به دنبال ناشر برای دو ترجمه آماده از دو کتاب مطرح

یکی از علایق من ترجمه است. یکی دیگه شون خوندن. و جذابترین چیزهایی که می‌خونم این دو تا علاقه رو به هم پیوند می زنن چون ترجمه‌شون می‌کنم. نه برای پول و نه برای شغل بلکه برای اینکه هم از ترجمه لذت می برم و هم فکر می کنم شاید فرصتی بده به کسانی که در غیر اینصورت، این متون رو نخواهند خوند.

ترجمه‌هام نسبتا روونه و حدس می‌زنم اگر یکی ترجمه‌های کتاب‌های مشابه توی بازار رو نقد و بعد مرتب کنه مال من توی چهل درصد بالایی باشه (: ژانرهایی که می‌خونم خیلی کم تو ایران ترجمه شدن و به نظرم مخاطب خوبی هم دارن. اما تیپ آدمی نیستم که برم پیش ناشرها باهاشون حرف بزنم یا حوصله وزارت ارشاد اسلامی داشته باشم.

خلاصه حرفم اینه: دو تا کتاب خوب دارم با ترجمه قابل قبول و خیلی خیلی خوشحال می شم اگر چاپ بشن. اگر کسی می‌تونه کمکی بکنه بسیار خوشحال می شم.

کتاب‌هایی که ترجمه‌شون تموم شده اینها هستن:

Just for Fun: The Story of an Accidental Revolutionary. یک کتاب عالی در مورد زندگی نویسنده هسته لینوکس و روند نوشته شدن این هسته و ماجراهای جانبی اش. می تونم حدس بزنم که هر کسی که با لینوکس کار می کنه حتما دوست داره این کتاب رو بخونه و هر کسی هم اهل کامپیوتره متن براش بسیار جذابه چون مروری است بر تاریخچه به وجود آمدن چیزی که داره بخش عظیمی از جهان رو می چرخونه. اونهم از زبون خود نویسنده اصلی برنامه با همه بالا و پایین‌های داستان و قصه‌های پشت پرده. چند هزار نفر کاربر لینوکس همه توی اینترنت هستن و همه در ارتباط با همدیگه توی انواع فروم‌ها، چت‌ها و حتی همین وبلاگ (: به نظر من فروش معقول این کتاب در مقایسه با کتاب‌های دیگه تضمین شده است. (این کتاب در آمازون)
Snow Crash. نوشته نیل استفنسون. کتاب بیست سال پیش نوشته شده ولی این نباید گولمون بزنه (: بهترین رمان علمی تخیلی بزرگسالان که من خوندم. اولین کتابی که از لفظ آواتار استفاده کرد و اونو جا انداخت و نویسنده‌ای که رویای همه علمی تخیلی خون ها است. قرار گرفته در لیست بهترین رمان‌های انگلیسی زبان معاصر توسط مجله تایم با حضور یک هکر عالی که هر گیکی دوست داره خودش رو جاش بذاره. به نظر من با خوندن اسنو کرش، دید همه به دنیای مجازی، اینترنت، مواد مخدر، هک، شمشیربازی، تاریخ، آینده سرمایه داری، اسطوره‌های بابل و غیره و غیره تغییر می کنه (: (اسنو کرش در آمازون)

همین! بهترین روش تماس در این مورد ایمیل است به jadijadi@gmail.com و این رو هم بگم که بیشترین چیزی که من دوست دارم خونده شدن این کتاب‌ها توسط آدم‌ها هستن و هنوزم معتقد هستم که نسخه چاپی کاغذی بیشتر خونده خواهد شد از نسخه دیجیتال صرف. به همین دلیل شدیدا دوست دارم کتاب‌ها چاپ بشن. اما اگر نشه… می ریم سراغ انتشار دیجیتال (:

پی.نوشت.۲. شرمنده ام از همه دوستان لینوکسی که به شکل بی معنایی دو سه ساله منتظر کتاب توروالدز در مورد لینوکس هستن. هر ماه فکر می کردیم که این ماه دیگه چاپش اوکی می شه… ولی … احساس بد قولی و خباثت دارم ولی … به هرحال (:

پی.نوشت.۱. این کتاب‌ها حتی می تونن اسپانسر چاپ داشته باشن (: اولی از هر سازمانی که دوست داره کامپیوتر و عشق به کامپویتر و برنامه‌نویسی تو ایران پروش پیدا کنه (که احتمالا نداریم) ولی دومی توسط سازمان مبارزه با مواد مخدر! کتاب حول محور آمریکای فروپاشیده آینده است و یک مخدر در حال گسترش که یک هکر مستقل با دوست دخترش به جنگشون می ره. پر از اسطوره، دنیاهای دیجیتالی و هک و شمشیربازی.

غول به چراغ بر نمی‌گردد

همچنین چاپ شده در اعتماد ۷ سپتامبر

طرح از آرش اصغری

این هفته در دنیا و ایران هفته وبلاگ‌ها است. روز جهانی و روز ایرانی وبلاگستان تقریبا روی هم افتاده‌اند و جماعتی به این دلیل مشغول تفریح و تحلیل. من هم در این مورد می‌نویسم تا از غافله عقب نمانده باشم – با اینکه کلا علاقه چندانی به سالگردها ندارم چون به نظرم چیزهایی هستند مثل این قرارداد که «همین که خورشید به فلان جا رسید، همه در مورد بهمان چیز حرف بزنیم».

اما نوشته‌های چاپ شده ریز در زیر صفحات تقویم، کاربردهای مثبت هم دارند. مثلا خوب است همه با هم به اولین روزهای اینترنت ایران و اولین وبلاگ نویسی‌ها نگاه کنیم یا یادی کنیم از کسانی که این تکنولوژی‌ها را در ایران ترویج کردند. به هرحال جذاب و کمی عجیب است اگر به روزگاری برگردیم که اینترنت تازه وارد ایران شده بود و اشتراک اطلاعات برای کسی تهدید به حساب نمی‌آمد. در آن زمان اینترنت چیزی بود برای مصرف و مطلقا تمام سایت‌های موجود قابل دسترس بودند. داشتن یک سایت و حتی یک آدرس ایمیل شما را در زمره هکرها قرار می‌داد و کار کسانی که به اینترنت دسترسی داشتند، دانلود متونی مثل آهنگ ترانه‌ها یا مجلات متنی هکرها و به اشتراک گذاری آن‌ها بود با دیگران – البته از طریق کپی روی دیسک و دست به دست کردن دیسک حاوی اینترنت!

یکسال بیشتر طول نکشید تا وضع کاملا عوض شود. اینترنت و بخصوص وب به هر خانه‌ دارای تلفن و کامپیوتر راه پیدا کرد و از هر دکه روزنامه فروشی و بقالی می‌شد یک شناسه ده ساعته اینترنت خرید. مصرف اطلاعات برای هر کسی که کمی انگلیسی می‌دانست فرصتی غیرقابل باور بود اما عده‌ای هم تشنه تولید بودند. عصر وبلاگنویسی شروع شده بود. من جزو آن‌هایی بود که می‌پرسیدم واقعا فایده وبلاگ چیست؟ مگر چند نفر حرفی ارزشمند برای عرضه دارند و می‌توانند هر روز تولید محتوای مفید کنند؟ اما جوان‌هایی که هر کدام چندین وبلاگ داشتند، خیلی زود ماهیت این پرسش را زیر سوال بردند. وبلاگ وسیله‌ای برای تولید و به اشتراک گذاشتن فکر نبود، وبلاگ روشی بود برای اعلام موجودیت اندیشه و سبک‌های زندگی متفاوت از روایت رسمی.

دخترها شاید بشیترین نقش را در این موضوع داشتند. نوشته‌هایشان عمیقا برای کسانی که سال‌ها تصورات عجیب و غریب از مفهوم جنسیت در ذهنشان کاشته شده بود بسیار جذاب بود و هنوز هم صرف دختر بودن، ضریبی است با معنا برای پیش‌بینی احتمال موفقیت یک وبلاگ. به جرات می‌شود گفت که وبلاگ‌ها جامعه ایران را تغییر دادند. یا بهتر بگویم برداشت جامعه ا زجامعه را متحول کردند. گفته می‌شد که ایران یکی از پنج کشوری است که بیشترین وبلاگ‌های جهان را دارند. شاید هم واقعیت داشت. ما می‌خواستیم بگوییم که هستیم. هر وبلاگی که در آن دوران شروع کرد، خوانندگانی داشت که با هر پست می‌گفتند «چه جالب! منهم با شما هم‌عقیده‌ام ولی تا دیروز تصورم این بود که هیچ کس مثل من فکر نمی‌کند». غول از چراغ آزاد شده بود و ضرب المثلی در اینترنت هست که می‌گوید «چیزهایی هست که وقتی آن‌ها را دیدی، دیگر نمی‌توانی آن‌ها را ندیده باشی».

ترانه ممنوع: یک وجب دلواپسی

فواد صادقیان، ترانه سرا، تصمیم گرفته کتابش رو به شکل «رایگان» بذاره توی اینترنت. البته رایگان رایگان که نه.. نسخه دیجیتالی که بتونین دانلود کنین و هر قدر خواستین به شماره حسابش بریزین.

من کتاب رو از اینجا دانلود کردم. و با علاقه خوندم. به نظرم ترانه هاش بهتر از خیلی ترانه‌هایی بودن که این روزها خونده می شه و متاسفم که در کشوری هستم که افراد باید برای انتشار شعرهاشون از یک نفر دیگه مجوز بگیرن.

کتاب قشنگه. به نظرم سری بهش بزنین و اگر دوست داشتین هزینه کتاب رو به شماره کارت 5022291010225389 به نام فواد صادقیان بریزین تا شاید شاهد ترانه‌های بهتری توی موسیقی‌هامون باشیم.

من شخصا از ترانه‌های زیادیش لذت بردم. از جمله ترانه شاملو، بهانه، دیوارسنگی، خاک بهشت و غیره. تقریبا همه ترانه‌هاش رو دوست دارن با یک اجرای خوب بشنوم (:

خوشحالی های کوچک زندگی

رفته بودم دوبی و این صحنه باعث نشاط قلبی شد: مثل عضوی از جهان، موبایلم رو روشن کردم، به وایرلس وصل شدم و زدم نرم افزارها آپدیت بشن. بدون وی پی ان، سریع و بدون دزدیده شدن بعضی از پاکت ها توسط دزدها:

عینک خودسانسوری

اگر نگران هستین که کار ضایعی بکنین و کسی ازتون عکس بگیره یا اونقدر مشهورین که ممکنه حین کار غیرضایع هم ازتون عکس بگیرن، این عینک دوازده دلاری شاید به کارتون بیاد.

سایت خرید

پیوندها آی آر ساسپند شد

از چیزهای روی اعصاب زندگی کردن در ایران، ترویج دزدی و دروغ توسط رییس ها است. دروغ رو که آشنا هستیم، دزدی هم نمونه اش این سایت پیوندها که مثلا اگر کسی می خواد بیاد سایت من، اونو بدون اینکه خودش بخواد می بره به یک سایت دیگه. اگر یک سانسورچی دزد نباشه، حداکثر بهش نشون می ده که «اینجا اجازه نداری بری» ولی بردنش به یک سایت دیگه، دزدی یو آر ال است. اما خب… در اینجا این چیزها طبیعی است و به همین دلیل نیاز به اصلاح داره. (:

در عوض خوبی زندگی کردن در ایران اینه که همیشه اسباب خنده فراهمه (: یکیش هم این:

سایت دزدی یو آر ال های فیلتر شده، ساسپند شده. احتمالا یا به خاطر مراجعه بیش از حد مردم به سایت های فیلتر شده پهنای باند تموم کرده یا  سرویس دهنده به این نتیجه رسیده که نمی خواد توی دزدی شریک باشه (: شکی نیست که با مالیات ما یک هاست دیگه می گیرن ولی فدای سرمون تا وقتی که می خندیم (((:

صفحه فیلترینگ افغانستان

افغانستان یکی از فقیرترین کشورهای جهان است. عملا بدون صنعت و بخش عظیمی از مدرنیته و اصلا تعجب آور نیست اگر این کشور یکی از معدود کشورهای جهان باشه که اینترنت رو به شکل دولتی سانسور می‌کنن. این قانون اخیرا تصویب شده و مثل بقیه کشورهای سانسور کننده دلیل اول «اخلاقیات جامعه» است که سریعا حتی بدون تصویب قانون به مخالفین سیاسی، طرفداران حقوق بشر، فعالان اجتماعی و غیره و غیره هم گسترش پیدا می کنه.

این رو هم بگم که افغانستان از دو زبان مختلف استفاده می‌کنه: دری و پشتو. دری که همون فارسی خودمون است و پشتو هم زبان نزدیک به فارسی با همون خط الرسم رسم الخط (با چند علامت و حرف اضافه) و مورد استفاده قوم پشتون از جمله ایالات جنوبی. همه اینها رو گفتم تا صفحه فیلترینگ افغانستان رو آپلود کنم تا شاید یک روزی به درد یک نفر بخوره (:

چرا گنو/لینوکس رو دوست دارم؟ چون می‌تونم آواتارهای فرندفید رو اصلاح کنم

حدود یک هفته پیش سری زدم به فریندفید تا ببینم جایی که اینقدر طرفداراش ازش حرف می زنن چیه (: حالا بحث کاملش نیازمند یک مطلب کامل است اما فقط این رو بگم که وقتی شروع کردم به اضافه کردن دوستان، رسیدم به مهرداد با این آواتار:

خب چه اشکالی داره؟ (: هیچچی. ظاهرا یک نفر که روی مکش ویندوز نصب کرده یا حالا به هر دلیل دیگه این آواتار رو داره. مهرداد بچه باحالی است و به قول فرفری ها (اسم مخفف فریند فید)، سابش کردم (subscribe).

اما مشکل از جایی شروع شد که شب دوم سفر که خواستم برم فریندفید وقت بگذرونم، مهرداد فعال با آواتارش همه صفحه اول من رو کرد ویندوز (: یک راه حل حذف کردنش بود که جذاب نبود چون ازش خوشم می یاد… پس… اوه!

من برای قلقلک دادن فیل، از تور و یک پروکسی به اسم polipo روی کامپیوتر خودم اضافه می‌کنم. کافیه به فایرفاکس با افزونه FoxyProxy که استفاده می‌کنم بگم که آدرس عکس آواتار رو بده به پروکسی. با یک کلیک راست معلوم می شه که آدرس هست:

http://friendfeed-media.com/p-b755d2def9e111dca275003048343a40-medium-1011

و حالا که به فاکسی پروکسی گفتم این رو بده به پروکسی پولیپو، کافیه بزنم man polipo تا تنظیماتش رو یاد بگیرم. اونجا نوشته یک فایل هست به اسم etc/polipo/forbidden/ که هر یو.آر.الی که توش باشه فیلتر می‌شه. پس من آدرس بالا رو توی این فایل می نویسم و پولیپو رو ری‌استارت می‌کنم… از این به بعد صفحه فریندفید برام اینطوری خواهد بود (به فید سوم دقت کنید):

البته شکی نیست که راه حل های خیلی بهتری هم هست.. مثلا اگر گریزمانکی داشته باشین می تونین حتی عکس رو با چیزی که دوست دارین عوض کنین ولی این روش کم هزینه‌ترین و سریعترین راهی بود که من پیدا کردم (: زنده باد گنو/لینوکس، زنده باد آزادی(نرم‌افزار) و زنده باد حق تغییر به شکلی که دوستش داریم (: