ما می توانیم به روزنامه‌نگار افغانی در آستانه اعدام کمک کنیم

سید پرویز کامبخش، بیست و ساله است و دانشجوی دانشگاه (پوهنتون) بلخ در رشته روزنامه‌نگاری. چند ماه قبل پرویز، مقاله ای که در مورد برخورد فرودست با زنان در اسلام صحبت می کرده از اینترنت دانلود کرده و آن را به دوستان خود داده است.

ماه اکتبر سال گذشته (تقریبا سه ماه قبل)، دادگاه شریعت افغانستان این روزنامه نگار جوان روزنامه جهان نو را به مرگ محکوم کرده است. شاکی او یک فرد حقیقی بوده و «جرم» او کفر.

بر اساس اخبار، دادگاه او بدون شاهد و وکیل برگزار شده و بنا به روزنامه The Independent، این هفته سنای افغانستان هم حکم را تایید کرده است.

به دیگر روزنامه نگاران نیز گفته شده که در صورت حمایت از کامبخش، زندانی خواهند شد. روزنامه The Independent یک کمپین برای حمایت از پرویز کامبخش به راه انداخته تا در این مورد مقامات انگلیسی را وادار به مذاکره با مقامات افغان کند. من آن را امضا کرده ام.

عکس متعلق به ریوترز است و منبع اصلی مقاله اینجا است

ثبت نام کاندیداهای نمایندگی مجلس هم اینترنتی شد، سایت داون است

این ثبت نام اینترنتی دیگه داره می شه یک معضل. به نظر می رسه هر سازمانی با اینترنتی کردن ثبت نام، کل مسوولیت هاش رو بیخیال می شه و سرویس رو فقط در اختیار اون ۱۰ درصدی قرار می ده که اینترنت دارند و بقیه ۹۰٪ جمعیت کشور رو با یکسری کاغذ و مدرک در دست در به در خونه دوست و آشنا و کافی نت می کنه برای ثبت نام.


سه چهار روز قبل مادرم کاغذهاش رو داد به من که براش ثبت نام مجوز کار یا همچین چیزی بکنم. اون خودش داستانی داره ولی بامزه ترینش اینه که جزو مدارک، ۲ قطعه عکس هم بود! اینترنت و دو با هم توی یک قوطی می رن مگه؟ مادر من که هنوز ده دقیقه هم اینترنت ندیده، درک می کرد که وقتی چیزی می ره توی کامپیوتر امکان بی نهایت تکثیر ازش وجود داره و نیازی به دو قطعه عکس نیست.

بگذریم. حالا هم آقایون اعلام کردن که انتخابات نمایندگی مجلس فقط از طریق اینترنت خواهد بود به آدرس election.moi.ir. بنا به علاقه رفتم به این سایت. از نمونه‌های قبلی یک کم بهتر است. حداقلش اینه که با فایرفاکس هم قابل پر کردن است ولی نکته وحشتناک اینه که طبق معمول ایران با aspx نوشته شده (به این فکر کنید که برنامه انتخابات یک کشور رو با نرم افزاری طراحی کنید که معلوم نیست توش چیه و چیکار می کنه!) و حالا هم داون است (: خوشبختانه قبل از داون شدن من ازش اسکرین شات گرفتم ولی به هرحال من هم از اون مرحله نتونستم جلوتر برم و سرور داون شد. حالا تصور کنید استرس کسانی که می خوان توی انتخابات ثبت نام کنن و رییس جمهور یک کشور بشن ولی سرور مربوطه داون هست. کیبرد آزاد من در کل این سه ماه اخیر داون نبوده (: اون وقت سایت ثبت نام مجلس یک کشور وضعش اینه (:

بحث من این نیست که اینترنت بده یا نباید مدرن شد. اتفاقا من طرفدار اینرتنت و مدرن شدن کارها هستم ولی ۱- کار رو باید به کاردان سپرد نه به پسرخاله و ۲- مدرن شدن نباید باعث سلب حقوق / برابری کسانی بشه که مدرن نیستند.

دولت الکترونیک به معنی پاسخگو شدن دولت است نه شانه خالی کردن از مسوولیت ها به بهانه اینترنت بودن همه چیز.

داستان ما و مخابرات؛ کمدی درام مصور در دو پرده

پرده اول:

دیشب خیلی دیر خوابیدیم. صبح اول وقت با صدای اس ام اس موبایل لیلا بیدار می شیم. چون دیشب کار مهمی در دست اقدام بوده خودمون رو به موبایل می رسونیم. شجره طوبی است:


پرده دوم:

به فکرم می رسه حداقل یک ایمیل بزنم و شکایت کنم که این چه وضعیه که برای موبایلی تبلیغ می یاد که پول خرید دستگاه هاش رو من دادم، دویست برابر قیمت افغانستان پول سیم کارت دادم، شش هزار تومن در ماه پول انواع سرویس های مسخره می دم، حقوق کارمنداش رو دارن از پول نفت و مالیات من می دن و برای هر دقیقه اش هم باید کلی پول بدم.

«همراه اول» رو سرچ می کنم و می رم به سایت tct.ir و بخش
ارتباط با مسوولین رو کلیک می کنم:


اوج کمدی درام ما اینجاست که نه صفحه با ریفرش کردن درست می شه و نه می شه رو چیزی کلیک کرد.

با این اخبار، من از دنیای دیجیتال چی بگم؟

این روزها خبرها حال به هم زن شدن. جلوه و مریم حسین خواه در زندان هستند چون فکر می کنند زن و مرد باید حقوق برابر داشته باشند. نزدیک بیست دانشجو در زندان هستند چون چند روز مونده به ۱۶ آذر و ممکنه دانشجویان ایران هم مثل دانشجویان ونزوئلا بگویند که با روسا مخالف هستن. بعد هم این آقا کاپشن اش رو درآورده و سعی کرده کت شلوار شیک بپوشه تا مهمان «مجلس التعاون الدول الخلیج العربیه» باشه و زیر تابلوش بشینه بعد از فروختن دریای خزر به روس‌ها، خلیج فارس رو تقدیم عرب ها کنه.



عکس از یاهو

یادتونه خاتمی پشت میزی نشست که روش مشروب بود؟ فرض کنید خواهش می کرد در مجلس تعاون کشورهای خلیج عربی راهش بدن. کجایین دوستان بمب انداز گوگلی و انتحاری؟

راستش اینها تا اینجا که گفتم اصلا برام دردناک نیست. کاملا قابل درکه و قدرت همیشه به این سمت سوق داده می شه. نکته ای که برام دردناکه اینه که یکسری آدم کاملا ساکت هستن که چیه کارشون تخصصیه. یکسری آدم هم چون حرف زدن در این موارد هزینه داره ساکتن به این امید که کسی باهاشون کاری نداشته باشه. یادتونه مصادیق بدحجابی رو پارسال اعلام کردن و همه گفتیم: «بابا چهار تا چیز بیشتر نیست و ما هم که اونها رو نداریم»؟ حالا امسال چاک کنار و جلوی مانتو و چکمه و شلوار زیر چکمه هم اضافه شده و دو سال که صبر کنین،‌ چادر ملی اجباری است و وقتی بچه هاتون ازتون بپرسن: «چادر که اجباری شد، شما اعتراض نکردین؟» باید بهشون جواب بدیم: «راستش ما اصلا نفهمیدم کی اجباری شد!».

این وسط خوشم می یاد از آدم شریفی مثل کسوف که اینقدر زیبا عکس گرفته و نوشته. ممنون آرش.

راستی حالا که صحبت زشتی ها شد، حرفی هم از پرسپولیس بزنم و خبر اینکه با تخصیص شش هزار لیتر سهمیه اضافه بنزین، نگرانی شون برای شرکت در تمرین برطرف شده. الان باید از خونه برم بیرون ولی در این مورد بعدا نامه مفصل می نویسم اما خلاصه اش اینه که خب ابله! من نگرانی ندارم که بنزین برای سر کار رفتن ندارم؟ اون معلم که مجبور شده هر روز با اتوبوس بره نگرانی نداره؟ باشگاه صنعت نفت آبادان چی؟ اونا چون نیومدن «رایزنی» نباید سهمیه اضافه بگیرن یا چون سرخپوشان پایتخت نیستن؟ ببینم چطوره که سرخپوشان و بهشت زهرا و مجلس و معلولین جنگی و کشاورزها باید سهمیه اضافه بگیرن و مهندس ها و معدنچی‌ها و پزشک‌ها نباید بگیرن؟‌ کارشون کم ارزش تره یا (به یاد سینای بزرگ) دستمالشون زبرتر یا رییسشون بی عرضه تر؟ خلاصه همین ها. الان هم تصمیم گرفتم نامه رو به رییس بنزین ننویسم بلکه خطاب به باشگاه بنویسم که دیگه پرسپولیسی نیستم چون تیمم دیگه خودش رو مردمی نمی دونه. آخر عمری ورزشی نویسم هم شدیم ! (: یادمه یک دوست توی روزنامه ورزشی داشتم ولی الان یادم نیست کی و کجا (:‌ خوشحال می شم اگر کسی آشنایی بده (:

تار و پود عالم ارقام به هم پیوسته است

داستان اول: یک وبلاگنویس اسراییلی که به شکل گمنام در اسراییل مطلب می نویسد در وبلاگ بلاگ اسپات (متعلق به گوگل) مطلبی توهین آمیز نسبت به شورای منطقه‌ای نوشته. شورا به دادگاه شکایت کرده و دادگاه اسراییلی با فراخواندن وکیل گوگل به دادگاه با آن‌ها به توافقی رسیده مبنی بر اینکه شاکیان کامنتی



عمیقا معتقدم که همه ما باید از همه وقایع دنیا مطلع باشیم و نسبت به آن‌ها عکس‌العمل نشان دهیم. شکی
نیست که کار من در کشوری که فرهنگ و زبان‌اش با من یکی است مفیدتر است

اما این به هیچ وجه سبب نمی‌شود چشمم را روی بقیه دنیا ببندم.

برای وبلاگنویس ناشناس بنویسند و اطلاع دهند که اگر با افشای هویت در دادگاه فلان تاریخ حاضر نشود، گوگل شماره اختصاصی IP او را در اختیار دادگاه قرار خواهد داد. به عبارت دیگر، گوگل دارد هویت یکی از کاربرانش که می‌خواسته ناشناس باشد را به قوه قضاییه اسراییل افشا می‌کند. جالب است که درخواست مشابهی به دولت آمریکا داده شده بود تا گوگل هویت وبلاگنویس ناشناسی را افشا کند ولی دادگاه رای داد که افراد حق دارند هویت خود را مخفی نگاه دارند.

داستان دوم: Wael Abbas (وائل عباس؟) وبلاگ نویس مصری‌ای است که نمونه‌هایی از شکنجه توسط پلیس کشورش را در یوتوب می‌گذاشت تا جهان را نسبت به این موضوع آگاه کند. یکی از ویدئوهای او باعث شده دو پلیس خاطی برای سه سال زندانی شوند. از دیروز دسترسی او توسط یوتوب بسته شده است. آن‌هم به دلیل «ترویج خشونت»!

داستان سوم: می‌دانید؛ یک وبلاگنویس ایرانی بدون دسترسی به حقوق اولیه‌ای مثل تماس، وکیل، اخبار و … در زندان است چون خبری را نوشته که به مذاق حاکمان خوش نمی‌آمده.


و اما توضیح: در مطلبی که در مورد حمله پلیس کراچی به تجمع روزنامه‌نگاران و وبلاگ‌نویسان نوشته بود،‌ کسی کامنت گذاشته که:

yani vaghe’an mamlekate khodemoon inghad amne ke pakestan inghad mohem shode ? maa kam zendaanie seaasi darim?

لازم می‌دانم این را توضیح بدهم که همه دنیا برای من به یک اندازه مهم است؛ بخصوص وقتی که بحث اینترنت و دخالت شرکت‌های تجاری در آن باشد (آنهم به منظور سرکوب حقوق بشر در مقابل کسب سود بیشتر)، عمیقا معتقدم که همه ما باید از همه وقایع دنیا مطلع باشیم و نسبت به آن‌ها عکس‌العمل نشان دهیم. شکی نیست که کار من در کشوری که فرهنگ و زبان‌اش با من یکی است مفیدتر است اما این به هیچ وجه سبب نمی‌شود چشمم را روی بقیه دنیا ببندم. اگر گوگل با دولت اسراییل همکاری کند تا انتقادها را خفه کند، اگر یوتوب وائل عباس را از حق اظهار نظر محروم کند و اگر پلیس پاکستان، در دفاع از سرکوب مردم، وبلاگنویسان را کتک بزند و بازداشت کند و همه کشورهای دیگر در دنیا بگویند «به من چه! من من پاکستانی / عرب / سیاه پوست / ضد صهیونیست / زن / کمونیست / … هستم؟» مطمئن باشید که رضا و من و شما هم در زندان خواهیم بود و همه خواهند گفت: «به من چه! مگر من ایرانی / خبرنگار / کارمند فلان روزنامه / فعال فلان جا و … هستم؟».

پس من نسبت به نقض حقوق هر «انسان» عکس العمل نشان می دهم با این باور که هر انسان دیگری هم همینکار را خواهد کرد (: این اندیشه هیچ تناقضی با این ندارد که جایی کار کنم که مفیدترین بازدهی را دارم. خوش و خندان (:

حمله پلیس کراچی به تجمع روزنامه‌نگاران و وبلاگ‌نویسان


حرف خاصی برای گفتن نیست. داستان آشناست. روزنامه‌نگاران و وبلاگ‌نویسان به درخواست اتحادیه فدرال روزنامه‌نگاران پاکستان و اتحادیه روزنامه‌نگاران کراچی ساعت ۳ بعد از ظهر سه شنبه، بدون اسلحه و کاملا صلح آمیز گرد هم آمدند تا بگویند که خواهان آزادی بیان هستند. پلیس ضد شورش با باتوم و سپر و کلاهخود و جلیقه ضد گلوله به تجمع کنندگان حمله می‌کند و ۷ زن و ۲۰ مرد را دستگیر و سوار مینی‌بوس می‌کند و در شهر می‌چرخاند تا زندانی پیدا کند. مردان و زنان حاضر نمی‌شوند از هم جدا شوند و می‌گویند:

– ما زن و مرد نیستیم، ما همه خبرنگار هستیم.

همین اتفاق موقع آزادی می‌افتد. در ساعت پنج و نیم می‌خواهند زنان را آزاد کنند و مردان را نگاه دارند که کسی قبول نمی‌کند و در نهایت ساعت ۹ و نیم شب همه آزاد می‌شوند.

گزارش را از متابلاگ کراچی بخوانید و عکس‌ها را در صفحه فلیکر ببینید.

در انگلیس به ازای هر ۱۰ نفر، یک دوربین مشغول به کار است

خب، بخش‌هایی از رمان ۱۹۸۴ و V for Vendetta در حال وقوع است. بر اساس یکسری تحقیقات غیررسمی، در انگلستان ۶ میلیون دوربین مدار بسته فروخته و نصب شده است یعنی یک دوربین به ازای هر ده نفر انگلیسی! بر اساس این آمار، تصویر هر فرد در طول یک روز فعالیت معمول خود در ۴۰۰ دوربین دیده و ضبط می‌شود. این روزها دوربین‌های مدار بسته کالایی شده‌اند که در سوپرمارکت‌ها به فروش می‌روند؛ شکی نیست که برادر بزرگ در حال نگاه کردن ما است.

ترجمه از CCTV systems have become ubiquitous

عمل کنید:‌ سامی الحاج باید از گوانتانامو آزاد شود

در ایران هم خیلی‌ها دربند هستند. از دانشجویان پلی‌تکنیک گرفته تا محققانی مثل کیان تاجبخش تا دین‌شناسانی مثل منتظری تا فعالان صنفی مثل اوسانلو و زندانیان سیاسی و … اما این نباید باعث شود ما احساس کنیم که همیشه نیازمند کمک جهان هستیم. ما هم بخشی از جهانیم و باید به دیگران کمک کنیم. باید به کشورهای سرکوب گر دیگر مثل آمریکا نشان بدهیم که با شیوه های آن‌ها مخالفیم و سرکوب خودمون باعث نمی شه شیوه های اونها رو باور کنیم.

من معتقدم انسان هایی که به دیگران آزار نمی‌رسانند باید آزاد باشند. آزاد هم خواهند بود. چه در ایران، چه در کوبا،‌ چه در آمریکا، چه در فلسطین و چه در اسراییل.

فیلم‌بردار سودانی، سامی الحاج بیش از پنج سال است که بدون هیچ جرمی در گوانتانامو نگهداری می‌شود و اخیرا نیز دچار مشکلات سلامتی حاد شده. هنوز مردم جهان در حال امضای تومارهایی برای رهایی وی هستند.

الحاج از هفتم ژانویه اعتصاب غذا کرده تا علیه بازداشت طولانی مدت و بی دلیل خود اعتراض کند و در این دوره ۱۸ کیلوگرم از وزن بدن او کاسته شده است.

این خبرنگار و فیلم‌بردار ۳۸ ساله در حالی توسط نیروهای پاکستان دستگیر شد که در مرز افغانستان مشغول تهیه گزارش درباره حمله نیروهای جهانی به سرکردگی آمریکا به افغانستان برای یک تلویزیون قطری بود. او شش ماه بعد تحویل نیروهای آمریکایی شد بدون اینکه تفهیم اتهام شود و تا جایی که سازمان های جهانی مدافع حقوق بشر می‌دانند، تنها خبرنگار بازمانده در گوانتانامو است.

سامی فقط به دنبال یک حق کاملا طبیعی است: یک دادگاه عادلانه یا آزادی. اما ارتش آمریکا این اجازه را به او نمی‌دهد. آخرین باری که او را دیدم، بسیار ضعیف شده بود و از مردن حرف می‌زد. آزادی او هیچگاه به این اندازه اضطراری نبوده است.

استافور اسمیت

برای امضا کردن تومارهای آزادی او به این آدرس ها بروید:

گزارشگران بدون مرز

زندانی ۳۴۵

اتحاد جهانی برای سامی الحاج

سامی الحاج را آزاد کنید