اخیرا یک توییت بامزه/گریهدار داشتیم. خلاصه اش این بود که احتمالا مسوولی می گفت در زمان ضرغامی کل آرشیو صدا و سیما دیجیتال شده و بعد احتمالا یک نفر اونها رو در مقابل پول به یک رسانه خارجی (احتمالا من و تو) فروخته. شاید جزییات رو اشتباه بگم ولی کلیت همین بود در نهایت.
این مساله اولا تایید کننده مطلب قبلی است: تنها چیزی امنه که تولید نشده، بخصوص در دنیای دیجیتال. اما مساله جدی تر از این حرفها است. انگیزه اینکار منطقا مالی بوده و یک نفر به خاطر سود، چیزی که از نظر قانونی مال خودش نبوده رو تحویل کس دیگه داده. خیلی هم بده. ولی ماجرای اصلی یه چیز دیگه است: چیزی که با پول مردم تهیه شده باید متعلق به همه مردم باشه. این شامل پایان نامه های دانشگاهی، آمار جمع آوری شده در سرشماری ها، نتایج بررسی های دولتی و موارد مشابه می شه از جمله کل آرشیو و ویدئوهای ضبط شده در صدا و سیما در طول تاریخ.
با اینکه مبادله این آرشیو در مقابل پول، برای منفعت شخصی بوده ولی به این نگاه کنین که حداقل باعث شد کلی فیلم در مورد انقلاب دیده بشه که تا به حال دیده نشده بود. در واقع این اتفاق باعث شده انحصار صدا و سیما در روایت صحنه های انقلاب شکسته بشه. روایتی که هر سال و هر سال آدم ها و اتفاقات بیشتری ازش حذف می شن چون دیگه تو روایت رسمی جا نمی شن (: کاش این شکست انحصار در مورد اون فیلم ها، برای دیتاهای دیگه و رسانه ها و گروههای دیگه هم اتفاق می افتاد – بخصوص به روشی سیستماتیک و بدون نیاز به منفعت طلبی شخصی.
در بهترین حالت این میبود که دیتای تولید شده با پول مردم، در اختیار مردم باشه. چه با دسترسی عمومی با سیستمی دموکراتیک برای اداره این اطلاعات. حالت پایینتر اینه که آرشیو بعد از گذشت مثلا ۱۰ سال، برای دسترسی عموم باز بشه یا موارد مشابه ولی به هرحال مستقل از اینکه بهترین حالت چیه، باید بدونیم که چیزی که با پول مردم درست شده، باید در کنترل و خدمت مردم باشه.
سلام دوستان. یکبار دیگه آخر سال شد و خوشحالم که سومین سال متوالی است که داریم نظر سنجی بزرگ وضعیت کار و زندگی خودمون رو برگزار می کنیم. این نظر سنجی طولانی است ولی امیدوارم بامزه هم باشه (:
در سال گذشته حدودا دو هزار نفر بهش جواب دادن و نتایج تجمیعی و البته ریز منتشر کردیم. اهمیت این نظر سنجی اینها است:
کاملا مستقل از هر سازمان و شرکتی برگزار می شه
خودمون برای خودمون برگزارش می کنیم و نتایجش صد در صد آزاده
با برگزاری چند ساله اش، خواهیم تونست خیلی چیزها رو در مورد خودمون بفهمیم
بهمون دید می ده که بقیه دوستامون چطوری کار می کنن
و بهمون هدف می ده که چیکار کنیم احتمالا بهتره و چه فرصت هایی هست
برای دیدن نتایج سال گذشته به نتایج این سرچ نگاه کنید و بهترین مشارکت شما هم این خواهد بود که لینک و درخواست مشارکت در این نظر سنجی رو برای بقیه برنامه نویس ها بفرستین تا مخاطبین فقط محدود به خودمون نباشن و بچه هایی که تا حالا اسم جادی.نت رو هم نشنیدن هم توش شرکت کنن تا نتایج واقعی تر بشه.
برای شر کردن می تونین از این لینک ها استفاده کنید:
در نظر سنجی بزرگ برنامه نویسان و مدیر سیستم های ایران در سال ۹۷ با انتشار آزاد نتایج برای استفاده همگان شرکت کنید تا در مورد زنگدی خودمون بیشتر بدونیم و قدرت چونه زنی بهتری داشته باشیم.
وقتی دو سه سال قبل قیمت بیت کوین شروع به رشد کرد، یکهو سر و صدای بلاک چین هم زیاد شد و همه با هیجان ازش حرف می زدن. یکسری دنبال خرید بیت کوین و انواع رمزارزهای دیگه بودن و یکسری هم دنبال حل مشکلات جهان از طریق بلاک چین. البته بلاک چین که توی فارسی بهش زنجیره بلوکی می گیم واقعا هم ایده بدی نیست: یک دیتابیس غیرمتمرکز که انتظار می ره همه بتونن سلامتش رو چک کنن و از دیتاش مطمئن باشن. اما سوال اصلی اینه که واقعا ما کجا به یک دیتابیس غیرمتمرکز نیاز داریم؟ فعلا تنها جواب واقعا خوبی که داده شده، رمزارزها بودن و موارد معدودی ایده که اکثرا در مقیاس خیلی بزرگ عملیاتی نشدن.
این هیجان به دنیای سیاست هم رسید و یکی از نمودهای اصلیش در سطح سیاست گذارها *برگزاری انتخابات مبتنی بر بلاک چین** بود. مزیت اینکار چیه؟ اگر انتخابات روی بلاک چین اتفاق بیافته، دیگه یک سیستم متمرکز رایها را شمارش و اعلام نمی کنه بلکه همه به تمام رایهای داده شده دسترسی دارن و نتیجه هم برای همه قابل قبوله. بخصوص در کشوری فرضی که مردم معتقدن به زور اسلحه و چماق و حبس خانگی و … نتایج رو می شه عوض کرد، بودن بلاک چین به همه ثابت می کنه که نتیجه همونی بوده که اعلام شده چون هر «همه به نتایج دسترسی دارن». معلومه که این از نظر طرفداران دموکراسی خیلی هم هیجان انگیزه. منم مثل خیلیها بلاک چین رو دوست دارم و ازش نمیترسم که هیچ، دوستش هم دارم و در حد معقولی می فهممش و متاسفانه باید بگم که بلاک چین به هیچ وجه گزینه خوبی در انتخابات سیاسی یا حتی اجتماعی نیست. در واقع هر جا که قرار باشه رای مخفی باشه، اینکه چه کسی رای داده و چه کسی رای نداده مخفی باشه و اینکه چه کسی به چه کسی رای بده در اختیار خودش باشه، بلاک چین کارا نیست و معلومه که این می شه تقریبا همه انتخابات مرسوم دنیا.
مطمئنا من صلاحیت نظر دهی نهایی در این باره رو ندارم ولی باید بگم که این نظر، نظر بسیاری از متخصصین همین حوزه هم هست. از آکادمی ملی علوم تا [اساتید مهم رمزنگاری (۱ و ۲) و رمزنگار ارشد مایکروسافت و غیره و غیره معتقد هستن نه فقط بلاک چین گزینه خوبی برای رایگیری نیست که حتی رای گیری الکترونیک هم هنوز راه زیادی تا عملیاتی شدن داره؛ البته در کشوری که قرار باشه توش به رای مردم احترام گذاشته بشه. بذارین به شکل فشرده، مشکلات رو در دو بخش بگم. بخش اول مشکلات خود بلاک چین است و بخش دوم، مشکلات عمومی الکترونیک کردن رای گیری های مهم.
مشکلات خود بلاک چین
نیاز به شناسایی مرکزی افراد
اگر قرار باشه ما در یک زنجیره بلوکی رای بدیم، باید اول یک چیزی شبیه کد رای دهی دریافت کنیم که تقریبا معادل کیف پول های بیت کوین خواهد بود. در واقع شما باید از طرف یک مرکزی شناسایی بشین و به شما یک کد ویژه بدن که بعدا بتونین باهاش رای بدین. این اتفاق کل بحث «ناشناسی» و از اون بالاتر «بدون مرکز بودن» رو زیر سوال میبره. در دنیای بیت کوین، هر کس می تونه یک یا چند کیف پول بسازه ولی اگر قرار باشه رای دهی داشته باشیم باید دقیقا به هر آدم واجد شرایط یک آی دی داده بشه که بشه باهاش رای داد و خب اگر قراره یک مرکز کل اطلاعات «این آدم اجازه داره رای بده» رو بده، رای ها رو هم خودش بشمره دیگه چون دقیقا همین مرکز می تونه ۸ میلیون «این آدم می تونه رای بده» دیگه هم تولید کنه که شهروندی پشتش نیست و در دوره رای گیری باهاش رای بده.
پروسه دادن کلیدها، امن نگه داشتن اونها و ریوک کردن اونها
در مرحله قبل گفتم که یک مرکز مشخص باید تک تک آدم ها رو احراز هویت کنه و بعد از شناسایی بهشون یک کد بده. همون مرکز باید بررسی کنه کی ۱۸ سالش شده و بهش کد بده، بعد ببینه کی توی چه انتخاباتی می تونه رای بده و بهش کد اون انتخابات رو بده یا دسترسی فلان کد به فلان رای دهی رو باز کنه و وقتی کسی فوت کرد باید بتونن کدش رو حذف کنن که دیگه نتونه رای بده. بررسی، دادن و گرفتن اینها خودش یک ساز و کار بزرگ می شه که نیازمند سازمان تمام وقت مستقل خودشه و در آخر هم دقیقا نمی شه مطمئن بود دقیقا همه افراد واجد شرایط – و نه هیچ کس دیگه – در هر انتخابات حق رای دارن و من و شما هم نمیتونیم بدونیم تک تک رای دهنده ها واقعی هستن یا نه چون اگر قرار باشه ما بدونیم پشت هر کد چه کسی است، رای هر کسی رو هم تا ابد خواهیم دونست.
اجبار در رای
در دنیایی که رای دهی با بلاک چین انجام میشه، یک نفر می تونه بالا سر شما بایسته و نگاه کنه چطوری رای می دین و از شما بخواد که حتما به فلانی رای بدین. ایده رای گیری بلاک چین اینه که هر کس از خونه اش یا محل کارش رای بده و مدیر می تونه اعلام کنه که همه باید روز دوشنبه ساعت ۱۰ بشینن و به اونی که می گه رای بدن در غیراینصورت اخراج می شن. دلیلی که حتی اگر با همراه به صندوق رای می رین، موقع نوشتن رای می رین توی یک غرفه و تنهایی رای رو می نویسین و تا می کنین و می ندازین تو صندوق جلوگیری از این مساله است. در رای گیری دیجیتال جلوگیری از این ماجرا بسیار سختتره. بعضی مقالهها دارن سعی می کنن راههایی برای مقابله با این مساله پیدا کنن ولی جوابهاشون اونقدر پیچیده است که متخصصین به سختی می تونن مقاله رو دنبال کنن، چه برسه به اینکه عملیاتی در سطح کشور انجام بشن. اگر علاقمند هستین دنبال coercion free blockchain سرچ کنید.
خرید رای
الان اگر شما بخواین رای بخرین باید با یک گونی سیب زمینی برین به حوزه فلان و بگین هر کس اسم فلانی رو در صندوق بندازه، یک سیب زمینی جایزه می گیره و بعد امیدوار باشین که آدم ها به شما دروغ نگن و توی غرفه اسم مورد نظر شما رو بنویسن. یا باید شناسنامه ها رو جمع کنین و بعد با یکسری آدم دیگه برین باهاشون رای بدین و بعد شناسنامه ها رو برگردونین. در مکانیزم دیجیتال یا بلاک چین این دردسرها وجود نداره به سادگی می تونین برین در یک منطقه و بگین «نفری یک گونی سیب زمینی می دم ولی اون کد رای گیری تون رو بدین به من» و روز رای گیری چند صد هزار کد داشته باشین که می تونه توی این انتخابات یا تا ابد رای بده (: بامزه تر وقتی است که این کد بتونه تا آخر عمر اون آدم برای شما رای بده.
تاریخچه واضح هر رای
و البته در تمام طول تاریخ هم نه فقط مرکزی که کدها رو می ده و می گیره که هر کسی که کد شما رو داره می تونه چک کنه دقیقا در کدوم انتخابات به چه کسی رای دادین. اینکار الان از روی مهر شناسنامه در حد «فلانی در فلان انتخابات رای داده یا نه» عملی است ولی در سیستم بلاک چین یا حتی هر رای گیری دیجیتال، کسی که اون کد شما رو داره می تونه چک کنه که شما به چه کسانی رای دادین یا حتی بالاتر از اون، موقع استخدام، درخواست وام یا حتی خرید بلیت هواپیما کامپیوتر خودش یک عدد ۱ تا ۱۰ کنار عکس شما نشون بده که بر اساس رای های شما در جاهای مختلف بگه چقدر التزام عملی به انتخاب اول داشتین و چقدر با شیطنت سعی کردین به انتخاب دوم رای بدین (: اگر براتون عجیبه، این دقیقا اتفاقی است که در چین داره می افته.
حملات مستقیم به بلاک چین
بلاک چین شدیدا در مقابله حملات متنوعی ضربه پذیره. مثلا در حمله اکثریت، اگر شما قدرت پردازشی قوی ای رو داشته باشین یا حتی اجاره کنین می تونین نتایج رو به نفع خودتون تغییر بدین. این مکانیزم باعث شده بعضی ها بگن اصولا بلاک چین با ولت های آزاد در دنیای بزرگ و جدی مورد شک باشه. یعنی اگر روزی یک غول تصمیم بگیره بیت کوین رو از بین ببره، به راحتی می تونه اینکار رو بکنه. حالا کافیه یک نیم غول تصمیم بگیره ۵۱٪ توان پردازشی ای که در انتخابات فلان جا برگزار شده رو اختصاص بده تا کل انتخابات رو به نفع خودش عوض کنه، و اینکار رو بکنه (: فهرست نسبتا کاملی از حمله ها علیه زنجیره بلوکی رو اینجا ببینین.
مشکلات جانبی
تا اینجا مشکل عمومی سیستم بلاک چین رو دیدیم، ولی کلیت رای گیری دیجیتال هم در دنیا شدیدا با شک و تردید نگاه می شه و هنوز اکثر کشورها خودشون رو آماده اون نمی دونن. مهمترین سند هم مربوط به گزارش آمریکا در این مورد است که در نهایت تصمیم گرفتن فعلا رای گیریهاشون رو دیجیتال نکنن. اینها چند مشکل عمومی رای گیری غیرکاغذی هستن:
ابزارهای رای دهی
در دنیای دیجیتال به هرحال باید از یک ابزار دیجیتال رای بدین. این ابزار ممکنه اپلیکیشن روی یک گوشی باشه یا یک غرفه دیجیتال که می رین و دگمه ای رو توش فشار می دین یا یک سایت. امن کردن این ابزارها راحت نیست بخصوص وقتی سرنوشت کشور بهشون وابسته باشه. یک بدافزار می تونه در اولین لحظات رای دهی از طرف شما رای بده یا یک حمله دیجیتال میتونه نتایج اون ابزار رای شماری دیجیتال رو تغییر بده یا غیرمعتبر کنه. متخصصین امنیت زیادی روی این مساله کار کردن و ضعف های اونها رو نشون دادن.
عدم دسترسی / درک کافی
این روزها دولت در همه جا سعی می کنه با «الکترونیک کردن» کلی از کارهای خودش رو سبک کنه ولی مساله ای که فراموش می شه اینه که چقدر آدم از این بازی های الکترونیک بیرون می مونن. اگر رای گیری دیجیتال بشه احتمال داره گروهی که اسمارت فون ندارن یا با کامپیوترها راحت نیستن اشتیاق کمتری به رای دادن پیدا کنن. در واقع هر چقدر همه چیز رو تکنولوژیک تر کنیم (مثلا ثبت نام کنکور رو) احتمال بیشتری ساختیم که دهکهای پایین جامعه از اون بازی بیرون گذاشته بشن. به بعدی هم نگاه کنین…
نفوذگرهای سایبری
حرفهایها، هکر به کسی می گن که از ابزارش خلاقانه استفاده می کنه ولی رسانه ها دوست دارن به نفوذگرها و خرابکارها بگن هکر. این آدم ها این روزها شخصی یا با حمایت انواع دولت ها و سازمان ها حسابی فعالن و اگر کشوری واقعا رای گیری اش رو دیجیتال کنه، اینها خطر بزرگی براش حساب می شن. از کل مکانیزم رای گیری تا سیستم های آماری یا سیستم های ذخیره سازی و .. ممکنه دچار مشکل بشن یا اصولا چیزی مثل قطعی عمومی اینترنت یا دی داس روی سیستم رای دهی در دوره رای گیری می تونه صدمه بزرگی به مفهوم دموکراسی در یک کشور بزنه، چه در واقع و چه در ذهن رای دهندهها.
مفهوم دموکراسی وابسته به فهم ساز و کار دموکراتیک است
دموکراسی برای ما شده اینکه «تا الان ۴۰۰ تا رای گیری داشتیم پس خیلی دموکرات هستیم». در حالی که بخشهای بسیار مهمی از دموکراسی اصولا فراموش شده (مثلا حقوق اقلیت). یکی از این فراموش شدهها فهم ساز و کار دموکراتیک است. اگر پروسههای انتخاباتی شفاف نباشه، اگر مردم نتونن دقیقا درک کنن که چی شد که فلانی انتخاب شد، اگر آدمها نفهمن که قانون چطوری تصویب می شه، اگر ما ندونیم که برای اعتراض به فلان چیز چه روش دموکراتیکی هست، اگر روشی دیده نشه که بشه چیزی که نمی خوایم تغییر کنه و .. دموکراسی در حال ضعیفتر شدن است. یکی از دلایلی که کشورها هنوز سیستم کلاسیک و حتی عجیب برای امروز رفتن تو غرفه و نوشتن اسم رو کاغذ رو حفظ کردن اینه که می خوان این روند در ذهن همه آدم ها قابل درک و شفاف باشه. واقعا حس کنن دارن حزبی رو انتخاب می کنن و بعد اینقدر رای آورد و انتخاب شد یا نشد. درسته که در آینده احتمالا رای گیری دیجیتال مرسوم خواهد شد ولی فعلا از ذهن مردم دور است و نظر خیلی از دولتها این بوده که بهتره برای امنیت رای گیری و استمرار تصور ذهنی مردم از دموکراسی شون فعلا سراغ رای گیری دیجیتال نرن.
جمع بندی
بلاک چین هیجان انگیزه ولی ابزار خوبی برای رای گیری هایی که قراره توش شروطی مثل
– مخفی بودن رای
– اطمینان از هویت رای دهنده ها مستقل از اینکه به کی رای دادن
حفظ بشه مناسب نیست. کشورهای کوچیک با سطح امکانات و سواد تکنولوژیک بالا دارن در حوزههای مختلفی رای دهی دیجیتال رو تست می کنن ولی هیچ کشوری در جهان هنوز برای رای گیری سراغ بلاک چین نرفته. درسته که زنجیره بلوکی مد روز است/بود و هیجان انگیز و بفروش ولی حتی اگر در دهه آینده رای گیری الکترونیکی همه گیر بشه، تکنولوژی بر اساس دیتابیس مرکزی خواهد بود و بلاک چین گزینه مناسبی برای اینگونه رای گیری ها نیست.
تقریبا همه از اسمسهای تبلیغاتی مینالیم. دقیقا هم مثل بقیه چیزهای کشور، دقیقا کسانی که مسوولیت اصلی بر عهدهشون هست و می تونن در این مورد کاری بکنن هم به جای عمل، تبدیل شدن به سردسته ناراضی ها و هی می گن اینطوری که هست، خوب نیست و سوال باقیه که آیا مردم باید در این مورد کاری بکنن؟ (: در اتفاقی مرتبط امروز وزیر مخابرات از مردم پرسیده بود برای حل مشکل اسپم اسمسی باید چکار کرد، خیلی از راه حل هاش هم مربوط می شد به گرون کردن چیزها (:
واقعیت اینه که «پرسیدن از مردم» فیگور خوبیه ولی اصولا مفهوم دولت اینه که ما یک گروه رو چون کاری رو بلدن انتخاب می کنیم تا دیگه خودمون درگیر مدیریت کشور نباشیم و به کارهای دیگه برسیم. اونها هم بخشی از بودجه رو می گیرن و کارها رو می کنن. ما هم اگر ناراضی بودیم، دیگه به حزبشون رای نمیدیم. ولی خب اینجا کشور بدون حزب است و هر بار به یک آدم رای می دیم بدون اینکه بدونیم مثلا نظرش در مورد سیاست خارجی چیه یا سیاست وزارت کشاورزی اش در مورد تقسیم آب چگونه خواهد بود. در مورد اسپم اسمسی هم ماجرا همینه. وزیر باید راه حل رو از کارشناس ها بگیره و بعد بودجه مناسب رو بده تا مشکلات حل بشن. البته در این مورد با توجه به سابقه وزارت اطلاعاتش، منطقا بهتر از من می دونه که در ایران تمام اسمسها از سرورهایی فرستاده و رد میشن که محتواشون رو به دلایل مختلف بررسی میکنه و هر لحظهای هم که نیاز هست، می شه کل اسمسهای فرستاده شده توسط هر شمارهای یا دریافت شده توسط هر شمارهای رو چک کرد و حالا که ما این سیستم شنود و نظارت یکطرفه رو داریم، می تونیم حداقل ازش در جای مثبت دیگهای هم استفاده کنیم: جلوگیری از اسپم اسمسی.
اسپم یعنی پیامی که به گروه بزرگی از مردم فرستاده میشه، بدون اینکه اونو درخواست کرده باشن. در دنیای اسمس، تمام این اسمسهای اسپم باید از شمارههایی ارسال بشن که شرکتهای مخابراتی (مثل ایرانسل و همراه اول) اونها رو واگذار کردن. این شمارهها دو گروه میشن: سرشمارههای ویژه اسمس و سیمکارتهای معمولی.
سرشمارهها که هزار و یک مدل تشخیص هویت و غیره دارن و عملا اگر سرویس دهنده نخواد، نمیتونن اسمس تبلیغاتی بفرستن چون به راحتی قابل پیگیری هستن و میشه به اون شرکت یا فرد هیچ سرویس دیگهای نداد و جریمهاش هم کرد.
اما در مورد شمارههایی که افراد دارن و برای اسپم فرستادن استفاده میشه، یک راه حل ساده در کشور ما هست: کافیه محتوای هر اسمس در کنار شماره فرستنده هش بشه ازش یک کلید دیتابیس ساخته بشه. حالا کافیه یک دیتابیس تعداد دیده شدن هر کلید در مثلا ۱ ساعت گذشته رو نگه داره و اگر از یک عددی (مثلا ۱۰۰) تجاوز کرد، اون شماره دیگه نتونه اون متن رو بفرسته. اینطوری هیچ کس نمیتونه در یک ساعت متن مشابهی رو به بیشتر از ۱۰۰ نفر بفرسته. این عدد شاید نیاز به بالا و پایین شدن داشته باشه ولی مطمئنا میشه به چیزی رسید که برای هر فرد عادی کافی باشه و برای هر کس که میخواد با گوشی معمولیش اسپم بفرسته، ناکارا.
برای تکمیل این سیستم، کافیه مکانیزمی برای شکایت هم تعبیه بشه. اگر من اسپمی دریافت کردم باید بتونم به راحتی به مخابرات گزارش بدم که فلان روز اسمسی با فلان متن رو گرفتم و به نظرم اسپم بوده. حالا کافیه مخابرات یک درخواست به شرکتهای مخابراتی بفرسته و با بررسی محتوا، تعداد کل پیام و تعداد گیرنده، معلوم میشه که اسپم بوده یا نه و اگر اسپم بوده، از طریق قوه قضاییه اقدام میشه. جریمه میتونه سلب حق داشتن بیش از یک سیم کارت تا مدتی مشخص و جریمه باشه. برای جدیتر کردن بحث، جریمه میتونه متناسب با تعداد اسپم فرستاده شده باشه.
آیا از این هم بهتر میشه؟ بله. همین که بیش از چند نفر از یک شماره مشخص اعلام اسپم کردن، به شکل اتوماتیک امکان ارسال اسمس توسط اون شماره تراتل میشه تا مساله بررسی بشه. اینجوری حتی جلوی اسمسهایی که یکی دو کلمهاش برای افراد مختلف عوض میشه هم گرفته خواهد شد و جریمه ارسال چنین اسمسی که تلاشی است برای فرار از موتورهای تشخیص اسپم، می تونه سنگینتر از اسپمهای کلاسیک باشه.
معلومه که یه طرح مهندسی واقعی نیازمند شناخت دقیین سیستم بسیار ساده، در هر کشوری میتونه جلوی اسپم اسمسی رو بگیره چه برسه به کشور ما که هر سیم کارت مثل یک ابزار امنیتی، هم به هویت افراد متصله هم به انواع سیستمهای نظارتی – البته اگر شرکت های سرویس دهنده حاضر بشن از سود کلانی که خودشون از اسمسهای تبلیغاتی میبرن بگذرن.
دوچرخههای اشتراکی مفهومی آشنا توی اروپا هستن و تهران هم یکی دو باری تلاش کرده به شکل های مختلف راهش بندازه. حالا که زحمت چند سال کار بچههای دوچرخه سوار شهری جواب داده و کم کم توجه بیشتری به این مساله میشه، بودجه ها هم به سمتش مییاد و شهر تابلو و خط دوچرخه (بخونین خط و پارکینگ موتور) پیدا می کنه و شاهد بیدود هم هستیم.
ایده اصلی بیدود اینه که شما یک اپ نصب می کنین و با واریز کردن ۱۸۰ هزار تومن پول عضو بیدود میشین. بعد در هر کجایی که یک دوچرخه بیدود دیدیدن (که می تونه توی پارکینگ های خود بیدود یا کنار خیابون باشه) اول ترمزهاش رو تست می کنین و زینش رو تنظیم می کنین. بعد از طریق اپ بیدود، کیو آر دوچرخه رو اسکن می کنین و قفل دوچرخه باز میشه. سوار می شین و رکاب می زنین و هر جایی دوست دارین می رین و وقتی دیگه لازمش نداشتین، با دست قفل دوچرخه رو می زنین و محل رو ترک می کنین. دوچرخه منتظر می مونه تا نفر بعدی سوارش بشه و شما هم باید برای هر نیم ساعتی که ازش استفاده کردین، ۱۵۰۰ تومن بدین. ساده و سر راست و بامزه.
بعد از چند ماه که هی گفتن «فردا» قراره فعال بشه، حالا بیدود توی بخش هایی از شهر هست و منم که برج میلاد بودم، حاضر بودم نیم ساعت پیاده راه برم تا به یکیشون برسم و برای تست سوارش بشم. البته بعد از نیم ساعت پیاده روی معلوم شد اون بیدودی که رو نقشه دیده می شه واقعیت نداره ولی من کم نیاوردم و رفتم ایستگاه اصلی توی شهرک غرب.
مسوول ایستگاه دوچرخه های بیدود
مسوولشون با حوصله و بامزه بود و گپ زدیم و گفت همینجا هم می شه ثبت نام کرد. البته من پولم رو مدت ها قبل ریخته بودم و وقت سوار شدنم بود (: کلا بدنه دوچرخه کمی کوچیک به نظر می رسه و حداکثر ارتفاع زین که مدعی است برای قد ۱۸۰ خوبه، احتمالا برای قد حدود ۱۷۰ کار می کنه. بالاترین سطح زین هم برای من کوتاه بود که خب در نهایت با توجه به میانگین قدی ما ایرانیها و ایده اینکه اگر زین کمی پایینتر باشه، رکاب زدن سخت می شه اما امنیت بالاتره، ایراد حادی حساب نمیشه. بودن سبد جلو نکته بسیار مثبت و باحالی بود، بخصوص که سبد به بدنه وصله و در نتیجه ما که می چرخیم، سبد نمیچرخه و سورپریز / شادهول میشین!
زین دوچرخه بیدود که برای قد ۱۸۰ کافی نیستن، هرچند می گن هستن
مسوول تذکر داد که نباید از اتوبان رفت و منم گفتم باشه ولی رفتم. از کارهای بد. دلیلم هم این بود که می خواستم بیام سمت باغ صبا که مرکز شهره.
نکته عجیب اینه که دوچرخه هیچ دنده ای نداره. حتی در آلمان هم دوچرخههای اشتراکی دنده ای هستن تا بشه باهاشون شیب ها رو راحتتر بالا رفت. دوچرخه بدون دنده،در سربالاییها سخته و در سرپایینیها یا حتی مسیرهای مسطح سرعت نمیگیره. من اصلاحی دارم تحت عنوان تیم لاک پشتها که توش خیلی آروم رکاب می زنم و از مناظر لذت می برم و هیچ عجله ای نمی کنم. ایده هم اینه که اگر می خواستم تند برم، با یه چیز دیگه میرفتم!. با بیدود شما به معنی واقعی عضو تیم لاک پشتها هستین (:
من الان دو سالی هست دوچرخه سوار میشم و در سال اخیر دیگه برای آدمهای تهران معمول شده و خیلی نگاه نمیکنن. ولی با بیدود شما رو بیشتر نگاه می کنن، ظاهرا بامزه و رنگ تند دوچرخه احتمالا توجه بیشتری جلب میکنه. زین به اصطلاح کامفورت داره که نشستن رو راحتتر می کنه ولی رکاب زدن رو کمی سختتر. گزینه خوبیه برای دوچرخه شهری.
رد کردن دوچرخه های بیدود از روی پل کمی سخته، سنگینن
مثل همیشه برای رد شدن از اتوبان پل داریم که لازمه روش دوچرخه رو کول کنیم و ببریم بالای پلهها. سریعا متوجه میشم که بیدود خیلی سنگینه. تمرکز دوچرخه اشتراکی روی وزن نیست ولی بیدود دیگه خیلی سنگین به نظر میرسه (: احتمالا مال اینه که بادوام باشه و کمتر دزدی بتونه دوچرخه رو بذاره رو کولش ببره.
نمونه حرکت با دوچرخه بیدود درست شده با استراوا
بالاخره تیم لاکپشتها بعد از ۵۲ دقیقه مسیر ۱۲ کیلومتری رو طی می کنه و به مقصد میرسه. عرق ریزان و خسته و اگر راستش رو بخواین حتی با کمی ضعف! جلوتر بهش بر می گردیم. دوچرخه رو تو کوچه پارک می کنم و می رم داخل. در حال تجدید قوا با خوراکی و استراحت و عوض کردن تی شرت هستم که تلفن چند باری زنگ می زنه تا بالاخره جواب بدم. یک نفر از بیدود است که می گه نباید از اتوبان می رفتم. می گم حق با اونه. همون یا تلفن بعدی می گه که اسمم رو درست وارد نکردم. می گم باید چیکار کنم؟ می گه من هی اکانت شما رو پاک می کنم که اطلاعات درست وارد کنین ولی شما قبلی رو میزنین؛ مشکلش با اسم جادی است. بهش می گم خب من فکر می کنم لاگ آوت شدم و دوباره اطلاعاتم رو می زنم لاگین می شم، از کجا بدونم شما اکانت رو پاک کردین و من دارم اکانت جدید می سازم؟ همون یا بعدی می گن که دوچرخه رو کجا گذاشتم؟ می گم تو کوچه. بعد از مدتی دیگه خودم می رم تو کوچه ببینم چی شده:
دوچرخه بیدود
یک نفر با موتور اومده دوچرخه رو ببره (: احتمالا چون از منطقه اصلی خارجش کرده ام. می گه اطلاع داده به یک ماشین که بیاد دوچرخه رو بیاره. در واقع یه ماشین و یه موتور پشتم اومدن (: بعد از کمی صحبت می پرسه قراره بازم سوارش بشم؟ می گم شب باهاش می رم یوسف آباد. به ماشین خبر میده که نیاد و خودش هم می ره (:
تا بعد از ظهر اونجام و قبل از تاریک شدن سوار دوچرخه میشم و به سمت خونه می رم. این مسیر معمولا ۱۵ دقیقه است ولی با بیدود ۲۰ دقیقه ول میکشه و تقریبا عرق کرده و خسته میرسم خونه. دوچرخه رو کنار پنجره آشپزخونه پارک کردم و در کمتر از نیم ساعت، یکی میاد و دوچرخه رو میبره.
نکات مثبت
میتونین با اعتبار خودتون سفر بخرین. هر ۲۰ اعتبار یک سفر. اعتبار می تونه از کارهای خوب مثل پارک کردن دوچرخه در ایستگاه، زود ثبت نام کردن، دعوت بقیه و … به دست بیاد. حدس می زنم اعتبار من رو دو بار برای یک سفر کم کرد ولی مطمئن نیستم.
ترمزهای دیسکی خوب و نسبتا مطمئن هستن. البته بازم برای وزن دوچرخه گاهی ضعیف به نظر میرسن اما خوبی ترمز دیسکی اینه که تنظیم و رسیدگی کمتری می خواد و قویتر هم هست. اگر ترمز پایی هم داشت خیلی خوب میشد؛ از اینها که با معکوس کردن رکاب، دوچرخه ترمز میکنه.
بدنه قوی و بسیار قرص و محکمه.
داشتن سبد کمک خیلی خوبیه و باحاله
دوچرخه ها زیاد هستن و به نظر میرسه فعلا رسیدگی بهشون خوبه
زنگ دوچرخهها هم خیلی باحاله. با یه پیچ در سمت راست می چرخونین، هرچند که وقتی می فهمین این دنده نیست و زنگه، کمی ناراحت میشین.
در مورد نرفتن در اتوبان و غیره سختگیری نسبی بود. این مثبت ارزیابی میشه. امنیت دوچرخه سوار بسیار مهمه.
کال سنتر، مسوول ثبت نام، مسوول بردن دوچرخه و .. خیلی مهربون و همراه و با حوصله بودن
کیو آر آنلاک کردن دوچرخه بیدود
نکات منفی
پول اولیهای که میدیم کم نیست، برای هر نیم ساعت هم ۱۵۰۰ تومن. من فکر می کردم این ۱۵۰۰ تومن از اون پول اولیه کم میشه ولی ظاهرا اون پول اولیه، همیشه همونجا خواهد موند. شاید برای من ۲۰۰ تومن اولیه اوکی باشه ولی برای یک نفر دیگه باعث بشه اصولا عضو نشه.
نبودن چراغ خطرناکه و استفاده در شب رو نامناسب میکنه. شبرنگها و رفلکتورها و رنگ براق جای چراغ رو نمیگیره، بخصوص سر پیچ که قراره دوچرخه قبل از رسیدن دیده بشه و موقعی که قراره چراغ، سطح خیابون رو روشن کنه.
دوچرخهها بسیار سنگین هستن، حوالی ۲۱ کیلو. این برای یک دوچرخه با فریم کوچیک خیلی سنگینه. قابل درکه که دوچرخه اشتراکی باید قرص و محکم باشه ولی ۲۱ کیلو هم زیاده. و کاملا تاثیرگذار در تجربه دوچرخه سواریتون.
دوچرخهها دنده ندارن. سعی شده نسبت چرخ و رکاب و … مثل یک دنده کمی سنگین باشه که بتونین باهاش سربالایی برین ولی در عمل نبودن دنده کار رو در تهران سخت میکنه. حتی در مسیرهای شرقی غربی ما از دندههامون استفاده می کنیم.
فریم دوچرخه کوچیکه. برای قد من (حدود ۱۸۰) بالاترین سطح زین هم پایینه و این رکاب زدن رو سختتر می کنه. اضافه اش کنین به نبودن دنده و وزن ۲۱ کیلویی دوچرخه تا ببینین چرا من عضو تیم لاک پشتها بودم و مسیر ۱۵ دقیقه ای ام رو توی ۲۰ دقیقه رفتم و اون شب قبل از خواب هم لازم بود دوش بگیرم.
برای من که حس زیادی زیر نظر بودن ایجاد شد. بعد از هر بار دوچرخه سواری یه موتور / ماشین اومد دنبال دوچرخه که کل مفهوم بی دود بودن رفت زیر سوال (: البته احتمالا چون شروعشه و من دوچرخه رو از منطقه مرسومش خارج کردم. طبیعی هم هست که نباید از اتوبان بریم. ولی یه جوریه بعد از یک سفر، سه بار بهت زنگ بزنن (: حتی اگر حق داشته باشن.
چرخ های ضد پنچری و پلاک بدنه دوچرخه های بیدود
پیشنهادها
اگر بشه با یک اپ، دو دوچرخه رو آنلاک کرد، کمک بزرگیه. در اپ خارجی مشابه این امکان هست و برای ترویج هم خیلی خوبه. من نمی تونم به دوستم بگم بیا ۲۰۰ تومن بریز سوار شیم با هم ولی می تونم بگم بیا من برات آنلاک کنم، اگر خوب بود خودت هم بعدا بگیر.
اگر بشه اعلام خرابی، موجود نبودن در محل و غیره کرد خیلی خوبه. من در نقشه بتونم یه دوچرخه رو انتخاب کنم و بگم من اومدم اینجا و این نیست. هنوزم که هنوزه یه دوچرخه وسط باند فرودگاه مهرآباد دیده می شه (:
اگر بشه به شکلی کلاه ایمنی به دوچرخه اضافه کرد خیلی خوبه. مثلا بشه کلاه رو به قفل وصل کرد
رابطه نزدیکتر با جامعه کاربران می تونه کمک خوبی به بیدود بکنه. اکانت توییتر بیدود می تونه پاسخگوتر باشه و تعامل بیشتری با آدم ها داشته باشه یا خود بیدود می تونه با دوچرخه سوارها لینک بهتری بگیره و باعث ترویجش بشه.
اپ شدیدا نیاز به بهبود داره، الان کیلومتر طی شده رو بر اساس فاصله مبدا و مقصد می ده نه بر اساس خیابون. مثلا مسیر ۱۲ کیلومتری من رو ۹ کیلومتر تشخیص می ده. این آمارها برای بعضی دوچرخه سوارها خیلی جذابن (:
سبد و راهنمای استفاده دوچرخه های بیدود
جمعبندی
برای من تجربه استفاده از دوچرخههای بیدود جالب بود. به جز اینکه شروع با بیدود کمی گرونه، گرفتن و استفاده از دوچرخه راحته و فان است و اینکه میتونین دوچرخه رو از هر جای معقولی بردارین و هر جای معقولی بذارین بسیار مفیدش میکنه. اما مشکل اصلی اینه که تجربه دوچرخه سواری با بیدود برای من خوب نبود. من به عنوان دوچرخه سوار شهری نسبتا زیاد رکاب میزنم و با سربالایی و غیره حتی رو دوچرخه قدیمی یا تاشوی خودم هم مشکل ندارم ولی رکاب زدن شرقی غربی با حدود ۱۰۰ متر ارتفاع گرفتن با بیدود هم خسته کننده بود. مساله اینه که اگر هیچ وقت دوچرخه سوار نمیشین، بیدود به شما تجربه یک دوچرخه سواری مدرن رو نمی ده. در مقابل اگر دوچرخه سوار هستین و دوچرخهتون همراهتون نیست، بیدود راه حل باحالیه. البته این رو هم بگم که اینکه می شه فقط در طرف آسون (مثلا شمال به جنوب) رکاب بزنین و برگشت رو بدون دوچرخه بیاین، می تونه برگ برنده بیدود باشه ولی کاش با اضافه کردن یک دنده ساده (مثلا دنده هفتایی ایترنال گیر هاب شیمانو (مثلا سری نکسوس) که نیاز به تعمیر بسیار کم داره و قابل باز شدن و… هم نیست) تجربه رکاب زنی با بیدود رو حداقل دو برابر بهتر کنه.
آپدیت
در کامنت ها پیشنهاد خوبی داشتیم که زمان سنجی یک ربع به یک ربع باشه
روی دوچرخهها نوشته BDOD در حالی که سایت و توییتر و … BDOOD است (:
این روزها کشورمون داره تمام تلاشش رو می کنه که از پلههای اول اعدام در جهان فاصله نگیره. در حالی که جهان دائما داره از اعدام فاصله می گیره و کشورهای بیشتر و بیشتری این مجازات رو از قوانینشون حذف می کنن، ما هنوزم در رقابت با چین و آمریکا، در حال اعدام کردن بیشتر و بیشتر آدم ها هستیم.
دو سه روز پیش، خبر اعدام جدید «اعدام سلطان سکه» بود. یک نفر که ظاهرا خیلی زیاد سکه خریده. لازمه به چند نکته توجه کنیم:
معمولا اسم آدم گفته نمی شه. یک صفت درست می شه تا چهره انسانی اون آدم ازش گرفته بشه و خبر اینکه طناب گره زدیم دور گردنش و اینقدر کشیدیم که دیگه نتونه نفس بکشه و بمیره کمی ملایم تر به نظر بیاد. مثلا بهش می گیم سلطان سکه یا عامل فساد فلان یا تروریست بهمان که فراموش کنیم داریم یه انسان رو خفه می کنیم.
اعدام تلاش حاکمان قدیم بوده برای نشون دادن قدرتشون به مردم که در کنارش تلاش می شده با برگردوندن رنجی که یک نفر یا جامعه کشیده به سمت بدن قربانی، رنج رو کمی تسکین بدن. در مورد وحید مظلومین این مساله کاملا صادقه. حداقل تا جایی که به ما گفتن، طرف هیچ کار غیرقانونی نکرده بلکه تعداد بیشتری از مرسوم سکه خریده و خب بالاخره رنج گرونی و سکه ۴ میلیونی باید گردن یک نفر باشه. اعدام یک نفر در حالی که نه از جزییات پرونده اش چیزی شنیدیم نه از دلایلش نه از وکیلش نه از فرجام خواستنش، تلاشی است برای گفتن اینکه «تقصیر این بود؛ حل شد». لابد با همین استدلالشون باید هر کسی که تمام ریالش رو در اون دوران تبدیل به طلا یا دلار کرده هم اعدام بشه چون دقیق همون کار رو کرده؛ فقط سرمایه اش کمتر بوده!
انسان ها در روندها و پروسهها کارهای خلاف انجام میدن. اگر قراره چیزی اصلاح بشه، پروسه ها و قوانین و سیستم های نظارتی هستن. اینکه «فلانی بد بود اعدامش کردیم» رو الان ۴۰ ساله داریم تست می کنیم و جامعه هر روز از روز قبل بدتر شده. اگر قراره اقتصاد پایدار باشه باید قوانین و سیستمهای نظارتی ای داشته باشیم که جلوی این چیزها رو بگیره. تا وقتی سیستم ها اصلاح نشن، آدم های بد توشون رشد می کنن و اتفاقا اگر قوانین و سیستم های نظارتی درستی داشته باشیم، بدترین آدم ها هم مجبور می شن خوب کار کنن.
اگر کشورهای مدرن اعدام رو حذف می کنن، مال اینکه درک می کنن حذف اون یه آدم که کار بدی کرده، هیچ کمکی به جامعه نمی کنه. اونها می فهمن که اگر قراره جامعه ای اصلاح بشه اتفاقا باید ببینیم اون یک آدم چرا اینکار رو کرده و اون مشکل رو حل کنیم. حذف آدمهای بد در شرایطی که دلایل بد شدن آدم ها هنوز باقیه، فقط باعث ادامه چرخه کشتن نفر قبلی و بد شدن آدم های جدید می شه. اعدام جایگزین کردن سوال «چرا» با سوال «چه کسی» است.
جولیا اوانز که در توییتر با آی دی b0rk حضور داره یک پروژه جالب رو به شکل تفننی شروع کرده بود که حالا به یک چیز بسیار جدی تبدیل شده: توضیح مفاهیم کامپیوتر بخصوص لینوکس با نمودارها و چارتهای کشیده شده با دست بسیار ساده. الان بخش هایی از اونها به شکل کتاب چاپ می شن و صفحه زدنشون تقریبا به هرکسی چیزی یاد می ده. من و اکثر شما که امکان خرید واقعی اش رو نداریم ولی می تونیم تو توییترش بچرخیم و عکس هاشون رو نگاه کنیم؛ که دقیقا مثل کتاب هستن ولی پراکنده تر.
این اکانت برامون یه درس خوب هم داره. به نظر من کارهای نارسیس لینوکس خودمون بسیار جذابتر و قشنگتر از کارهای جولیا بوده. و احتمالا سه تا چیز می تونسته جهانیشون کنه:
برای بازار جهانی تولید می شدن، یعنی انگلیسی و در یک اکانت باز
از نظر فنی عمیق تر میشدن که کاری نداره؛ کمی خوندن است و جمع کردن اطلاعات
استمرار بیشتری میداشتن
یادمه بیشتر از ده سال قبل نارسیس یه مجموعه کارتونی آشنایی با تاکس کشیده بود که پیشنهاد کردم انگلیسی ترجمه کنه و البته سالها بعد برای منم یه طرح کشید که هنوزم آرت ورک رادیوگیک است. البته اینجا بحثم شخص نارسیس نیست – که به نظر من کارهاش عالیه. اون شاید بخواد تو این خط باشه شایدم نخواد. ولی بحث اصلی ام اینه که خارجیها خیلی هم کار عجیبی نمی کنن. کسانی که ما بینشون می بینیم معمولا اونهایی هستن که برای مخاطب عام تر، مستمرتر خروجی می دن (: اگر می خواین تو اون خط باشین، مهمترین چیز اینه که مستمر باشین.
در این شماره از رادیوگیک، با پلیس ها درگیر هستیم. کسانی که صورتشون رو از موبایلهای ما دور می کنن تا بعدا بتونن صورتمون رو جلوی گوشیهامون بگیرن. از هک می گیم و مشکل حاد هسته لینوکس و هکر کلاه خاکستری ای که شما رو هک می کنه تا امنتر باشین. با رادیوگیک باشین تا ببینم مشکل اتحادیه اروپا با میمهای خندهدارمون چیه.
گوگل در یک نمودار ساده، تعداد کاربرانی که از آی پی ۶ استفاده می کنن رو نشون می ده. این عدد حالا به ۲۵٪ رسید. [بعد از مدت ها که حرف زدیم + اهمیت توجه بهش در ایران چه از نظر سواد چه از نظر تکنولوژی ]
رنگ کلاه ها. حالا یه خاکستری که روسی حرف می زنه داره اینترنت رو می چرخه و به میکروتیک های پچ نشده ای که پیدا می کنه نفوذ می کنه و … چیکار می کنه؟ فایروالشون رو تنظیم می کنه تا دیگه نشه بهشون نفوذ کرد (: آی دی اش alexy است و مدعیه که بیشتر از ۱۰۰هزار میکروتیک رو پچ کرده. اون توی کامنت تغییر فایروال می نویسه که کیه و چرا اینکار رو کرده وآدرس تلگرام رو هم می ده ولی می گه فقط ۵۰ نفر باهاش تماس گرفتن و گاهی هم عصبانی بودن! این مشکل امنیتی که می گیم CVE 2018 14847 است.
وای فای ۶ هم معرفی شد. حتما می دونین که قبلا اسم ها اینقدر اسون نبود و بهشون می گفتیم 802.11ac یا 802.1n. این نسخه ها که پیش رفتن معمولا بحث سرعت بیشتر و رسیدن به فاصله بیشتر و اینطور چیزها بود ولی یک متخصص لازم بود که بدونه اسم ها چین و چی از چی بهتره. به همین خاطر wifi alliance حالا اعلام کرده که وای فای بعد یکه قرار بود 802.11ax باشه رو با نام وای فال ۶ خواهیم شناخت تا با نگاه کردن به قوطی دستگاه، مثل آدم بتونیم بگیم کدوم از کدوم بهتره.
یک محقق امنیتی که برای پروجکت زیروی گوگل کار میکنه هم PoC یک مشکل در کنرل های ۳.۱۶ تا ۴.۱۸.۸ رو منتشر کرده. جان هورن با گزارش CVE-2018-17182 نشون داده که با غیرمعتبرکردن کش و استفاده از ساب سیستم مدیریت حافظه لینوکس می تونه حمله UseAfterFree بکنه. شکلی از حمله که گاهی باعث فریز شدن سیستم می شه و گاهی حتی اجازه ارتقاء دسترسی می ده. به گفته اون این حمله در حدود یک ساعت، اجازه دسترسی روت در شل می ده. خودش هم میگه که بعد از گزارش با سرعتی بسیار سریع مشکل رفع شده ولی خب ما باید آپدیت کنیم. البته مشکل اینه که توزیع ها در چه زمانی این آپدیت رو زدن. گاهی یک هفته طول کشیده که خب فرصت فوق العاده ای به هکرهای متخصص و پر اراده می ده برای سوء استفاده.
در سال ۲۰۱۵ آمازون به این فکر می کرد که شرکت المنتال رو بخره. شرکتی که تخصصش فشرده کردن ویدئوها و استریم کردنشون برای دیواس های مختلف بود. این شرکت قبلا به پخش زنده المپیک کمک کرده بود، اجازه داد درون های سی آی ای با مراکزشون فیلم زنده مخابره کنن و غیره و غیره. در حین پروسه خرید، آمازون از شرکتی کمک گرفت تا محصولات این شرکت رو بررسی کنه و چیز عجیبی کشف شد. ظاهرا سرورهای سریعی که این شرکت استفاده می کرد یک چیپ کوچیک اضافه بر طراحی اصلی داشتن. سرورهای سوپرمیکرو یکبار دیگه به کانادا فرستاده شدن تا یک شرکت دیگه هم اونها رو بررسی کنه و نتیجه مشابه بود: یک چیپ بسیار کوچیک به اندازه دونه برنج که توی طراحی اصلی نبود. این مساله به مسوولین آمریکایی گزارش داده شد. این سرورها تقریبا همه جاهای مهم بودن. از سی آی ای تا کشتی های جنگی. ظاهرا نتیجه تحقیقات می گه که اضافه شدن این چیپ در پروسه اسمبل شدن بورد در چین اتفاق افتاده! [توضیح شخصی: کسی جوابی نداره هنوز. نقد زیاده. احتمالش هم هست. ولی به هرحال داریم آینده رو می بینیم]
درک خبر برای خیلی از ما کمی سخته. بخصوص اگر طرفدار حقوق برابر باشیم سریع می ریم سراغ اینکه …
از ۲۰۱۹، حداقل یک زن باید در هیات مدیره شرکت هایی که سهامشون عممی است باشه.
پلیس و رمزهای ما
دو تا خبر هم داشتیم. اولی اینکه نیوزلند قانونی تصویب کرده که اگر حین ورود به کشور پلیس از شما پسورد لپ تاپ یا تلفنتون رو بخواد باید اونو بدین و اگر ندین، ۵۰۰۰دلار جریمه می شین. دومی هم اینه که اف بی آی در یک مورد در حین دستگیری یک جوون متهم به کودک آزاری، مجبورش کرده به آیفونش نگاه کنه تا از طریق چهره، آنلاک بشه. در موردی مرتبط هم اف بی آی به مامورینش دستور داده تا اگر آیفونی از کسی گرفتن نباید صورتشون رو جلوی صفحه اش بگیرن چون ممکنه بعد از چند بار تلاش برای تشخیص صورت،به اجبار برای آنلاک شدن پسورد رو بخواد.
پین و پسورد ۱۵
پترن ۱۷
چهره / انگشت ۵۹
بدون لاک ۹
آرتیکل ۱۳ (تامه علی)
ابد درمورد این موضوع article 13 شنیدی. قانونی که اروپا داره میگذرونه (یا گذرونده؟) که به موجب اون شرکت های ارائه دهنده خدمات اینترنت اصلی و آپلود فایل(حتی گوگل و فیسبوک) مسئول فایل های آپلودی هستن. بدین معنا که چنانچه فایلی قوانین مربوط به کپی رایت رو نقض میکنه باید حذف بشن و دونه دونه مورد بررسی قرار بگیرن.
تا اینجاش خبر بقدر کافی وحشتناک هست! زمانی بدتر میشه که بدونیم موضوع دامن میم های عزیز و گیف های فان رو هم میگیره و دنیای 9gag رو هم تکون اساسی میده. احتمالا به موجب این قانون meme و gif هایی که داخل اونها از محتوایی استفاده شده که تحت قانون کپی رایت قرار گرفتن نباید آپلود بشن. این یعنی کلی محتوای فان از سراسر نت تبدیل میشه به محتوای غیرقانونی.
آیا واقعا این روزها باید بی توجه بخونیم؟ به نظر میاد تکنولوژی علیه آروم و دقیق خوندن می جنگه. حالا راحت با شست رو گوشی اسکرول می کنیم و سریعتر از هر کتاب ورق زدنی، بخش های مختلف متن رو می بینیم و می رسیم آخرش. خوندن از روی گوشی چشم ها رو خسته می کنه و بدن ترجیح می ده بره سراغ یک کار دیگه. الان بالای مقاله ها می نویسن که خوندنش ۱۰ دقیقه طول میکشه ولی حوصله اون رو هم نداریم [گریز به اینستاگرام و نخوندن و حرف زدن . …]
ماریان ولف که نوروساینتیسن است می گه که این «استاندارد جدید» سر سری رد شدن باعث «تغییری نادیدنی ولی بسیار مهم» در شکل درک ما از کلمات می شه. مدارهای عصبی که توانایی مغز برای خوندن و درک رو فعال می کنن حالا به جای تمرکز و دقیق فهمیدن روی سریع رد شدن و سری سری خوندن تربیت می شن.
البته حالا مساله خطرناکترین چیز ممکن هم نیست. ما همیشه چیزهایی رو سرسری می خوندیم و از ۹ سالگی مغزمون یاد می گیره که به جای تک تک کاراکترها، کلمات رو بخونه و حین خوندن به جاهای مختلف صفحه نگاه کنه که ببینه جلوتر چه خبره! از یک نظر هم شاید اسکیم کردن، بخشی از شیوه طبیعی رفتار مغز ما باشه.
قبلا هم این استرس رو داشته ایم. اینکه فرهنگ ما از سمت رمان های بلند به سمت داستان های کوتاه اومده یک شاهد این ماجرا است. در ۱۹۸۹ نویسنده ای گفته بود که «اینکه سونات ها و هایکوها محبوب هستن نشون دهنده این نیست که بازه توجه ما داره کوتاهتر می شه».
ولی مطمئنا اینترنت شیوه خوندن ما را تغییر داده. ما الان چیز بیشتری برای خوندن داریم چون آدم های بیشتری می نویسن. فقط کافیه چند دهه عقب بریم و تعجب خواهید کرد که چقدر کم چیزی نوشته می شد، البته بیرون مدرسه. تقریبا هیچ وقت نمی دیدین که کسی در کافه نشسته باشه و مشغول نوشتن باشه که الان داره چی می خوره یا به دوستش نامه بنویسه و بپرسه امروز صبح چیکار کرده و برنامه اش برای عصر چیه.
در دوران آنالوگ نوشته ها بسیار دیرتر از زمان نوشته شدن خونده می شدن. در دوران دیجیتال تقریبا هر نوشته ای خیلی زود به مخاطب می رسه. گاهی همزمان که شما دارین می نویسین۷ یکی داره می خونه! یا کامنت های یک مطلب تقریبا به محض انتشارش شروع به رشد می کنن.
بیلی کالینز (شاعر) می گه که «شعر قطع کردن سکوت است در حالی که روزمره نویسی، نویزی دائمی است». ما الان گفتن و عکس العمل نسبت به کلام (با کلام) بیشتری داریم تا گوش کردن و خوندن و فکر کردن بهش.
احتمالا خوبه که آروم باشیم. هر روز کلی چیز در مزایای آرومی می شنویم – مثلا در ستایش اینکه خودمون آشپزی کنیم و فست فود نخوریم یا به بچه ها فرصت بدیم با حوصله و زمانی که خودشون لازم دارن دنیا رو کشف کنن و … اما آروم خوندن هنوز مرسوم نشده. هی به ما می گن مطالعه خوبه و آدم ها خوشحالن که کتاب ها رو سریع بخونن و تموم کنن ولی شاید برعکسش بهتر باشه.
تجربه بلند خوندن این وسط می تونه جالب باشه. چیزی رو برای همدیگه بخونین. اگر تو رابطه هستین برای طرفتون کتاب خبونین یا مقاله. و اینجوری می بینین که چطوری هر کلمه از جلوی چشمتون به مغز می رسه و بعد به زبون و لذت خوندن بیشتر می شه. اینجوری مغز تمرین می کنه تا بتونه چیزهای بلندتر رو بخونه. ما الان کلی خبر می خونیم و رنج می کشیم. شاید اگر کمتر بخونیم ولی عمیق تر وضعمون بهتر باشه. آروم خوندن سخته ولی در واقع هدیه دادن زمان است بدون تضمین سود. اول که شروع کنین چیزهای طولانی رو آروم بخونین احتمالا کلافه خواهید شد. گفته می شه مغز ما شدیدا شکل پذیره و اگر در طول چند سال فقط چیزهای کوتاه و سریع خونده باشیم، دیگه سختشه مسیرهای جدیدی برای خوندن چیزهای طولانی ایجاد کنه. ولی این تمرین لازمه اگر قراره از متن اخبار و جک ها و شوخی ها و توصیه های علمی تک جمله ای و پاراگراف هایی که سعی می کنن علوم رو توضیح بدن فراتر بریم و به دانشی واقعی برسیم.
این روزها درآمد اکثر سرویس های بزرگ اینترنت از «وقت» و «توجه» ما است و واقعا روی این با هم رقابتی جدی می کنن. من و شما اما اگر می خوایم چیزی بیشتر از مرکز درآمد این سیستم ها باشیم (چه درآمد سیاسی / چه عقیدتی / چه تبلیغاتی) لازمه که کنترل زمان و توجه خودمون رو توی دستمون بگیریم و اولین قدمش هم اینه که بتونیم «توان توجه» یا «بازه توجه» خودمون رو زیاد کنیم. بتونیم مغزمون رو دوباره پرورش بدیم که برای مدتی طولانی درگیر یک چیز بشه و اینطوری بتونه دانش انباشت کنه. شاید یک روشش تمرین برای آروم خوندن است. و آروم گوش کرد.
نامه ها
سمانه:
در رادیو گیک نمرهی هشتاد و چهار؛ به این نکته اشاره کردی که هلیوم زمین داره تموم میشه. من فکر میکنم این شاید به درستی بیان نشده.
هلیوم عنصر بسیار نادری در زمین هست ( حدود چند اتم در هر یک میلیارد اتم و در جو از مرتبه ی حدود پنج اتم در هر یک میلیون اتم). اما میانگین سرعت اتمهای هلیوم از سرعت فرار از سطح زمین بیشتره (سرعت فرار به سرعتی گفته میشه که اگر سنگی رو روی سطح زمین با اون سرعت پرتاب کنیم دیگه برنمیگرده پاییین. گازهای سبک مثل هیدروژن و هلیوم چون ریزه میزه هستن سرعتشون بیشتره و بخاطرهمین سرعتشون از سرعت فرار از سطح زمین بیشتره و …) اما با این وجود پس نباید همین مقدار هلیوم در جو زمین وجود داشته باشه و باید تمام هلیوم از زمین طی این چند میلیارد سال گریخته باشه! پس چرا هنوزم هلیوم روی سطح و داخل جو زمین هست؟!
جواب خیلی جالبه: هلیوم در واپاشی هستههای اتم های سنگین مثل اورانیوم، توریوم و … تولید میشه. در حقیقت اون تابش آلفا که توسط برخی رادیو ایزوتوپ ها تولید میشه همون هسته ی هلیوم هست. نرخ تولید هلیوم در فرآیند های واپاشی آلفا اونقدر زیاد هست؛ که هنوز توی جو چند صد هزار تن هلیوم وجود داره.
اما بزرگترین ذخایر هلیوم همون مخازن گاز طبیعی هستند که هلیوم تولید شده در پوسته های زیرین همراه با گاز طبیعی در زیر طاقدیس ها ی سنگ سفت محبوس شده.. به طور معمول حدود یک تا پنج درصد گاز طبیعی رو هلیوم تشکیل میده که با این حساب یک چهارم ذخیره ی هلیوم قابل استحصال در پارس جنوبی جمع شده که متاسفانه ما اون رو از گاز و میعانات جدا نمیکنیم و ول میدیم بره!
پنج درصد از گاز طبیعی خیلی عدد خوبیه انقدر خوبه که ما نباید نگران باشیم. البته برخی معتقدند باید قیمت هلیوم بالاتر بره تا الکی توی مصارف داغون هدر نره اما خب بنظر میرسه ما خیلی هلیوم داریم. بهتره نگران عناصر دیگه ای باشیم مثل لیتیوم که واقعا شاید خیلی سریع تموم بشن
تبریک ها
پیشنهاد تبریک به آمازون برای اینکه بعد از ۱۱ سال تصمیم گرفت روی کیندل از عربی پشتیبانی کنه. در قدم اول ۱۲ هزار کتاب عربی روی کیندل استور منتشر شده که بعضی از آثار ادبی آشنا برای ما هم توی لیست هست. مثل هزار و یک شب. و خبر مردن پل آلن از بنیانگذاران مایکروسافت. تبریکی هم داریم به مایکروسافت که سورس ام اس داس رو توی گیت هابش گذاشته
موسیقی
آهنگ دقیقه ۹ از سینا شیخی است
آهنگ آخر when you came into my life است از طرف نوید تقدیم به شکوه، هیچ چیزی نمیتونه بین آشنایی ۱۰ ساله دو تا رفیق فاصله بندازه. هر جا که هستی و هر کاری که میکنی، فقط عاشق بودن و فراموش نکن.
و آهنگ اندی از طرف وحید بود به تهمینه برای شادی همیشگی