کشورهای کمی سمپاد دارن، نه اینکه عقلشون نرسیده ولی به دلایلی بسیار گسترده تر. ایران سمپاد داره چون نظام دوست داشت «نخبهها» رو کشف کنه و یه جوری به نفع خودش تربیت کنه؛ بخونین کانالیزه. بسیار هم ناموفق بود در این یک کار. سمپاد خوبی های خیلی زیادی داشت. همین الان یکی تو توییتر می گفت خیلی خوبه چون بهش فرصت داد کلی چیز جالب رو تجربه کنه. من سمپاد درس دادم و محیط رو تا حدی درک می کنم. سمپاد رو اگر به عنوان یک مدرسه با امکانات بیشتر و پول مستقل از بقیه نگاه کنین خب معلومه که خوبه، ولی اشکال های جدی ای هم داره. یک نگاه سریع بندازیم:
- امکاناتی که در سمپاد هست از کجا اومده؟ هی برین بالا یکی می خواد بگه از بودجه رییس جمهور است و اون یکی بگه از فلان جا ولی در نهایت در کشور ما یک حجم محدودی منابع آموزشی هست و وقتی حجم عظیمی از اونها یک جای خاص متمرکز می شن، یعنی سهم بقیه جاها کم شده
- آزمون های ورودی سمپاد اصولا هوش رو نمیسنجن. انواع کلاس های کنکور و … در نهایت باعث شدن نمونه ای که دارن تو سمپاد درس می خونن اکثرا از خانواده های بالاتر از متوسط باشن. این مساله سریعا در حال گسترش هم بوده و هست. اوایل کلاس ها پذیرای بچه های فقیر هم بود ولی الان یک لحظه فکر کنین کدوم کلاس سمپاد رو یادتون می یاد که توش بیشتر از نصف بچه ها از متوسط به پایین جامعه اومده باشن؟
- چیزها در طبیعت در یک نمودار نرمال قرار میگیرن. هوش و موفقیت تحصیلی و درس خون بودن و … هم جزو این چیزها است. اگر شما نمونه ای از بالای نمودار رو جدا کنین و در یک کلاس بذارین، بازهم شکل نرمال زنگولهای به خودش می گیره. یک مشکل کلاس «تیزهوشان» اینه که هر کدوم از این بچه ها می تونستن در مدرسه خودشون بسیار موفق و خفن حساب بشن ولی اینجا نصفشون معمولی هستن و مثلا ده درصدشون «تنبل».
- توزیع امکانات فرصت های بیشتری به افراد جامعه می ده. به همین دلیل کشورها هر چقدر پیشرفته تر می شن سعی می کنن توزیع رو برابرتر کنن تا فرصت به استعدادهایی که در جاهای کمتر دیده شده بروز می کنه هم برسه. سمپاد عملا خلاف این ایده عمل می کنه.
- سمپاد معمولا سیستم آموزشی اشتباهی داره. کنکوری های سابق و بچه های ۲۰ ساله چون توی کنکور نفر اول شدن با هیجان معلم سمپاد می شن و فکر می کنن باید به یک بچه راهنمایی درس دبیرستان بدن و به بچه دبیرستان درس دانشگاه. این از نظر روانشناسی آموزش اشتباهه و متون مختلفی براش هست. ما وقتی رفتیم درس بدیم کلی گشتیم و خوندیم در این باره. یک سیستم آموزشی درست باید معلم های پر تجربه تر داشته باشه؛ در واقع معلمی یک شغل و مهارت و علم است که اتفاقا سواد در حد آموزش در دبیرستان کمترین اهمیت رو انتخاب یک معلم خوب داره. مشکل سمپاد در بخشی از معلم هاش اینه که فقط چون یک نفر خودش دانش رو بلده، تصمیم می گیره از ترم بعد معلم هم باشه. این به نظرم یکی از بدترین قسمت های طراحی سمپاد است.
- ایده «بهترین ها رو جمع کنیم و پرورش بدیم» ذاتا فاشیستی است. معنی اش این نیست که اگر ما رفتیم سمپاد حتما فاشیست هستیم بلکه معنی این حرف اینه که این کار دقیقا اونی است که هیتلر هم تلاش می کرد بکنه و اصرار می کرد آدم های قشنگ با هم ازدواج کنن تا نیروهای خوب برای آلمان نو ساخته بشه. این اصرار به ازدواج «درون گروهی» رو هم حتی در سمپاد داشتیم. جالبه که این سیستم با اینکه در لحظه اول با ذهنیت فاشیست زده خیلی از ما هماهنگه، در لحظه دوم باید یادمون بیاریم که حتی به شکل تجربی هم هیچ جا جواب مثبتی نداده. بشر کمی پیچیده تر از لوبیا است (: راستی اونطرف این بحث، بحث عقیم کردن «خنگ ها» است (:
- سمپاد با اصرار به آدم هاش می گه «شما باهوشین». این فشار روانی گاهی بسیار ازار دهنده می شه. بخصوص اگر برین دانشگاه و یکهو ببینین همه در حال هورا کشیدن برای شما نیستن، فیزیک هالیدی رو قبلا خوندین و سر کلاس حوصله تون سر می ره و اتفاقا آدم هایی که مهارت های اجتماعی یا هوش اجتماعی بالاتر، همه رو جذب خودشون کردن نه کسانی که تو کنکور اول شدن یا برچسب باهوش به سینهشون چسبیده.
و یک نکته دیگه هم هست که هیمشه حرف منه؛ تو سمپاد صادقه و در بقیه جاها هم، از جمله در یاد گرفتن برنامه نویسی:
- سمپادی ها از خودشون جلو می افتن. این خطرناکترین اتفاق در پیشرفت علمی/فنی است. ما داور جشنواره دانش آموزی سمپاد هم بودیم. یک بچه بدون اینکه الکترونیک بلد باشه مدعی بود کارت صوتی ساخته، یکی دیگه بدون اینکه آمار استنباطی بدونه تحقیق جامعه شناسی در حد لیسانس تحویل داده بود و یکی دیگه سوخت موشکی ساخته بود که از هر چیزی که ناسا اختراع کرده پیشرفته تر بود. این مساله که «تو باهوشی» باعث می شه بچه هایی که مستعد جلو افتادن از خودشون هستن به جای فرصت کافی برای بازی با آهنربا و باتری و سیم و لامپ و آرمیچر، شروع کنن به طراحی میکروپروسسور و خب چون باهوش بالاخره باید یک چیزی تحویل بدن و دیگه هیچ وقت فرصت نمی کنن بشینن پایه ها رو بخونن چون اینکار مستلزم برگشت به عقبه. اتفاقا یک سیستم سالم باید اگر هم نخبه ای تشخیص می ده تلاش کنه کانالیزه اش نکنه و بذار در چند بعد رشد کنه تا بتونه دقیقا به یک آدم مفید تبدیل بشه.
همه این حرفها معنی اش این نیست که سمپادی ها بد هستن (: اتفاقا خیلی بچه های خوبی توشون هستن. الان از اطرافیان من تقریبا همه سمپادی هستن ولی اینکه ما به چیزی نزدیک هستیم یا ازش منفعت بردیم نباید دلیل بشه که بدی هاش رو نبینیم. بذارین حالا که اینجایین چند تا خاطره و نکته بامزه هم بگم:
- یک دوست سمپادی خیلی مفتخر یکبار می گفت «مشکل اینکه اینهمه آدم با ضریب هوشی بالا رو یک جا جمع می کنن اینه که اتفاقات غیرقابل تصوری می افته». پرسیدیم چی و توضیح داد که «مثلا اونجا آدم ها همدیگه رو در یک روابط فامیلی می شناختن. فلانی زن اون یکی بود، اون یکی عموی این و بعد دو نفر می گفتن مثلا برادر هستن و اون که زن این بود خودش همزمان شوهر کس دیگه بود» (: اینهمه هوش اصلا باعث مدت ها خنده ما بود.
- یک مقاله خوب هست به اسم نوابیغ که من مدت ها پیش تو سایتم نقلش کردم. اتفاقا نوشته/جمعآوری/ترجمه خود سمپاد است
- بعد از اینکه بچه ها با من دوست شده بودن یکبار دو تاشون خیلی با استرس اومدن و گفتن یک سوال دارن. بالاخره پرسیدن «آقا شما نماز می خونین؟» راحت گفتم «نه» و جیغ کشان رفتن (: بعدا اومدن و گفتن باور نمی کردن معلمی باشه که نماز نخونه! (:
- بعدها من از معلمی سمپاد اخراج شدم؛ با سینا و دوستانی دیگه علوم اجتماعی درس می دادیم و تلاش کردیم بخش علوم انسانی رو توی سمپاد راه بندزایم که واقعا هم با حمایت آدم های خوبی از خود مجموعه سمپاد شد.
- موقع تحقیق محلی برای «استخدام» من در سمپاد، ازم پرسیدن چطور مشکلی ندارم که سینا به عنوان یک آدم مجرد به خونه ام رفت و آمد کنه!
- اتاق معلم های سمپاد خیلی بامزه بود. بخصوص برخورد بچه هایی که تازه سال اولی بود که رفته بودن دانشگاه و یکهو از دانش آموز می شدن معلم سمپاد. شوخی های دبیرستانی کماکان در اتاق اساتید که سابقا جای مقدس و خفنی حساب می شد جریان داشت و چهره های «عجب گولی خورده بودیم» دوستان عالی.
کلی خوش گذشت و دوستش داشتم و تلاشم رو کردم ولی دلیل نمی شه که چشم روی اشکالاتش ببندیم. اگر همه می تونستن مدرسه ای مثل سمپاد باشن خوب بود ولی اینکه حداقل امکانات رو از دیگران دریغ کنیم تا بتونیم نیروهای خودمون رو پرورش بدیم متاسفانه به جوانان هیتلری نزدیکتره تا کشورهای اسکاندیناوی. اوه، اینم یادمون باشه که آدم ها نسبت به مدرسه شون عرق خاصی دارن؛ من عاشق البرزم و همه جا حاضرم ازش دفاع کنم و مناظره داشته باشم که باحالترین کارها رو توش کردیم و بهترین مدرسه است؛ ولی واقعیت اینه که تنها دبیرستانی است که من در زندگی ام توش درس خوندم و این کمی بایاس ایجاد می کنه. بهتره بخندیم و برای ساخت دنیای بهتر از اینی که داریم تلاش کنیم (: