خب.. مدتها تاخیر افتاد تا ماجرای بازدید از Adult Bar آلکاتراز در هلسینکی رو بنویسم. همونطور که قبلا هم گفته بودم، هیچ جا اتفاق خیلی عجیبی نمیافته. هیچ باری نیست که توش آدمها مشغول کارهای خیلی عجیبی باشن. هیچ کلمهای نیست که گفتنش تغییرات عجیبی ایجاد کنه و آلکاتراز هم یکی از همین جا ها است. تنها نکته اینه که ما معمولا یکسری کلمات رو نمیگیم، یک سری جاها رو نداریم، یک کارهایی رو نمیکنیم و بعد توی ذهنمون این تصور به وجود مییاد که واقعا کلمه اون کلمه یا چیز یا جا یا کار خیلی عجیبه! به هرحال…
آلکاتراز خودش رو پر آب و رنگترین زندان دنیا معرفی میکنه. حداقل این متن تبلیغیاش بود در دفترچه راهنمای هلسینکی و ما به پیشنهاد یک دوست تصمیم گرفتیم بریم اونجا. در واقع خودمون از حضورش اطلاع نداشتیم وگرنه پیش قدم میشدیم (:
یادتونه که هلسینکی رو میشه پیاده گشت. ما هم پیاده رفتیم به طرف بار. خیابان اریکینکاتو رو که پیدا میکنیم دیگه کار راحته. از هر کس بپرسی آلکاتراز کجاست احتمالا میدونه. در عین حال فنلاندیها هم مثل هلندیها اگر یک سری توریست نقشه به دست ببینن، برای پیدا کردن راه پیشنهاد کمک میکنن. بار رو پیدا میکنیم.
به بار که میرسیم یک چیزهایی جلب نظر میکند:
ورودی خانمها ۲ یورو و آقایان ۱۲ یورو
حداقل سن خانمها ۲۰ سال و حداقل سن آقایان ۲۷ سال!
هیچ قاعدهای برای لباس نیست. من رو معمولا به خاطر صندل به بار راه نمیدن ولی اینجا سرده و صندل نپوشیدم. فرقی هم نمیکنه چون از سر کلاس اومدیم با کوله پشتی و شلوار جین!
ساعت کار بار، هفت روز هفته از ۸ شب تا ۴ صبح است. ما تقریبا ساعت ۹ آمدهایم که در فنلاند برابر نصف شب است (:
فضای ورودی عادی است. دو تا نگهبان سیاهپوست درشت هیکل و یکسری پله رو به پایین. از پلهها که پایین میریم فضا غیرطبیعی می شه! حداقل در معیار طبیعت ما! آدمهای کمی اومدن ولی فضا عجیبه. شش تا اتاق که با یک راهروی دراز به هم وصل هستن ( و بعضیها هم به هم راه دارند). فضا، تابلوها و حتی آدمها شبیه یک زندان درست شدهاند. دو تا از اتاقها بار هستند با انتخاب وسیعی از انواع مشروبات. دو اتاق برای نشستن و گپ زدن است. یک اتاق برای رقص دخترهایی که در بار کار میکنند و یک اتاق هم برای اعدام!
اتاق اعدام. یک اتاق نمایشی است. با صندلی الکتریکی به شیوه کلاسیک. نسبتا ترسناک است (: به نظر من که اصولا میتوانسند درستش نکنند. لازم نبود خیلی هم رئالیستیک کار کنند (: همین که بعضی از پذیرایی کنندگان لباس زندان پوشیده باشند و فضا زندان باشد و بعضی مسوولین هم لباس نگهبان پوشیده باشند به نظر من کافی بود و نیازی به صندلی الکتریکی حس نمیشد (: البته خیلیها از دخترها لباس زندانی و نگهبان نپوشیدهاند. در واقع اکثرا لباسهای خیلی کمی پوشیدن که باعث می شه ما از نگاه کردن چشم پوشی کنیم (: بخصوص وقتی نوبت رقصشون میشه! اتفاق اصلی در اتاق رقص میافته:
یک اتاق رقص برای دخترهایی که آنجا کار میکنند با حدود شش صندلی! DJ تقریبا هر یکربع یکبار یک چیزهایی میگوید و بعد یکی از دخترها به اتاق میرود و میرقصد. شما میتوانید در اتاق بنشینید و نگاه کنید و تشویق کنید و احتمالا بعد از رقص دختر رقاص به پیش شما خواهد آمد و در یک اتاق دیگر کنارتان خواهد نشست و گپ خواهد زد؛ شاید با این شروع کند که کجایی هستید و بعد برود سراغ اینکه کدام هتل هستید و بعد برود سراغ قیمت! حین گپ زدن هم ترجیح میدهد برایش مشروب سفارش بدهید. مشروبی که احتمالا الکل خیلی خیلی کمتری از مشروب شما دارد و در عوض قیمت مساوی یا بالاتر (: چیزی شبیه به یک آب معدنی گران که بخشی از درآمد بار و دخترها است.
البته دخترها فقط رقاصها نیستند. ساعت که کمی میگذرد، خانمها دیگری هم به بار میآیند و عملا تعدادشان از آقایان خیلی بیشتر است. از سیاه پوست گرفته تا شرقی و از ۲۰ ساله گرفته تا ۶۰ ساله. بعید میدانم سلیقهای باشد که اینجا جواب نگیرد. قیمت؟ از ۱۰۰ تا ۲۰۰ و ۲۵۰ یورو! به هرحال اینجا مال توریستها و صاحبان شرکتهای بزرگ است (:
برنامه احتمالا تا ساعت ۴ همین است (: ما که به هرحال اینجا کاری نداریم و برای دیدن آمدهایم. پس نکات را خلاصه میکنم:
فنلاندیها آدمهای بسیار ساکتی هستند. یک پسر جوان آنجا بود که حتی با خانمها حرف هم نمیزد و به همه جواب میداد که «نمیخواهم»! احتمالا آمده بود رقص نور را تماشا کند.
اکثر مشتریها، مسن هستند و تباه. فرض کنید کسی باشد که با وجود درآمدی که توان پرداخت ۲۵۰ یورو در یکشب را میدهد یک دوست دختر یا همسر نداشته باشد و در آبجو فروشی ها و ورزشگاهها هم نتواند دوستی پیدا کند.
دخترهایی که اینجا کار میکنند واقعا حرفهای هستند. ما عملا تنها کاری که میکنیم فضولی در کار دیگران است و واقعا لذت بخش است دیدن اینکه دخترها چه سریع تشخیص میدهند چه کسی چکاره است و چقدر خرج خواهد کرد.
دخترها شخصیت هم دارند. کسی که لباس زندانی پوشیده واقعا مثل زندانی رفتار میکند و کسی که لباس نگهبان دارد مثل یک نگهبان قرص و محکم راه میرود. بامزه است.
به نظر میرسه یکسری دختر ثابت اینجا کار میکنند و یکسری چرخشی. مثلا کسانی که خیلی خاص هستند (مثلا یک خانم شرقی مسن با تیپ مدیر مدرسه!) فقط یکربع میاید و دوری میزد و وقتی میبیند اینجا کسی علاقمند نیست، بیرون میرود.
چه دخترهای اینجا و چه گذریها با هم تبادل اطلاعات خیلی خوبی میکنند و دائما پشت صحنه با هم حرف میزنند. احتمالا در این باره که روی چه کسی می شود سرمایه گذاری کرد و روی چه کسی نه.
یک آقای ایتالیایی خیلی خیلی باحال هست که با همه میخنده و گپ میزنه. این توی فنلاند یعنی شورش و انقلاب (: جالبه که با وجود اینهمه اظهار شوق، دخترها باهاش گرم نمیگیرن چون میدونن که نمیخواد خرج کنه (:
دخترها خودشون مییان و گپ رو شروع میکنن. به جز پول نیازی به هیچ تواناییای نیست.
مشتریهای حرفهای با همه گپ میزنن و بعد انتخاب میکنن. دقیقا یکی یکی با همه گپ میزنن و آمار کامل میگیرن.
آمار دقیق نداریم ولی در کل به نظر می رسه که مشروب از بیرون گران تر نیست. البته دوست ساکن اونجا میگفت که اصولا مشروب در فنلاند گرانتر از بقیه اروپا است.
یک دختری هم اومد عربی رقصید. با بدنی تماما خالکوبی شده. نصف رقص واقعا عربی بود و بقیهاش هیچ ربطی به اعراب نداشت. تنها کسی بود که علاقه عمومی رو جذب کرد (:
حتی رقاصهای فنلاندی هم خیلی سرد و بیروح بودن. حتی به تشویق کنندگان هم نگاه خاصی نمیکردن. بدون اغراق من اول فکر کردم داره رقص آدم آهنی اجرا میکنه!
لباس معقول برای اونجا کت و شلوار یا لباس نیمه رسمی است. یکی از نامناسبترین لباسها یقه اسکی با شلوار جین و پوتین مناطق قطبی (: ولی به هرحال خوبی اینجور کشورها اینه که کسی با کسی کاری نداره.
مثل بقیه جاها، قبل از اجازه گرفتن به کسی دست نزنید!
اینها چیزهایی بود که من یادم بود. کسی چیز دیگهای داشت بگه یا بپرسه (:
رامین در کامنتها یادآوری کرد که احتمالا عکس هم ممنوع بود. کاملا درسته (: احتمالا برای حفظ «آبروی مشتری» ها (: درست مثل رد لایت در هلند که دلیل اصلی نبودن اجازه عکس گرفتن، دخترها نیستند بلکه مردهایی هستند که نمیخواهند عکسشان در آنجا گرفته شود. عکسهایی که من در مطلب استفاده کردهام، از سایت این بار برداشته شده. لینک سایت در بالای مطلب اومده.