سنگ کاغذ قیچی گیکی: سنگ کاغذ قیچی سوسمار اسپاک

برای فردا یک مطلب نوشتم که مقدمه اش شاید این بازی سنگ کاغذ قیچی سوسمار اسپاک بود! گفتم شاید بعضی ها اینو ندیده باشن. این یک نسخه بهبود یافته از بازی قدیمی سنگ کاغذ قیچی است که سوسمار و کاپیتان اسپاک هم توش شرکت دارن. فلش نشون می ده که چی ، چی رو می بره، می پوشونه، می شکنه یا شکست میده.

Pierre_ciseaux_feuille_lézard_spock_aligned.svg

تمرین کنین که در دیدار بعدی شاید لازم بشه مسابقه بدیم!

جمعه‌ها: شما زیبا هستید

سیامک برامون نوشته:

مت بلوم و همسرش کیتی، در سال 2005 پروژه‌ای به نام the Nu Project را آغاز کردند.

آن‌ها در این پروژه از زنانی که 21 سال یا بیشتر سن داشتند، به صورت برهنه، عکاسی کردند. زنان در این عکس‌ها، انسان‌های معمولی‌ای هستند مانند هر کدام از ما. آن‌ها سوپر استارهای فیلم‌های پورن، مدل‌های حرفه‌ای عکاسی و زنان شایسته شهرها و کشورها نیستند. آن‌ها مردمی عادی هستند که زیبایی بدن‌شان وسیله‌ای برای امرار معاش‌شان نیست.

بلوم در هنگام عکاسی از این زنان، آن‌ها را گریم نمی‌کند و یا آن‌ها را در فیگور خاصی قرار نمی‌دهد. او وارد خانه آن‌ها می‌شود، از سوژه‌های عکاسی می‌خواهد که لباس‌های‌شان را درآورده و از آن‌ها عکس می‌گیرد.

مت و کیتی به ما یادآوری می‌کنند که هر کدام از ما، با بدن‌های خاصِ خود ما، زیبا هستیم و زیبایی تنها آن چیزی نیست که شرکت‌های بزرگ مد، فیلم‌های پورن و مسابقات زنان شایسته به ما نشان می‌دهند.

همه ما زیبا هستیم. :)

معلومه که من تشویقتون نمی تونم برین به اون سایت. من رفتم و به نظرم بسیار زیبا بود ولی هر کس بنا به سلایق، اعتقادات و شناختش از خودش تصمیم می گیره بره یا نه. بدون شک سایت حاوی تصاویری از زن‌های برهنه است اما نه به شکلی که توی پورن تصویر می‌شن. زن‌های واقعی با بدن‌های واقعی با نگاه‌های واقعی. متنوع و دوست داشتنی. محترم و اغواگر. انگیزه هم یادآوری زیبایی به ما است و فاصله عجیبش با چیزهایی که توی پورن و هالیوود کم کم دارن به شکل موجودات فضایی در می یان از بس که از معیارهای متوسط انسان دور شدن.

جشن تولد جورج اورول

دو سه روز قبل جشن تولد جرج اورول بود. نویسنده‌ای که با دو کتاب بزرگش یعنی ۱۹۸۴ و مزرعه حیوانات شناخته می شه. این دو کتاب در مجموع بیشترین فروش جهان رو در مقایسه با هر دو کتاب دیگه ای از هر نویسنده‌ای در طول تاریخ داشتن و بدون شک یکی از ارزشمندترین آثار فرهنگی برای نشون دادن اوضاع حکومت‌های توتالیتر (تمامیت خواه ؛ به عنوان نمونه دور و برمون رو نگاه کنین) داشتن.

کتاب مزرعه حیوانات رو اگر نخوندین، حتما بخونین. روایتی از حیوانات مزرعه ای که علیه انسان‌هایی که ارباب مزرعه بودن شورش می کنن و حکومت مستقل و آزاد و عالی خودشون رو راه می ندازن اما قدم به قدم به چیزی که همه می شناسیم نزدیکتر می شن و در نهایت خوک ها با اینکه با همه برابر هستن ولی کمی برابرتر می شن (:

کتاب ۱۹۸۴ هم معرف دنیای آینده ای است که توش تلویزیون و کتاب و … به جز اونهایی که حکومت اوکی کرده ممنوع هستن و رهبر بزرگ کشور خودش تشخیص می ده چی برای کی خوبه و چی برای کی بد و هر کس باید چیکار کنه و مخالفین هم … بخونینش حتما (:

هر دو کتاب ترجمه فارسی دارن.. دو سه روز قبل هم ۱۱۰مین سال تولد نویسنده‌شون بود و به همین مناسبت و به یاد رمان ۱۹۸۴ که توش هر فرد همیشه زیر نظر دوربین‌های برادر بزرگ بود که دیگه علاوه بر خیابون و چهار راه حتی توی خونه‌ها هم نصب شدن؛ یک گروه فعال حقوق بشری روی دوربین‌های مدار بسته‌ای که مردم رو زیر نظر می گیرن کلاه تولد گذاشتن تا جشن تولد اورول کامل شده باشه و مردم برای دقایقی توجه‌شون به این جلب بشه که تا چه حد در هم جا تحت نظر دوربین‌ها هستن.

گالری کامل رو اینجا ببینین

این بار شما به نشر افق کتاب بفروشید

این طرح جالبی است از نشر افق – یک بازی برد برد برد.

شما اگر کتابی از نشر افق دارین که سالمه ولی خوندینش و دیگه نمی‌خواینش می تونین اونو به نشر افق ببرین و به یک سوم قیمت پشت جلد بهشون بفروشین.

شما اگر کتابی می خواین می تونین به نشر افق برین، قفسه کتاب‌های دست دوم رو نگاه کنین و اگر کتابتون رو پیدا کردین به نصف قیمت پشت جلد بخرینش.

نشر افق هم کمی سود می کنه، هم کتابهاش به چرخش می افته و هم نشون می ده ایده‌های جدیدی داری برای کتابخون‌ها در این وانفسای نخوندن کتاب.

پوستر تبلیغاتیشون اینه:

مرتبط:
به بهانه هفته کتاب: آیا ما ایرانی‌ها بی شعوریم که کتاب نمی خوانیم ؟ یا چی؟
صرف کنید: کتاب دوهزار ساله و نشر چشمه
قفسه سیار کتابخونه آمریکا در ۱۹۲۸ برای بیماران

درون‌های مردمی در تظاهرات؛ این بار به نفع مردم

mecam_2-620x420-300x203

از درون‌ها زیاد گفتیم – پرنده‌های بی سرنشینی که کارهای عجیبی می کنن؛ مثلا وارد هوای پاکستان می شن و آدم می کشن در حالی که دارن از یک واگن امن در صدها کیلومتر اونطرفتر کنترل می شن. این درون‌ها در جاهای مختلفی کاربردهایی عجیب و ترسناک پیدا کردن. مثلا برای کنترل شهروندان یک کشور توسط حکومت‌ها و حتی اونقدر پیش رفتن که گفته شده شاید نه فقط شکل جنگ‌ها که شکل حکومت‌ها رو هم عوض کنن.

اما حالا یک نفر در جریانات ترکیه، یک ابتکار عالی زده: درونی رو به هوا فرستاده تا هشت دقیقه فیلم و عکس عالی تهیه کنه از برخورد پلیس با جمعیت:

meydoon

این درون چهار ملخه با قابلیت عکس و فیلم‌برداری چیزی بوده که به راحتی در اینترنت قابل خریداری است ولی این استفاده خاص ازش با اینکه اصلا غیرقانونی نیست ولی اونقدر پلیس رو عصبی کرده که مجبور بشه – احتمالا با تیراندازی – اونو ساقط کنه. خوشبختانه از این اتفاق هم ویدئوی نسبتا قابل دیدنی داریم و احتمالا در حال ورود به مرحله بعد از ضبط همه چیز توسط موبایل هستیم و یک پیام دیگه است به کشورهایی که فکر می کنن با خشونت می تونن پیروز بازی باشن.

سوال و جواب: آیا جامعه شناسی و علوم انسانی درس‌های حفظی هستن؟

سوال

جادی خوندن جامعه‌شناسی حافظه خوبی میخواد؟ منظورم اینه همه‌ش حفظیه؟ چند وقتی هست که علاقه به علوم انسانی پیدا کردم، یه چیزی میخوام که بگرده تو جامعه و مشکلاتش رو بولد کنه و ریشه‌یابی کنه و براش راه‌کار ارائه بده، آیا جامعه‌شناسی همینه؟

جواب

خب به شکل معقولی از اونجایی که من موفق شدم این رشته رو بخونم باید بگیم که حافظه خوبی نمی خواد. یعنی بهتر بگم، حافظه خوب کلید جامعه شناسی نیست. جامعه شناسی از نظر من دقیقا مثل شیمی، دینی، مکانیک، ادبیات و .. بود و فرق خاصی نداشت. این چیزها رو می شه حفظ کرد و می شه فهمید. مثلا من تا آخرش هم مثلثات رو درست یاد نگرفتم – چون از نظر من حافظه خوبی می خواست. یعنی هیچ وقت نتونستم جدول سینوس کسینوس رو حفظ بشم. همین اتفاق برام با شیمی افتاد. چون هیچ وقت جدول تناوبی رو حفظ نکردم، هیچ وقت هم نتونستم تو شیمی موفق باشم. کل شانسم در مورد شیمی این بود که یک جامدادی پارچه ای داشتم که توی لایه داخلی اش جدول تناوبی رو نوشته بودم و توی کنکور هم برای رشته برق؛ ضریب شیمی یک بود. اصلا به همین دلیل بود که برق رو رشته اول زدم.

یادداشت جانبی
اگر دارین چیزی رو حفظ می کنین؛ یعنی یا دارین راه رو اشتباه می رین یا توی شرایط بدی گیر کردین. هیچ علمی منطقا نباید نیاز به حفظ کردن چیزی داشته باشه مگر اینکه شما یا کسی دیگه دنبال این باشه که آدم‌ها بدون صرف کافی برای فهمیدن چیزی، فقط بتونن به چند سوال سطحی در اون مورد جواب بدن
ولی اینها رو به یک شیمی‌دان یا ریاضی‌دان بگین و دعواتون می کنه. شیمی‌دان‌ها و ریاضی‌‌دان‌ها جدول تناوبی و سینوس کسینوس اعداد رو حفظ نمی کنن بلکه یاد می گیرن.

خاطره مرتبطم از ادبیات است. بچه‌ها همیشه شاکی بودن که معلم ادبیات ما که من واقعا دوستش داشتم، به جای درک معنی که توش قرار بود ما یک شعر رو بفهمیم و معنی‌اش رو بنویسیم، حفظ معنی امتحان می گیره که یعنی باید درست همونی که خودش سر کلاس گفته رو بنویسیم. راستش من همیشه مخالف بودم چون حتی معنی شعرهایی که سر کلاس می گفت رو حفظ نمی کردم. من شعر و ادبیات دوست داشتم و معنی تمام شعرهای کتاب رو می دونستم و راحت با زبون خودم می نوشتم شعر چی می گه و همیشه هم نمره کامل می گرفتم و بعد بحثم می‌شد با بچه‌هایی که به خاطر جا انداختن یک کلمه توی معنی‌ای که استاد کرده، نمره نمی گرفتن.

تفاوت رو می‌بینین؟ وقتی چیزی رو بفهمین، سطحی که باید حفظش کنین بسیار بسیار کمه. در مقابل اگر چیزی رو نفهمین می تونین با حفظ کردن همه‌اش، از تیپ امتحان‌های دبیرستان و تا حدی لیسانس و این روزها تا حدی فوق لیسانس زنده و حتی موفق بیرون بیاین.

جامعه شناسی هم همینه. حفظی نیست. هرچند که یک نفر می تونه کلش رو حفظ کنه و به اکثر سوالات جواب بده. مثلا وقتی می گیم «مارکس چپ بود» شما می تونین حفظ کنین که یک آدمی بوده که اسمش مارکس بوده که چپ بوده ولی اگر یک کتاب از مارکس خونده باشین یا نظریه مارکس رو خونده باشین دیگه نیازی به حفظ کردن این نیست. درست مثل اینکه شما خواننده وبلاگ من باشین و بعد با گزاره «جادی لینوکس و آزادی دوست داره» مواجه بشین. این گزاره برای شما «حفظ کردنی» نیست ولی اگر کسی فقط بخواد تست «شناسایی وبلاگ‌نویس‌های ایرانی» رو بگذرونه، خب معلومه که باید اینو حفظ کنه.

برای اختتام بحث به این نمودار نگاه کنین که توش می گه میزان حفظیات شما نسبت به دوره ای که توش هستین، چطوری احتمال موفقیت شما رو در هر سطح پیش بینی می کنه. اینجا منظور از سطح مثلا از دبستان است که قرار بود تعداد استان‌های ایران رو حفظ باشیم تا دوره فوق لیسانس.

nemoodar

معلومه که خیلی دقیق نیست ولی یک منظور مهم رو می رسونه: اگر سطح بحث بالا بره، حفظ کردن در علومی مثل جامعه شناسی هیچ ارزشی نداره. در یک امتحان پیشرفته جامعه شناسی که ممکنه بپرسه «انتخاب شدن روحانی رو با دیدگاه فوکویاما بررسی کنید» عملا هیچ حفظیاتی به کار نمی یاد و شما باید بدونین که فوکویاما دقیقا چی می گه و نظرش چیه و چطوری می شه پیوندش داد به یک پدیده بیرونی معاصر همین حوالی؛ هرچند که هنوزم معلومه که نوشتن یک نقل قول از حفظ یا اشاره دقیق به اسم مقاله یا کتاب می تونه کلی نمره شما رو بالا ببره.

خلاصه؟ جامعه شناسی هم مثل هر چیز دیگه وابسته است به سطحی از حفظیات است ولی بدون هیچ حفظ کردنی می شه توش چیزها رو فهمید، یاد گرفت و موفق شد. در ضمن هر چقدر توی یک چیز پیشرفت کنین، نیازتون به حفظ کردن در مورد اون چیز کمتر می شه و شروع می کنید به حفظ چیزها. ممکنه فرمول «میزانی که یک جسم از فلان زاویه در مایعی شفاف با فلان ضریب شکست بالاتر به نظر می رسه» به نظر من حفظی باشه ولی مطمئنا یکی هست که این فرمول رو می فهمه و نمود ریاضی‌اش براش تفاوت خاصی با اون جمله فارسی که من نوشتم نداره.

بخش دوم جا موند!

آقایون و خانم ها! بخش دومی هم داشت این سوال… جوابش رو خلاصه می کنم. سوال اینه که «آیا جامعه شناسی رشته ای است برای بولد کردن، ریشه یابی و راه کار مشکلات اجتماعی؟»

سوال سختیه. خب بخش بزرگی از بولد کردن رو روزنامه نگارها انجام می دن ولی دید جامعه شناسی براشون مهمه. البته بسیاری جامعه شناس ها فعال‌های اجتماعی مهمی هم بودن – از مارکس تا ادوارد سعید ولی به نظر من اینها دو بخش مستقل هستن و چون یکی جامعه شناس می شه، الزاما فعال اجتماعی یا اکتیویست یا خبرنگار مداخله گر و … نیست. اما در مورد ریشه یابی و راهکار کاملا درسته. البته بازم بحث دیدگاه ها است. مثلا ممکنه یک گروه مدعی باشن که کار جامعه شناس شناختن است و نه «حل» یا اصلا بگن «حل» ممکن نیست یا اگر هم باشه نباید انجام بشه توسط یک جامعهشناس. بعضی‌ها هم برعکس هستن و می گن جامعه شناس‌ها و فیلسوف‌ها به اندازه کافی جهان رو تفسیر کردن؛ حالا وقت تغییر جهانه! و خب فراموش نکن که این علم کلا حدود دویست سال قدمت داره در نتیجه – حتی اگر روزی ممکن بشه – انتظار نداریم که مثل یک فیزیکدان که می تونه چرخ بسازه، یک جامعه شناس بتونه کلا مشکل یک جامعه رو تشخیص بده و حل هم بکنه. راه زیادی باقیه ولی حداقلش اینه که بگم «حفظی نیست!»

معرفی سرویس جدید آیکافی: کافه‌ها رو دوره کنید

– قهوه فقط مال مهمون‌ها است.

این نظر بخش خرید شرکت بود وقتی مدیرم سعی می کرد بهشون بگه که «همونطور که بعضی ها چایی می خورن، بعضی ها هم قهوه می خورن. کنار چایی توی آبدارخونه باید قهوه هم باشه».

من قبلا آیکافی رو توی سایت معرفی کرده ام ولی به عنوان یکی از اونها که قهوه رو کاملا به چایی ترجیح می ده و تلاش روزمره اش اینه که بیشتر از دو لیوان قهوه نخوره؛ لازمه به خاطر سرویس جدیدشون یکبار دیگه هم معرفی‌اش کنم.

سرویس جدید آیکافی، کافه‌های آیکافی است. سرویسی که توش می تونین کافه‌های شهر رو با هم دوره کنین؛ روی نقشه کافه های نزدیک محل رو ببینین یا حتی نقد و بررسی‌هاش رو بخونین.

اینم چند بخش دیگه از این تیم خوب:

اگر خواستین آیکافی رو توی فیسبوک لایک کنین چون ما طرفداران قهوه باید متحد باشیم تا بخش‌های خرید شرکت‌ها یاد بگیرن که همونطور که بعضی ها چایی می خورن، بعضی ها هم قهوه می خورن.

مرتبط:
خداحافظی با کافه پراگ
پاتوق فعلی من: کافه فام

علیه دیوارها؛ حتی بعد از مرگ

cemetry

در ۱۸۴۲، یک کلنل سواره نظام هلندی با یک زن ازدواج می کنه. این ازدواج پر سر و صدا است چون کشور در تلاشه که آدم‌ها رو بر اساس دین و مذهب از هم سوا کنه و یکی از این دو نفر کاتولیک است و اون یکی پروتستان. در ۱۸۸۰ ،‌ مرگ این دو نفر رو از هم جدا می کنه و کلنل کنار دیواری که حتی قبرستان کاتولیک‌ها رو از پروتستان‌ها جدا می کنه دفن می شه. هشت سال بعد زن هم فوت می کنه ولی به قبرستان خانوادگی نمی ره، اون طبق وصیت‌نامه‌اش خارج از قبرستان خانوادگی و درست کنار دیوار جدا کننده دفن می شه؛ با سنگ قبرهایی که توی عکس می بینین.

منبع