هفت عادت انسان‌های بسیار موثر

این اسم یک دوره که هفته پیش رفتیم – سه روز. انگلیسی‌اش بوده The Seven Habits of Highly Effective People و خانم گیتی خوشدل ترجمه‌اش کرده: هفت عادت مردمان موثر. ظاهرا به نظرش رسیده که Highly در عنوان کتاب اضافه است (: به هرحال من فعلا کتاب فارسی رو ندیدم ولی حتما می‌خرم و جداگانه نقد ترجمه رو خواهیم داشت.

جالبی این دوره به این است که بدونیم از سال ۱۹۸۹ که کتاب نوشته شده، تا به حال ۱۵ میلیون نسخه ازش فروش رفته! در شرکت ما رفتن به این دوره سه روزه برای همه کارمندان برنامه ریزی شده و همه باید به شکل دوره ای در اون شرکت کنن.

بحث بدون شک آمریکایی است: چند تا عادت هست که اگر داشته باشین خوشبخت می شین و موفق + هر کسی می‌تونه خوشبخت باشه و موفق به شرط اینکه خودش تلاش که.

قصد من اینجا خلاصه کردن کل کتاب / دوره نیست. اصولا هم نمی‌شه چنین بحثی رو در یک پست وبلاگی خلاصه کرد. به شکل خلاصه بگم که هفت عادت عبارت هستن از:

  1. پرواکتیو باشین: پسیو عمل نکنین.
  2. از اول، آخر رو در ذهن داشته باشید
  3. کارهای اول رو همون اول انجام بدین
  4. تفکر برد-برد داشته باشید
  5. اول تلاش کنید بفهمید، بعد تلاش کنید شما رو بفهمن
  6. سینرژی ایجاد کنید: بگذارید نیروها با هم جمع بشن و چند برابر بشن
  7. اره‌ رو تیز کنید: فقط روی کار تمرکز نکنید. بین منابع و انرژی و سلامتی توازن برقرار کنید تا سبک زندگی موثر رو حفظ کنید

و خب کلی حرف و بحث پشت هر کدوم از اینها. اما یک جنبه جالب کل جریان برای من همین مفهوم بود که یک نفر یک کتاب می‌نویسه و بقیه می‌بینن خوبه. سازمان‌ها گذروندنش رو اجباری می‌کنن و شرکت‌هایی درست می‌شن که به طور تخصصی مواد آموزشی براش درست می‌کنن (از اسلاید و فیلم و تسهیلگر گرفته تا تقویم و پوستر و مجسمه و …) و اونقدر بزرگ می‌شن که مثلا شعبه خاورمیانه می‌زنن و با قراردادهای عالی به بقیه آموزشش می‌دن.

ما یک آموزشگر داشتیم که از دفتر دوبی اومده بود. اصالتا مال اردن بود و در طول سه روز این عادت‌ها رو بحث و تمرین کردیم. خودش سابقا مدیر جایی بوده و همچنین عضو تیم ملی بسکتبال اردن و وقتی این آموزش رو می‌بینه متحول می شه به حدی که کم کم کارش رو ول می‌کنه و با زندگی بر اساس این عادت‌ها و روش‌ها، می‌پیونده به موسسه فرانکلین کاوی و اونجا آموزشگری می‌کنه. بامزه است که این موسسه که فقط روی آموزش‌های مبتنی بر این ایده‌ها کار می‌کنه، درآمد سالیانه ۲۸۲ میلیون دلار داره.

ما که مثل اون متحول نشدیم ولی کلی کلیت موضوع جالب بود: اگر می‌خواهید موثر باشید… اگر می‌خواهید واقعا موثر باشید باید یک راه و روش رو پیش بگیرین و از وقت و منابعی که دارین به خوبی استفاده کنین. شکی نیست که روش استفن کاوی تنها روش ممکن نیست اما یکی از روش‌های موجود است. خلاصه‌اش هم برای من اینه: بدونین دارین چیکار می‌کنین و تعادل رو هم در جنبه‌های مختلف زندگی نگه‌دارید.

گوشه‌هایی از اندونزی

اندونزی یک کشور خیلی خاصه. از نقشه‌اش گرفته تا پرچمش. این کشور تقریبا از ۳۰۰۰ تا جزیره تشکیل شده و چهارمین کشور پرجمعیت دنیا است. همیشه هم به ما گفتن که این کشور پر جمعیت‌ترین کشور مسلمانه.
امروز سر کار، فرصت خیلی طولانی‌ای بود برای یک گپ خیلی مفصل درباره اندونزی با یک نفر اندونزیایی. برامون از کشورش گفت و دیدم چند تا نکته کوچیکش ارزش نقل کردن داره.
  • گادفرید که اسم این دوستمون است، بهمون از اسلام خیلی عجیب اندونزی گفت. گفتنش که اندونزیایی‌ها اکثرا مسلمان هستن ولی در عین حال باورهای بسیار عجیبی دارن. مثلا یک استان مهم هست در کنار کی آتشفشان که پادشاه اونجا زندگی می‌کنه. پادشاه واقعا پادشاه است و در باور مردم اندونزی این آتشفشان مرکز جهان. حتی وزیر باید جلوی پادشاه سجده کنه چون پادشاه مقدس است (و البته خودش و مردمش مسلمان). پادشاه همسری داره که ملکه آب‌ها است (واقعا) و نگهبانی که مسوول دروازه آتشفشانه. در همین فوران آتشفشان جدید که اینهمه کشته داده، مسوول دروازه اعلام کرده بود که با آتشفشان صحبت کرده و خطری نیست ولی ظاهرا درست متوجه منظور آتشفشان نشده بود. این گروه یک آلت موسیقی دارن که سالانه در جشنی تمیز می‌شه.این آلت موسیقی، یک شاهزاده است و در جشن شاهزاده دیگه‌ای که یک گاوه است شرکت می‌کنه. مدفوع این گاو مقدسه.
  • چهار پنج ماه قبل – همین چهار پنج ماه قبل! – شورای عالی مسلمین اندونزی رسما اعلام می کنه تا به امروز مردم به جای کعبه به سمت سومالی یا کنیا نماز می‌خوندن ولی اشکالی نداره چون خداوند همه جا هست و نماز رو شنیده اما از این به بعد جهت نماز خوندن باید به جهت صحیح که کعبه باشه اصلاح بشه!
  • زبان اندونزی هم عجیبه. این زبان «زمان» نداره! یعنی چیزی به اسم فعل گذشته و حال و آینده و این حرفه‌ها نداریم. شما به سادگی می‌گین «جادی رفتن دیروز» یا مثلا «جادی شاید رفتن فردا». به همین خاطر یادگیری این زبان بسیار ساده است چون در واقع جمله فقط ترکیبی است از کلماتی که بدون تغییر پشت همدیگه چیده می شن.
  • اگر بخواهید به عنوان یک اندونزی، دوستان حرف بزنید، از لفظ «من» استفاده نمی‌کنید و به جاش اسم خودتون رو می‌گید. مثلا «من دارم می‌نویسم» می‌شه «جادی نوشتن الان»
  • و از همه جذاب‌تر، ضمیر «ما» در زبان اندونزیایی، دو حالت داره. اولیش که ساده است و همون «ما»ی خودمون است (ما می ریم رستوران). این ما به اندونزی می‌شه «کیتا». یعنی می‌گیم «کیتا رفتن رستوران الان». اما فرض کنید دارید با علی حرف می‌زنید. اگر به جای «کیتا رفتن رستوران الان» بگید «کامی رفتن رستوران الان» معنی‌اش این است که «ما داریم می‌ریم رستوران ولی تو رو نمی‌بریم!» در واقع «کامی» معنی «ما» می‌ده بدون اینکه مخاطب جمله توش باشه! (:
داستان‌های زیاد دیگه‌ای هم تعریف کرد.. گادفرید خیلی پرحرفه… ولی فعلا همین‌ها یادم بود (:

هکر ماهیانه – شماره ششم

سایت اخبار هکرها یک سایت خبری مشهوره از اتفاقاتی ممکنه برای یک هکر جالب باشه.اگر واقعا بدونین هکر یعنی چی، سریع متوجه می شین که بحث سر نفوذ به کامپیوترها و دزدیدن اطلاعات نیست. هکر واقعی، کسی است که به علم عشق می‌ورزه و دیوارها براش فقط یک سوال هستن نه مانعی در راه رسیدن به چیزی که پشت دیوار است. اما مشکلی که این سایت داره، هجم زیاد خبرهاش است و گاهی تخصصی بودن اونها.

یک نفر هم در مجله هکر ماهیانه، اومده و هر ماه مجموعه از بهترین مطالب ماه قبل هکرنیوز (اخبار هکرها) رو انتخاب کرده و به صورت یک پی دی اف منتشر کرده و می‌کنه. این مجله عکس‌های بیشتری از مطلب اصلی داره و گاهی هم توضیحات پشت‌زمینه‌ای بیشتر. این مجله محبوبترین مجله من بود تا اینکه بعد از شماره سوم، پولی شد. دادن پولش اشکالی نداره ولی در میهن اسلامی عزیز، فعلا که ما توان پرداخت پول به جهان اون بیرون و خریدن چیزی رو نداریم. این شد که تصمیم گرفتم هر ماه ببینم توی هکر مانتلی چه مقالاتی منتشر شدن و بعضی – یا شاید بعدا همه – اونها رو از سایت خودم لینک بدم. اینکار در واقع یک جور فراهم کردن امکان است برای خوندن هکرمانتلی بدون داشتن پی دی اف پر زرق و برقش.

هکر ماهیانه / شماره ۶

  • شروع اتفاقی. لازم نیست بگم مقاله جذابیه چون همه مقاله‌های هکر مانتلی جذابن. اینجا، کسانی که سایت Rapportive رو راه انداختن توضیح می‌دن که اصولا سایتشون چجوری افتتاح شد. اونها در طول چند هفته یک پلاگین فایرفاکس درست کرده بودن برای نمایش اطلاعات خیلی بیشتر در مورد هر کاربر در جیمیل. اونها پلاگین رو آپلود می‌کنن و منتظر می مونن تا ببین چی می شه. اول ThenNextWeb نگاهش به پلاگین می افته و در موردش می‌نویسه، بعد ReadWriteWeb و پشتش LifeHacker و می‌تونین حدس بزنین که بعدش تمام وب. میگن که اکانت توییترشون آتیش می‌گیره و در طول بیست و چهار از ۵ کاربر به ده هزار کاربر می‌رسن وعملا یک شرکت بزرگ یکهو ظاهر می شه. توی این مقاله جدای از تعریف تمام این داستان‌ها، از درس‌هایی که از این جریان یاد گرفتن می‌گن.
  • تو یک برنامه‌نویسی، پس چرا برای یکی دیگه کار می‌کنی؟ تو به عنوان یک برنامه نویس روی یک معدن طلا نشستی. می‌فهمی؟ نه واقعا! در طول تمام تاریخ هیچ وقت اینقدر ساده نبود که یک نفر یک جا بشینه ومحصولی رو از صفر تولید کنه و شخصا به مصرف کننده برسونه و پولش رو بگیره. این غیرعادیه. به همه شرکت‌های بزرگ اطرافت نگاه کن. گوگل. فیسبوک، توییتر، فلیکر، فوراسکور یا خیلی خیلی چیزهای دیگه. همه اینها نتیجه کار یک برنامه نویس است که نشسته و برای خودش برنامه نوشته. به نظرت برای اونها راحت بوده؟ مطمئنا نه ولی تو … ادامه
  • عاقل و سالم ماندن در طول شروع یک استارتاپ. شروع یک شرکت کار سختیه. آدم زیاد کار می کنه و فشار بیش از حدی به خودش می‌یاره. نه پول ورزش و غذای سالم هست نه وقتش… اما یکی از نویسندگان اولیه توییتر می‌خواهد در این مورد براتون حرف بزنه. درسته کسی نصحیت شنیدن دوست نداره ولی وقتی نویسنده توییتر باهامون حرف بزنه، جریان فرق می‌کنه
  • حسرت‌های دم مرگ. یک نفر هست که شغلش اینه که هفته‌های آخر زندگی آدم‌ها را باهاشون باشه و مواظبشون. چنین آدمی فکر می‌کنین بیشترین چیزی که شنیده چیه؟ حسرت آدم‌ها از اینکه دارن می‌میرن و به چه چیزهایی نرسیدن. چنین آدمی توی وبلاگش برای ما پنج تا از بیشترین آرزوهای آدم‌های درحال مرگ رو نوشته. بهتره قبل از اینکه به دم مرگ خودمون برسیم، نگاه کنیم ببینیم در چنین لحظه‌ای آدم ممکنه حسرت چه چیزهایی رو بخوره.

بهتر می‌شه

گرایش‌های جنسی متفاوت هستن و به نظرم جزو معدود چیزهایی که وقتی عضو یکیشون هستی، می‌دونی که تا آخر دنیا در اقلیت خواهی بود. اقلیت بودن سخته، حتی در کشورهایی که حقوق اقلیت‌ها محترمه. اما چیزی که مهمه اینه که جامعه یادبگیره که آدم‌ها با هم فرق دارن و تاوقتی حقوق بقیه رو ضایع نمی‌کنن، حق دارن رو اذیت نمی‌کنن، حق دارن جوری باشن که می‌خوان. یک پروژه بامزه داره به اینکار کمک می‌کنه «It Get Better».

توی این پروژه، آدم‌های بزرگ برای جوونترها تعریف می‌کنن که اقلیت جنسی هستن. از گی‌ها تا تغییر جنسیت داده‌ها (ترنس‌ها) و غیره و غیره. بحث اینه که شما وقتی جوون هستین و گی، ممکنه بقیه اگر بدونن شما رو اذیت کنن یا مسخره. یا ممکنه احساس کنین که وقتی بزرگ بشین حتما ایدز می‌گیرین و تنها می‌مونین و از جامعه طرد می‌شین. توی این پروژه، افراد بالغی که آشکارا جزو اقلیت‌های جنسی هستن در ویدوئوهای مختلف ماجراهاشون رو تعریف می‌کنن. طبق آماری که این سایت می‌ده:

  • از هر ۱۰ نفر دانش‌آموز گی، لزبین، ترنس یا بای‌سکشوال (دوجنسگرا)، ۹ نفرشون توی مدرسه توسط بقیه آزار دیدن
  • این دانش‌آموزان، دو تا سه برابر بقیه دانشجویان مورد زورگویی قرار گرفتن
  • تقریبا یک سوم این افراد، حداقل یکبار برای خودکشی تلاش کردن
  • اگر جوونی جزو گروه LGBT (گی، لزبین، دوجسنگرا و ترنس) باشه و خانواده‌اش بهش سخت بگیرن، ۸ برابر احتمال بیشتری برای خودکشی داره تا کسی که خانواده قبولش می‌کنه

حالا در این فیلم‌های کوتاه، افراد بالغ به جوونترها می‌گن که‌ «بهتر می‌شه» و نباید فقط به ناراحتی‌ها فکر کرد. مثلا توی این ویدئو،
کارمندان گوگل که آشکارا جزو اقلیت‌های جنسی هستن به بچه‌ها می‌گن که اونها هم مشکل داشتن ولی حالا همه چیز بهتر شده یا اینجا می‌تونین پیام اوباما برای این پروژه و اقلیت‌های جنسی‌ای که مورد آزار قرار می‌گیرن رو ببینین.

سایت هایی برای شروع

یکی از دوستان بسیار عزیز، از من خواسته بود یک مجموعه سایت خوب فارسی برای مادرش معرفی کنم. بامزه اینه که مادرش هم جزو دوستای خوب من حساب می شه (:

بدون شک کار سختی است. کی می تونه یکسری سایت خوب به یکی دیگه معرفی کنه؟ همونطور هم که سولوژن گفت، فاکتورهایی مثل زن بودن و مادر دوستم بودن و اینها چیزی به اطلاعات ما اضافه نمی‌کنن. خب.. یک کاری که کردم این بود که از دوستام پرسیدم. توی فرفر و فیسبوک و البته جاهایی که خودم دوست داشتم. نتایج این پست شد که شاید بعدا آپدیت بشه. البته نکته مهم این وسط اینه که کلا اینترنت ایران رو باید با ضد فیلتر چرخید (:

ابزارهای عمومی

  • ویکی پدیای فارسی. که یک دانشنامه عظیم است. پر از اطلاعات مفید. صفحه اولش مثل صفحه اول یک سایت است و بیش از صد هزار صفحه‌اش، توضیحات دانشنامه‌ای در مورد چیزهای مختلف. در هر حوزه‌ای. کافیه در سرچ بالا سمت چپ، کلمه‌ای که می‌خواهید را تایپ کنید یا با کلیک کردن، اینطرف و‌آنطرف بروید.
  • یوتیوب . یک مجموعه عظیم فیلم‌های زیر ده دقیقه. از کسی که برای خودش خبر می‌گه تا کسی که راهنمای پختن املت رو منتشر می‌کنه تا مونولوگ عالی بهمن مفید در فیلم قیصر. تقریبا هر تصویری که تصور کنید، اینجا قابل پیدا کردنه. اگر نیست، خودتون اضافه کنید.
  • و صد البته گوگل! گوگل اصلی ترین موتور جستجو در اینترنت است. یک کلمه یا عبارت بهش بدین و هزاران سایت بهتون معرفی می‌کنه که در اون مورد هستن. مثلا این جستجوی گوگل است به دنبال شیوه نگداری گل
  • و البته به نویس – تا اگر هنوز نوشتن فارسی براتون سخته، توش پینگلیش (فارسی با حروف انگلیسی) بنویسید و فارسی واقعی تحویل بگیرید.
  • دیکشنری فارسی. خدا رو چه دیدین؟ یکهو دیدین به درد خورد: دیکشنری فارسی به انگلیسی

کارهای خانه

این رو اینجا نذاشتم چون خانم هستید یا چون مادر. گذاشتم چون هر روز با اینها درگیریم.

  • سایت چنچنه با اسم عجیبش یک سایت آشپزی است
  • همینطور سایت آشپزی آنلاین که اونهم مجموعه بزرگی است از اطلاعات مربوط به آشپزی
  • نی‌نی سایت هم حتی اگر موضوعیت نداشته باشه، دیدنش بامزه است (: یک سایت در مورد شروع بارداری تا بچه‌های پیش‌دبیستانی. جالبیش اینه که این سایت با فروم‌ها (اتاق‌های گفتگو) و مقالات، بسیار فعاله

طنز

  • چنین عروس و چنین خواهر شوهر. فرض کنید یک عروس دارید و یک خواهرشوهر که از همدیگه ایراد می‌گیرن. یکی در میون!
  • اشعار طنز ارمغان. یکی از دوستان پیشنهاد داده. شاید فتح بابی باشه برای سایت‌های شعر دیگه. کلا شعر و شاعری در اینترنت و وبلاگ‌های فارسی واقعا فعاله.
  • مملکته داریم؟ یک وبلاگ مینیمال (با پست‌های کوتاه). چیزهایی که با مملکته داریم؟ تموم می‌شن. مثلا «هر بلای طبیعی که سر خارجی‌ها بیاد عذاب الهیه، ولی هر بلای طبیعی که سر ایرانی‌ها بیاد امتحان الهی! مملکته داریم؟»

ادبیات

جدا کردنش از طنز سخته ولی بخش بزرگی در وبلاگستان فارسی است.

  • سایت اثر که ادبیات مدرن است. یک مجله ادبی.
  • سایت گنجور که مجموعه اشعار کلاسیک ایران است. مثل یک کتابخونه برزگ با آثار شاعران قدیم
  • مجله ادبی ۳پنج. یک مجله ادبی جذاب. با کارهایی از جوان‌های و مشاهیر (:

شبکه‌های اجتماعی

مد روز. سایت‌هایی که محتواش توسط کاربرها درست می شه. توش آدم‌ها با هم دوست می‌شن. لینک هاشون رو به اشتراک می ذارن و … یک نکته جذابشون اینه که اکثرشون رو می شه با تغییر زبان، فارسی هم کرد.

  • فیسبوک. مشهورترین شبکه اجتماعی این روزها برای پیدا کردن دوستان قدیمی، دیدن عکسهایشان. فعالیت‌هاشون و غیره و غیره. تقریبا جایی که اگر نباشین، ممکنه بخش بزرگی از خزه (مخفف مودبانه و غیرجنسیتی خاله زنک) رو از دست بدین
  • فریندفید. توش دوستانتون رو اد می کنید و باهاشون بحث می کنید و چیزهایی که می فرستن رو می بینین و جواب می دین یا رد می شین. بدک نیست.

های کالچر

هها چی باید می‌گفتم برای عنوان؟

اخبار

اینترنت در حال حاضر اصلی‌ترین محل کسب خبر خیلی خیلی از آدم‌ها است. من سه نمونه ملایم می‌یارم و خودتون برین جلو. اخبار چیزی است که هر کس بهتره منبع خودش رو انتخاب کنه و نگاهی هم به منابع دیگه داشته باشه:

  • آفتاب. یک سایت برای شروع (:
  • بالاترین. یک سایت که اخبارش رو مردم می فرستن. در واقع بخشی از کاربران اینترنت چیزهایی که به نظرشون مهم می یاد رو اینجا پست می کنن و وقتی بقیه هم توافق می کنن که مهمه، در صفحه اول به نمایش در می یاد. معتاد کننده.
  • روزنامه شرق. بدون شرح
  • تغییر برای برابری سایت مربوط به کمپین یک میلیون امضا برای حقوق برابر زن و مرد در ایران
  • بی بی سی فارسی بی بی سی هر چی هم که پشت سرش بگن، یکی از بهترین منابع کسب خبر است. این هم سایت فارسی‌اش.

شیوه زندگی

هنر و سرگرمی

این دو تا رو چرا با هم قاطی کردم؟ خودم هم نمی دونم ولی شد دیگه.

  • گلها. به یاد همون گل‌های قدیم (: رادیوی موسیقی.
  • وان.ایکس انگلیسی است ولی نیازی به متن ندارین توش (: یک مجموعه از عکس‌های عالی

وبلاگ‌ها

تکنولوژی

  • نارنجی د رمورد گجت‌ها… به یاد کارآگاه گجت
  • . یک پزشک اخبار تکنولوژی که یک پزشک می‌نویسه (:

این رو هم دقت کنید که توی این فهرست ترتیب معنی نداره. در عین حال فقط مجموعه ای از نظرات دوستانی که جواب دادن و سایت‌هایی که در اون لحظه توی ذهن من بودن (: احتمالا اگر کامنت‌ها رو دو سه روز بعد ببینین، آدم‌های بیشتری سایت‌های بیشتری رو معرفی کردن. راستی! بچه‌ها اگر کسی خواست توی کامنت‌ها سایتی رو معرفی کنه، یک توضیح کوچیک هم در موردش بنویسه‌ (:

معرفی کتاب: فارنهایت ۴۵۱

فارنهایت ۴۵۱ یک رمان دیستوپیایی است. رمانی در زمانی که جذاب نیست. رمانی در دنیایی که خراب شده. فضای رمان در دنیای آینده آمریکا است و تا حدی شبیه فضاهای رمان مشهور ۱۹۸۴ جرج اورول.

نویسنده کتاب ری بردبری می‌گوید که ۴۵۱ درجه فارنهایت، درجه‌ای است که کاغذ در آن آتش می‌گیرد. در شهری که گای مونتاگ (قهرمان کتاب)‌ در آن زندگی می‌کند، خانه‌ها دیگر ضد آتشسوزی شده‌اند و مردم تمام اخبار، اطلاعات، نیازها و دانش خودشان را از رسانه‌های تصویری‌ای می‌گیرند که برنامه‌های بدون نیاز به مغزی درست می‌کنند که به شکل بیست و چهار ساعته به درک مردم از دنیا شکل می‌دهند.

کشور دشمن خارجی دارد و کتاب به خاطر چیزهای غیر دقیقی که می‌گوید و اشتباهاتی که دارد و تضادهایی که ایجاد می‌کند کلا ممنوع است. در این جامعه، کار آتش‌نشان‌هایی مثل گای مونتاگ این است که اگر در خانه‌ای کتابی قدیمی پیدا شد یا اگر کسی سعی کرد از طریق داشتن یا خواندن کتاب امنیت ملی را به خطر بیاندازد، به آنجا بروند و کتاب و خانه و حتی اگر لازم شد، دارنده و خواننده کتاب را به آتش بکشند.

در این جامعه بدون کتاب، خانواده شما بلندگوهایی هستند که در دیوارهای خانه کار گذاشته شده‌اند و با شما حرف می‌زنند و اطلاعات و سرگرمی و درک شما از دنیا حتی اگر خارج از خانه باشید و به تلویزیون‌ها روشن نباشند، از گوشی‌هایی می‌آیند که در گوش می‌گذارید. درست است که اگر کتاب بخوانید یا سعی کنید خودتان از طبیعت و انسان‌ها اطلاعات بگیرید، آتش‌نشان‌ها به دنبالتان خواهند آمد یا در برخورد با اتوموبیل کشته خواهید شد اما این باعث نمی‌شود کسی شورش نکند. یک نفر شورش می‌کند و بعد می‌فهمد شورشی‌های بیشتری هم هستند و دولت حتی وقتی نمی‌تواند آن‌ها را دستگیر کند هم‌ به دروغ فیلم‌هایی مبنی بر دستگیر شدنشان از تلویزیون پخش می‌کند.

رد بردبری، که از مادری سوئدی در ایلینویز آمریکا به دنیا آمده، این کتاب را در ۱۹۵۳ و در خلال سال‌های جنگ سرد آمریکا و روسیه نوشته. من کتاب را به فرمت epub روی ipod touch خواندم که تجربه خوبی بود. متن انگلیسی کتاب نسبتا سنگین است و من به راحتی قبول کرده بودم که از دو سه پاراگراف چیزی نفهمم ولی جلو بروم (:‌ من ترجمه‌ای فارسی از کتاب ندیده‌ام اما در ویکیپدیای فارسی خواندم که ظاهرا مترجم‌های مختلفی ترجمه را شروع کرده و نیمه کاره رها کرده‌اند، هرچند که یکی از دوستان در کافه پراگ، گفت که ترجمه قدیمی آن هم موجود است و البته نایاب و کتاب فارنهایت پنجاه و شش کی را هم معرفی کرد که نمونه جدید همین رمان است (اینبار ۵۶ کیلوبایت یادآور سرعت مودم‌های کامپیوتری است). هنوز آن را پیدا نکرده‌ام، ولی اگر پیدا کنم در بالای فهرست خواندن خواهد بود (:

نکات جالب جریان:

  • ری بردبری این رمان را در اتاق مطالعه کتابخانه دانشگاه UCLA و با یک ماشین تایپ اجاره‌ای نوشته
  • در سال ۱۹۶۶ یک فیلم از روی این رمان ساخته شده
  • این روزها در آمریکا جایزه‌ای هست به نام «جایزه ری بردبری» برای بهترین نمایشنامه‌های علمی تخیلی
  • در ۱۹۸۴، یر اساس این رمان، یک بازی برای کمودور ۶۴ عرضه شد
  • یک روز کافه پراگ بودیم که دوستی از میز بغلی بلند شد و آمد و با هم گپ زدیم (: اتفاقا هم من هم لیلا مشغول خواندن فارنهایت ۴۵۱ بودیم و اون دوستمون هم فارنهایت ۵۶کیلو را معرفی کرد. اگر دوست داشت اینجا خودش رو معرفی می کنه تو کامنت ها (: نمی دونم میتونم اسم ببرم یا نه
  • اخیرا هم یک رمان تصویری از همین اثر ساخته شده

شمشیر جادویی تری پراچت

تری پراشت/پراچت از نویسنده‌های مورد علاقه من است. کتاب رنگ جادو کتابی بود که تا تموم نشد من ازش جدا نشدم و از اون به بعد، مجموعه آثارش رفت توی فهرست هر لحظه‌ای که کتابی برای خوندن نداشته باشم.

این مرد بزرگ – که کمترین هنرش اینه که ملکه انگلیس شخصا بهش لقب شوالیه داده به علت بیماری در حال مرگه ولی دلیلی که من این پست رو می‌نویسم نه بیماری آلزایمرش است و نه نوشته‌هایی که از حق مرگ انتخابی دفاع می‌کنن. من اینجا می‌نویسم که بگم چنین نویسنده جذابی با لقب سر که یدک می‌کشه اخیرا احساس کرده که نیاز به یک شمشیر داره! اونهم یک شمشیر جادویی.

سر تری پراچت، به همراه دوستش جیک کین، ۸۱ کیلو سنگ معدن برداشت کردن و بعد در کوره موقتی که با سنگ و گل ساختن و با کود حیوانی روشنش کردن، اونها رو آب کردن و ازشون آهن به دست آوردن و با کارگذاشتن چندین قطعه از یک شهاب‌سنگ، برای خودشون یک شمشیر جادویی ساختن. در نهایت با کمک یک آهنگر محلی، این شمشیر با نقره لعاب داده شده. چیزی که این پیرمرد محبوب بعد از رسیدن به هدفش گفته اینه که

متاسفم که شوالیه‌ها نمی‌توانند با خودشان شمشیر حمل کنند چون این خلاف قوانین ضد سلاح سرد انگلستان است.

منبع

آزمایش لینوکس مینت نسخه دبیان

لینوکس مینت رو تقریبا همه لینوکسی‌ها می‌شناسن: یک لینوکس مبتنی بر اوبونتو با تاکید بر کاربری راحت. البته اوبونتو هم بیشترین تاکیدش بر راحتی کاربری است اما اوبونتو کماکان به دلایل حقوقی در مواردی بعضی از تنظیمات ضروری رو به عهده کاربر می‌ذاره. مثلا چیزهایی مثل mp3 یا فلش به شکل پیش‌فرض در اوبونتو قابل استفاده نیستن چون از نظر قانونی کاربر باید قبل از نصب، تعهدنامه‌های مربوط به اونها رو امضا کنه.

اما ایده مینت فرق می‌کنه. مینت حین نصب از شما می‌پرسه آیا قرارداد فلان و فلان رو هم قبول می‌کنید یا نه و اگر بگید آره، بعد از نصب با یک گنو/لینوکس کاملا قابل استفاده در کاربری رومیزی توسط یک فرد عادی، روبرو هستید. این باعث شده که این گنو/لینوکس مبتنی بر اوبونتو، به سرعت پله‌های ترقی رو طی کنه و در دیستروواچ، تبدیل بشه به سومین لینوکس محبوب جهان (بعد از پدرش اوبونتو که اول است و فدورا که دوم است).

حالا مشکل مینت چیه؟ مبتنی بودن بر اوبونتو (: اوبونتو چیز بدی نیست ولی نشون داده که خیلی از تغییراتش چندان هم محبوب کاربران نیست. اوبونتو خوب تبلیغ کرده، سرویس‌های جدید درست کرده و غیره و غیره ولی کماکان از دید حرفه‌ای‌ها اوبونتو یک گنو/لینوکس رده پایینتر از پدرش دبیان است. همینطور در مواردی بسته بندی نرم‌افزارها در اوبونتو باعث تقلیل کیفیت اونها شده؛ نمونه مشهور کی.دی.ای. است که طرفدارانش معتقدن در اوبونتو کیفیت خیلی خیلی پایینتری از دیستروهای دیگه داره.

اما خبر خوب (: مینت به عنوان یک لینوکس محبوب شروع کرده به دادن یک نسخه جدید که به جای اوبونتو، از پدر اوبونتو یعنی دبیان مشتق شده.

اینهمه داستان نوشتم تا بگم که من هفته قبل امتحانش کردم. واقعا به امتحان می‌ارزه. اول اینکه با سوییچ به لینوکس مینت مبتنی بر دبیان، شما بدون دردسر از اوبونتو به دبیان مهاجرت کرده‌اید که به هرحال قدمی است در حرفه‌ای تر شدن در دنیای لینوکس. بعد اینکه دارین از دبیان تستینگ استفاده می‌کنید که معنی‌اش جدید بودن نرم‌افزارها است (در مقابل از دست دادن پایداری زیاد). شروع کار با گنوم بود که من بنا به سلیقه شخصی کلی دسکتاپ دیگه روش نصب کردم. از Awesome فوق سبک گرفته تا KDE سنگین.

نرم‌افزارهای نصب شده جذاب هستن: VLC، Gimp، Thunderbird، Pidgin و … . اون چهار تای اول که نام بردم دقیقا اولین چیزهایی هستن که من بعد از نصب اوبونتو روش نصب می‌کنم. و مثل همیشه چند تا تغییر/برنامه مخصوص خود مینت که البته به شکل آپ استریم هم به دنیای گنو اضافه شدن. مشهورترین و قابل ذکرترین این گروه، آپدیت منیجر مینت است که واقعا برای یک کاربر آماتور خوب کار می کنه.

مزیت اصلی سیستم برای من این بود که کماکان دبیان بیسد بود. تمام دستورات جذاب ما هنوز کار می‌کردن (از جمله aptitude) و مخازن هم کماکان به بزرگترین مخزن لینوکس جهان وصل بود و هر چی لازم بود با یک دستور نصب می‌شد. اما پایداری سیستم چندان جذاب نبود. بخشی از این برمی‌گرده به استفاده از نسخه تستینگ دبیان. تستینگ حاوی برنامه‌هایی هست که اضافه می‌شن تا بررسی بشه ببینن آیا به اندازه کافی پایدار و خوب هستن یا نه. در عوض نکته مثبت اینه که برنامه‌ها کاملا جدید هستن.

در کل تجربه جذابی بود اما لینوکسی نبود که من روش مدت طولانی بایستم. گاهی لپ‌تاپ بعد از برگشتن از suspend to ram، مشکلات خاصی داشت: مثلا اگر یک ماوس یو اس بی جدید وصل می‌کردین اونو نمی‌شناخت یا صدا درست پخش نمی‌شد. برای حل اینکار کافی بود init 1 کنم و برگردم به init 5 که خب به هرحال جذاب نیست. یک یدو بار هم اونقدر ناپایدار شدیم که مجبور شدم ریست کنم. در واقع هنوز اگر کسی یک کامپیوتر کاملا بی دردسر بخواد، من خود مینت رو پیشنهاد می‌دم نه نسخه دبیان رو ولی اگر کسی بخواد آخرین نرم‌افزارهای دنیا رو استفاده کنه و از اوبونتو هم به دبیان بیاد، mint گزینه مناسبی برای شروع به نظرم می‌رسه.