پوسترهای پروپاگاندای فضایی شوروی از پنجاه و پنج سال قبل

شوروی اولین سفینه‌اش رو سال ۱۹۵۷ به فضا فرستاد. تقریبا ۵۵ سال قبل. همون سالی که زبون برنامه نویسی فرترن اختراع شد و این اختراع بعد از اختراع مهم دو سه سال قبلش یعنی ترانزیستور و اختراعات مهم دو سه سال بعدش (مثلا حقه هولاهوپ و اولین IC) نوید بخش یک عصر تازه بود (:

اون زمان دعوای اینکه کی پیشرفته تره بین غرب و شرق خیلی مطرح بود. آمریکا تاریخ قدرت در جهان رو داشت و شوروی با سیستم سوسیالیستی اش در عرض چهل سال به یک ابرقدرت جهانی تبدیل شده بود و حالا تو فضا از آمریکا جلو زده بود و باید این رو می کرد تو حلق مردمش (:

این سایت مجموعه جالبی از پوسترهای پروپاگاندای فضایی شوروی داره. ‌بامزه هستن (: یکریشون در مورد اینکه ما چقدر خوفیم که از آمریکا جلو زدیم، یکسری در باب اینکه این خواست و تلاش همه مردم است و یکسری هم در باب صلح و پیشرفت و این چیزها (:


(به نام صلح)

دانشمندها این شکلی هستند

درسته که پوشیدن روپوش سفید توی آزمایشگاه مدرسه به ما حس دانشمند بودن می‌داد و درسته که خیلی وقت‌ها دانشمندها مردهای سفید پوست غربی تصور می‌شن اما واقعیت اینه که ما انواع و اقسام دانشمند داریم و یک دانشمند در طول روزهای کارهای بسیار متنوعی می‌کنه:

تصویر بالا چدار کرینر است که متخصص ادراکات تصویری و روان شناسی کاگنیتیو است و توی اوقات فراغتش مربیگری یک تیم فوتبال بچه‌های زیر ۵ سال رو بر عهده داره و تصویر پایین هم کریستی ویلکوکس است (بیولوژیست دریایی) که به ما می گه تصویرمون از دانشمندها رو باید تلطیف کنیم (:

بقیه عکسهای جذاب دانشمندها این شکلی هستند رو توی آلبوم تامبلر lookslikescience ببینید یا حتی اگر دانشمند هستین،‌ عکس خودتون رو بفرستین (:

آپدیت سریع: نس توی کامنت ها گفته که «خب اینها که طبیعی هستن». نکته اینه که این آلبوم مال اینه که ببینیم دانشمندها هم کاملا طبیعی و معمولی هستن و یک بچه دبستانی فکر نکنه اگر هدفش دانشمند شدن بشه، باید وقف علم بشه و به زندگی عادی اش نرسه یا مثلا از جامعه جدا بشه و بره جزو گیک هایی که تو دبستان دستشون می ندازن.

اما خب.. دانشمند آلترناتیو هم داریم که چهار تا از همین آلبوم اضافه می کنم:



میکروبیولوژیست، همسر و مادر


پاتریک، ژئوفیزیکدان


مارک و فرانک، شیمیدان


شیمیدان با تخصص داروشناسی ملکول‌های ریز(؟)

و البته آلترناتیوترین دانشمند سطح بالایی که من دیدم هم بدون شک برای من ریچارد فاینمن است که قبلا نظرم رو در باره کتاب زندگی نامه اش ( حتما شوخی می کنید آقای فینمن ) نوشته ام.

معرفی یک پادکست عالی:‌ رادیو کالج پارک

خودشون می‌گن

كالج پارك شهری كوچك در ايالت مريلند در شرق آمريكاست. برنامه هفتگی راديو كالج پارك هر جمعه توسط گروهی از دانشجويان و فارغ التحصيلان ايرانی دانشگاه مريلند و همچنين شنوندگان آن تهيه ميشود.

و تولید دویست و شصت هفت برنامه یعنی پایدارن و می‌دونن دارن چیکار می‌کنن. بر خلاف مفهومی که در ایران در مورد پادکست وجود داره که کیفیت میکس و اجرا باید خیلی خیلی بالا باشه (و بسیاری از پادکست‌ها بدون هیچ امکاناتی کیفیت اجرا و محتواشون از خیلی برنامه‌های رادیویی ایران بهتره)، رادیو کالج پارک انتخاب کرده که ساده‌تر باشه و در نتیجه راحت‌تر تهیه بشه و به همین دلیل هم مدت‌های مدیده که با محتوای عالی فعاله.

من از چند روز قبل که کشفش کردم تا حالا،‌ کلی از برنامه‌هاشون رو گوش دادم. محتواشون – هرچند که از داستان کوتاه ایرانی تا بازتکرار صوتی ویدئوهای خوب تد رو در بر می‌گیره – با علایق من خیلی سازگاره و پر است از چیزهایی که من هم می خواستم بنویسم ولی تنبلی کردم مثلا اینترنت حبابی یا آشنایی‌ با قطر. البته مواردی هم هست که من اهل نوشتنش نبودم اما دوست داشتم خونده / شنیده باشم مثلا داستان کوتاه صورت خانه.

اجراها کاملا خوب هستن و به نظرم یکی از پادکست‌هایی که نه فقط هر هفته گوش خواهم کرد که در بقیه روزهای هفته آرشیوش رو خواهم شنید. شدیدا بهتون پیشنهاد می‌کنم سری به رادیو کالج پارک بزنین و نه فقط پادکست‌ها که بخش کتاب‌های گویاش رو هم دونه به دونه نگاه کنین و احتمالا خیلی‌هاش رو دانلود کنین و گوش بدین!

البته مواظب هجوم اطلاعات باشین (: توی تله دنلود کردن یک گیگ و گوش کردن هیچچی نیافتین چون رادیو کالج پارک چیزیه که آدم دوست داره همه‌اش رو گوش بده و خیلی راحته اگر گوش کردن رو با صاحب فایلهاش شدن اشتباه بگیره.

جامعه شناسی احساسات

اینترنت و وب پر است از مطالب ساده برای خوندن. ما عادت می‌کنیم به خوندن سرسری چیزهایی که پنجاه درصدشون رو قبلا می‌دونیم و بیشتر برامون حالت خبر یا بیان شفاف‌تر چیزهایی رو دارن که قبول داریم. کمتر پیش می‌یاد چیز واقعا جدیدی بخونیم یا به مفهوم واقعی کلمه «مطالعه کنیم». اگر می‌خواین این عادت رو امروز بشکنین، سری بزنین به این مقاله جذاب که سینا قسمت به قسمت داره ترجمه می‌کنه: چرا عشق دردناک است؟ مصاحبه با اوا ایلوز. مطلب از حوزه جامعه‌شناسی احساسات است که من امروز به افتخار سینا و مقاله‌اش به ویکیپدیای فارسی اضافه‌اش کردم.

مقاله سخته و نسبتا سنگین و سرعت خوندنش شاید برای من یک سوم سرعت خوندن متن‌های دیگه اینترنتی بود. دقیقا همین ثاب تمی‌کنه که باید بخونیمش (حتی توی تم افتضاح وبلاگ سینا).

اشپيگل: شما می گویید، ما دیگر نمی توانیم یک نفر را انتخاب کنیم. این تردید از کجا ناشی می شود؟

ایلوز: ایجاد قید و پیوند همیشه ناشی از یقین و باور است – انسان نمی داند که آیا عشق چنین کارکردی دارد و آیا باید خود را نسبت به کسی متعهد کرد که ممکن است بهترین گزینه نباشد. اگریستانسیالیست ها حق دارند: انسان با تصمیم هایی که می گیرد، تعریف می شود. نکته این که روزبروز تصمیم گیری سخت تر می شود. در دنیای امروز، با توجه به گستردگی امکان انتخاب به ابهام و چندارزشی رسیده ایم: نه تنها آمال و آرزوها مفقود شده اند، دیگر از اشتیاق و تشنگی هم اثری وجود ندارد.

اشپيگل: چنان که نوشته اید، یکی از اهداف کتابتان کاستن از دردهای عشق است. چگونه می خواهید این کار را انجام دهید؟

ایلوز: من می خواهم که زنان، وقتی عاشقی آنها را ترک می کند، خود را مسوول پایان رابطه ندانند و خود را بی ارزش احساس نکنند. در حقیقت قسمت زیادی از رنج های رمانتیک دلایل نهادی دارد. در دوره مدرن، ما تا حد زیادی تأیید را به واسطه رابطه عاشقانه بدست می آوریم. این موضوع هم برای مردان و هم برای زنان صادق است؛ برای زنان شدت بیشتری دارد، چون زنان هم چنان در عرصه عمومی کمتر وارد و تأیید شده اند. پایان یک رابطه معمولا برای آنان بسان دفن ارزش های شخصی است. در این مورد عدم تشابه میان دو جنس، نه حاصل ضعف زنان، که به دلیل ساز و کارهای اجتماعی است. به عنوان یک فمینیست در پی آنم که مکانیسم این ناهمگونی احساسی را نشان دهم.

خواندن مصاحبه کامل / قسمت اول

راستی! سینا همه مطالب وبلاگش عالیه هرچند که اون تم خاص تمام تلاشش رو می‌کنه که شما نخونیدش (: این وبلاگ تنها نوشته‌های فوتبالی رو داره که من می‌خونم و این روزها تقریبا تنها نوشته‌های جامعه ‌شناسی غیرسایبری رو. بگم که اگر کسی می خواد جامعه شناسی رو ادامه بده، این وبلاگ یکی از بهترین ها برای خوندن است.

یک تذکر مهم:‌ سینا علاوه بر اینکه یکی از مورد اعتماد ترین آدم های زندگیه منه، مهندس مخابرات، دانشجوی دکترای جامعه شناسی، کمک داور فوتبال توی اتریش، ساکن غیرقانونی خوابگاه و از همه حساس‌تر، در عین اخلاقی‌ترین آدمی که من دیدم بودن، به معنی عامیانه اش بی ادب هم هست (: از لغات خاص استفاده می کنه و اگر حساسیت دارین به این موضوع، از خوندنش (مثلا از خوندن مطلب گیر کردنش تو آسانسور) محروم کنین خودتون رو (:

زیربناهای یک جامعه؛ اسکناس‌های فوق‌العاده آمریکا

اسکناس بالا مال سال ۱۸۹۶ است. تصویر مفهوم الکتریسیته رو نشون می‌ده و اهمیت اون رو برای انسان.

تصویر دو دلاری پایین هم نشون دهنده علم است و فراگیری‌اش.

و این یکی اسکناس یک دلاری هم رشد و جوانی رو (:

عجیبه که آمریکا چنین بنیانگذارانی داشته که اون سال‌ها علیه سانسور قانون گذاشتن و پایه‌هایی درست کردن که غرب وحشی رو توی صد سال تبدیل کرده به مرکز جهان.

مرتبط: برای گرفتن اطلاعات بیشتر در مورد تاریخچه پول‌های آمریکا اینجا رو نگاه کنید. خیلی خوب درست نشده ولی اطلاعات جالبی داره. من هنوز یکی از خاطرات بچگی‌ام اینه که با پدرم بحث می‌کردم که پونصد دلاری و هزار دلاری وجود داره و پدرم می‌گفت نداره. من توضیح می‌دادم که سبز هم نیست و پدرم می‌گفت اشتباه می‌کنم. مراجعه می‌کردیم به دانشنامه‌های چاپی و عکس دلارها رو می دیدیم و قبول می‌کردم که اشتباه می‌کنم ولی مطمئن بودم یک جا عکسشون رو دیدم. امشب این معما برام حل شد (: قدیم‌ها وجود داشته ولی بعد از ۱۹۶۰ جمعشون کردن و هرچند هنوز – مثل بقیه پول‌های تاریخ آمریکا – معتبره ولی اگر به بانک برسه، جمع می‌شه. مشخصه که هیچ ابلهی هم به بانک تحویلش نمی‌ده و توی کلکسیون‌ها دست به دست می‌شه (خیلی هم گرون نیست. یک هزار دلاری رو می‌تونین بخرین ۱۵۰۰ دلار).

منبع اصلی که مفهوم اسکناس ها رو هم از همون برداشتم

به مناسبت ماه مبارک رمضان

این یک کینسین موتور پروتئین است که داره یک وسیل رو توی یک میکروتیوب بالا می‌کشه. این یک تیکه کوتاه است از این ویدئو.

ربطش به ماه رمضان؟ خب ماه رمضون که می یاد دو تا چیز بیشتر از همه برای من دیده می شه: اول حکومتی که سعی می کنه الگوهای خودش رو با زور به مردم تحمیل کنه (مثلا از طرق مجازات های سنگین برای طبیعی ترین رفتارهای بشری) و دوم تلاش یک سیستم برای کشف اینکه آیا در یک مکان زمان خاص ماه توی آسمون هست یا نه.

راستش این ویدئو رو که دیدم به نظرم اومد دقیقا تلاش سیستم بدن است برای انجام یک رفتار بسیار طبیعی و از طرف دیگه مثل همون تلاش برای دیدن ماه است ولی در جهت مخالف: دیدن چیزهای خیلی ریز. گفتم شما هم ببینین خوشحال بشین (:

راستی! اصطلاح Haters Gonna Hate رو بعدا توی کتاب نارنجی توضیح می دم (:

منبع

هراس در برابر فن‌آوری

روزنامه اعتماد

چرا بعضی از فن‌آوری‌های جدید باعث ترس و مقاومت در آدم‌ها می‌شوند در حالی که برخی دیگر به سادگی و بدون هراس جای خود را در جامعه باز می‌کنند؟ چرا اینترنت باعث نگرانی عده‌ای می‌شود؟ چرا جامعه‌ای مدت‌ها در برابر برق و بلندگو موضع دفاعی می‌گیرد ولی در برابر دیدن مدادنوکی و بستنی قیفی حتی خم هم به ابرو نمی‌آورد؟

خانم ژنویو بل که در شرکت اینتل مسوول بخش تحقیقات مرتبط با تجربه و عمل متقابل انسان‌ها است می‌گوید که ما برای تمام طول تاریخ در همین وضعیت به سر برده‌ایم. او مدعی می‌شود که جوامع همیشه از بعضی فن‌آوری‌ها هراس‌های بیمارگونه داشته‌اند و در مقابل حتی متوجه رخته بعضی از ان‌ها به دنیای اطرافشان هم نشده‌اند. خانم بل اضافه می‌کند که بیشتر عکس‌العمل‌های دفاعی در برابر تکنولوژی از زنان و کودکان به عنوان سپر دفاعی استدلال‌هایشان بهره گرفته‌اند.

به عنوان مثال در اولین سال‌هایی که برق به خانه‌های آمریکایی راه پیدا کرد گفته می‌شد که این امر باعث صدمه جدی به زنان و کودکان خواهد شد. آن سال‌ها سرطان هنوز مد روز نبود پس سپر دفاعی از این تشکیل شد که برق باعث خواهد شد افراد شرور شب‌ها بتوانند داخل خانه‌ها را ببینند و اگر مشاهده کنند که زن یا کودکی در خانه تنها است، اتفاق بدی خواهد افتاد. در همان دوران قطار نیز خطرناک تشخیص داده شد: بدن زنان و کودکان توان تحمل سرعت‌های بالاتر از هشتاد کیلومتر کیلومتر در ساعت را ندارد.

به گفته شاخه تحقیقاتی اینتل، سه عامل می‌تواند پیش‌بینی کننده میزان هراس ما از فن‌آوری‌های جدید باشد: اینکه آن عامل چقدر در مفهوم زمان موثر است، چقدر فضا را تغییر می‌دهد و در نهایت اینکه تا چه حد رابطه ما با دیگر انسان‌ها را بازتعریف می‌کند. چیزی مثل برق باعث می‌شود فضای خانه و محیط شهری ما تغییر کند، روابطمان با دوستان تحت تاثیر قرار بگیرد و بتوانیم در مدت بسیار کوتاهتری از گذشته به نتایج دلخواه برسیم یا حتی روز را طولانی‌تر کنیم؛ پس مقاومت در برابر آن طبیعی است و مدت زمانی طولانی باید منتظر بمانیم تا فرهنگ بتواند خودش را با این ادرک جدید از زمان، فضا و روابط اجتماعی تطبیق دهد.

نکته حساس در اینجاست که فرهنگ بسیار آرامتر از تکنولوژی حرکت می‌کند. در حالی که ما هنوز مشغول تنظیم رابطه‌مان با بلندی مناسب صدای تلویزیون در یک مهمانی فامیلی برای پیشگری از صدمه به روابط خانوادگی هستیم، موبایل‌ها، تبلت‌ها، لپ‌تاپ‌ها و شبکه‌های بی‌سیم مشغول فتح گردهمایی‌های خانوادگی هستند. ما در جامعه، همیشه در حال مواجهه با فن‌آوری‌هایی خواهیم بود که مفاهیم سنتی ما از زمان، فضا و ارتباطات را تغییر می‌دهند پس بهتر است به شکلی آگاهانه به جای هراس و ایجاد ممنوعیت تلاش کنیم تا آن‌ها را درک و به شکل صحیح استفاده کنیم و عباراتی مانند «برای زنان و کودکان خطرناک است» برایمان زنگ خطری باشند از هراس تکنولوژیک.