کتاب صوتی بازی‌های جنگی، فصل دوم

در قسمت قبلی مقدمه ناشر، مقدمه نویسنده و فصل یک رو خوندم و گذاشتم و حالا نوبت فصل جدید است:

 فایل صوتی فصل دوم کتاب بازی‌های جنگی

این فصل استخوان بندی داستان رو تشکیل می ده. واقعیت امر اینه که طولانی است و جزو فصل‌های مورد علاقه من هم نیست. خیلی وقت‌ها اگر خودم کتاب رو بخونم، این فصل رو رد می‌کنم چون می‌دونم چی توش می گذره (: گوش کنید ولی بهتره به جای دل بستن به این فصل، منتظر فصل بعد باشید (:

دانش‌آموز دبیرستانی به خاطر هک کردن نمره‌هایش به ۳۸ سال زندان محکوم شد

عمر خان ۱۸ ساله که قرار بود امسال از دبیرستان فارغ التحصیل شود، باید ۳۸ سال آینده را در زندان بگذارند. بنا به گزارش مسوولان مدرسه لاس فلورز کالیفرنیا، این دانش آموز نمرات نهایی مدرسه خود را تغییر داده است. خان این کار را با نصب یک نرم افزار دسترسی از راه دور روی سرورهای مدرسه انجام داده. خان برای این دستکاری‌ها در مجموعه به ۶۹ مورد جرم، متهم شد.

خان از ژانویه تا می، چندین بار به کامپیوتر مدرسه‌اش دسترسی پیدا کرد و نمرات C، D و F خود را به A تغییر داد. علاوه بر خودش او نمرات ۱۲ نفر دیگر را هم دستکاری کرد. مسوولین همچنین معتقدند که خان، جواب تست‌ها را برای خود و دوستانش کپی کرده است.

احتمالا شما هم مثل من فکر می‌کنید که ۳۸ سال زندان برای اینکارها (به همراه یکی دوبار داخل شدن به دفتر مدیر به خاطر برداشتن و تغییر برگه پاسخ‌های امتحانی) بیش از حد زیاد است. احتمالا به نظر خود آمریکایی‌ها هم زیاد است اما این جریمه بسیار سنگین نشان دهنده عزم جزم پلیس آمریکا برای مبارزه با هکرها است. شاید شما هم استدلالاتی داشته باشید که جریمه‌های سنگین، روش درستی برای پیشگیری از جرم نیستند اما دیدگاه پلیس آمریکا اینطور نیست.

بعد از دهه طلایی هکرها (اواخر دهه ۸۰ و اوایل دهه ۹۰) و نفوذ هر روزه هکرها به کامپیوترهای مهم جهان و عدم دستگیری یا تبرئه شدن در دادگاه با استدلال «اعتیاد به هک» و «علاقه به دانستن»، دولت آمریکا با جلب همکاری دولت‌های دیگر (از جمله استرالیا و آلمان که مرکز هکرهای جوان بودند) تلاش گسترده‌ای برای ناامن کردن زندگی هکرها را شروع کرد. این روزها دیگر شاهد هک‌های بزرگ و افسانه‌ای آن روزها نیستیم. یک دلیل ممکن است فشار بیش از حد دولت بر هکرها و جریمه‌های سنگین علیه آنان باشد اما بدون شک، ایمن شدن سیستم‌ها هم شدیدا در این کاهش فعالیت‌های هکری موثر است.

کتاب صوتی «بازی‌های جنگی»


کتاب صوتی پدیده جذابی است: در اوقات بیکاری، در ماشین، در اتوبوس، سر کار، حین وبگردی و … می‌شود کتاب را به جای خواندن گوش کرد. با توجه به نوشته‌های قبلی‌ام در مورد کتاب بازی‌های جنگی و علاقه شخصی‌ام به این کتاب و درخواست دوستان مبنی بر به اشتراک گذاشتن این کتاب، تصمیم گرفتم شروع کنم به خوندن و ضبط این کتاب.

به نظرم این کار کمتر خلاف کپی‌رایت یا حق تکثیر مترجم / ناشر اصلی است. اولا که این کتاب بیشتر از ۲۰ سال قبل چاپ شده و دیگر هم تجدید چاپ نشده و در عین حال با خوندن اون من چیزی به کار ناشر / مترجم اضافه کرده ام که حداقل از نظر اخلاقی برای خودم به اشتراک گذاشتنش رو راحت‌تر می‌کنه. در عین حال یک کتاب صوتی به فهرست کوتاه کتاب‌های صوتی فارسی اضافه می‌شه که به نظرم جذابه (:

اوه… قبل از گذاشتن لینک کتاب‌ها این رو هم بگم که من نه گوینده رادیو هستم و نه اطلاعاتی از جریانات مربوط به صدا دارم. میکروفون باز بوده و بلند کتاب خوندم؛ به امید اینکه دیگران در کل جریان راضی باشن. بدون شک از نظرات استقبال می‌کنم.

 فایل صوتی پیشگفتار ناشر کتاب بازی‌های جنگی تقریبا ۷۰۰ کیلوبایت

 فایل صوتی پیشگفتار (فصل صفر) کتاب بازی‌های جنگی کمتر از چهار مگابایت

 فایل صوتی فصل اول کتاب بازی‌های جنگی کمی بیشتر از ۳ مگابایت

منتظر چی هستین؟ پخش کننده‌های ام.پی.تری تون رو پیدا کنین و روی فایل‌ها کلیک راست کنید و Save Target As رو بزنین. خوندنش کار سختیه و احتیاج به روحیه هست برای تموم کردنش! تشویقم کنین!

وب سرور پیتر گابریل به سرقت رفت

شاید شما هم پیتر گابریل را بشناسید. ویکیپدیای فارسی می‌گوید می گوید:

پیتر برایان گِبریل (Peter Brian Gabriel) متولد ۱۳ فوریه ۱۹۵۰، آهنگساز، خواننده و موسقیدان انگلیسی است.

در ابتدای فعالیت عضو گروه موسیقی جنسیس بود و بعد از جدا شدن از این گروه مستقلاً آثارش را عرضه کرد. وی در نیمهٔ دههٔ هشتاد با ترانهٔ «پُتک» به موفقیت خیره‌کننده‌ای دست یافت. شش سال بعد، در ۱۹۹۲ آلبوم «ما» را عرضه کرد و ده سال بعد از آن، آلبوم «برخاستن» (Up) را منتشر ساخت. آلبوم اخیر را می‌توان نشان پختگی و کمال گابریل در سبک خاص و منحصر به فرد آهنگ‌سازی‌اش دانست.

اما دلیل خبرسازی امروز او موسیقی نیست! امروز پیتر گابریل در سایت‌های مرتبط با ایمنی خبرساز شده چون در صفحه اول وبسایتش نوشته

بخش عمده‌ای از محتویات سایت ما در حال غیرقابل استفاده است چرا که یکشنبه شب یا دوشنبه صبح، سرور ما از دیتاسنتر سرویس دهنده اینترنتی‌مان به سرقت رفته‌است.


این خبر در پی خبرهای مشابه (از جمله سرقت مسلحانه از یک دیتاسنتر در آمریکا) باعث شده تا افراد بیشتر و بیشتر نگران ایمنی اطلاعات کاربران و نرم‌افزارهایشان بشوند. فرض کنید با وجود تمام قول‌های سایتی مثل رپیدشیر مبنی بر حفظ اطلاعات شخصی شما، یک دزد به شکل فیزیکی کامپیوتر سرویس دهنده رپیدشیر را بدزدد. حالا دیگر همه قول‌ها منتفی است چون کسی که اطلاعات را در اختیار دارد می‌تواند هر کار با آن بکند و مثلا فهرستی منتشر کند مبنی بر اینکه چه افرادی (در اصل یعنی چه آی پی‌هایی، چه فایل‌هایی را دانلود کرده‌اند). یا ممکن است شما به یک سیستم فروش آنلاین اعتماد کرده باشید و شماره کارت اعتباری را به آن داده باشید تا برایتان فلان کالا را ارسال کند ولی حالا یک دزد، به شکل فیزیکی هارد کامپیوتر را از سرویس دهنده اینترنت / دیتاسنتر دزدیده و کل اطلاعات شما را دارد.

دفعه بعد که می‌خواستید درباره ایمنی اطلاعات روی اینترنت حرف بزنید، این فاکتور جدید را هم در نظر بگیرید.

الگوی‌های لباس برای برنامه‌نویسان

عنوان اصلی این مطلب ‌The Programmer Dress Code است ولی اگر من بودم شاید می‌نوشتم: هیچ کس خوشتیپتر از یک برنامه‌نویس نیست.

در پی مطلب قبلی (آیا موفقیت زبان‌های برنامه‌نویسی با ریش و سبیل سازنده نسبت دارد؟) آدم به این فکر می‌افتد که آیا واقعا کامپیوترها و برنامه نویسی روی تیپ افراد تاثیر می‌گذاد یا نه. من خودم آدم خیلی عجیبی نیستم. موهایم کمی بلند است و ریشم معمولا یکی دو روز یکبار تراشیده می‌شود ولی واقعا نمی‌توانم بگویم که چه کسی رسم کرد که برنامه‌نویس‌ها نامرتب باشند.

شاید این آدم


ادسگر دیجکسترا (که برای الگوریتم کوتاهترین مسیری که به نام خودش کشف کرده مشهور شده). درست است که اینجا کراوات و کت و شلوار دارد ولی به هرحال این عکس در تاریخ ۱۹۳۰ گرفته شده و آن روزها همه کراوات و کت و شلوار داشتند، حتی خانم‌ها و بچه‌ها.

شاید هم این آدم سبب شده برنامه‌ نویس‌ها شلخته لباس بپوشند.


آلن کی، یکی از پدرهای(!)‌ برنامه‌نویسی شیئی گرا. سبیل و موهایش بامزه نیست؟

این یکی چی؟


بجارنه استوستروپ – قیافه‌اش شبیه آن‌هایی است که انتظار داریم در پوسترهای «زنده یا مرده» ببینیم ولی این همان آدمی است که ++C را برایمان به ارمغان آورده.

حالا این یکی را ببینید:


چارلز بچمن – هیچ چیز این آدم مخفی نیست به جز چیزی که زیر آن کلاه عجیب پنهان شده. این آدم مشکوک، از فعالان حوزه بانک‌های اطلاعاتی بوده و جایزه تورینگ را برای کارهایش برده است.

اما لیست هنوز هم ادامه دارد…


دنیس ریچی و کن تامپسون – ما برنامه‌نویس هستیم یا خوانندگان هارد راک؟ دنیس برنامه‌نویسی اصلی C بود و از فعالان یونیکس و کن هم از توسعه دهندگان اصلی یونیکس و یکی از مهمترین کسانی که باعث شده این روزها به خاطر وجود یک رقیب قدرتمندتر، مجبور نباشیم برای هر نسخه ویندوز ۸۰۰۰ دلار پول بدهیم. این دو نفر بدون شک خدا هستند.


این آدم، دونالد نات است و اگر نمی‌دانید برای دنیای کامپیوتر چکار کرده، باید خواندن این متن را متوقف کنید و سری به کتابخانه بزنید. این آدم ثابت می‌کند که در کامپیوتر چیزی که مهم است لباس فلانل است نه ریش بلند!

و حالا نوبت مبارز راه آزادی است.


ریچارد استالمن بزرگ – چه دوستش داشته باشید و چه از او متنفر باشید این آدم یکی از تاثیرگذارترین‌های صنعت نرم‌افزار است. با این قیافه آدم انتظار دارد که برنده یک مسابقه چوب بری در جنگل باشد ولی او از ام.آی.تی. می‌آید و موسس GNU است. همین برای معرفی کافی است.


اگر خودش را نشناسید، لپ تاپش را می‌شناسید: استیو وزنیاک یکی از موسسین شرکت اپل است و سرفهرست برنامه‌نویسان دیوانه و هیپی دنیای برنامه‌نویسی.

و اما سری بزنیم به ژاپن …


یوکیهیرو ماتسوموتو که با معرفی زبان روبی ثابت کرد که حتی در شرق دور هم اگر یک نفر بخواهد برنامه قابلی بنویسد باید ریش بگذارد. یا حداقل سعی کند که ریش بگذارد!

و به خاطر درخواست‌های فراوان بینندگان عزیز، خز ترین برنامه‌نویس جهان با بهترین زبان جهان (به انتخاب خودم!)

لری وال، مبدع زبان پرل با سبیل و بلوزهایی که فقط و فقط در هاوایی پیدا می‌شود در هیچ کجای جهان پیدا نمی‌شود!

و خب معلوم است که بدون این یکی هیچ فهرست خوشتیپترین‌هایی کامل نیست!


آلن کوکس – لعنت! احتمالا آلن و ریچارد استالمن برادرهای گمشده هستند. این آدم یکی از اصلی‌ترین توسعه دهندگان کرنل لینوکس است احتمالا از موقعی که شروع به کار روی کرنل کرده، ریشش را نتراشیده!

حالا برای اینکه فکر نکنید اگر این آدم‌ها ریششان را بتراشند، معمولی می‌شوند، این را نگاه کنید.


گوییدو فان روسوم که پایتون را نوشته ریشش را تراشیده ولی هنوز هم با دیدنش می‌توانید مطمئن باشید که با یک برنامه‌نویس حرفه‌ای طرف هستید.


گردی بوچ. شغل اصلی این آدم تبلیغ شامپوی هربال اسنس است ولی در اوقات فراغتش هم UML اختراع می‌کند.

جدید و اینهم به افتخار درخواست سعید تقوی عزیز! الگوی لباس ارائه شده از طرف لینوس توروالدز نویسنده کرنل لینوکس و شخصیت دوست داشتنی، خجالتی و محبوب ما!

واقعا کدام شاخه عملی / شغلی دیگری را سراغ دارید که حاضر باشد این آدم‌ها را راه بدهد چه برسد به اینکه این آدم‌ها را خدایگان خودش بداند. البته شاید فیزیکی‌ها و ریاضی‌دان‌ها بتوانند کمی رقابت کنند ولی به هیچ وجه به قهرمانان رشته برنامه‌نویسی نخواهند رسید.

مرتبط: آیا موفقیت زبان‌های برنامه‌نویسی با ریش و سبیل سازنده نسبت دارد؟

ادامه دارد…

آیا موفقیت زبان‌های برنامه‌نویسی با ریش و سبیل سازنده نسبت دارد؟

این تئوری تامیر خاسون است که در وبلاگش مطرح کرده. بگذارید ما هم نگاهی بیندازیم.

برای شروع باید رفت سراغ فرترن، آدا و سیمولا. نویسنده فرترن (جان باکوس) پارسال درگذشت. نویسنده آدا (جین ایشبیا) سه ماه قبل و نویسنده سیمولا هم کریستین نیگارد بود که در اثر سکته قلبی مرد. حالا نگاهی به ظاهر این افراد بیاندازید.


 

 

صورت هر سه سه تیغه و سفید است و زبان هایشان به تاریخ پیوسته. اما بریم سراغ f#. نویسنده این زبان یعنی دکتر دان سیم هم ریش و سبیل نداشت و در نتیجه زبان اختراعی‌اش را کمتر می‌شناسیم.

وضعیت پرولوگ هم همینطور است. زبان خوبی که مخترعش هنوز هم ریش ندارد. وضع صورت آلن کولمرائور مشخص کننده آینده این زبان است.

اما زبان‌های موفق چی؟ مثلا سی! این زبان را سه نفر به وجود آوردند: برایان کرنیقان، دنیس ریچی و کنت تامپسون. وضع اینها بهتر است و هنوز هم ریششان را حفظ کرده‌اند و سی هم هنوز با داشتن ۱۶٪ سهم بازار، یکی از مهمترین زبان‌های کامپیوتری است.


 

 

Obejctive C که توسط برند کوکس نوشته شد موفقیت چندانی نداشت و بعد هم Java+ او شکست خورد. من و شما دلیلش را می‌دانیم:

در مقابل C++ که در حال حاضر حدود ۱۸٪ صنعت را در اختیار دارد زبان بسیار موفقی بود که در حال حاضر در حال عقب نشینی در مقابل زبان‌های جدید است. بگذارید دقیق‌تر نگاه کنیم. این تصویر استراستوپ در روزهایی است که C++ را معرفی کرد:

و این هم عکس این روزهایش:

تاثیر عمیق موی صورت روی موفقیت زبان ها کاملا واضح نیست؟ برایان باید برای حفظ سی پلاس پلاس، تیغش را از پنجره بیرون بیاندازد و این زبان را نجات دهد.

بیسیک زبان بعدی است. توماس ای کورتز مخترع بیسیک است که در آن روزها به عنوان یک زبان ساده و عمومی شهرت داشت که تقریبا همه برنامه نویسان آن را بلد بودند. این هم عکس آن روزها.

و البته این روزها بیسیک دیگر زبان مهمی نیست اما در شاخه‌هایی مثل Visual Basic هنوز زنده است و به همراه سبیل ، به زندگی به عنوان یک زبان ساده ولی ناکارآ ادامه می‌دهد:

حالا که بحث سبیل است، باید از زبان پرل یاد کنیم که با داشتن حدود ۶٪ بازار، یکی از زبان‌های مهم این روزها در سرورها به حساب می‌آید. این هم عکس لری وال، نویسنده آن:

حالا نوبت رابی و پیتون (پایتون) است.یکی دو سال است که این زبان‌ها به مشهورترین زبان‌های دنیا تبدیل شده اند و کلی خبر درباره آن‌ها می‌خوانیم. این مسابقه به خاطر ریش حرفه‌ای
وان رسوم (رابی) و یوکیهورو ماتسوموتو (پایتون)
وان رسوم (پایتون) و بوکبهورو ماتسوموتور (رابی)
است.


 

ولی وضعیت #C و Java چیست؟ آندره هلسبرگ نه ریش دارد و نه سبیل و به همین دلیل سی شارپ بعد از چهار سال فقط چهاردرصد بازار را در اختیار گرفته و این، در پیک این زبان است و در نتیجه در سال‌های آینده امید چندانی برای این زبان وجود نخواهد داشت. در مقایسه به جیمز گاسلینگ و ریشش نگاه کنید و کشف کنید که چرا جاوا ۱۸٪ بازار را در اختیار گرفته.


 

دیگر چه؟ فهرستی دارم از زبان‌های جدید و احتمالا ناموفق.

مثلا RubyCLR که توسط سام رمجی ابداع شده و امیدی به مشهور شدن ندارد:

یا اسکات گاتری را ببینید که WPF و Silverlight را نوشته. البته در نوشتن اینها بقیه مایکروسافتی‌ها هم نقش دارند ولی به هر حال در مایکروسافت کسی پشمالو نیست.

شانس JSON در این میان از بقیه بیشتر است. امیدوارم دوگلاس کراکفورد به کار خوبش ادامه دهد.

پیش‌بینی سخت، پیش بینی در مورد زبان‌های جدید و ماجولار مثل Haskell است. در این مورد افرادی مثل سیمون پیتون جیمز، پاول هوداک و فیلیپ والدر همدیگر را خنثی می‌کنند و در نتیجه نمی‌شود در مورد موفقیت یا شکست این زبان پیش‌بینی صحیحی ارائه داد.


 

 

در پایان، PHP هم نباید فراموش شود. راسموس لردرف آدم مناسبی برای نوشتن این زبان بود و احتمالا هر زبان دیگری ابداع می‌کرد هم موفق می‌بود

دردسرهای خوشتیپترین و باحالترین پسر وبلاگستان بودن


حتما می‌دونین که جادی خوشتیپترین پسر وبلاگستان است. اما این خوشتیپی دیروز کار داستم داد. دیروز اس ام اس و ایمیل و کامنت بود که به سمتم سرازیر شد. همه هم با یک مضمون: سایت هفت تیر که به نظر یک سایت با اخبار زرد درباره فریب و اغفال و اینجور چیزها می‌یاد برای یک مطلب بی‌نمک و غیرمنطقی در حد اینکه شیاد مصری سر دختر ایرانی رو کلاه گذاشته و پاشده اومده تا اینجا که احتمالا یک سانفراسیسکو بره و ده میلیون هم بدزده عکس من رو استفاده کرده بود!

حالا داستان چیه؟ من می‌دونم دیگه (: طرف گفته حتما این دزد ناموس، آدم خوشتپپی بوده و توی گوگل دنبال خوشتیپترین پسر گشته و به عکس من رسیده و همون رو استفاده کرده. بهشون ایمیل زدم و گفتن که اصلا فکر نمی‌کردن این عکس یک ایرانی باشه و با سرچ گوگل گذاشتنش اونجا. الان هم عوض کردن با عکس یک پسر کمتر خوشتیپ که احتمالا چون ایرانی نیست، این کار در موردش از نظر صاحبان سایت اشکالی نداره (:

به هرحال گفتم این موضوع رو بنویسم و از همه دوستان سریع و حساس به موضوع، تشکر کنم (: البته خوبی این جریان اینه که هر کس عکس من رو بشناسه خب می‌دونه که من شیاد مصری نیستم و هر کس هم که نشناسه که اصولا مشکلی نیست (: تنها حالت بد این بود که یکی عکس رو خیلی دقیق نگاه کنه و بعد یکهو توی خیابون داد بزنه: این همون شیاد مصری است !

خلاصه این هم از ماجرای این دفعه خوشتیپترین و باحالترین پسر وبلاگستان.

نتیجه اخلاقی: در اینترنت به عکس و اینجور چیزها اعتماد نکنید. هر کس می‌تونه ادعا کنه که هر اسم یا شکلی داره و یکی دو تا عکس هم در اثبات این ادعا ارائه کنه. یکی دو سال قبل یک دوست همجنس‌خواه، بهم ایمیل زده بود و گفته بود که دو تا از عکس‌هایی که من توی سایتم دارم توسط یک نفر، به عنوان عکس خودش در حال فرستاده شدن برای دیگران است. حالا من نمی‌دونم برای این دوستان، دماغ بزرگ جذابه یا واقعا طرف عکسی خوشتیپتر و باحالتر از من پیدا نکرده بود برای تبلیغات (: نتیجه تکراری: به ادعاها، زیاد توجه نکنید و زود تصمیم‌نگیرید، سریع از کوره در نروید، یکهو ذوق نکنید و عاشق عکس هم نشوید وگرنه مثل یکی از دوستان من خواهید بود که اسم فامیل تمام دوست‌دخترهایش، jpeg بود!

ترجمه «فقط برای تفریح» تمام شد! ناشر سراغ ندارید؟

نمی‌دونم بقیه مترجین وقتی ترجمه اولین کتابشون تموم می شد چه حسی داشتن ولی من که احساس عجیبی دارم. مثل یک کوه که در طول چند ماه قدم به قدم ازش بالا رفته باشیم و دقت کنین که می گم «باشیم» چون بخصوص در مراحل آخر احساس می کردم همه با هم داریم میریم جلو. البته کتاب فردا در فروشگاه‌ها نخواهد بود. من یک ناشر لازم دارم و یک ویراستار. اصلا نمی دونم روندش چیه. کسی اطلاعاتی / آشنایی داره؟ می‌خوام خوب چاپ بشه و می‌خوام این ژانر رو ادامه بدم.

کتاب بعدی رو هم با هم انتخاب می کنیم (: فعلا خوشحال می شم اگر کسی اطلاعاتی داره بهم بده:‌ ناشر؟ ویراستار؟ آیا ناشر و ویراستار با هم کار می کنند؟ چاپ چقدر طول می کشه؟ مجوز رو ناشر می گیره؟ چقدر حقوق می دن به من؟ باهاش چند کیلو استیک می تونم بخرم؟ چند کیلو هویج؟ ممنون.