یک دیدگاه هست که میگه توی دنیا همه چیز در حال تبدیل شدن به یک بازی و رقابته. این موضوع جنبههای خوب و بد داره که میشه در موردشون خوند اما چیزی که عجیب میشه وقتی است که شروع میکنیم به دیدن این موضوع در اطرافمون. شاید اولین بارهایی که اینجور چیزها رو میبینیم، با خوشحالی بهش نگاه میکنیم ولی راستش رو بخواین من هربار که چنین چیزی میبینم بیشتر و بیشتر حس گیجی در مورد موضوع توم ایجاد میشه. در واقع گیج میشم از اینکه آیا تبدیل شدن همه چیز به یک بازی بزرگ، زیاد کردن لذت زندگی و تشویق انسانها به انجام کارهای خوب است یا به مسخره گرفتن هر چیز آلترناتیو و رقابتی کردن یکسری مفهوم اساسا کم معنی در بین انسانها و گرفتن لذت واقعی ازشون با تزریق القاب و جوایز بدون ارزش واقعی.
به هرحال… یکی از جدیدترین این ابتکارها که زندگی رو با زندگی پیوند زدن، خودروی لیف نیسان است. این ماشین سال ۲۰۱۰، یک ماشین سبز است که از نیروی برق استفاده میکنه و ظاهرا اولین ماشینی هم هست که در مقیاس بالا توسط یک تولید کننده مشهور خودرو ساخته شده. این خودرو که به خاطر کاملا برقی بودن اصولا اگزوز و گازهای آلاینده نداره، از حالا خودروی سال ۲۰۱۱ اروپا شناخته شده.
اما بحث من سر بازی بود و لیف یک بازی لحظه به لحظه است. ظاهرا خودوری سبز لیف نیسان یک سیستم جذاب برای گیکها داره. این سیستم که CARWINGS اسم گذاری شده اطلاعات جالبی رو از ماشین جمع میکنه و در صورت درخواست اونها رو روی نمایشگر هفت اینچی خودرو نشونشون میده. این اطلاعات شامل مسیر طی شده هستند و میزان انرژی مصرف شده برای هر مایل یا کیلومتر.

بازی از وقتی شروع میشه که شما شروع میکنید به مقایسه شدن با بقیه رانندههای لیف. کسی که لیف خریده احتمالا یک آدم سبز است و حداقل از نمودار بالا که به نظر مییاد افراد میتونن با بهینه کردن مصرف به جام پلاتینی لیف برسن. در عین حال شما این امکان رو دارین که خودتون رو توی نمودارهای مختلف با دارندگان دیگه لیف توی محل خودتون، شهر خودتون، قاره خودتون یا کل جهان مقایسه کنین و ببینین از نظر مصرف انرژی کجا ایستادین. مشخصه که در هر منطقه، شهر، کشور یا کل جهان ممکنه شما قهرمان باشین یا نباشین. البته هنوز مشخص نیست که نیسان برای برندههای محلی یا جهانی این بازی سبز گره خورده با زندگی جایزهای هم خواهد فرستاد یا نه ولی واقعا اگر بفرسته من اصلا تعجب نمیکنم چون هر روز دارم میبینم که زندگی اطرافم بیشتر و بیشتر داره تبدیل به یک بازی بزرگه میشه.
 بعضی خارجیها یک رسم جذاب توی مراسم ختم دارن، هر کس می یاد از فرد فوت شده خاطراتی میگه… به نظرم خیلی بهتر از رسم ما است که با صدای نکره سعی می کنیم مردم رو بگریونیم (: حالا این شما و این خاطرات من از دکتر محمد عبداللهی استاد جامعه شناسی.
بعضی خارجیها یک رسم جذاب توی مراسم ختم دارن، هر کس می یاد از فرد فوت شده خاطراتی میگه… به نظرم خیلی بهتر از رسم ما است که با صدای نکره سعی می کنیم مردم رو بگریونیم (: حالا این شما و این خاطرات من از دکتر محمد عبداللهی استاد جامعه شناسی. دوستانی که من رو میشناسن میدونن که مردن آدمها برای خیلی دراماتیک نیست. مردن یک چیز عادی است که در زندگی هر کسی پیش مییاد. نوشتن از آدمهایی که مردهاند یک جور رسم اجتماعی است. این رو دکتر عبداللهی یادمون داد. استاد جامعه شناسی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه علامه طباطبایی. یکی از آدمهایی که به خاطرش من از جامعه شناسی خوندن راضی هستم. من برای تفنن و دیدن اینکه چه خبره رفتم جامعه شناسی خوندم و وقتی دیدم چه خبره، هیچ نیازی احساس نمیکردم که تمومش کنم حتما. دنبال پایان نامهام هم نرفتم. نه دنبال تحقیقش نه دنبال نوشتنش نه دنبال دفاع. دکتر عبداللهی اما دوست داشت من دفاع کنم و توی جامعه شناسی بمونم. اینقدر بهم زنگ زد و اینقدر توی جلسات ازم دفاع کرد تا بالاخره واقعا نوشتن و دفاع کردم و نمرهام رو گرفتم.
دوستانی که من رو میشناسن میدونن که مردن آدمها برای خیلی دراماتیک نیست. مردن یک چیز عادی است که در زندگی هر کسی پیش مییاد. نوشتن از آدمهایی که مردهاند یک جور رسم اجتماعی است. این رو دکتر عبداللهی یادمون داد. استاد جامعه شناسی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه علامه طباطبایی. یکی از آدمهایی که به خاطرش من از جامعه شناسی خوندن راضی هستم. من برای تفنن و دیدن اینکه چه خبره رفتم جامعه شناسی خوندم و وقتی دیدم چه خبره، هیچ نیازی احساس نمیکردم که تمومش کنم حتما. دنبال پایان نامهام هم نرفتم. نه دنبال تحقیقش نه دنبال نوشتنش نه دنبال دفاع. دکتر عبداللهی اما دوست داشت من دفاع کنم و توی جامعه شناسی بمونم. اینقدر بهم زنگ زد و اینقدر توی جلسات ازم دفاع کرد تا بالاخره واقعا نوشتن و دفاع کردم و نمرهام رو گرفتم. وقتی بچه بودم، دنیا این شکلی بود. نه اینکه دقیقا این شکلی باشه ها، نه. دنیای توی کامپیوترها این شکلی بود. کامپیوترها هشت بیت بیشتر نداشتن و کمودور ۶۴ من که دومین کامپیوترم بود که بازیها رو از روی نوار کاست لود میکرد، بازیهاش چیزی در حد این عکس بود. یک دوچرخه که در مسیری جلو می رفت وش ما باید در لحظات مناسب با فشار دادن دگمه قرمز جوی استیک، روزنامهها رو به خونهها پرتاب می کردین. اما آیا اینکه من اینو بازی کردم و احتمالا بیشتر از نود شما بازی نکردینش، افتخاره؟
وقتی بچه بودم، دنیا این شکلی بود. نه اینکه دقیقا این شکلی باشه ها، نه. دنیای توی کامپیوترها این شکلی بود. کامپیوترها هشت بیت بیشتر نداشتن و کمودور ۶۴ من که دومین کامپیوترم بود که بازیها رو از روی نوار کاست لود میکرد، بازیهاش چیزی در حد این عکس بود. یک دوچرخه که در مسیری جلو می رفت وش ما باید در لحظات مناسب با فشار دادن دگمه قرمز جوی استیک، روزنامهها رو به خونهها پرتاب می کردین. اما آیا اینکه من اینو بازی کردم و احتمالا بیشتر از نود شما بازی نکردینش، افتخاره؟ 