اشاره: این مطلب رو برای بخش «کتاب نارنجی» سایت خوب نارنجی نوشته بودم که قرار بود مرجعی بشه برای فرهنگ و دانش مرتبط با اینترنت. نخواستن سایته باشه و حالا اینجا تکرارش می کنم.
سایبرپانک یک ترکیب جدید است که از دو کلمه سایبر و پانک ساخته شد؛ دو عنصر مورد علاقه نسل جوان. این ترکیب معمولا برای اشاره به یک ژانر خاص از داستان بکار میرود که بین گیکها، هکرها و کامپیوتریها بسیار محبوب است. داستانهای سایبرپانک معمولا در فضای های تکنولوژیک اما در میان زندگیهای سطح پایین قهرمانانش اتفاق میافتند. هکرهایی که یک شغل کم درآمد دارند اما شبها دنیا را در اختیار خودشان میگیرند، بیخانمانهایی که همیشه به بزرگترین منابع اطلاعاتی جهان وصل هستند و گیکهایی که به تنهایی به شرکتهای بزرگی که حتی دولتها را کنار زده و به جهان حکمفرمایی میکنند اعلام جنگ میدهند.
این عبارت اولین بار در ۱۹۸۳ توسط بروس بتکه در داستانی به نام Cyberpunk ابداع و استفاده شد و از آن زمان به بعد تا جایی مشهور شده که امروز یک سبک خاص داستان نویسی به حساب میرود. در یک تعریف تک خطی از سایبرپانک میگویند
سایبرپانک بیان (معمولا تاریک) ایدهها در مورد انسان و تکنولوژی و ترکیب این دو در آینده نزدیک است.
اما به نظر من همچنان تعریف «تکنولوژی بالا؛ زندگی پایین» تعریفی خلاصهتر و همچنان گویا است.
عناصر داستانهای سایبرپانک معمولا عبارت هستند از:
تاثیر منفی تکنولوژی بر زندگی انسان: در داستانهای سایبرپانک معمولا با دنیایی طرف هستید که تکنولوژی افسارگسیخه بر آن حکم میراند. در این جوامع قواعد مرسوم فعلی شکسته شدهاند، محیط زیست تخریب شده و جرم و مواد مخدر حرف اول را میزنند.
آمیختگی انسان و ماشین:. علاوه بر برنامههای کامپیوتری هوشمند و رباتها؛ انسانهای دنیای سایبرپانک هم شدیدا به ماشین گره خوردهاند. گاهی اجزای کامپیوتری را در بدن انسانها ملاحظه میکنید و گاهی انسانها آنقدر مجهز به چشمیها و کامپیوترهای پوشیدنی هستند که دیدن بدن آنها مشکل است. علاوه بر این بسیاری از نقشهای سنتی انسان به ماشین واگذاری شده (مثلا فروشندگی یا مسوول بلیت قطار) اما در مقابل شغلهای مربوط به رباتهای فعلی در دست انسانها است (مانند کار مونتاژ یا تست کیبرد در کارخانهها). برخی از این داستانها تا آنجا پیش میروند که نقش بدن انسانی را با بدن دیجیتالش عوض میکنند و دنیای واقعی جایی میشود که بدن حضور ندارد (مثلا متاورس که فضایی است شبیه اینترنت فعلی ما).
کنترل شرکتها بر جامعه: تقریبا تمام داستانهای سایبرپانک در فضایی اتفاق میافتند که در آن شرکتها کنترل جوامع را در دست دارند. دولتها تضعیف شدهاند یا بازیچه دست شرکتهای اقتصادی چندملیتی هستند. در داستان های آنها رییس جمهور آمریکا معمولا آدم بی اهمیتی است که فقط یک نقش اداری بازی میکند . در برخی داستانها هم با ضد-آرمانشهرهایی طرف هستیم که در آنها انسانهایی زندگی میکنند که یک قدرت کنترل کننده تحت عنوان «حفاظت از بشریت» تمام آزادیهای فردی آنها را سلب کرده.
تمرکز بر زیرزمین و خرده فرهنگها. سایبرپانک تقریبا همیشه روی خرده فرهنگها و گروههای زیرزمینی تمرکز دارد. حتی اگر داستان به سمت یک انقلاب عمومی در جامعه هم برود، این خردهفرهنگهای پانکی زیرزمینی هستند که در هسته داستان محوریت دارند و ضد-قهرمانها تقریبا همیشه آدمهایی مستقل از جامعه هستند.
دسترسی مستمر به اطلاعات. این چیزی است که سایبرپانک را به ژانر داستانی مورد علاقه هکرها تبدیل کرده. قهرمانها یا ضد-قهرمانهای سایبرپانک دسترسی وسیع و دائمی به شبکههای اطلاعاتی دارند. آنها در دنیاهای مجازی زندگی میکنند. با یک حرکت انگشت بزرگترین کتابخانهها را با بهترین کتابدارها در اختیار دارند و شغلش برخی از آنها جمع آوری اطلاعات و فروختن آنها به بانکهای اطلاعاتی است. این استمرار دائمی جریان اطلاعات، تا آنجا پیش میرود که مرز واقعیت و مجاز به هم میخورد و قهرمان یا ضد قهرمان همیشه تصویری مجازی روی واقعیت اطراف خود میاندازد.
به عنوان نمونههای مشهور ژانر سایبرپانک میشود میشود در کتابها به آثار ویلیام گیبسون (از جمله نورومانسر) و در رده فیلم به نمونههایی مانند بلیدرانر (۱۹۸۲) و ماتریکس (۱۹۹۹) و در انیمه به مجموعه فوق العاده Serial Experiements Lain اشاره کرد که تصویر زیر صحنهای از آن است.