آهنگ سیویلایزیشن چهار برنده گرمی شد

این عالیه. امیدوارم بخشی از خواننده‌ها با بازی جذاب Civilization آشنا باشن. یک بازی استراتژی نوبتی (یعنی تند تند بازی کردن توش مهم نیست بلکه مثل شطرنج هر کس نوبت خودش رو برای بازی داره) که توش باید از یک کاروان کوچیک قدم به قدم یک تمدن بسازیم. من نسخه‌های قدیمی این بازی رو بازی کردم و همیشه یکی از بازی‌های محبوبم بوده که شب تا صبح رو پاش می‌شستم. یکبار کمونیسم رو کشف می‌کردم و بهش می‌چسبیدم و جامعه رو باهاش می‌ساختم و مثلا با سه تا شهر فضا رو تسخیر می‌کردم و بازی به آخر می‌رسید و یکبار سعی می‌کردم از طریق حکومت دیکتاتوری دنیا رو بگیرم تا یک جور برنده بشم و در حالت طبیعی هم سعی می‌کردم با یک حکومت دموکراتیک و با دوستی پیشرفت کنم و قبل از سال ۲۰۳۰ (فکر کنم) خودم رو به فضا برسونم.

این بازی جالب بود چون توش می‌شد چندین و چند مدل پیش رفت. علم‌ها رو کشف کرد، سرزمین‌ها رو گرفت و …

حالا خبر خاطره برانگیز برام این شد که موزیک نسخه ۴ این بازی که به اسم Baba Yetu شناخته می‌شه، امسال در یک آلبوم قرار گرفته و برنده یک جایزه گرمی شده!. باحال نیست؟ بهانه این پست هم اینه که یک دوست خیلی خوب این موزیک رو برام فرستاد. اگر پهنای باند قابل قبولی دارین اینجا روی یوتیوب ببینین و بشنوینش.

برای تجدید خاطره، اینهم اسکرین شاتی از نسخه‌ای که من بازی می‌کردم. در اینجا دارین انتخاب می‌کنین که علم بعدی که قراره کشف کنین چی باشه… انتخاب این آقا «مراسم دفن» است. احتمالا می‌خواد زودتر در شاخه مذهب پیشرفت کنه.

فرود جنگنده‌های لیبی در فرودگاه مالتا

آسوشیتد پرس گزارش کرده که دو جت جنگنده نیروی هوایی لیبی در مالتا فرود اومدن. مقامات اعلام کردن که خلبان‌های این جنگنده‌ها دستور گرفته بودن تا به مخالفان دیکتاتور شلیک کنن و چون حاضر به اینکار نبودن به مالتا رفتن و اونجا فرود اومدن و تقاضای پناهندگی کردن.

تصویر بالا یکی از خلبان‌ها رو بعد از فرود در فرودگاه والتا در مالتا نشون می‌ده که داره از جت میراژ اف۱ پیدا می‌شه. برای من این تصویر عمیقا جذابه و امیدوارم بقیه دیکتاتورها هم از این صحنه‌ها درس بگیرن. می‌دونین که من طرفدار هیچ عقیده عظیمی نیستم ولی از بعضی آدم‌ها یک چیزهایی یادم مونده. مثلا از خمینی این یادمه که «پرت شدن از تقوا تدریجی است». این جمله یعنی کسی یک شبه تصمیم نمی‌گیره توی خیابون چوب بگیره دستش و به مخالفینش شوک الکتریکی بده و با گلوله هدف قرارشون بده.

طرف حساب من آدم‌هایی هست که احساس اعتقاد می‌کنن و می گن که به خاطر خدا دارن آدم‌ها رو کتک می‌زنن و بهشون شوک می‌دن و غیره و غیره. این آدم‌ها اتفاقا از مراحل بالای معنویت شروع می‌کنن، از اخلاصی که بهشون خلسه می‌ده. اما قدم به قدم شروع به پایین رفتن می‌کنن. ممکنه اول روی شکنجه چشم ببندن و احساس کنن که برای حفظ کلیت نظام لازمه. بعد شروع می‌کنن توجیه اعدام‌های دسته جمعی دهه شصت. بعد به راحتی می‌رن سراغ سرکوب آدم‌ها و بعد که آدم‌های دنبال عدالت و آزادی بیشتر شدن شروع می‌کنن به کشتنشون.

صحبت اینه که آیادر یک مرحله ممکنه این آدم‌ها برگردن به نقطه اول و خودشون رو با روز اولشون مقایسه کنن؟ ببینن کی هستن و جلوی کی ایستادن و برای چی؟ یا مثلا با خودشون فکر کنن که چه چیزی با این ایستادن منفعت دار برای خودشون، داره تقویت می شه و چه چیزی تضعیف؟ اگر چشم‌هاشون رو باز کنن ممکنه نه فقط از کارهاشون دست بکشن که اینقدر هم به شجاعت برسن که بگن اشتباه کردن و اعلام کنن که با کشتن و شکنجه، عقیده‌شون به اعتلا نمی‌رسه. اما معمولا اینطور نیست. معمولا آدم‌ها فکر می‌کنن اگر فقط یک قدم دیگه هم بردارن دیگه این زشتی‌ها تموم می‌شه ولی خب تاریخ که جلو می‌ره زشتی و زیبایی از هم بیشتر و بیشتر تفکیک می‌شن و آدم‌ها خواهی نخواهی مجبورن به دو طرف طیف حرکت کنن. شکی هم نیست که قبول کردن جنگیدن در جبهه بد، هی سخت تر می شه چون قبول این مفهوم برابر خواهد بود با از هم پاشیدن هر چیزی که طرف تا امروز براش زنده بوده و خب ترس از بی هویتی اونقدر بزرگه که آدم ترجیح می ده توی یک هویت دروغین باقی بمونه و ساختن استدلال‌های پیچیده برای توضیح اینکه چرا اینکارهای زشت رو می‌کنیم هم از قبول کردن زشت بودن، راحت‌تره.

به هرحال… عکس بالا رو نگاه کنید و کیف کنید از زیبایی‌های جهان (: کیف کنید از خلبانی که باور نکرد مردمش اجانب هستن و فریب خورده بیگانه و بدون دین و … و اگر نظر من رو بخواین، شاید هم اینها رو باور کرد ولی اونقدر باشعور بود که گفت حتی کشتن اجانب و فریب خورده و جاسوس و بی دین و … هم نه فقط اخلاقیات تبلیغ شونده توسط دیکتاتور لیبی رو اعتلا نمی‌ده، که حتی درست هم نیست.

پشت پرده نوکیا

آپدیت: بعد از نوشتن این متن، مشخص شد که جریان «نوکیا پلن بی» یک هوکس است (دروغ رسانه ای یا چنین چیزی برای جلب توجه). البته بقیه مقاله به صحت خودش باقیه و قابل دفاع (: برای خنده به این سایت فوق العاده هم نگاه کنید: NokiaPlanS.com.

«اولین آیفون سال ۲۰۰۷ به بازار آمد و ما هنوز محصولی که حتی نزدیک به آن باشد را نداریم‪.‬ اندروید فقط دو سال است که به بازار آمده و این هفته رتبه نخست را در تعداد تلفن های هوشمند از ما گرفته است». این سخنان استفان الوپ – مدیر عامل جدید نوکیا – است که به تازگی از مایکروسافت آمده.

این حرف‌ها در اول هفته زده شدند و همه را امیدوار کردند به بازنگری نوکیا در سیاست‌هایش در خصوص سیمبین و حرکت به سمت سیستم‌عامل‌های مدرن. همه از میگو حرف می‌زدند و توان آن در بالا کشیدن سخت‌افزارهای خوب این شرکت در عین توان گوشی‌های سیمبین در بازار گوشی‌های متوسط و پشتیبانی تمام این جریان توسط فروش و بازار خوب گوشی‌های ارزان و کاملا ساده نوکیا در پیشرفته‌ترین تا پرت‌ترین جاهای دنیا.

اما خبر دوم همه آرزوها را نقش بر آب کرد: همکاری نوکیا با مایکروسافت، کنار رفتن تدریجی میگو و سیمبین و عرضه گوشی‌هایی با سیستم‌عامل ویندوز ۷ مایکروسافت توسط غول تولید کنندگان گوشی همراه. این برای مایکروسافت بدون شک خبر فوق العاده ای است. همکاری جدید، برای این شرکت به معنی به دست آوردن راحت و بی دردسر یک بازار عظیم در بین مصرف کنندگان گوشی همراه است اما چه چیزی به نوکیا می‌رسد؟

مطمئنا تحلیلگران نوکیا در مورد این تصمیم به اندازه کافی فکر کرده‌اند و گفتن اینکه این یک تصمیم احمقانه است، احمقانه است. اما واقعا نوکیا در این میان دنبال چه چیزی است؟ سیستم عامل ویندوز فون سون؟ این سیستم عامل فعلا که با شکست کامل مواجه شده. چند ماه قبل مایکروسافت با هیجان آن را معرفی کرد و همزمان چندین و چند سازنده گوشی، آن را در سی کشور جهان و شصت اپراتور به فروش گذاشتند. نتیجه؟ تا حد زیادی ناامید کننده. مایکروسافت اعلام کرد که سازندگان تا آخر سال، ۲ میلیون مجوز ویندوز فون ۷ سفارش داده‌اند که با احتساب شصت اپراتور در جهان این می‌شود تقریبا سی هزار گوشی ساخته شده برای هر کشور. این در حالی است که سازندگانی مانند ال جی اعلام کردند که از فروش گوشی کمتر از حد انتظار آن‌ها بوده و اچ تی سی و سامسونگ هم در سال ۲۰۱۱ بیشترین توان تولیدی خود را روی گوشی‌های آندرویدی متمرکز کردند.

تکرار می‌کنم که نوکیا مطمئنا کارشناسی بهتر از من و شما دارد و برای اینکار حتما دلیلی داشته. مدیرعامل این شرکت چند روز قبل اعلام کرد که میلیاردها دلار پول از مایکروسافت گرفته تا به توسعه گوشی‌هایش اختصاص بدهد و بعضی گمانه‌زنی‌ها هم مربوط می‌شود به رابطه نزدیک مدیر عامل نوکیا که سابقا همکار نزدیک استیو بالمر بوده و تاثیر آن در بستن این قرارداد.

اما کارمندان راضی نیستند. در همین چند روز، بخش بزرگی از کارمندان نوکیا اعتراض خودشان را اعلام کرده‌اند، برخی حتی از دفترها بیرون آمدند و کار را متوقف کردند و گول هم اعلام کرده که با علاقه حاضر است برنامه‌نویسان نوکیا را در شرکت خودش استخدام کند. حتی بخشی از سهامداران که دغدغه اصلی‌شان منطقا سود شرکت در طولانی و بلند مدت است نیز با ساخت سایتی به نام NokiaPlanB.com مشغول تبلیغ هستند تا در مجمع عمومی این شرکت که تقریبا شش هفته آینده برگزار خواهد شد در صورت به دست آوردن رای کافی، تغییرات بزرگی در این شرکت بدهند. هدف آن‌ها خلغ سریع مدیرعامل فعلی نوکیا، ایجاد مراکز تحقیق و توسعه متمرکز و زنده نگه داشتن کوتاه مدت سیمبین و توسعه بلندمدت میگو است.

شاید هم تمام بحث‌های فنی مربوط به جریان در اصل نامرتبط باشند. اگر به حرف الوپ نگاه کنیم که گفته اولویت اصلی شرکت نوکیا، شکست اندروید است، نور جدیدی به جریان تابیده می‌شود. ممکن است تمام ماجرا این باشد که مدیر نوکیا با شرکت سابقش دست به دست داده تا ویندوز فون ۷ را از مردابی که در آن گرفتار شده نجات بدهد و درحال رشد ترین رقیب آن یعنی آندروید گوگل را به زیر بکشد. شاید اینکار توجیه فنی نداشته باشد ولی احتمالا میلیاردها دلار سودی که مایکروسافت قرار است به نوکیا سرازیر کند، احتمالا ضررهای فنی را جبران خواهد کرد؛ حداقل از دید مدیر عامل مایکروسافتی نوکیا.

در باب اسکرین شات

گذاشتن اسکرین شات، یک عادت قدیمی لینوکسی‌ها است. آدم‌ها با ظاهر کامپیوترشون ور می‌رن و وقتی به نظرشون می‌رسه که نتیجه نهایی ارزش به اشتراک گذاشتن داره، اونو شیر می‌کنن. این یکی از زیبایی‌های لینوکس است.

برام جالبه که ویندوزی‌ها هم جدیدا زیاد سراغ اینکار می‌یان و اسکرین شاتهاشون رو با هم شیر می‌کنن. چیزی که برام جالبه اینه که تنوع در اون دنیا چقدر کمه. نیازی به گفتن نیست که هر کس حق داره اسکرین شات بگیره، خوشحال باشه و شیرش کنه و من هم با علاقه می‌بینم ولی همیشه این سوال برام پیش می‌یاد که وقتی ویندوز یک محیط بسته داره با یک میزکار ثابت، چرا به جای شیر کردن اسکرین شات، فقط بک گراوند رو شیر نمی‌کنن؟‌ به این سه تا نمونه نگاه کنید:

و اسکرین شات آرزو

و اسکرین شات مریم

(: خب فرق اینها با هم چیه؟ ماکزیمم چند تا ویجت در کنار صفحه که اونهم همیشه استاندارد است. اسکرین شات های بالا جالب هستن و دیدنی ولی از نظر فنی چیزی توشون متفاوت نیست. حالا به دنیای آزاد نگاه کنید که هر کس توش حق داره سیستم رو جوری درست کنه که خوشش می‌یاد. حتی اگر اینکار زشت‌ترش کنه. در عین حال اینجا حق انتخاب هم هست. حداقل سه میزکار مشهور داریم و تعداد خیلی زیادی محیط های کاری متنوع. بذارین چند تا مثال براتون بیارم:

این مال خوم است. محیط کی دی ای با پنجره‌های شفاف و یک باکس برای نشون دادن فایل‌های روی دسکتاپ.

همون رو یک دوست دیگه (روشا؟) بر خلاف من، تیره کرده و استیکی نوت‌هاش رو هم بهش اضافه کرده.

اما محیط کی دی ای فقط یکی از محیط ها است. مثلا ممکنه من از گنوم استفاده کنم و محیط کارم چیزی شبیه به این باشه:

یا با حذف کردن پنل‌های استاندارد گنوم و نصب آوانت به جاش، به چیزی مثل این برسم:

و البته می‌تونم آوانت رو بالا ببرم و یک داک کوچیک در سمت راست بالا بذارم که پنجره‌ها بتونن برن زیرش و به شکلی شبیه به لینوکس آریوس برسم:

و البته حتی اگر بخوام توی گنوم بمونم ولی تنوع داشته باشم ممکنه برم سراغ گنوم-شل و مثلا میز کارم بشه:

یا مثل الان که پشت یک لپ تا حافظه کم هستم از محیط کم وزن ال ایکس دی ای استفاده کنم:

دقت کنین که در همه این اسکرین شات‌ها، نه فقط رنگ و بک گراوند که ساختار پنل‌ها و دگمه‌های پنجره‌ها و منوها هم با هم تفاوت دارن. مثلا نگاه کنین به این میزکار از زینب که بهش می‌گیم نتبوک ریمیکس:

البته بازم می‌گم که هر کس حق داره اسکرین شات بذاره و من هم با علاقه نگاه می‌کنم ولی خیلی خوبه اگر اسکرین شات ما، چیزی بیشتر از بک گراوند باشه… راستی برای حسن ختام هم یک اسکرین شات می‌ذارم از آوسام. واقعا ممکنه یک نفر هم باشه که نخواد پنجره‌ها روی همدیگه رو بگیرن یا فضای صفحه رو با خالی گذاشتنش خالی بذارن. چنین کسی از آوسام استفاده می‌کنه که خود به خود پنجره‌ها رو در بهینه‌ترین حالت تنظیم می‌کنه:

پیوندها آی آر ساسپند شد

از چیزهای روی اعصاب زندگی کردن در ایران، ترویج دزدی و دروغ توسط رییس ها است. دروغ رو که آشنا هستیم، دزدی هم نمونه اش این سایت پیوندها که مثلا اگر کسی می خواد بیاد سایت من، اونو بدون اینکه خودش بخواد می بره به یک سایت دیگه. اگر یک سانسورچی دزد نباشه، حداکثر بهش نشون می ده که «اینجا اجازه نداری بری» ولی بردنش به یک سایت دیگه، دزدی یو آر ال است. اما خب… در اینجا این چیزها طبیعی است و به همین دلیل نیاز به اصلاح داره. (:

در عوض خوبی زندگی کردن در ایران اینه که همیشه اسباب خنده فراهمه (: یکیش هم این:

سایت دزدی یو آر ال های فیلتر شده، ساسپند شده. احتمالا یا به خاطر مراجعه بیش از حد مردم به سایت های فیلتر شده پهنای باند تموم کرده یا  سرویس دهنده به این نتیجه رسیده که نمی خواد توی دزدی شریک باشه (: شکی نیست که با مالیات ما یک هاست دیگه می گیرن ولی فدای سرمون تا وقتی که می خندیم (((:

وبسایت رییس جمهوری مصر: در حال ساخت

همونطور که همه عاقل ها می دونن، وقتی کسی شروع کنه به کشتن مردمی که بهش اعتراض دارن یعنی وقت رفتنشه. اینو حتی وب سایتش هم می گه:

مرجع: @jonjensen

نصب لینوکس روی نتبوک ان ۲۰۸ سامسونگ

این یک لپ تاپ جمع و جور و راحته. خیلی‌ها بهش می گن نتبوک ولی به نظر من این روزها دلیل خاصی نداره که بر اساس ابعاد، اسم چیزها رو عوض کنیم (: این دستگاه یک کارت گرافیک اینتل داره (که برای لینوکسی ها خوشحال کننده است) و کارت شبکه برودکام.

هدف من تست لینوکس روشه و خب همیشه اولین انتخاب برای نصب لینوکس روی یک سخت افزار قبلا استفاده نشده، اوبونتو است:‌ به دلیل راحتی، خوش دستی، جامعه بزرگ و پشتیبانی خوب سخت‌افزاری که تقریبا می شه: به دلیل آویزون بودن به دبیان.

البته اول بذارین کامپیوتر رو بوت کنیم ببینیم خودش چی می گه (:

هاها.. ویندوز سون! ظاهرا نفر قبلی به قدرت سخت افزاری سیستم اعتماد داشته. من از یک سی پی یوی دوال کر اتم و یک گیگ رم انتظار زیادی ندارم راستش. هارد هم به شکل پیش فرض ۲۵۰ است که البته همه اینها در نهایت تغییر خواهند کرد.

نت بوک رو شات داون می کنم و یک عکس از دو طرفش می‌گیرم. راستش پورت‌های یک دستگاه برای من حتی مهمتر از سی پی یوش است.

اینجا تقریبا همه چیز راضی کننده است. سه تا پورت یو اس بی یعنی همزمان می تونم ماوس و تلفنم رو به کامپیوتر وصل کنم و یک پورت یو اس بی خالی هم داشته باشم و خروجی مانیتور هم معنی اش اینه که توی جلسه‌ها می‌تونم ازش استفاده کنم. زیر مچم هم یک کارت خون همه چیز خون هست که یک نکته جذاب دیگه است.

دستگاه به شکل کاملا معقولی مثل بقیه نت بوک‌ها / لپ تاپ های ده اینچ به پایین سی دی نداره و من هم مدت طولانی است که برای تست لینوکس با سی دی طبیعت رو آلوده نمی کنم. ایمیج اوبونتو رو دانلود می کنم و با برنامه unetbootin (نسخه آخر دریافت شده از سایت خودش چون نسخه توی منابع قدیمی شده) یک کول دیسک بوت کننده اوبونتو می‌سازم و دستگاه رو بوت می کنم.

تلاش اول شکست می‌خوره چون توی بایوس، به دستگاه گفته شده که از هارد بوت بشه. ری استارت می کنم و با زدن Esc به سیستم می‌گم از یو اس بی بوت بشه…

بعله (: اوبونتو با خوشحالی بوت می‌شه، بالا می‌یاد و نصب می‌شه. بدون هیچ مشکلی. البته واقعا انتظار مشکل خاصی هم نمی‌رفت. بعد از بوت نوبت به تست اجزا است که ببینیم کدومشون با لینوکس سازگارن و کدوم نه. کارت شبکه شناخته شده و در مورد کارت شبکه بی سیم (Broadcom) هم اوبونتو خودش پیغام داده:

و کافیه من کامپیوتر رو با کابل به اینترنت وصل کنم و بگم که شروع به نصب درایورهای بکنه که بسته هستند ولی لازم برای سخت افزار من:

تا اینو نصب می‌کنه، بگم که دلیل این جریان اینه که اوبونتو به شکل پیش فرض، درایورهای بسته رو نصب نمی‌کنه اما اگر اونها رو پیدا کنه، به من خبر می‌ده و در صورت توافق من، سیستم پاک و آزاد رو تا حدی آلوده به درایورهای بسته‌ای می‌کنه که برای کار سخت افزار من لازم هستن (:

کار نصب که تموم می‌شه، کارت شبکه بی سیم من حتی بدون ری استارت، راه افتاده (: این جذابه. برای تست دوربین هم کافیه برنامه cheese رو نصب کنم و تست کنم:

بدون مشکل و عالی. صدا هم کار می‌کنه که قابل اسکرین شات گرفتن نیست.

اما مشکلاتی هم هستن. حداقل من به دو مورد خاص برخوردم:

  • نور مانیتور با استفاده از دگمه‌های پیش فرض کم و زیاد نمی‌شه. این می‌تونه آزار دهنده باشه. نور در گراب (لحظه اول بوت) قابل تنظیم است اما لینوکس که کنترل رو در دست می‌گیره، دیگه نمی‌شه نور رو کم و زیاد کرد. البته این مشکل هم مثل اکثر مشکل‌ها در خط فرمان قابل حله: sudo setpci -s 00:02.0 f4.b=66 . این دستور نور رو توی مقایس ۰ تا ۲۵۵، روی ۶۶ تنظیم می‌کنه. جالبه که اگر به جای ۶۶، صفر وارد کنم کلا صفحه سیاه می‌شه (: وقتی هم در خط فرمان بشه چیزی رو حل کرد، یعنی حل کردنش در محیط گرافیکی راحته ولی من سراغش نمی‌رم.
  • مشکل جدی دوم، عدم ساسپند است: سیستم به خواب نمی‌ره. البته خواب زمستونی (هایبرنیت) درست کار می‌کنه اما هر بار که سیستم رو توی رم به خواب می‌برم، موقع برگشت صفحه تصویر کار نمی‌کنه. این مشکل دردسرزایی است. من که بیشتر از یکی دو یا حداکثر سه روز نمی‌خوام با این سیستم کار کنم، از خیر ساسپند می‌گذرم و هر بار که لازمه، هایبرنیت (خواب روی دیسک) می‌کنم ولی در صورت نیاز به استفاده دائمی از این سیستم، حتما این مشکل رو باید حل می‌کردم.

اینهم بگم که نمی شه کامران جایی باشه و یک دستگاه جدید ببینه و پیچ گوشتی به دست نشه. اینهم نتیجه‌اش:

من واقعا تخصص سخت افزاری ندارم ولی کامران معتقده که این لپ تاپ بسیار خوش ساخت است و قرص و محکم. از طراحی مادربورد و کیفیتش تعریف می‌کنه. همینطور از بدنه. برای من به هرحال بخش جذاب کیبرد دستگاه است که کلیدهای جدا از هم داره و زیر دست واقعا راحته و جذاب. در حدی که تصمیم می‌گیرم حالا که لپ تاپ کاملا باز شده، آخر هفته به عنوان سیستم اصلی ازش استفاده کنم. هاردم رو از لپ تاپ خودم باز می کنم و می‌ذارمش توی این بدنه. همینکار رو با رم هم می‌کنم و از یکی از بهترین خواص لینوکس لذت می‌برم:

عدم نیاز به درایور به مفهوم ویندوزی، باعث می‌شه که بستن هر لینوکس نصب شده روی هر سخت افزار جدید، اون رو بدون مشکل بوت کنه. سیستم رو توی دبیان خودم بوت می‌کنم و وضعیت شبیه قبل است: همه چیز کار می‌کنه به جز ساسپند و کلیدهای کم و زیاد کردن نور. برای آخر هفته مشکل خاصی نیست (: لپ تاپ بزرگ خودم رو می‌ذارم توی کشوی محل کار و با یک کوله پشتی که از شدت سبکی به نظر خودم خالی به نظر می‌رسه، راه می‌افتم برم خونه.

نکات مثبت:

  • ‌ وزن کم
  • صفحه کلید عالی
  • کارت گرافیک اینتل
  • داشتن پورت‌های مناسب:‌ سه یو اس بی، خروجی مانیتور و کارت خوان
  • شناخته شدن اکثر بخش ها توسط گنو/لینوکس بدون نیاز به هیچ تنظیم اضافی
  • بدنه قرص و محکم
  • باتری قوی که با کار خیلی شدید، چهار ساعت رو کامل دوام آورد. احتمالا در یک استفاده عادی به شش ساعت باتری هم باید برسیم
  • هارد ۲۵۰ گیگ

نکات منفی:

  • کار نکردن ساسپند به رم و نیاز به تنظیمات اضافی برای اینکار که من سراغش نرفتم و ممکنه دردسرزا باشه
  • کار نکردن کلیدهای کم و زیاد کننده نور نمایشگر (به نظر به راحتی قابل حل می‌رسه)
  • رم ۱ گیگ. من همیشه حداقل دو گیگ برای کارهای روزانه لازم دارم

جشن انتشار دبیان اسکوییزی

یک اتفاق بزرگ در دنیای گنو/لینوکس، انتشار رسمی دبیان است. توزیعی که پدر بخش بزرگی از لینوکس‌های مشهوره. از اوبونتو گرفته تا پارسیکس تا مینت تا خیلی های دیگه. این انتشار همزمان شده با انتشار رسمی کی.دی.ای نسخه ۴.۶ که خیلی از قبل بهتر شده و داره تبدیل می شه به میزکاری که بازهم می تونه میزکار پیش فرض کلی از توزیع های پایدار و جذاب باشه.

حالا چی؟ بقیه اش رو از وبلاگ ذهن آزاد بخونین. یک جشن داریم با سی دی های دبیان، با کیک دبیان، با کیک کی دی ای، شاید با تی شرت و شاید با بعضی چیزهای دیگه. البته بدون شک با کلی دوستی و شادی (:

این رو هم بگم که به نظر من دبیان جدید، زیباترین بک گراوند رو بین گنو/لینوکس های فعلی داره: