یک دوستی داریم که این صفحه جدید سانسور اینترنت رو «طراحی» کرده. اول با خوشحالی و افتخار توی فیسبوکش این رو گفت و بعد که موج انتقادات شروع شد عکس العمل استاندارد رو نشون دادن: سعی کرد توضیح بده که اینکار غیراخلاقی نیست و به فلان دلیل و فلان دلیل کارش بد نیست و خودش هم با فیلترینگ مشکل داره و این فقط یک کار حرفه ای است و حتی باعث شده صفحه ای که به زور سانسورچی می بینیمش به «قشنگ تر» شده باشه و غیره و غیره و غیره ….
من همیشه دوست دارم یک چیزی رو توضیح بدم ولی معتقدم اکثر آدم ها که در یک جامعه پر از دروغ بزرگ شدن و همون رو یاد گرفتن نمی تونن درکش کنن. الان سعیام رو می کنم اما. اون چیزی که می خوام بگم اینه «ما هیچ تضمینی ندادیم هیچ وقت کار بد نکنیم».
ببینین.. ما توی یک جامعه پر از دروغ بزرگ شدیم. با کلی شعار عجیب غریب و کلی هندونه زیر بغل همه گذاشتن که «تو خوبی». توش خیلی راحت سعی می کنیم باور کنیم که همه کارهای ما بر اساس اصول اخلاقی هستن. این یک پیش فرض کاملا اشتباهه. انسان ترکیبی است از کلی چیز مختلف. قبول کردن اینکه «من کار بد هم می کنم» به نظر من یکی از اولین چیزهایی است که ما لازم داریم. بذارین یک مثال خیلی تابلو بزنم: اگر شما یک پسر باشین و در حال راه رفتن توی خیابون و یک خانم در حال لباس عوض کردن پشت یک پنجره رو ببینین .. احتمالا قبلش داشتین پنجره رو نگاه می کردین و بعدش هم نگاهی می ندازین (حالا شما اگر نمی کنین یک مثال دیگه بزنین خودتون). درست؟ اینکار بده. خیلی ساده: اینکار بده.
حالا اگر کار بالا رو غیر ممکنه بکنین، به یک چیز دیگه فکر کنین. مثلا جوک قومیتی. مسخره کردن یک قوم بده ولی چون باعث می شه بقیه به شما توجه کنن و بخندن، انجامش می دین. اگر اینکار رو هم نمی کنین و غیبت هم نمی کنین و محاله به مال یکی دیگه هم دست بزنین به اون کار بدی فکر کنین که می کنین.. آهان! بذارین خودم رو مثال بزنم.
ما یک یخچال توی شرکت داریم که همه چیزهای مشترکشون رو می ذارن توش. این چیزها گاهی سرقت می شن! مثلا شما یک کیک گذاشتین توش و عصر می بینین یک گوشهاش نیست. یا من معتقدم یک دونه پنیر دارم ولی فردا صبح دیگه خبری ازش نیست. من چند وقت پیش می خواستم برم ناهار که دیدم یک ظرف بزرگ فلفل سبز توی کشو است که دو سه روزیه به من چشمک می زنه و هیچچی هم ازش کم نمی شه. خب برای ناهارم سه چهار تا از توش برداشتم و بردم ناهار.
خب من همین بالا دو سه تا استدلالم رو توضیح دادم! فلفل ها زیاد بودن پس من ضرر خاصی نزدم به کلیت سیستم. فلفل ها چند روزی بود که اونجا بودن. فلفل ها در این چند روز کم نشده بودن. فلفل ها دیگه داشتن خراب می شدن. روز شنبه بود و طبق یک قانون قدیمی در شرکت، روز پنجشنبه هر چیزی توی یخچال مونده باشه دور ریخته می شه پس وقتی در اصل این فلفل ها باید دور انداخته می شدن و دیگه مال کسی نبودن. من فردا یک عالمه فلفل آوردم گذاشتم تو شرکت برای هر کی می خواد و …
می بینین؟ انگار ما هی می خوایم اصرار کنیم که «من کار بد نمی کنم» و براش هزار تا بهانه مهمل پیدا می کنیم. اون کار من دزدی بوده. بد هم بوده. ولی خب من کردمش چون فلفل می خواستم و به نظرم ضررش (برای بقیه) از سودش (برای من) خیلی کمتر بوده ولی همه این مهملات نباید باعث بشه قبول نکنم که «کار بدی کردم».
این اون چیزیه که ما باید قبول کنیم: تک تک تصمیمات زندگی ما بر اساس اصول اخلاقی نیستن. ما مغز داریم و کلی عضو دیگه. همونم مغزمون هم کلی بخش مختلف داره. ما الزاما همه تصمیمات رو با بخش مربوط به فلسفه اخلاق نمی گیریم. ما سعی میکنیم لذت هم ببریم حتی اگر غیراخلاقی باشه. اما چیزی که خیلی خطرناکه اینه که اون «کار بد» که کردیم رو به خاطر دروغ مسخره «هیچ وقت کار بد نمی کنم» که بهمون یاد دادن با هر مهملی که به ذهنمون می رسه توجیه کنیم.
فلفل دزدین بده. کار کردن با سیستم سانسور و سرکوب آزادی بیان یک کشور هم بده. ما هم گاهی ممکنه کار بد بکنیم. اما اینکه بیایم کل فلسفه اخلاق رو بپیچونیم و انگولک کنیم و هزار مدل بهانه «عقلی» بیاریم که کار بدمون، بد نبوده، خیلی خیلی بده. من درک می کنم که این دوستمون یک روز که مسابقه طراحی گذاشتن هیجان زده شده یک چیزی درست کرده فرستاده بدون اینکه حتی فکر کنه اینکار همکاری با سیستمی است که دومین اینترنت سانسور شده جهان رو درست کرده. الان که بهش فکر می کنه پذیرش اینکه «آره کار بدی بود» خیلی بهتر از پیچوندن اخلاقیات و به زور هزار مدل داستان سرایی، هماهنگ نشون دادن اخلاقیاتش با این جریانه. درست همونطور که من باید قبول کنم که بخش «فلفل می خوام» مغزم به بخش «دزدی نکن» غلبه کرده و فلفل رو برداشتم، اینجا هم باید قبول کرد که «آره بد بوده و شرمنده». در مورد فلفل بدترین کار دنیا اینه که الان بخوام توضیح بدم « [ چون من دزدیدم ] پس دزدی فلفل خیلی هم بد نیست » و فقط چون می خوام هی اصرار کنم که من هیچ وقت هیچ کار بدی نمی کنم ، حیثیت کل اخلاق رو هم به باد بدم.
پی.نوشت. امیدوارم تونسته باشم توضیح بدم که « قبول کردن اینکه آدم گاهی کارهای بد می کنه خیلی بهتر از اینه که کلا سعی کنه معنی خوب و بد رو جابجا کنه و بعد بگه کار بدی نکرده » و امیدوارم برداشت نشه که می گم کار بد بکنین. چیزی که می گم اینه که پذیرش اینکه کار بدی کردیم خیلی بهتر از گند زدن به مفهوم اخلاق است برای اصرار روی اینکه کار ما بد نبوده.
آپدیت: بحث ابتذال شر از هارنا آرنت رو به پیشنهاد خوب سولوژن به ویکیپدیا اضافه کردم (: خوندنش بسیار مفیده
آپدیت دو به پیشنهاد مهرداد در کامنت ها: آزمایش جونز رو از یک پزشک بخونین