خب تصمیم گرفتم یک کاغذ دیواری دیگه هم درست کنم.این بار هم از کتاب تائوی برنامه نویسی. کتاب هفتم، بند اول.
در دفاع از آزادی کیبرد
اگر دارید این مقاله رو میخونید یعنی توانایی تایپ دارید. حالا ممکنه ده کلمه در دقیقه تایپ کنید یا ۱۲۰ کلمه یا حتی بیشتر ولی چیزی که احتمال شک توش کمه، اینه که شما هم مثل من از یک صفحه کلید مطابق با استاندارد QWERTY استفاده میکنید. درست مثل صفحه کلید سمت چپ این نوشتهها که اگر به سمت چپ ردیف بالایی آن نگاه کنید، ترتیب کلیدها را به شکل QWERTY خواهید دید. من و شما با این صفحه کلید آشنا هستیم و با آن بزرگ شده ایم و معمولا به جز آن چیزی ندیدهایم. حتی اگر صفحه کلید ما انگلیسی «معمولی» نباشد، سیستم عامل خودمان را جوری تنظیم میکنیم که QWERTY تایپ کند.
اما «کوئرتی» تنها انتخاب ما نیست. جالب است که در عین همهگیر بودن، بهترین هم نیست. کوئرتی در حدود ۱۵۰ سال قبل درست شده و دلیل قرارگیری کلیدها در آن «سخت تر کردن تایپ بوده»! عجیب است؟ شاید اغراق کردم! دلیل قرارگیری کلیدهای کوئرتی این بوده که یک تاپیست خوب نتواند خیلی خیلی سریع تایپ کند تا اهرمهایی که قرار بود تق و تق روی کاغذ بخورند، به هم گیر نکنند (: بعضی ها هم میگویند که بحث سرعت مطرح نبوده و فقط میخواستهاند جلوی گیرکردن اهرمها را از طریق دور کردن اهرمهای پر تکرار از هم بگیرند. به هرحال هر کدام که باشد فرقی نمیکند چون در هر صورت کلیدها در بهترین جاهای ممکن نیستند ! شاید سرعت تایپ برای من و شما خیلی خیلی مهم نباشد ولی چیزی که برام من ارزش زیادی دارد سلامت دستم است: کوئرتی شدیدا به مچ صدمه میزند چون باید دائما حروف صدادار را با حرکات عجیب انگشت تایپ کنید: e و i و o و u همه در جاهای ناراحت هستند و راحتترین جاهای تایپ به j و f اختصاص داده شده که چندان هم جالب نیست (در فارسی بهترین جا را به ت و ب دادهاند!).
برای حل این مشکلات، در سال ۱۹۳۶ یک دانشمند به نام دووراک تصمیم گرفت کیبرد بهتری طراحی کند. این کیبرد این روزها «چینش دووراک» نام دارد و تصویر آن را در کنار متن میبینید. چینش دووراک با این ایدهها طراحی شده:
خوب است حروف یکی درمیان با دست چپ و راست تایپ شوند
پر کاربردترین حروف باید در سادهترین جاها باشند
کم کاربردترین حروف باید در ردیف پایین باشند که سختترین جا است
بیشتر تایپ را باید دست راست انجام دهد چون اکثر آدمها راست دست هستند
ترکیبهای دوتایی حروف (مثلا sh یا ou) باید با انگشتهای کنار هم تایپ شوند
بهتر است ضرب دست از انگشت کوچک به سمت انگشت اشاره باشد. به راحتی قابل درک است که ضرب گرفتن روی میز به این شیوه بسیار راحتتر از ضرب گرفتن در جهت معکوس است.
این ایدهها خیلی ساده و بدیهی است؟ دقیقا! و جای تعجب اینجاست که شما و من فقط چون با QWERTY سخت و صدمه زننده بزرگ شدهایم، آن را «ترجیح» میدهیم. صفحه کلید دووراک این روزها در تمام سیستم عاملهای جدید قابل انتخاب است ولی خب چند مشکل پیش خواهد آمد:
باید تایپ را دوباره کمی تمرین کنید تا جای کلمات جدید را یاد بگیرید
چون چاپ کلیدهای صفحه کلید شما کوئرتی است، چیزی که کلید نشان میدهد و چیزی که تایپ میکنید فرق دارد مگر اینکه یک صفحه کلید دووراک بخرید
بقیه تعجب خواهند کرد!
دستتان سلامت خواهد ماند. البته اگر مقدار زیادی تایپ انگلیسی میکنید
سرعت تایپ انگلیسی شما هم بالا خواهد رفت
هرچند دووراک صفحه منتخب بعضی از برنامهنویسهای کامپیوتر است، اما راستش را بخواهید من خودم سوییچ نمیکنم چون حجم تایپ انگلیسیام کم است و لینوکس کار هم هستم که خودش به اندازه کافی جذاب است (: در غیر اینصورت شاید سوییچ کردن به دووراک یا لااقل یاد گرفتن آن را به یک تجربه جدید و نمک زندگی تبدیل میکردم و میپیوستم به افراد زیر که جزو استفاده کنندگان دووراک هستند:
باربارا بلکبرن: رکوردار سرعت تایپ در جهان (۷۵۰۰ کلمه در ۵۰ دقیقه و ۲۱۲ کلمه در دقیقه در پیک)
برام کوهن: مخترع Bittorrent
مت مولنوگ: برنامهنویسی اصلی وردپرس ( مزیدی فردا سوییچ میکنه؟ (: ))
خب، بخشهایی از رمان ۱۹۸۴ و V for Vendetta در حال وقوع است. بر اساس یکسری تحقیقات غیررسمی، در انگلستان ۶ میلیون دوربین مدار بسته فروخته و نصب شده است یعنی یک دوربین به ازای هر ده نفر انگلیسی! بر اساس این آمار، تصویر هر فرد در طول یک روز فعالیت معمول خود در ۴۰۰ دوربین دیده و ضبط میشود. این روزها دوربینهای مدار بسته کالایی شدهاند که در سوپرمارکتها به فروش میروند؛ شکی نیست که برادر بزرگ در حال نگاه کردن ما است.
ترجمه از CCTV systems have become ubiquitous
خب این هم از نسخه ۰.۰.۱ برنامه تایپ فارسی. فعلا فقط به درد کسانی می خوره که بخوان تکمیلش کنن یا ببینن چیه. دو سه ماهی می شه روش کار نکردم ولی چون الان یکی از دوستان می خواست ببیندش می ذارم اینجا. فعلا به درد کسی که حرفه ای نباشه نمی خوره و احتمالا اصولا نمی تونه اجراش کنه اگر حرفه ای نباشه. به عبارت دیگه:اگر لینوکس کار و برنامه نویس پیتون نیستید و اگر هدفتون این نیست که برنامه رو بررسی فنی کنید، بیخیال این پست بشوید (:
آپدیت: در ۲۰۲۰ دوستی دنبال این برنامه می گشت و لینک کار نمی کرد، نه فقط لینک رو اصلاح کردم که برنامه آموزش تایپ جادی رو روی گیت هاب هم گذاشتم. بد هم نیست.. آدم از کدهای بد و کدهای قدیمی اش خجالت نمی کشه.. اونها رو منتشر می کنه شاید به درد یکی خورد (: شایدم بهتر شد. به هرحال الان این برنامه با پایتون۲ و جی تی کی نوشته شده و ممکنه الان اصولا به سختی اجرا بشه.
البته این نظر من غیرفنی است اما وقتی توی اخبار خوندم که «پيام كوتاه فارسي» يك ماه ديگر ارزان ميشود به نظرم ایده خوبی اومد.
البته ایده وزیرارتباطات اینه که چون طبق استاندارد فنی، تعداد حروف پیامکهای فارسی کمتر از تعداد حروف SMSهای انگلیسی / پینگیلیش است، پولی که بابت هر حرف میدهیم بیشتره. ایده من اینه که اینکار می تونه یک جور تبعیض مثبت و حرکت تشویقی برای استفاده از حروف فارسی در ارسال SMS / پیامک باشه (:
این رو هم تکرار میکنم که من متخصص این جریان نیستم و این حرفام یک نظر فنی است (: اما در کل به نظرم خوبه که پیامکهای فارسی، ارزونتر از پیامکهای انگلیسی باشه. البته شکی نیست که با هر جور ارزونشدن خدمات موافقم! (بخصوص خدمات دولتی که هم پول دستگاههاش رو ما میدیم هم پول حقوق آدمهاش رو و آخرش هم ازمون برای هر کاری که میکنن انتظار پول دارن (: ).
آنها را میفروشد و پولش را به زخمهای فرودگاه میزند (: اینهم آخر خبر است و چون مربوط به ایمنی فرودگاه، در موردش مینویسم. مساله این است که به نقل از این سایت آمریکا از زمان یازده سپتامبر میلیونها میلیون دلار از فروش «کالاهای ممنوعه پروازی» درآمد داشته است. مثلا در سال ۲۰۰۶، بیش از ۱۳ میلیون قیچی در بازرسیهای پیش از پرواز ضبط شده اند که بعدا در حراجیها فروخته شدهاند. در این حراجیها قیمت هر قیچی حدود ۲۵ سنت است. البته قیمت چاقوهای ارزشمند سوییسی، ۱۰ دلار تخمین زده میشود، البته به ازای هر نیمکیلو!
من زیاد با بازیهای کامپیوتری ور نرفتهام اما یکی از علاقمندان تاریخچه کامپیوتر هستم. این پست جالب، تاریخچه بازی مشهور اولتیما ۱ تا ۹ را بررسی میکند. یعنی از سال ۱۹۸۰ تا ۱۹۹۵. من، همچنین شیفته MMORPGها هستم: Massive Multiplayer Online Role Playing Game یا «بازیهای ایفای نقش آنلاین با کلی بازیکن».
RPG
یا «بازیهای ایفای نقش» اولیه تک نفره بودند. روی
کامپیوتر خودتان در نقش یک قهرمان ظاهر میشدید و به مصاف هیولاها و مارپیچها و معماها میرفتید. در سال ۱۹۸۰ تقریبا همه این بازیها مبتنی بر نوشتن و در محیط متنی بودند. مثلا بازی میگفت:
«چشمهایتان خسته است و کنترل چندانی بر آنها ندارید اما با تلاش لای آنها را باز میکنید و در نور صبحگاهی اتاق را میبینید. تختی که روی آن هستید زنگ زده است و تشک ندارد. پنجرهای در سمت راست قرار دارد که از آن منظره یک تپه دیده میشود. در طرف دیگر اتاق یک میز است که یک لیوان و یک یادداشت روی آن قرار دارد. در اتاق نیمه باز است و هوای سردی از آن داخل میشود. سعی میکنید زیرتخت را ببینید ولی بسیار تاریک است.»
و حالا بازی منتظر شما است تا دستور بدهید. مثلا:
برو پنجره
برو در
برو میز
بردار یادداشت
بنوش لیوان
بازکن در
بازکن پنجره
و …
بعد از هر حرکت بازی توضیح جدیدی از وضعیت را در اختیار شما میگذارد و میتوانید به سراغ کارهای دیگر بروید. با مجموعه این دستورات کم کم درکی از محیط پیدا میکنید و پیش میروید.
اما اولتیما یک یکی از اولین بازیهای ایفای نقش بود که محیط گرافیکی داشت:
شما کماکان تایپ میکردید ولی وضعیت به شکل گرافیکی نمایان میشد این یک قدم عظیم در سال ۱۹۸۰ بود که تا هشت سال بعد هم کلیت آن حفظ شد. از اولتیمای شش، بازی دراای گرافیک پیشرفتهتری شد. این تصویر مربوط به اولتیمای هفت – دروازه تاریکی – است:
بنا بر استانداردهای سال ۹۲، حالا دیگر کل بازی با استفاده از ماوس کنترل میشد.
اولتیمای هشت را شاید بتوان یک شکست دانست، این اولین اولتیمایی بود که شخصیت اصلی، از «جهان اولتیما» بیرون آمده بود و میزان هیجان و جنگ و گریز آن هم بیشتر بود. خیلی از طرفداران از این بازی خوششان نیامد و نسبت به آن انتقاد کردند.
اولتیمای ۹، آخرین بازی از این سری بازیها بود. در سال ۱۹۹۵ و به شکل سه بعدی و بدون حضور اصلیترین برنامهنویسان بازیهای قبلی نوشته شد.
این بازی با مقیاسهای سال ۹۵، نیاز به یک سختافزار حسابی داشت چرا که کل محاسبات سه بعدی به شکل نرمافزاری انجام میشد. داستان بازی هم تغییر کرده بود و به شکل کاملا خطی تنظیم شده بود: دیگر نمیتوانستید در یک نقشه بزرگ بچرخید و کارهایی که احساس میکنید لازم هستند را بکنید بلکه باید به شکل خطی جلو میرفتید و مرحله به مرحله همه کارهای لازم را میکردید.
من برای پشت لینوکسم، از کاغذ دیواریهای دوست داشتنی استفاده میکنم. الان هم چند وقت است که علاقمندم روی سیستمعاملم Themeهایی با رنگها و طرحهاص خاص بذارم چون از اون رنگ استاندارد آبی که همه جا هست کمی حوصلهام سر رفته.
امروز دنبال یک کاغذدیواری سبز بودم تا با تم جدید سبزم، جور باشه. به این فکر افتادم که چرا تمهای فارسی اینقدر کمه و همیشه wallpaperهای نوشته دار انگلیسی هستند. این شد که خودم یکی درست کردم و گفتم اینجا به اشتراک بذارمش.
متن نوشته رو هم از کتابی انتخاب کردم به اسم تائوی برنامهنویسی که تقلیدی نیمه طنز و نیمه جدی است از کتاب تائو که در سال ۱۹۸۷ نوشته شده. اصلا بذارین صفحه ویکیپیدایش رو هم درست کنم: تائوی برنامهنویسی در ویکیپدیای فارسی
این هم بک گراندی که طراحی کردم. اگر به نظرتون خوبه بگید چون شاید باعث بشه بازهم درست کنم (:
این تصویر این بکگراند در عمل:
و اینهم فایل اصلی: