بالی یکی از مقصدهای زیبای مسافران همه دنیا است. جزیرههایی قشنگ توی اندونزی.
اما من اگر به بالی برم بدون شک یکی از بالاترین لذت هام دیدن آدم هایی خواهد بود که رویا رو زندگی می کنن و رویاهای بچگی خودشون رو به بقیه بچه های دنیا می دن. الهام توی بالی به بچه های کوچیکی که چون محلی هستن خیلی سخت می تونن مدرسه برن و هیچ وقت نمی تونن به دانشگاه های بچه پولدارها برن، درس می ده. زبان. توی جلسات فوتبالشون شرکت می کنه و ازشون عکس می گیره. توی یک سازمان غیردولتی. به اسم Childhood Dream Foundatoin یا موسسه رویاهای کودکی.
شدیدا پیشنهاد می کنم سری به صفحشون توی فیسبوک بزنید و حتی اگر امکان کمک مالی ندارین با یک کامنت، لایک یا شر کردن توی صفحتون بهشون دلگرمی بدین. حدسم اینه که حس قشنگش بخشی از انزجارمون از نوع بشر به خاطر خبر شلاق زدن به سمیه توحید لو توی زندان کم کنه.
جنبه زیباترش هم هست: آدم هایی که رویاهاشون رو زندگی می کنن و الهام بقیه می شن.
نمی دونم چی بگم… ولی می دونم این لایک واقعا زدنیه و صفحه فیسبوکش دیدنی و شر کردنی. چقدرهم عالی می شه اگر توی سفرهای احتمالی به بالی سری بهشون بزنیم و هدیه ای ببریم یا کسایی که امکانش رو دارن، درس خوندن بچه هایی پر از رویا رو کمی راحت تر کنن و دل حامیانشون رو گرم… راستی گفتم دلگری… این لایک راحتترین دلگرمیه (:
چاپ شده در روزنامه اعتماد با سه چهار کلمه اختلاف در عنوان و متن (:
همه ما از نرمافزار استفاده میکنیم. از ساعت دیجیتالی که صبح با زنگش بیدارمان میکند تا آسانسور و گیرندههای ماهوارهای، همه و همه با نرمافزار کار میکنند. مثالهای واضحتری که شاید وقت خیلی بیشتری با آنها بگذرانیم، کامپیوترهایمان هستند و کنسولهای بازی و تلفنهای همراهی که در جیبمان داریم.
یک استدلال احمقانه اینه: اگر کار بدی نمی کنی نگران چی هستی؟ جوابش ساده است: چرا در خونه ات رو قفل می کنی؟ مگه توش چیکار می کنی؟تمام این ابزارها، سختافزارهایی هستند که نرمافزاری به آنها جان داده است. این نرمافزار درست مانند قانون، مشخص میکنند که سختافزارها بر اساس چه اصولی موظف به انجام چه کارهایی است. اما این نرمافزار توسط چه کسی نوشته میشود؟ در اکثر موارد توسط شرکتهای نرمافزاری بزرگی که به دنبال حداکثر کردن سودشان هستند و البته سازمانهای پولداری که میتوانند به این شرکتها پروژه سفارش دهند. به عبارت دیگر، دنیای اطراف ما بیشتر و بیشتر دارد تحت سلطه و خواست شرکتهای بزرگ درمیآید. حتی کار به جایی رسیده که کنسول بازی من وقتی یک سی دی کپی شده در آن میگذارم اعتراض میکند و آیپد اپلم دوستم اجازه نمیدهد این برنامه نویس مستقل، برنامهای که خودش نوشته را روی دستگاه خودش که مالک آن است اجرا کند – فقط چون نرمافزار تنظیم تا فقط و فقط برنامههای مورد تایید اپل را اجرا کند.
متاسفم ولی باید بگویم که من و شما شروع کرده ایم به رفتن به سمت جامعهای بسیار پیشرفتهتر از ۱۹۸۴ جورج اورول. جامهای که در آن دستگاهها مراقب و پلیس ما خواهند بود. دوربینهای داخل خیابان مردم را نگاه خواهند کرد و در مقابل هر رفتار خارج از رفتار متوسط اجتماعی که در آن زندگی می کنیم آژیر خواهند کشید. اصلا تعجب نمیکنم اگر در آن جامعه پر از نرمافزارهای بسته، بسته کاندومی از داروخانه بخرم که «مجهز» به جی.پی.اس. و یک چیپ الکترونیکی باشد تا اطلاعات موارد استفاده را در یک بانک اطلاعاتی ذخیره کند. منهم که کار بدی نمیکنم منطقا اجازه اعتراض ندارم.
قبول. بخشیاش تخیلات است اما هر تخیلی پایی در واقعیت دارد و اگر جلوی بسیار از رفتارهای انحصارگرانه به موقع گرفته نشود، تلاش خواهد کرد تا جایی که میتواند پیش برود. همین حالا هم نباید تعجب کنید اگرویندوز عزیز بعد از سه ماه بگوید کتابی که فصل گذشته از کتابخانه دیجیتال تهیه کردهاید را از سیستم پاک کردهاست چون مهلت اجارهتان به پایان رسیده بود.
این را هم بگویم که بحث در خود خلاف کردن نیست. نکته این است که جامعهای که افرادش اجازه خلاف کردن داشته باشند و بعد در صورت شکایت توسط پلیس دستگیر و عادلانه محاکمه شوند، جامعه بهتری است از جایی که نرمافزارها لحظه به لحظه مراقب اخلاق عمومیاند. ما تکنولوژی را ساختهایم و باید آن را برای پیشرفت خودمان استفاده کنیم. تکنولوژی و هسته مرکزی آن در زندگی ما یعنی نرمافزار نباید به چیزی بیرونی و بسته تبدیل شود که ما نه اجازه داشته باشیم در مورد آن تحقیق کنیم و نه بتوانیم کنارش بگذاریم.
سومین شنبه ماه سپتامبر هر سال، روز جهانی آزادی نرم افزار است. روزی که باید به یادمان بیاوریم که نرمافزار باید در خدمت بشریت باشد و نه محدود کننده آن. شاید مقاله بالا کمی غیرواقعی و تند باشد اما هدف اصلی تلنگری است برای نگاه کردن به اطراف. اطرافی که بیشتر و بیشتر پر شده از نرمافزارهایی بسته و محدود کننده که ما درکشان نمیکنیم و بیشترین خطر هم موقعی خواهد بود که ما اصولا متوجه حضور خطر نباشیم.
علی فرزات ( Ali Ferzat) کارتونیست مشهور سوریهای است و منتقد رژیم بعث بشار اسد. دیروز چند لباس شخصی مسلح – که احتمالا خودسر هم بوده اند و هیچ کاری با دولت بعثی کشور فعلا دوست و همسایه یعنی شخص بشار اسد نداشتهاند و بعد هنگام خروج او از دفتر کارش جلویش ظاهر شدند و کتکش زدند، هر دو دستش را که با آن کاریکاتور میکشد شکستند و گفتند که این فقط یک اخطار است. آنها او را خون آلود در کنار خیابان رها کردند و رفتند.
فرزات شصت ساله، در جهان عرب به خاطر کارتونهای انتقادیاش از حاکمان تمامیت خواه – از جمله رییس جمهوری مادام العمر سوریه یعنی بشار اسد – مشهور است.
فاتح که در زبان ترکی حروف اول کلمه «جنبش پیشبرد فرصتها و توسعه تکنولوژی» است شکاف دیجیتال را هدف گرفته است؛ هم در داخل کشور و هم خارج از آن. شکاف دیجیتال به اختلاف سطحی گفته میشود که افراد، گروهها و کشورها از نظر فرصت و دسترسی به اطلاعات و تکنولوژیهای اطلاعاتی دارند؛ از جمله دسترسی به اینترنت و توان استفاده از آن. در سطح داخلی، وزارت اقتصاد تلاش میکند با طرح فاتح به همه دانشآموزان فرصتی برابر برای آشنایی و استفاده از ابزارهای دیجیتال و دسترسی به اطلاعات فراهم کند و در سطح خارجی هم ترکیه میخواهد با تربیت نسلی آشنا به تکنولوژی و بومی کردن فنآوریهای نو، نقش پر رنگ تری در تولید اطلاعات در سطح جهان باشد و از این طریق شکاف دیجیتالی خود و کشورهای پیشروی جهان را کاهش دهد.
آمریکا روند مجهز کردن تمام مدارس به کامپیوتر و دسترسی دانش آموزان به آن را از اوایل دهه ۱۹۹۰ شروع کرد و تا پیش از چرخش هزاره، تلاش داشت تا تک تک مدارس و دانش آموزان را به اینترنت متصل کند. چند سال قبل هم پروژهای تحت عنوان «هر کودک یک لپتاپ» سعی کرد این امکان را فراهم کند که هر دولتی با سرمایهگذاری صد دلاری به ازای هر نفر، بتواند کودکان کشور را از ابتدا با فرصتهای دیجیتال نسبتا برابر و آماده برای پذیرفتن نقشهای دنیای تکنولوژیک آینده بزرگ کنند. نمونههای بعدی هند بودند و کره جنوبی. هند ابزارهای تکنولوژیک ارزان ساخت و اجازه داد قشر فقیر نیز با هزینهای بسیار اندک و با استفاده از سوبسید دولتی به کامپیوتر دسترسی داشته باشد و کره جنوبی هم در برنامهای بسیار بلندپروازانه اعلام کرد که تا سال ۲۰۱۵ تمام کتابهای درسی مدارس را با نسخههای دیجیتال جایگزین خواهد کرد و هر دانشآموز تنها با یک تبلت در کوله پشتی به مدرسه قدم خواهد گذاشت.
موضوع شکاف دیجیتال و نحوه غلبه بر آن دغدغه بسیاری از کشورها است. توان کار با کامپیوتر و فراهم بودن دسترسی به آزادراههای اطلاعاتی در ده سال آینده چیزی خواهد بود مثل داشتن سواد و حضور جادههای خوب در در دهه قبل. اگر کشوری میخواهد در آینده جهان نقش بازی کند و اگر انتظار میرود افراد یک سرزمین، شهروندی از دنیای آینده باشند، باید زیرساختهای نرمافزاری و سختافزاری مورد لزوم توسعه پیدا کرده باشند. چنین کاری ادامه منطقی آموزش و پرورش ابتدایی در هر کشور است و وظیفه دولتها – البته دولتهایی که میخواهند بخشی از جهان باشند.
یارد میگوید «مردم فکر کردند من دیوانهام، حتی کارمندانم میگفتند ‘چکار می کنی؟!’». پانزده سال بعد، فلزات یارد رشد کرده و حالا تقریبا ۷۰۰ کارمند دارد و ۵۰۰ میلیون دلار سود سالانه و دارای دفترهای مختلف که هر کدام یک اتاق چرت زدن دارند.
اوپن آفیس برای مغز و کارایی بد است
منظور از اوپن آفیس (آفیس باز) شکل جدیدی از دفاتر است که در آنها میزها کنار هم در یک سالن بزرگ قرار گرفتهاند. این شکل از طراحی دفتر این روزها شکل اصلی طراحی دفاتر فعال است و غرفه های پارتیشنی قدیمی و کم کارایی به حساب میآیند.
مشخص است که سلامتی ما برای شرکتهای خبیث زیاد مهم نیست ولی امیدوارم در نبود اتحادیههای شغلی، حداقل افت ۱۵ درصدی راندمان کار عاملی شود که شرکت ها دفاتر را بهتر کنند. پیشنهاد بهینه، داشتن یک محیط کار شخصی به همراه فضاهای عمومی برای جلسات و کارهای تیمی و برین استورم است.
تحقیر یک ایده بسیار قدیمی مجازات است. این شیوه، روش اصلی مجازات تا قرنهای هفده و هجده بود ولی بعد با بالا رفتن شعور نسبی جوامع، روش های اصلاحی را جایگزین اون کردند.
اما ظاهرا وقتی آدمها (تیمها) عصبانی میشوند و کنترلشان بر اوضاع کم میشود عقلشان هم تا حدی عقب نشینی میکند و با کنار گذاشتن عقل و شعوری که در طول قرنها تلاش شده روی هم انباشت شود، میروند سراغ کارهای غریزی مثل تحقیر افراد و خرد کردن شخصیتشان.
این کار در ایران منجر به فرو کردن لوله آفتابه در دهن بدون حتی صادر شدن حکم قاضی درباره فرد و اعمال مشابه میشود و در انگلستان منجر به چنین توییتهای از طرف اداره پلیس:
پلیس منچستر، مشغول توییت کردن اسم، تاریخ تولد و محل تولد مجرمانی است که محکوم شدهاند. اینکار شاید غیرقانونی نباشد ولی برای من شکل مدرنتر آفتابه در گردن انداختن و تحقیر کردن آدم ها است: روشی برای داغ زدن به یک انسان. حتی اگر طرف دزد باشد و از طرف دادگاه هم به خاطر دزدی محکوم شده باشد، بردن آبرویش در ملاء عام کاربردی ندارد جز تسکین خشم طرف برنده (در اینجا پلیس).
بر حق بودن پلیس، منتخب بودن دولت، آزادی احزاب، لات بودن فرد دستگیر شده، قانون شکنی و غیره هم روی چنین مواردی تاثیری ندارد. هرچقدر هم شکل کار متمدانه باشد، نفس عمل همان انداختن آفتابه در گردن است و همانقدر دور از تمدن و مریض.
در بریتانیا رسانه ها آزادند، احزاب آزاد اجازه شرکت در انتخابات دارند و اگر دولت منتخب مردم بخواهد کاری بکند باید از مجلس منتخب مردم اجازه بگیرد اما این اصلا به معنی کامل بودن این کشور نیست.
اصطلاحی هست که میگوید قدرت فساد میآورد و قدرت مطلق فساد مطلق. دیوید کامرون با توجه به شورشهای اخیر لندن گفته باید اختیارات بیشتری برای کنترل رسانههای اجتماعی به هنگام مشکل داشته باشد. Open Rights Group در این توماری ساخته تا به مجلس فرستاده شود. این تومار میگوید میگوید:
دولت با تمرکز روی افزایش اختیارش برای بستن، زیرنظر گرفتن یا قطع کردن ارتباطات آدمها، روی موضوع اشتباهی سرمایه گذاری کرده است. شبکههای اجتماعی مانند توییتر کاربردهای مثبتی بسیاری دارند مانند اخطار در مورد خطرها و جمع کردن مردم برای پروژههای پاکسازی. شنود این شبکهها و بررسی ارتباطات شخصی مردم یا افزایش قدرت دولت برای بررسی اطلاعات کاربران، ناقض آزادی ارتباطات است و روشی بسیار خطرناک. قانونگذاری عجولانه با اطلاعات و تحلیلهای محدود به منظور پاسخگویی به شرایط غیر عادی، باعث ایجاد قوانین نامتعادل شده و حقوق اولیه انسانها را تحت الشعاع قرار خواهد داد.
اگر در انگلیس هستید و حتی اگر معتقد هستید که اینها فقط یکسری آشوبگر هستند که به دنبال غارت مغازهها یا نمایش خشم کور هستند، به نظر من لازم است به این نکته هم توجه کنید که کنترل هر بخشی از رسانه توسط دولت، ناقض آزادی بیان است. اگر در انگلیس هستید و میخواهید همین را به مجلس بگویید، به اینجا بروید.
ویلنیوس یک شهر کوچک در لیتوانی است که شهردارش اخیرا پیامی خیلی جدی برای کسانی فرستاده که ماشینهایشان را در مسیر دوچرخه پارک میکنند.
تصویر بالا در وبسایت شورای شهر منتشر شده و شهردار آرتوراس زوکاس را نشان میدهد که با یک خودروی سنگین شش چرخه ارتشی در حال عبور از روی یک خودروی لوکس است که احتمالا احساس کرده بر فراز قانون بوده و در خط عبور دوچرخه پارک کرده است. در فیلمی که در همین مورد پخش شده شهردار اول سوار بر دوچرخه است و بعد ماشینهای لوکس را نشان میدهد که فراز قانون رفتار میکنند و در نهایت می گوید که به نظرش راه حل تانک است! بعد از خرد شدن این خودرو صاحبش از ساختمانی بیرون میاید و شهردار خیلی ریلکس جلو میرود و دست میدهد و میگوید که بهتر است دفعه بعد خودرو در جای مناسب تری پارک شود و خودش مشغول تمیز کردن خیابان از خرده ریزه ها و شیشه شکسته ها میشود.
بحث در مورد درست یا اشتباه بودن اینکار جنبههای نسبتا پیچیدهای دارد ولی شکی نیست که دیدن این تصویر، پیام بسیار محکمی است به هر کسی که بخواهد با خودرو به حقوق دوچرخه سواران شهر تجاوز کند و احتمالا مایه افسوس یکسری رییس جمهور دیگر که خودنمایی را بیشتر از این رفیقمان دوست داشتهاند.