رسمی هست که بعضیها هر سال وضعیت کرنل رو بررسی میکنم. منظورم وضعیت کد، فایل ها، کامیتها و برنامهنویس هایی است که این کامیتها رو انجام دادن. بر اساس آمار اولین روز ۲۰۲۰، کرنل لینوکس ۲۷میلیون و ۸۵۲هزار و ۱۴۸ خط است۷ شامل داکیومنتها، کانفیگ ها، ابزارهای یوزر اسپیس و ..). این کرنل ۸۸۷هزار و ۹۲۵ کامیت داشته که محصول کار ۲۱۰۷۴ نفر آدمه. این ۲۷.۸ میلیون خط کد، در ۶۶هزار و ۴۹۲ فایل تقسیم شده.
در طول ۲۰۱۹، کرنل لینوکس ۷۴۷۵۴ کامیت دریافت کرده که از تاریخ ۲۰۱۳، پایین ترین رقم است! کامیتها در سال ۲۰۱۸ و ۲۰۱۷، حدود ۸۰هزار تا بوده و در ۲۰۱۶ حدود ۷۷هزار تا ودر سال های ۲۰۱۴ و ۲۰۱۵، ۷۵هزار. این کمتر شدن نویسندگان در مقایسه ۲۰۱۹ و ۲۰۱۸ هم وجود داشته. در ۲۰۱۹ تعداد نویسندگان ۴۱۸۹ بوده که کمی کمتر از عدد ۴۳۶۲ مربوط به سال ۲۰۱۸ است و البته بیشتر از عدد ۴۰۴۲ سال ۲۰۱۷. البته این کم تر شدن کامیتها، در سطح کد تاثیر زیادی نداشته و با ۳میلیون و ۳۸۶هزار و ۳۴۷ خطی که امسال به کرنل اضافه شده (و البته ۱میلیون و ۶۹۶هزار و ۶۲۰ خط حذف شده)، میزان رشد کنترل تقریبا شبیه هر سال است.
از نظر فردی، بعد از خود توروالدز، دیوید اس میلر، کریس ویلسون، یوهابینینگ و کریستوفر هلویگ و توماس گلیزنر، بیشترین مشارکت رو در توسعه کرنل داشتن. در سطح شرکتها هم مثل همیشه اینتل و ردهت فعالترینها به آپاستریم بودن.
برای دیدن اطلاعات بیشتر می تونین به صفحه گیت استت نگاه کنین و برای درک بهتری از پروژه، این خروجی cloc است که کارش شمردن خطوط کد و نمایش آماری اون است. اگر count lines of code یا همون cloc رو روی کرنل اول ۲۰۲۰ رو اجرا کنیم، نتیجه اینه:
ماجرای باگ سال ۲۰۰۰ خیلی پر سر و صدا بود ولی عملا خطری درست نکرد. بحث این بود که شاید در حین سوییچ از سال ۱۹۹۹ به ۲۰۰۰، بعضی برنامه نویس ها سال رو فقط در رقم عوض کرده باشن و وقتی سال از ۹۹ تبدیل به ۰۰ می شه، کامپیوتر فکر کنه زمان به عقب برگشته و اتفاقات عجیبی بیافته. اما تقریبا هیچ اتفاق مهمی نیافتاد.
اما حالا در ۲۰۲۰ یه اتفاق بانمک داشتیم: از کار افتادن تعداد زیادی از پارکومترهای همه دنیا از نیویورک سیتی تا استرالیا. سازمان حمل و نقل می گه چون برنامه ای که در این پارکومترها استفاده شده با سال ۲۰۲۰ منطبق نیست، پارکومترها نمی تونن کردیت کارت قبول کنن و فقط با سکه یا اپ مخصوصشون می شه بهشون پول پرداخت کرد. این پارکومترها که توی شهر نیویورک سیتی هم هستن، توسط شرکت Parkeon نصب شدن و ظاهرا آپدیت مناسب رو دریافت نکردن و حالا لازمه که تک به تک سراغشون رفت و آپدیتشون کرد، حدود ۱۴۰۰۰ پارکومتر که حدود ۸۵۰۰۰ جای پارک رو مدیریت میکنن.
اگر شما هم برنامهای مینویسین یادتون باشه ممکنه مدتی بسیار طولانی تر از اونی که فکر می کنین، فعال بمونه و خوبه که از روز اول حواستون به این مساله باشه، بخصوص تو ایران که ما به زودی با مساله «سال ۱۴۰۰» روبرو خواهیم بودیم و لازمه برنامههامون تاریخها رو درست ذخیره کنن.
در این شماره از رادیو گیک، به سراغ یکی از قدیمی ترین بحث هایی می ریم که برای این رادیو تو فکرم بود: فلسفه علم. اینکه علم چیه، چه چیزی می تونه ادعای علمی بودن بکنه و آیا حوزه عمل علم کجاست. معلومه که مثل هر رادیوی دیگه، سری به اینترنت می زنیم و لعنتی به سانسور می فرستیم و با گذاشتن هدفون-مانندی ساخته شده از نارگیل، منتظر می مونیم هواپیماها برامون خوراکی بیارن!
یا توی برنامه های پادکست دنبال «کیبرد آزاد» یا «جادی» یا «رادیوگیک» یا jadi یا radiogeek بگردین. هر کسی رادیوگیک رو پیدا نمی کنه، شانس می خواد (:
فلسفه علم
دانشی در مورد تفکر در مورد مسائل بنیادین و اساسی جهان و زندگی . مثلا اینکه هستی چیه. واقعیت چیه. آگاهی چیه. ارزش چیه. ذهن چیه یا زبان چیه. به همین شکل، فلسفه علم در مورد پایه ها، شیوه ها و مفاهیمی که با علم همراه می شن صحبت می کنه. در واقع داریم می پرسیم چه چیزی علمی است، کدوم نظریه علمی قابل اتکا است و شایدم در این مورد حرف می زنیم که هدف نهایی علم چیه. می بینین که یه رادیوگیکی باید اتفاقا این رو دقیق بدونه. هم به این خاطر که بتونیم علم و غیر علم رو جدا کنیم، هم برای اینکه اگر لازم نیست نگران علمی بودن چیزها نباشیم و هم برای اینکه بتونیم در مورد آینده هوش مصنوعی و کلونینگ و کریسپر از نظر اخلاقی نظرات بهتری بدیم، هرچند که این آخری احتمالا وارد فلسفه اخلاق و خود اخلاق و مطالعات علم می شه ولی خب … ترس نداره (:
این رو هم بگم که اکثر فلاسفه هم در مورد این چیزها توافق کامل ندارن پس داریم مغزمون رو به چالش می کشیم… بحث این نیست که جواب اصلی ای وجود داره که من دارم بهتون می گم. اون کلا کار کلاس درس رده پایین است… اینجا اومدیم که فکر کنیم. می شنویم و انتخاب می کنیم.
این رو هم اضافه کنم که درسته که از زمان ارسطو فلسفه داریم، اما فلسفه علم به عنوان یه رشته جدا، از حوالی قرن ۲۰ درست شد. بخصوص با «پوزیتیویسم منطقی» بعد هم افرادی مثل پوپر ایده های جدیدی دادن و بعد هم کتاب ۱۹۶۲ توماس کون (توضیحات) به اسم «ساختار انقلابهای علمی» بحث رو به سطح دیگه ای بردن و مفوم پارادایم رو مطرح کردن که حرف اصلی اش اینه که در هر دوره، سوال ها، مفاهیم و کارهایی هست که اصولا دیسیپلین علمی اون دوره رو تعریف می کنه و البته جزییات زیاده اما من آخرش اشاره ای هم به نویسنده مورد علاقه ای فایرابند می کنم با کتاب بر ضد روش که اصولا استدلال می کنه ما نباید در مورد روش علمی صحبت کنیم چون هر روشی در علم، باید مجاز باشه. بحث پیشتر هم می ره و خب خیلی جاهاش هم از سواد عمومی من هم خارجه، ولی خوبی علوم اجتماعی اینه که هر کس حق نظر دادن داره و شنونده است که باید درک کنه به چی گوش بده و بعد از این سراغ چی بره. معلومه که اگر خوشتون اومد، بیشتر می خونین. مثلا در این باب که آیا علوم رو می شه به هم تبدیل کرد، آیا شیمی قابل تقلیل به فیزیک هست؟ آیا جامعه شناسی رو می شه از روانشناسی استنتاج کرد و آیا تحقیق در مورد انسان، می تونه در مورد ارزشها هم به ما اطلاعاتی بده؟ با ما باشین…. با این چیزها می شه پرواز کرد، البته در ذهن… فعلا بیرون از ذهن فقط با فیزیک می شه پرواز کرد… شایدم شیمی (((:
اما اول ببینیم علم چیه
تعریف قدیمی ارسطو می گفت و نزدیک که امروزه هنوز هم، به کار میرود، متعلق به ارسطو است و دانش علمی را مجموعهای از آگاهیهای قابل اتکا میداند که از لحاظ منطقی و عقلانی، قابل توضیح باشند. ما از حوالی ۳۰۰۰ سال قبل از میلاد به این معنا علم داریم که حاصل تجربه و تکرار پدیده ها و غیره بودن. حتی تا مدتی به چنین چیزها و اکتشافاتی فلسفه طبیعی می گفتن چون عملا فلسفه پشت دنیا رو کشف کرده بودن (:
الان علم به معنی اقدام قاعدهمند در جهت توسعه و سازماندهی هدفمند اطلاعات با ارزش جهان شمول است که در قالب تفسیرهای قابل آزمایش و پیشبینیهایی دربارهٔ جهان، صورت میگیرد. در این مورد توی تاریخ فلسفه علم بیشتر حرف می زنیم ولی گفتم یه توضیح ریز در مورد علم مورد بحث بدم. ما در دنیای علم ، اونو به سه طبقه تقسیم می کنیم : علوم طبیعی (مثلا فیزیک، شیمی، …)، علوم اجتماعی (اقتصاد، سیاست، جامعه شناسی، روانشناسی، ..) و علوم صوری (منطق، ریاضیات، آماری و علوم کامپیوتر). دو تای اولی مبتنی بر مشاهده و قابل آزمایش و بررسی مجدد هستن ولی آخری (صوری) با اینکه مبتنی بر روش های دقیق مرتبط با دانش هستن، نیازی به شواهد تجربی ندارن و روی مفاهیم آبسترکت کار می کنن و به همین دلیل بحث هست که جزو علم هستن یا نه. عملا اونها کشف شدن و درست شدن تا بتونن بقیه علوم رو پیش ببرن، مثلا نیوتن برای توضیح حرکت نیازمند کشف مشتق بود (:
اما در نهایت اینکه چی علم است و چی علم نیست هنوزم مورد بحثه و خب وابسته به دیدگاه. به پوزیتیویسم (همونم مثبتگرایی) سعی کردن بگن چیزی که قابل مشاهده است علم و چیزی که قابل مشاهده نیست، بی معنی (: [مفهوم کلی از مشاهده رو توضیح بدم با گپ د رمورد امکان سنجش]. اما بعدا تعریف جالب و بسیار متواضعی از سمت کارل پوپر اومد که می گفت گزاره علمی گزاره ای است که ابطال پذیر باشه (Falsifiability).
قبلا می گفتن که با استقراء (induction) من می تونم به قانون برسم. اگر هی قوی سفید ببینم می تونم نتیجه بگیرم که همه قوها سفید هستن. اما دیوید هیوم و کانت و بعد پوپر دیدن که این شکل از استدلال مشکل داره و با استنتاج در تضاده (deduction). شاید جالب باشه که بعدا با کشف قوی سیاه استرالیایی، این مثال معنی جالبتری گرفت. افرادی مثل هیوم و کانت سعی کردن جواب هایی برای این مساله پیدا کنن ولی بعد پوپر ایده هاشون رو کاملتر کرد و گفت اصولا ما نیازی به پذیرش پیشینی این ایده ها نداریم. بلکه ما می تونیم گزاره هایی بدیم که قابل رد شدن باشن و بعد ببینیم رد کردن اونها چقدر سخته! این احتمالا یکی از جهش های بسیار بزرگ فلسفه علم بود. پوپر می نویسه:
I shall require that [the] logical form [of the theory] shall be such that it can be singled out, by means of empirical tests, in a negative sense: it must be possible for an empirical scientific system to be refuted by experience.
— Karl Popper, Popper 1959. p 19
مثال همه قو ها سفید هستن یا «ظلم منجر به فروپاشی حکومت می شه» که ابطال پذیر نیست.
در واقع پوپر علم رو اینطوری تعریف کرد که قابل رد شدن باشه! نه قابل اثبات شدن و بعد از تلاس بسیار برای ردش و شکست خوردن، تقویت بشه نه اثبات!
اما آیا با مشاهده به نتیجه می رسیم؟
مثال جوجه ها اینجا خیلی مشهوره [مثلا رو بگم]. در واقع ما فقط با پشت هم چیدن مشاهداتمون نمی تونیم به علم برسیم. ریچارد فاینمن اصطلاح کارگو کالت ساینس رو کشف کرده [توضیح بدم و اینکه فرم رو حفظ کردن، ما رو به محتوا نمی رسونه]. این مساله می گه که ما باید بتونیم یه چیزی رو برای دفاع از علم، به مشاهدهاضافه کنیم. در واقع از مشاهده خالص ظاهرا نمی شه به علم رسید. البته اگر بخوایم عام تر نگاه کنیم، این بحث نسبی است. بستگی داره به تعاریف علم. گاهی ممکنه بگن استقراء احتمال چیزی رو تقویت می کنه و جوجه ها اتفاقا اشتباه نمی کردن و نظریه شون با علم سازگار بوده.
بعضی ها هم ممکنه بگن کلا استقراء روش اصلی علم نیست و با استنتاج است که به علم می رسیم. در واقع می گن باید مشاهده کنیم و بعد سعی کنیم توضیحبدیم. بعدش هم یه چیزی به اسم تیغ اوکام (استره اکام، اصل امساک، اصل اختصار تبینن: موجودیتها یا وجودها (نهادها) نباید بدون ضرورت افزایش یابد. یا در توضیح و توصیف، بخش های ناضروری را حذف کن) رو برداریم و هر چیزی از توضیحمون زیادی است رو حذف کنیم و برسیم به ساده ترین توضیح ممکن مشاهده.
اینجاست که به بحث تئوری می رسیم
تئوری علمی
تئوری علمی شرح منطقی و عمومیت دادن یه یک ذهنیت است.در علوم طبیعی باید بتونیم این نظریه ها رو بسنجیم، آزمایش کنیم و تکرار کنیم. – اونهم با یک روش پذیرفته شده. اینطوری می تونیم توضیح بدیم که چرا هر بار آب رو می ذاریم روی آتیش جوش میاد. در واقع تونستیم ذهنیت مولکول رو بفهمیم و هر چند بار می خوایم تکرارش کنیم و دقیقا بگیم بقیه چطوری می تونن روش ما رو پی بگیرن تا دقیقا به نتایج ما برسن.
همچنین تئوری می تونه از مشاهده هم جلو بیافته. مثلا انیشتین می تونه در مورد اجسام نزدیک به سرعت نور یک تئوری بده که سال ها بعد از مرگش امکان آزمایش پیدا کنه. معلوم هم هست که وقتی تئوری داریم می دونیم باید به کجای آزمایش نگاه کنیم و حتی چه آزمایشی طراحی کنیم.
و حالا می بینین چقدر خوب می شه برگشت به همون بحث گزاره های علمی که قابل نقض شدن هستن و وقتی آزمایش اونها رو نشون می ده، تقویت می شن. [اگر اسکینر رو نگفتم بگم اینجا و نیاز به نظریه حین مشاهده و اینکه چی علمی است و چی نه].
و بحث آخرمون… هدف و ارزش در علم
هدف و ارزش
حالا سوال مهم دیگه ای داریم: آیا علم به حقیقت پی می بره؟ یا سوال هایی هستن که علم قادر به پاسخ به اونها نخواهد بود؟ هیچکس نمی دونه. رئالیسم علمی می گه هدف علم رسیدن به حقیقت است یا حداقل تا حدی رسیدن به اون یا چیزی که به حقیقت نزدیکه. در مقابل مخالفین می گن که پدیده هایی هست که قابل مشاهده نیستن و در نتیجه علم نمی تونه ادعا کنه که به دنبال رسیدن به حقیقت جهان است. از اونطرف ابزارگرایان می گن وظیفه علم، مفید بودن است و سنجش علم باید بر اساس فایده اون باشه و کلا حرف زدن از حقیقت بی معنیه.
همچنین توی ارزش، دو بحث نتیجه گیری ارزشی باید از ربط ارزشی جدا بشه [توضیح خودم]
اما هر چی که باشه، علم متواضعترین منبعی بوده که بشر بهش دسترسی داشته چون همیشه داشته تلاش می کرده خودش رو رد کنه! و ازاونطرف مفیدترین هم بوده چون عملا تنها چیزی بوده که از نتایجش همگان فایده بردن و هیچ وقت هم نه باعث کشتار بوده نه شکنجه نه هیچچی ولی خب ابزار بوده (: اما دلیل نبوده… می بینیم که حتی کسانی که دلایل غیرعلمی برای این چیزها دارن هم در نهایت وقتی می خوان به هدف برسن، ابزار علمی رو انتخاب میکنن..
پس وقتی چیزی شنیدیم به این فکر کنیم که چقدر منطقی است، چقدر قابل دفاع است،آیا قابل سنجش هست؟ آیا قابل مشاهده هست؟آیا قابل تکرار هست؟ و از همه مهمتر آیا قابل رد شدن هست؟ و اگر رد بشه می گیم علم پیش رفته؟ (: اگر اینطوره بهش به عنوان علم احترام بذاریم.
تقبیح ها و تشویق ها
تشکر از عباس مهدیه که دوست رادیو گیک است. تشکر از محمد نشاط خو که یه ایمیل باحال بهم زده بود و چند نکته جالب رو گفته بود.
میلاد هم یهه تیکه از That’s My Heart از Lindemann تقدیم به خودش
hymn for missing از red رو از طرف مصطفی به سیما
ایمان یا ایتوماسن؟
حال و هوای میامی رو داره. البته ما که هیچ وقت نرفیم اما با فیلما و بازیهاش انگار اونجا بودیم قبلا :))
فایل نمی فرستم، اسمش اینه jan hammer crockett’s theme
موسیقی
آهنگ آریان به اسم گمشده من رو از طرف رضا تقدیم می کنیم به عل یپهلوان تو استرالیا
امروز توی خبرهای لینوکس این مطلب خیلی جذاب شده و همه در موردش حرف میزنن. یه برنامه نویس سیستمهای امبدد کارت ویزیت یا بیزنس کارتی که درست کرده رو معرفی میکنه. می گه علاقمند به چیپهای خیلی ارزونی است که میتونن لینوکس ران کنن و تا اونجا پیش رفته که چیپهایی داره که میشه مجانی به این و اون دادشون. بعد با خودش فکر میکنه که چرا از اینها یه کارت ویزیت لینوکسی درست نکنه و الان به اون عکس بالا رسیده که البته اونطرفش نشون می ده که می تونین بزنینش به یه پورت یو اس بی:
اگر این کامپیوتر رو به یه کامپیوتر دیگه وصل کنین، در تقریبا ۶ ثانیه بوت میشه و علاوه بر یه فولدر که توش فایل هایی مثل رزومه و اینها هست، یه پورت سریال هم به شما میده که اگر از طریقش به لینوکسی که داره روی کارت ویزیت وصل می شه وصل بشین، میتونین به چند بازی جمع و جور لینوکسی کامند لاینی و یه ۲۰۴۸ و حتی یه مفسر میکروپایتون دسترسی داشته باشین. همه اینها روییه چیپ ۸ مگی با یه بوت لودر ۲۵۶کیلویی و یه کرنل ۱.۶ مگی پیاده سازی شدن. کل فایل سیستم روت ۲.۴ مگ بیشتر نیست و هوم هم قابل نوشتن است.
قیمت؟ همه این سیستم روی هم کمتر از ۳ دلار قیمت داره و البته کماکان اگر کسی اونو بگیره، یعنی خیلی جدی گرفته شده (:
آدمهای مختلفی دارن میگن که در لاگین کردن به گوگل با براوزرهایی که خیلی مرسوم نیستن، به مشکل برخوردن. این اخبار قبلا هم بود ولی حالا کاربرانی در ردیت دارن میگن که واقعا وقتی میخوان با مرورگرهای وبی مثل فالکون و کانکوئرر به سرویس هایی مثل جیمیل و گوگل داکس و مپ لاگین کنن، با ارور
امکان ورود وجود ندارد. این مرورگر یا برنامهای که استفاده میکنید شاید امن نباشد. سعی کنید از مرورگر دیگری استفاده کنید. اگر در حال استفاده از یک مرورگر پشتیبانی شده هستید، سعی کنید صفحه را رفرش کنید و دوباره وارد شوید.
مواجه میشوند اما اگر همین اکانت را روی همین سایتها با یکی از مرورگرهای مرسوم مانند فایرفاکس یا کروم استفاده کنند، مشکلی در ورود ندارند. مساله اصلی هم این است که در صورت وجود مشکل در یکی از این مرورگرها، گوگل باید حداقل به تیم توسعه اعلام کند که چه مشکلی در آنها دیده است یا برعکس، مجموعه ای گایدلاین منتشر کند و بگوید هر مرورگری که می خواهد روی گوگل استفاده شود باید این موارد را پشتیبانی کند. منطقا مرورگرهایی مانند کانکوئرر تحت توسعه مداوم هستند و بعید است به شکل کور بشود گفت مشکل امنیتیای دارند که مانع لاگین میشود. بخصوص که طبق آزمایشها، بعد از عوض کردن اطلاعات user agent، سیستم بدون هیچ مشکلی قابل استفاده است.نکته جالبتر این است که فعلا همه افراد این مشکل را ندارند. برای بعضیها پیش میاید و برای بعضیها نه و احتمالا یک تست از طرف گوگل است.
مساله حادتر اما، ایجاد محدودیت توسط یک شرکت بزرگ دارای انحصار نسبی روی ابزارهای مورد استفاده ما است. کاری که براوزرهایی مانند ویوالدی مجبور هستند آن را دور بزنند ولی در نهایت لازم است قانون آن را کنترل کند. همین حالا هم قانون میگوید براوزر را نمی شود با سیستم عامل اجبار کرد، هر براوزر لازم است حق انتخاب موتور جستجو را به کاربر بدهد و موارد مشابه. منطقا باید کم کم قانونی هم باشد که بگوید «فقط با فلان براوزر میذارم بیای تو سایت من» غیرقانونی است چون قدم بعدی این است که «ورود با فلان سیستم عامل ها ممنوع است» و قدم بعدی «ورود بدون لپ تاپی که خودم ساختم ممنوع است».
کانزاس سیتی در آمریکا چند روزی است که با یک تیتر دائما دیده می شه: برنامه رایگان کردن کامل اتوبوسها. این اولین شهر بزرگ در آمریکا خواهد بود که توش اتوبوس که سابقا ۱.۵ دلار برای هر سفر یا ۵۰ دلار برای بلیت نامحدود ماهانه بوده، رایگان میشه. هدف؟ افزایش درآمد شهر.
برنامهریزها انتظار دارن که با رایگان شدن اتوبوس، حمل و نقل در دسترس پذیر تر بشه و در نتیجه آدم ها بیشتر جابجا بشن و از این طریق گروههای حاشیه ای که در فعالیتهای اقتصادی کمتری شرکت میکن، بتونن با تحرک بالاتر، برای اقتصاد شهر مفیدتر باشن. یکی از مشاوران شهرداری در این مورد می گه که «به اعتقاد من، مردم حق دارند در شهر جابجا شوند. هدف از این برنامه، کسب اعتبار نیست بلکه انجام کار درست است».
مسوول نوآوری شهر می گه که این تغییر دیدگاه چهار پنج سال قبل بوده که باعث شده شهر در این مسیر حرکت کنه. اون می گه در این مدت، مسوولین بیشتر از اینکه روی ابزار حمل و نقل فکر کنن، روی اهداف و آثار حمل و نقل در شهر متمرکز شدن. به این معنی که الان نگاه می کنن که بودن یا نبودن هر خیابون یا اتبووس چه تاثیراتی روی اقتصاد و شکل زندگی مردم می ذاره.
راستش من خیلی وقت بود می خواستم در این مورد بنویسم و بگم عملا فاصله شهرها رو با کیلومتر نمی سنجیم، با «ساعت» می سنجیم. اگر در اتوبانها حداکثر سرعت رو کم و کمتر می کنیم چون خیابون ها و ماشین ها و فرهنگ بد و بدتری ساخته ایم، عملا داریم محله ها و شهرها رو از هم دورتر و دورتر می کنیم. برای من مهم نیست تهران تا رشت چند کیلومتره، برای من مهمه که چند ساعته و چند تومن. همینطور ونک تا فلکه دوم صادقیه! حداقل تلاش کانزاسی ها این بوده که این فاصله ها رو صفر دلار بکنن، چیزی که داریم درست در جهت مخالفش حرکت می کنیم و این روزها رفت وآمد حتی با اتوبوس و مترو هم هزینه ای داره که در آخر ماه برای خیلی ها با معنی است و باید در موردش حساب کرد و از اونطرف فاصله شهرها به تومن و ساعت داره دورتر و دورتر می شه و فاصله آدمها، شغلها و قشرها هم بیشتر و بیشتر.
بحث تمرکز در مقابل عدم تمرکز بحث خیلی مهمی در دنیای تکنولوژی است. از یک طرف جامعه به سمت سیستم های نامتمرکز علاقه داره که باعث به وجود آمدن چیزهایی مثل ایمیل و بیت کوین شده. اما حضور شرکت های بزرگ در همه این سال ها سیستم ها رو به سمت تمرکز سوق داده. از چیزهایی مثل تلگرام و فیسبوک گرفته تا حتی جیمیلی که باعث شده یکی از نامتمرکزترین تکنولوژی ها یعنی ایمیل، یک جور مرکزیت بزرگ پیدا کنه.
حالا توییتر و جک دورسی حرفی خلاف این روند عمومی زدن که به نظرم نکته مهمیه. جک دورسی توی توییتی گفته که گروه کوچیک و مستقلی رو فاند می کنه که بتونه با حضور مهندسان و طراحان، استاندارد باز جدیدی برای شبکه های اجتماعی نامتمرکز درست کنن. از اون جالبتر اضافه کرده که هدف طولانی مدت این پروژه اینه که بعد از ساخته شدنش، توییتر بتونه به عنوان یک کلاینت سازگار با اون کار کنه.
برای درک بهتر ماجرا، می تونین به همون مفهوم ایمیل رجوع کنین. ما در ایمیل یک پروتکل عمومی داریم که همه قبولش دارن (مثلا SMTP) و هر کس می تونه با استفاده از هر سرور یا کلاینتی، ایمیل خودش رو بسازه. حالا اگر من از jadi@jadi.net یه ایمیل بزنم به jadijadi@gmail.com، سرور من متوجه می شه که این روی سرور gmail.com است، به اونجا وصل می شه و با همون پروتکل استاندارد به gmail.com می گه که یه ایمیل برای یوزر jadijadi داره و تحویلش می ده. این مساله کاملا مستقل از اینه که من از چه برنامه ای برای سرور یا کلاینت ایمیلم استفاده می کنم و این سرورها هر کدوم چند تا یوزر دارن و بقیه موارد.
در نمونه مشابه، اگر یک پروتکل استاندارد باز برای شبکه های اجتماعی موجود باشه، کافیه من یک سرور منطبق با اون رو راه اندازی کنم و بتونم توش پست بنویسم و هر کسی که توی هر شبکه دیگه ای منو فالو می کنه، آپدیت من رو خواهد دید و می تونه بهش ریپلای بزنه و … در واقع این مفهوم «من تو توییتر هستم و تو توی فیسبوک پس نمی تونیم با هم گپ بزنیم» بر طرف می شه، درست همونطور که الان اگر من توی یاهو باشم و شما تو جیمیل، می تونیم به هم ایمیل بزنیم. در اون دنیا، کافیه شما توی یکی از این شبکه ها باشین (مثلا jadi@twitter.com) و هر کس از هر شبکه دیگه می تونه اکانت شما رو دنبال کنه و نوشته های شما رو توی کلاینت خودش ببینه و به شما جواب بده.
البته لازمه بدونیم که در حال حاضر تلاش هایی برای ساخت شبکه های اجتماعی غیرمتمرکز وجود داره که احتمالا مشهورترین اونها ماستودون است که اگر دوست داشتین به جمع کوچیکش بپیوندین، می تونین صفحه من رو هم اونجا ببینین: جادی رو ماستودون.
برای ایده هایی مشابه در مورد چت می تونین به این مطلب میدان مراجعه کنین که البته نقدهایی به مطلبش هست ولی ایده مشابهی رو پرورش می ده.
طرحهای فضایی رسوندن اینترنت به کشورهایی که رییس هاشون اینرتنت رو برای مردمشون لازم نمی دونن زیاده. از بالن و هواپیما و ماهواره و غیره. تلاش این طرح ها، وارد کردن سکتورهای جدید مصرف کننده از مکان هایی با دسترسی کم است. ولی روی دیگه سکه، اینه که مردم خیلی از کشورهای پیشرفته هم در حال حاضر دسترسی مناسبی به اینترنت ندارن؛ مشهورترین مثال این ماجرا خود آمریکا است. در مقایسه با خیلی از کشورها، دسترسی به اینترنت در آمریکا فوق العاده نیست.
حالا سناتور و کاندیدای انتخابات ریاست جمهوری ۲۰۲۰، برنامه ای رو اعلام کرده که طبق اون در صورت پیروزی در انتخابات، با دادن ۱۵۰ بیلیون دلار از طرح Green New Deal و همکاری شهرداری ها و حضور سازمان های دموکراتیک، اینترنت پر سرعت واقعی رو در دسترس همه شهروندان آمریکایی قرار بدن (عبارت واقعی رو لازم بود اینجا بنویسم تا حواسمون به تفاوت اینترنت پر سرعت واقعی و این مهملی که در ایران تحت عنوان اینترنت پر سرعت به ما می دن بذاریم، چه در سرعت چه در سانسور).
البته سه کاندیدای دموکرات دیگه هم قول هایی مشابه دادن. تمرکز هر چهار نفر هم روی این است که اینترنت و دسترسی صحیح به اون یک زیرساخت عمومی است. در طرح سندرز قراره این ۱۵۰ بیلیون دلار تبدیل به یک شرکت با مالکیت عمومی باشه که به همگان سرویس بده بر خلاف قول های ما، پروپوزال حاوی توضیحات جزیی در مورد اجرای کار هم هست. احتمال رای آوردن کسی مثل سندرز در انتخابات آمریکا اونهم در چنین دوره ای بسیار کمه ولی به هرحال به عنوان یک دیدگاه متفاوت، حضورش بسیار ارزشمنده.