دین اصولا یک چیز فراعقلی است. به قول با کلاسها امر قدسی. فراعقلی بودن اما قرار نیست با عقل تضاد داشته باشه. دین حوزههایی رو جواب می داد که علم ازشون عاجز بود ولی علم که کم کم پیش رفت، دینهایی که قدیمتر مرزبندی کرده بودن دچار مشکل شدن. مرزهای دین و علم به هم خورد و دین باید خودش رو با عقل هماهنگ می کرد. به عبارت دیگه در طول تاریخ که عقل پیشرفت کرده و در حوزههایی با دین در مورد موضوع مشترکی نظر دادن، دین همیشه یا از اول درست می گفته یا بعدا خودش رو منطبق کرده (مثلا در مورد چرخش زمین به دور خورشید، ناصحیح بودن برده داری و کنیز گرفتن اسرای جنگی و شیوه تولید جنین و …) یا سعی کرده مقاومت کنه که باعث محو اون دین شده (مثلا آساترو یا درویدیسم که عقیده شون نتونست در مقابل منطق و علمی که دین جدیدتری مدعی اش بود دوام بیاره و از کل اروپا محو شد).
پ.ن. یک دونه کامنت رو نگه داشتم. دو سه تا رو حذف کردم و الان هم کامنت های این مطلب رو می بندم چون اصولا دلیل اینکه مطلب رو نصفه نوشتم این بود که آزادی بیان نیست و اگر شرایطی بود که دوستان نظراتشون رو در کامنت ها اعلام کنن که خب لازم نبود مطلب نصفه باشه. اگر هم کسی فکر می کنه باید قهرمان بود و حرف ها رو زد بسیار استقبال می کنم به وبلاگ خودش سر بزنم. به امید روزی که نه گروهی معتقد باشه به اینکه باید دیگران رو به خاطر غذا خوردن (حالا غذای نامناسب یا ساعت نامناسب) شکنجه کنه و نه گروهی معتقد باشه هیچ کس حق نداره نظری مستقل از اونها داشته باشه.