روشی در تحقیقات اجتماعی هست به اسم روشهای غیر نمیدونم چی چیغیر مسدع غیر مصدع یا غیر مزاحمت آمیز. توی این روشها آدمها رو حین رفتار نمیسنجن بلکه بعد از اتمام رفتار، آثار رفتار سنجیده میشه. مثلا فرسودگی روی دستگیرههای اتوبوس میتونه نشون بده که آدمها بیشتر کجاهای اتوبوس میایستن. در این تکنیک چون آدمها نمیفهمن که قراره روی رفتارشون تحقیق بشه، رفتارشون تغییر نمیکنه.
یک نمونه جالب دیگه از این تحقیقات منفعل، اخیرا توی اوسلو (پایتخت نروژ) بوده. این شهر برای کشف میزان مصرف مواد مخدر توی شهر، فیلترهایی رو سر راه فاضلات شهری گذاشت و بعد از چند هفته اونها رو با فیلترهای جدید جایگزین کرد. این فیلترها به آزمایشگاه برده شدن و میزان موارد مخدرشون سنجیده شد. درست مثل یک آزمایش ادرار عظیم برای همه شهر.
من فیزیک پایه رو دوست دارم و یکی از جاهایی که واقعا تعجب میکنم، کشورهایی هستن که حاضرن بودجههای عظیم رو صرف پیشرفت اون بکنن. شخصا درک نمیکنم چرا ممکنه یک کشور به این نتیجه رسیده باشه که به جای صرف مستقیم پول برای بهبود زندگی این لحظه شهروندانش یا مثلا ساخت یک کارخونه برای ایجاد اشتغال، پولهای عظیمی رو صرف فیزیک پایه یا مثلا اخترشناسی یا اینجور علوم بکنه. البته زیاد سخت نمیگیرم چون میدونم خیلیها هم درک نمیکنن چرا یک کشور باید به جای راه انداختن جنگ توی کشورهای دیگه یا مصرف پول برای سرکوب شهروندانش از طریق خرید تجهیزات ضد و شورش و غیره و غیره، پول رو صرف چیزهایی مثل توسعه زیرساختهای مخابراتی یا تجهیز دانشگاهها و غیره و غیره بکنه (:
به هرحال… این دو خبر برام خیلی جذاب بود. در واقع برام نشون دهنده ارزش علم بودن توسط کسایی که بیشتر از من ساز و کار پیشرفت و عقب موندن کشورها رو می فهمن. البته شکی نیست که من از نکات فنی هیچکدوم از این دو خبر چندان سر در نمییارم و اگر اشتباه نوشتم چیزی رو یا توضیح بیشتری لازم داشت، خوشحال میشم کاملش کنی.
گیر انداختن ۳۸ اتم پادهیدروژن در یک بطری مغناطیسی
نیچر نیوز نوشته که در سرن یا همون سازمان اروپایی پژوهشهای هستهای که بزرگترین آزمایشگاه فیزیک ذرهای جهان است، یک بطری مغناطیسی برای به دام انداختن پادماده رو ساختهاند. پادماده یا ضد ماده، به موادی گفته میشه که هسته اونها بار منفی و الکترونهای اونها بار مثبت داره (برعکس مواد معمول). این بطری مخصوص به دام انداختن پادماده، در حال حاضر تونسته ۳۸ اتم آنتی-هیدروژن رو توی خودش به دام بندازه.
ژاپن در جستجوی نوترینوها
نوترینوهاذرات بنیادی خنثایی هستند که در ضمن واپاشی بتای هستههای اتمی همراه با الکترون یا پوزیترون آزاد میشن. ظاهرا یکی از مشکلات نوترینوها اینه که حین تحقیق با تشعشعات کیهانی اشتباه گرفته میشن یا چنین چیزی و به همین دلیل ژاپن برای تحیق در مورد اونها به یک معدن قدیمی در عمق یک کیلومتری زمین رو آورده. اونها توی این معدن ۱۳۰۰۰ حسگر نوری کار گذاشتن و بعد با پنجاه هزار تن آب اونجا رو پر کردن تا بتونن آزمایشهایشون رو شروع کنن. عکس پایین این معدن رو بعد از نصب سنسورها و در حال پر شدن از آب نشون میده که دو نفر دارن با قایق پارویی توش به سنسورهای در حال زیرآب رفتن، سرکشی میکنن.
پاپ بندیکت شانزدهم روز پنجشنبه گفته که که تاکید زیاد رسانهها بر تصاویر و همراه شدن آن با توسعه نامحدود تکنولوژیهای جدید این خطر را به وجود آورده که آدمها بین زندگی واقعی و دنیاهای مجازی سردرگم شوند.
تکنولوژیهای جدید و پیشرفتی که آنها به وجود آوردهاند باعث شده نتوانیم بین حقیقت و توهم فرق بگذاریم و این میتواند باعث سردرگمی بین زندگی واقعی و دنیای مجازی شود. تصاویر هم میتوانند از واقعیت مستقل شوند و این میتواند دنیاهای مجازیای را متولد کند که علاوه بر چیزهای دیگر، باعث بیتفاوتی مردم به زندگی واقعی خواهد شد.
پاپ تذکر داد که استفاده از تکنولوژیهای جدید باید زنگ خطری را به صدا در آورده باشد. بامزه است که این سخنرانی در کنفرانس رسانههای کاتولیک ارائه شده که توسط شورای وابسته به پاپ برای ارتباطات اجتماعی سازمان یافته بود (: و نشون میده که روحانیهای مسیحی هم واقعا نگران افزایش نفوذ رسانهها و توان اونها در شکل دادن به دنیا هستن (:
هزاران دانشمند انگلیسی امروز در جلوی خزانهدار تجمع کردند تا به کاهش بودجه علم در این کشور اعتراض کنند. آنها میگویند که علم نباید هدف سادهای برای کاهش بودجه باشد. این تظاهرکنندگان که دعوت کمپین «دانش حیاتی است» به خیابان آمدند (البته تحت حمایت پلیس و بدون باتوم و اسلحه (: )) از حمایت دانمشندان بزرگی مثل پاتریک مور، تانیا برایون، برای کاکس (از Cern) و چندین نماینده مجلس و غیره برخوردار بودند.
بحث آنها این بود که کاهش بودجه علم در وضعیتی که کشورهایی مثل هند، چین، آمریکا و آلمان مشغول بالا بردن بودجه علمیشان هستند انگلیس را از چرخه تولید علم جهان و در نتیجه از چرخه پیشروی جهان خارج خواهد کرد.
من که اگر در انگلیس بودم حتما – بدون اینکه دانشمند خاصی باشم – در این تظاهرات شرکت می کردم. به طور خاص برای اینکه احتمالا این گیکیترین تظاهراتی است که میشود برگزار کرد.
پاتریک مور (ستارهشناس) یکی از چند چهره بسیار شناخته شدهای است که از پایین آمدن بودجههای تحقیقاتی عصبانی است. عکس از فیونا هانسون
فاینمن در جوانی هیچ گاه در دختر بازی موفق نبود. از خودش روایت هست که هر بار دختری را در جایی میدیده و سر صحبت با اون رو باز میکرد سریع به این سرانجام میرسیده:
دختره- تو دانشجویی؟
ریچارد- نه دانشجو بودم حالا دکترایم رو مدتی است گرفتهام.
دختره- چاخان بسه، بگو استاد کامل هم هستی؟
ریچارد- آره استاد کامل هم هستم.
دختره- نکنه رییس پروژهی مانهاتان هم بودی؟
ریچارد- آره، ریاست یه بخش از این پروژه با من بوده است.
دختره در این جا میز و صحبت رو رها میکرده و میرفته. چه بس بیچاره هستن اونایی که به انتهای آن چه بلوفش مینامند رسیدهاند.
کتاب Surely You are Joking Mr. Feynman یک کتاب عالی است (: من دنبال کتابی در توضیح فیزیک بودم که توش فرمول نداشته باشه و به این کتاب رسیدم. در مورد فیزیک توش کم حرف زده شده ولی حال و هوای یک فیزیکدان قرن بیستم رو به جذابی ترسیم میکنه.
برای خوندن کتاب رو به فرمت ای.پاب تبدیل کردم. نسخه انگلیسی و شروع کردم به خوندن. چند فصل اول واقعا غیرجذاب بود. فاینمن دائما از خودش تعریف میکنه و اینکه وقتی بچه کوچیک بوده چقدر خفن بوده اما از دبیرستان و دانشگاه کم کم ماجرا جذاب می شه و وقتی فاینمن جایزه نوبل فیزیک رو می گیره، جذابیت به اوج میرسه.
فاینمن یک فیزیکدان آمریکایی است که روی بمب اتم (پروژه منهتن) کار کرده و بعدها هم جایزه نوبل فیزیک رو برده. در این کتاب گوشههایی از خاطرات خودش رو میگه. اولین بار است که من «درک میکنم» چرا ممکنه یک آدم با شعور روی بمب اتم کار کرده باشه. استدلالش «دفع شر بزرگتر (هیتلر)» است.
کتاب جذابه چون فاینمن جذابه. یک استاد فیزیک که به شکل افتخاری به برزیل میره تا اونجا درس بده و عضو گروه موزیکی می شه که توی کارناوال سالانه توی خیابونها میزنن. یک مدت به دنبال نقاشی میره و تابلوهاش رو به اسم ناشناس میفروشه. مدتی میره توی کمیته تدوین کتب درسی بخشی از آمریکا و تجربیات جذابش رو میگه. برای فیزیک خوندن و برگه دانشجوها رو صحیح کردن به باری میره که توش زنها استریپ تیز میکنن (لخت میشن) و بعدها که صاحب بار مشکل قانونی پیدا میکنه و همه مشتریها به بهانهای حاضر نمیشن برن توی دادگاه شهادت بدن که به این بار استریپ تیز میرفتن و چیز بدی توش اتفاق نمیافتاده، فاینمن به عنوان استاد دانشگاه میره توی دادگاه شهادت میره که هفتهای چندین شب رو در این بار میگذرونده و تیتر اول روزنامهها میشه. یک جای دیگه از داستانش با زنها تعریف میکنه و اینکه چطوری یاد میگیره با فاحشههای کافهها کنار بیاد بدون اینکه پول زیادی خرج کنه.
در مجموع فاینمن برای من خیلی جذاب بود. ممنون (: در واقع چیزی بود که احساس میکنم در زندگی ما ایرانیها کم است: الگو یا به قول خارجیها Role Model. ما الگوهای نچسب که زیاد داریم. الگوهای ورزشی هم داریم و مثلا همه بچهها یکهو دوست دارند بزرگ شدند فوتبالیست بشن اما الگوهای علمی یا نداریم یا واقعا کم داریم. این کتاب ظاهرا قدیمها ترجمه شده (با عنوان «ماجراجوییهای فیزیکدان قرن بیستم» یا چنین چیزی) ولی من نمیدونم وضع ترجمهاش چیه (توی بازار کتاب رو پیدا نکردم). اما چیزی است که هست اینه که احساس میکنم اگر این کتاب رو در دوران دبیرستان میخوندم کاملا احتمال داشت الان فیزیکدان باشم چون احتمالا از شخصیت فاینمن خوشم مییومد و در نتیجه از فیزیک (: اینه که میگم الگو کم داریم.
راستی… ما در دورانی که در دبیرستان علامه حلی درست میدادیم (اجتماعی)، یکبار متنی رو به بچهها دادیم که توش یک فیزیکدان در مورد کتابهای برزیل دو سه صفحه مطلب نوشته بود – شاید هم این متن در دوران دبیرستان در یکی از کتابها بود. اونجا میگفت که بچههای برزیل فقط چیز حفظ میکنن و کتابهاشون از تجربه خالیه. این بخش ترجمه از همین کتاب بود و من اینجا که خوندمش برام جذاب بود. از این میگه که در کتاب درسی نوشته شده اگر یک جسم رو از هواپیما به پایین پرت کنیم، در زمانهای مختلف در فلان ارتفاعها دیده خواهند شد. بعد میگه اصلا اینطور نیست و به خاطر فشار هوا و کلی خطای محاسبه این اعداد درست نیستند و همین که درست نیستند یعنی هیچ کس در برزیل برای نوشتن کتاب این آزمایش رو نکرده و در نهایت دانشآموزی که این رو میخونه فقط فرمول و اعداد رو حفظ میکنه و روش علمی رو نمیفهمه و هیچ وقت هم نمیتونه خودش آزمایشی انجام بده.
خلاصه پیشنهاد میکنم اگر تونستین به کتاب دسترسی پیدا کنین، بخونینش… هم از نظر علمی جذابه، هم سرگرم کننده است و هم نشون میده که حتی برنده جایزه فیزیک نوبل هم «انسان» است… یک انسان با همه جوانبش.
من عاشق فیزیکی هستم که راست به چپ نوشته بشه. سالهای سال پیش، حوالی اولین سالهای کشف شبکههای کامپیوتری در دنیا، مودمهایی رو میخریدیم و به یک شماره تلفن زنگ می زدیم و با کسانی که همزمان به همون سیستم زنگ زده بودند، چت می کردیم یا توی فروم ها چیز مینوشتیم… دنیای واقعا زیبایی بود از خوره های کامپیوتری که سرگرمی شبانه مشترکی داشتن.
از دیروز مشغول بازی Numpty Physics هستم. یک بازی خیلی کوچک ۲۵۰ کیلوبایتی با یک ایده خیلی بزرگ و یک معماری بسیار جذاب. نویسنده بازی، با ترکیب موتور دو بعدی Box2D با یک محیط گرافیکی خلاقانه یک شاهکار بازمتن تولید کرده که نمونه خوبی هم هست از امکاناتی که ابزارهای بازمتن به یک برنامه نویس خلاق میدن.
محیط این بازی، نقاشیهایی ساده است و هدف بازی رسوندن توپ قرمز به ستاره زرد. چیزی که کل بازی رو جذاب میکنه اینه که شما میتونین اجزایی به نقاشی اضافه کنین و کل اجزا تحت تاثیر قوانین فیزیک با هم برهمکنش دارند. مثلا این صحنه از بازی من است:
همونطور که میبینین برای رسوندن توپ قرمز به ستاره زرد، اول یک میله بین دو تا سطح کشیدم و بعد یک مثلث بزرگ رو از بالای آسمون ول کردم روی سرشون تا گوشهاش بخوره به توپ و توپ رو در مسیر میله به پایین قل بده. شکی نیست که مراحل خیلی زیاد دیگهای هم وجود داره و آدمها هم میتونن مراحل خودشون رو به بازی اضافه کنن.
اصل خبر ساده است و حواشیاش جذاب. خلاصهاش اینه که یک مهندس ژاپنی با یک پرواز ۲۹ ثانیهای رکورد پرواز هواپیماهای کاغذی رو شکسته.
هواپیمای اون که طبق قانون از یک برگ کاغذ بدون بریدگی درست شده، ده سانتیمتر طول داره. این خبر بامزه است ولی واقعا چیزی بیشتر از بامزگی داره. یک مهندس اینجا هست که معتقده میشه کارها رو بهتر انجام داد و میشه رکوردها رو شکست. کسی به کسی دروغ نمیگه. نه برای اولین بار هواپیمای کاغذی رو اختراع کرده و نه الزاما اینکار رو در بچگی کرده (: در عین حال برای کسی توی این سن و سال،هنوز این سرگرمی وجود داره که عصر بره یک باشگاه و در باشگاه هواپیماهای کاغذی با دوستاش کاغذ تا کنه و بحث کنه و گپ بزنه. باشگاه اون در سال ۱۹۸۰ افتتاح شده. باشگاه اون موسسه هوایی ژاپن رو متقاعد کرده که ۶۲۰ هزار پوند هزینه کنه تا یک دارت کاغذی زو از ایستگاه هوایی به بیرون پرت کنن و احتمالا یک هفته بعد اون رو روی زمین پیدا کنن.
اینها برای من جذابه (: بخصوص وقتی میبینم که توی کشوری زندگی میکنم که اکثر آدمها بالغش در اکثر مواقع حوصلشون سر رفته و دانشمندهاش تلاش میکنن تکنولوژیهای چندین دهه قبل رو کپی کنن یا بخرن تا رسانهها اون رو به اسم پیشرفت علمی جا بزنن (: علم لازم نیست پیچیده باشه. پیشرفت علم یک قدم کوچیکه در ادامه قدم قبلی نه یک اختراع عظیم از صفر (: