار مهمی در کتاب دارد. البته خوشبختانه برای خواندن کتاب احتیاج به هیچ دانش قبلی ندارید هرچند که شروع کتاب به انگلیسی برای خواننده فارسی زبان کمی پشتکار و جرات می خواهد. در اوایل کتاب به راحتی از هر پاراگراف ممکن است ده کلمه غیرقابل فهم باشند ولی در اواسط کار وقتی غرق داستان شدید ناگهان متوجه می شوید که پنجاه صفحه است که همراه Hero و دوستان مافیایی و با کمک اسلحه Reason مشغول پرسه زدن در دریاها و لا به لای قایق های مهاجرانی هستید که ماشین وار کنترل می شوند تا آمریکا را تسخیر کنند.

کتاب فوق العاده بود. من لذت بردم. پیشنهاد میکنم برای تمرین انگلیسی به جای کتاب های کلاسیک کتاب های مدرن بخوانید. خواندن مثلا بینوایان به فارسی هم برای من کشش کافی را ندارد چه برسد به انگلیسی. ولی موقع خواندن یک کتاب پر کشش مثل این (یا مثل کتاب بعدی: Hitch Hikers Guide to Galaxy) حتی شده مستقیما انگلیسی بخوانید می خوانید تا کتاب را ادامه دهید.