حسین درخشان


می دونم که اکثرا دوستش نداریم ولی اگر قرار باشه فقط از کسایی دفاع کنیم که دوستشون داریم و در مورد کسانی که دوستشون نداریم حرفی نزنیم، خیلی نزدیک می شیم به اونایی که به دوستاشون هر امتیاز مثبتی که خودشون نمی خوان رو می دن و کسانی که دوست ندارن رو می‌کشن و شکنجه می کنن و ساکت.

دنیای بهتر من و شما، با انسان هایی ساخته می شه که بیخودی دستگیر نمی شن، اگر به دلیل منطقی دستگیر شدن دسترسی به رسانه و وکیل دارن و اگر رفتن دادگاه کسی محاکمه شون می کنه که زندگی اش از راه سرسپردگی به سیستم حاکم تامین نمی شه. توی دنیای بهتری که هر روز حضورش بیشتر و بیشتر حس می شه، آدم ها صدها روز توی زندان غیب نمی شن تا به هر کاری تن بدن. توی دنیای بهتر، حسین درخشان می تونه حرف بزنه. اگر مجرمه بره زندان و اتفاقا شخص من حق دارم از حسین شکایت کنم که چرا به بهترین و شریف ترین دوستانم انواع تهمت ها رو زده. ولی برای رسیدن به اون دنیا، حسین باید آزاد باشه، باید وکیل داشته باشه، باید حقوق انسانی داشته باشه و نباید حتی با دلیل، ارتباطش با جهان خارج قطع بشه.

با تشکر از نازلی برای یادآوری همیشگی اش.

دزدان مطالب وبلاگ ها

سایت نارنجی همیشه به شکلی حاد درگیر دزدیده شدن مطالبش توسط سایت‌ها و مجلات و روزنامه‌ها است. حالا در یک ابتکار از وبلاگ نویسان خواسته در این مورد بنویسند تا حداقل آگاهی عمومی در این مورد که اینکار دزدی است بره بالاتر و شاید تعدادش کمتر بشه.

من واقعا نمی دونم در این باره باید چی بنویسم. به نظرم نیاز به هیچ توضیح و تفسیری نداره: کپی و پیست کردن مطالب از وبلاگ ها و انتشار اونها به نام خود یا بدون نام نویسنده اصلی، دزدی است. صاف و ساده (:

آدمی که اینکار رو می کنه یک بازنده واقعی است. کسی که همیشه مطالب من رو می دزده، مشخصه که وبلاگی داره با خواننده خیلی خیلی کمتر از من. مجله ای که نوشته‌های من رو می دزده، بدون شک اونقدر بدبخته که نمی تونه یک نویسنده درست پیدا کنه و کسی که مطالب من رو به اسم خودش توی فروم‌ها می ذاره، توان جواب معقول دادن بهشون رو نداره.

اما یک وجهه دیگه هم هست. سایت‌ها و وبلاگ‌ها و مجلاتی که خواننده دارن و این خواننده رو به شکل غیراخلاقی از زحمت دیگران به دست آوردن. به نظرم کار این افراد خیلی غیراخلاقی است. بخصوص وقتی سعی می‌کنن بهش شکل اخلاقی بدن. مثلا دو سه تا از سایت‌ها مشهور توی ایران هستن که کارشون کپی و پیست مطالب دیگران است و نوشتن چنین چیزی بالاش: «این مطلب از سایت فلان برداشته شده» یا زیر مطلب می نویسن «نویسنده: بهمانی» بدون اینکه لینک بدن یا خواننده رو به مطلب راهنمایی کنن. حتی ممکنه www.foo.com رو هم تایپ کنن ولی اونو لینک نمی کنن. اینکار به نظرم زشت تر از کار یک دزد معمولی است که قبول داره دزده.

و آخرین نکته صاف و ساده: سینا همیشه بهم می گفت که توی رانندگی قبول کنم که دیگران حق اشتباه دارن. اینجا هم همینطوره. کسانی رو دیدم که از نظر فنی بلد نبودن لینک بدن. کسانی رو دیدم که اصولا نمی دونن کپی و پیست کردن مطالب دیگران زشته (باورش برام خیلی سخته) و کسانی هستن که دلایل دیگه ای دارن (مثلا اینکه فیلتر نشن که به نظرم غیرقابل قبوله برای لینک ندادن به منبع)…. قبول می کنم که بعضی ها اشتباه می کنن. از جمله سردبیرهای بیچاره‌ای که مطالب کپی و پیست شده دیگران رو برای نشریه‌شون از «نویسنده‌ها» تحویل می گیرن و توان این رو ندارن که بررسی کنن ببینن مطلب اصل است یا دزدی. اما چیزی که همیشه لازمه وجود داشته باشه، قبول اشتباهه بعد از دیدن اشتباه.

قالب ساز آنلاین، فارسی، رایگان

توی ایران ایده‌های خوب زیادن ولی معمولا اجرای خوب کم می‌بینیم. از اون کمتر، پروژه‌هایی هسنتد که استمرار رو هم به ایده خوب و اجرای خوبشون اضافه کنن. یکی از استثناء‌ها، http://templategenerator.ir است.

توی این سایت می‌تونید بدون نیاز به دانش فنی، و بر اساس سلیقه خودتون تمپلیت‌هایی بسازین که توی وبلاگ‌هایی مثل وردپرس، بلاگ اسپات، پرشین بلاگ، بلاگفا و … قابل استفاده باشن. از اون بهتر می تونین در بین تمپلیت‌هایی که دیگران ساختن بچرخین، بهشون امتیاز بدین یا اگر ازشون خوشتون اومد، دانلودشون کنید.

خاطرات دهه شصت

گاهی آدم یک چیزهایی می‌بینه که مو به تنش راست می‌شه.. حداقل من که اینطوری‌ام. نه از ترس. نه از سرما… نمی‌دونم.. از یک جور احساس عجیب که انگار هنور در دنیایی زندگی می‌کنیم که توش چیزهای با ارزشی هست. یکی از این چیزهای با ارزش، وبلاگ خاطرات دهه شصت است.

وبلاگ رو که ببینید، شاید حس کنید که غلو کرده‌ام… نمی‌دونم… ولی من با دیدن چنین چیزهایی حس می‌کنم که دنیا هنوز چیزهای باارزش زیادی داره. درسته که من کسی رو دوست دارم که به دنیام ارزش زندگی کردن می‌دن اما دیدن این چیزها، برام جذابه چون می‌بینم که.. نمی‌دونم.. چون مو بر تنم راست می شه (:

تنها افسوسم اینه که چنین کارهای عالی‌ای چرا روی بلاگفا انجام می‌شن؟ بلاگفا قبلا تجربه پاک کردن وبلاگ‌ها رو داره و کسی که از خاطرات دهه شصت می‌نویسه هم همیشه لبه مرز پاک شدنش از دنیایی است که توش قراره هیچ چیز ارزش نداشته باشته.

نرم‌افزارهای غیرآزاد من

روزبه شفیعی در آستانه روز آزادی نرم‌افزار، یک بازی جذاب راه انداخته: لینوکسی‌ها نرم‌افزارهای غیرآزاد خودشون رو معرفی کنن. اما بذارین قبل از معرفی مال خودم، کمی حاشیه برم.

۱- نرم‌افزار آزاد، نرم‌افزاری است که آزاده (: آزاد به معنی مجانی یا رایگان یا مفت بودن نیست. آزاد یعنی بتونین متن برنامه رو بخونین، عوض کنین، با دوستانتون به اشتراکش بگذارین و دنیا رو بهتر کنین. آزادی نرم افزار یعنی حق استفاده از دنیایی بهتر و حق بهتر کردن دنیا.

۲- استالمن، یکی از شخصیت‌های افسانه‌ای دنیای نرم‌افزار آزاد است. کسی که اصطلاح رو باب کرد و سال‌ها است از آزادی نرم‌افزار دفاع می‌کنه: یک هکر واقعی.

۳- گنو/لینوکس به شکل عمومی یک نرم‌افزار آزاد است اما تمام قطعاتش هم آزاد نیست. مثلا فلش پلیری که من استفاده می کنم یک نرم‌افزار انحصاری است که با وجود رایگان بودن، من حق دیدن سورسش، تغییرش و پخش مجددش رو ندارم.

۴- برنامه با نمکی هست به اسم «ریچارد استالمن مجازی». کافیه این برنامه رو اجرا کنید تا بهتون بگه چه برنامه‌های غیرآزادی روی سیستم گنو/لینوکس شما نصبه.

اما بازی! توی این بازی گنو/لینوکسی‌ها برنامه استالمن مجازی (یا همون vrms ) رو اجرا می‌کنن و نتیجه رو توی وبلاگ می‌ذارن. حالا نتایج من اینه:

خب ظاهرا من از اکثر دوستان در کم بودن برنامه‌های غیرآزادم جلو هستم (: احتمالا چون سیستمم جدیدتر نصب شده (: البته نمی‌دونم چرا کرنل لینوکسم رو غیرآزاد تشخیص داده! من ۶ برنامه غیرازاد دارم (یعنی چهار صدم درصد کامپیوترم) و ۵ برنامه کانتریب که دقیق نمی‌دونم فرقش با غیرآزاد چیه (: برنامه‌های غیر آزاد من اینها هستن:

  • اسکایپ برای چت در محل کار
  • پخش کننده فایل‌های فلش
  • یکسری کدک‌های غیرآزاد مایکروسافتی (مثلا برای پخش wmv)
  • یکسری فونت مایکروسافتی برای سازگاری در محیط کار
  • درایور کارت گرافیکی که بازمتن یا آزاد نیست ولی رایگانه

شما هم اگر گنو/لینوکس کار می‌کنید، خوبه که فایل‌های غیرآزاد خودتون رو کشف و اعلام کنید (:

مسابقه طراحی صفحه ۴۰۴

تا حالا شده برین به یک وبسایت و به جای دیدن صفحه مورد نظر بشنوین: Page Not Found؟ این ایراد به ایراد ۴۰۴ مشهوره و وقتی نشون داده می‌شه که شما صفحه‌ای رو درخواست داده باشین که روی اون سایت وجود نداره. تکنیک‌هایی هست که این صفحه رو خودتون طراحی کنید. جذابیت اینکار اینه که اینترنت رو زیباتر می کنه و مراجعین به سایت شما هم – وقتی که اشتباه بیان – به جای بستن بی‌معنی و بستن صفحه، با صفحه معقولی مواجه می‌شن که مشتاقشون می‌کنه به موندن در سایت….

حالا وبلاگ خوب عصیان، در یک حرکت عالی، مسابقه‌ای گذاشته برای کسانی که بهترین طراحی صفحه ۴۰۴ رو بکنن. خوبیش اینه که هم آموزش می‌بینیم که چطوری اون صفحه رو عوض کنیم و هم وبلاگمون رو یک قدم بهتر می‌کنیم… پیشنهاد می‌کنم شما هم کلیک کنین و برای بهتر کردن وبلاگ خودتون، توی مسابقه شرکت کنین.

نکته بد: این تکنیک به درد کسانی می‌خوره که وبلاگشون روی هاست خودشون است… اگر هم کسی کمکی در این مورد خواست، من در خدمتم (:

– طراحی لوگو از مداد رنگی

قتل امید رضا میر‌ صیافی در زندان

آدم برای زنده موندن به یکسری چیز احتیاج داره. چیزهایی مثل هوا و غذا و آب برای همه در هر لحظه ضروری هستن و چیزهایی مثل آزادی بیان و پزشک برای بعضی‌ها در بعضی‌ مواقع ضروری. به نظر من چه هوا رو با طناب قطع کنند و چه گردش خون رو با کارد و چه جلوی مراقبت‌های بهداشتی برای یک بیمار قلبی رو بگیرن، قتل انجام دادن و نه فقط باید خجالت بکشن، که باید جواب هم بدن و فکر هم بکنن به اینکه کجان و دارن چیکار می کنن.

من بدون اینترنت در سفر بودم و خبر وبلاگ‌نویس ایرانی در زندان اوین درگذشت رو دیر دیدم. بودم هم قدرتی برای کاری نداشتم ولی هنوز هم برای ثبت خبرها دیر نیست. یک وبلاگنویس ایرانی که به خاطر بیان نسبی عقایدش در زندان جمهوری اسلامی ایران بود، به خاطر امتناع از مراقبت‌های بهداشتی و از عارضه قلبی درگذشت. مایه خجالت است. اولین مورد از چنین مرگی نیست. می‌گویند ۹ مورد دیگر مرگ مشابه در چند سال اخیر رخ داده است. بیشتر و بیشتر مایه خجالت است و مایه ترس. ترس من و شما نه. ترس حکومتی که برای انتقادهای گسترده، جوابی ندارد. مایه ترس است و امیدوارم که مایه تفکر طرفدارانش که جایزه طرفداری شان، بیشتر از دانشگاه و مدرک و شغل و آسودگی نسبی فکر نیست، آنهم از اینکه تلویزیون هر روز برایشان تکرار می‌کند که عقیده شان درست است.

امروز ۱۵ اکتبر است: روز فعالیت وبلاگی علیه فقر


امروز ۱۵ اکتبر است. اگر بخوام مشکلات امروزم رو ردیف کنم اینها رو می‌نویسم:

جلسه زیاد رفتم

کامپیز یعنی محیط سه بعدی لینوکس روی لپ تاپ آی بی امم به جای چهار فضای کار دو فضای کار در اختیارم می‌ذاره

اما بخش بزرگی از جمعیت جهان بودند که این حرفها اصولا براشون بی معنا بود. اونها فقیر بودن، شاید در یک ماه کمتر از یک روز من و شما درآمد داشتند و شاید هم اصولا هیچ درآمدی نداشتند. این آدم‌ها گرسنه بودند، اگر بیمار می شدند حق درمان شدن نداشتند، فرزندشون حق نداشت غذای کافی برای رشد کافی بخوره و حق نداشت برای کنکور کتاب مخصوص بخره یا معلم داشته باشه یا حتی به مدرسه بره. این آدم‌ها هیچ فرقی با من نداشتند جز اینکه فقیر بودن. حتی از اینهم بالاتر، اینها آدم ها فقیر نبودن چون از من و شما کم هوش تر بودن یا تنبل تر. این آدم‌ها به سادگی فقیر بودن چون فقیر بودن. این آدم ها شغل ندارن چون فقیرن. فقیرن چون شغل ندارن. احترام ندارن چون فقیرن، فقیرن چون احترام ندارن. این آدم‌ها… من توی این حوزه تخصص ندارم. راستش حرف خاص هم ندارم که بزنم. درک می‌کنم که فقر بده و درک می‌کنم که آدم ها چون خنگ یا تنبل هستن، فقیر نمی شن. از طرفی هم معتقدم که همه آدم‌ها مستقل از هر چیزی حق دارند احترام داشته باشن، حق دارن سالم باشن و حق دارن به امکانات دسترسی داشته باشن. حالا چه اصل چهل و چهار چه اصول اساسی اسلام و چه مارکسیسم و چه خصوصی سازی مقدس و چه هیچ چیز دیگری حق نداره آدم ها رو چون فقیرن از حقوق اولیه شون محروم کنه،‌ ولی می‌کنه؛ همونطور که خیلی چیزهایی که حق ندارن ولی می‌کنن.

امروز ۱۵ اکتبر است. روز جهانی فعالیت وبلاگ‌ها علیه فقر شکی نیست که این نوشته من فقر رو از بین نمی‌بره، حتی ممکنه یک نوشته ضعیف باشه خارج از حوزه تخصصی من. اما برای من مهمه که در این روز در این مورد نوشته باشم که فقر بده و ذکری کرده باشم از اینکه خیلی از آدم‌ها فقیرند. آدم‌هایی بی اهمیت‌ترین چیز در دنیا براشون فیلترینگه. حق هم دارند.