چرا لینوکس برام جالبه

دوستی می خواست یک سایت کامل رو دریافت کنه و به دلایلی دچار مشکل شده بود. من گفتم براش دریافت می کنم. توی لینوکس به سادگی می نویسم:

wget www.foo.com -k -c -r -p

که یک قدم به یک قدم به لینوکس می گه سایت فلان رو دریافت کن، لینک هاش رو به شکلی تغییر بده که به شکل محلی هم درست دیده بشه، کار رو ادامه بده، همه لینک ها رو دریافت کن و هر فایل (عکس، تصویر، pdf و …) هم که لازم بود رو بگیر و بریز روی هارد.

برنامه تقریبا یک ساعت کار می کنه و هنوز مشغول دریافت است. برام جالب می شه که با چه روندی مشغول دریافت هستم. راستش می خوام برم استخر و وقتی برگشتم ببینم کار چطور بوده. دستور du رو می شناسم. می نویسم:

du /home/jadi/download -s

و برام می نویسه توی اون دایرکتوری چند بایت اطلاعات ریخته شده. حالا کافیه این کار رو هر ده دقیقه یکبار اجرا کنم و نتیجه رو بریزم توی یک فایل پس می نویسم:

crontab -e

و لینوکس بهم اجازه می ده بنویسم که چه کاری رو می خواهم انجام بدم و در چه زمان هایی. من هر ده دقیقه یکبار می خوام دستور قبلی رو اجرا کنم و نتیجه اش رو بریزم توی فایل results تا وقتی برگشتم نتیجه رو بدم به یک برنامه که ازش نمودار گرافیکی بکشه. پس می نویسم:

*/10 * * * * du /home/jadi/download -s >> /home/jadi/download/result

حالا با اجازه شما سیستم رو روشن می ذارم و میرم استخر. وقتی برگشتم اطلاعات خام روند پیشرفت کار آماده است. من مطمئن نیستم نمودار نهایی رو باید با چه چیزی بکشم ولی چون یک نیاز منطقی است مطمئن هستم که قبلا کس دیگری فکری برایش کرده و برای من به اشتراکش گذاشه است. وقتی از استخر برگشتم می پرسم.

چیزی که من دوست دارم

آزادی های لینوکس است و همفکری و مشارکت افراد در اون. هر کس نیازش رو به شکلی رفع کرده و نتیجه کارش رو به اشتراک با دیگران گذاشته در نتیجه من می تونم این ابزارها و ایده های فوق العاده رو کنار هم بچینم و مشکل ام رو حل کنم.

نکته لینوکس محیط گرافیکی و مشابه های word و office و firefox و photoshop و … همه چیزهای دیگر را هم دارد (:

پی نوشت. مایوم کو ؟!

تبلیغات سازمان آب دنور

در حالی که تبلیغات چی های ما فقط مانده از مردم التماس کنند که در انتخابات خبرگان شرکت کنند، شرکت آب دنور هم برای مصرف بهینه آب در حال تبلیغ است. عکس هایش را ببینید:

زیبا نیست ؟‌

مرتبط: دو ویدئو در یوتوب فیلم اول در مورد مصرف بهینه آب و فیلم تبلیغاتی در مورد مصرف آب

نامرتبط: لینک دادن در اسپیپ بسیار ساده است. کافی است بنویسید: [ متن – > http://link] و متن به شکل اتوماتیک به مسیر داده شده لینک می شود.

نقل قول برنامه نویسی: قانون هوفستاتر

همیشه بیشتر از زمانی که انتظار دارید طول می کشد، حتی اگر قانون هوفستاتر را نیز در گرفته باشید.

— قانون هوفستاتر

رمان طنز علمی تخیلی: راهنمای مسافران به کهکشان

در ادامه خواندن کتاب های ژانر سایبرپانک، رفتم سراغ کتاب قدیمی، کلاسیک و مشهور The Hitchhiker’s Guide to the Galaxy که شاید بشه راهنمای هیچایکرها به کهکشان ترجمه اش کرد.
 [1]. این کتاب بر اساس یک مجموعه نمایش رادیویی که توسط خود Douglas Adams نوشته شده بود نوشته و در سال ۱۹۷۸ پخش شده. اخیرا (۲۰۰۵) فیلمی هم بر اساس این داستان ساخته شده.

من متاسفانه کتاب رو به شکل غیرقانونی و از طریق aMule دریافت کردم. یک پی دی اف که شامل سه جلد کتاب و دو بخش اضافی است. جلد اول تمام شده و الان اواسط جلد دوم هستم. طنز کتاب طنز موقعیت است و داستان مخلوطی از فلسفه و فضا و سایبراسپیس و تکنولوژی. طنز عموما بر اساس وضعیت امروز ما تنظیم شده. مثلا به تمدنی بر می خوریم که کفش فروشی در آن شغل مهمی بوده و به همین دلیل خیلی ها کفش فروشی باز می کنند. چون باید فروش داشته باشند، کیفیت کفش ها بد می شوند و این موقعیت جدیدی می شود برای باز شدن کفاشی های بیشتر و در نهایت کل تمدن به خاطر این جریان منهدم می شود.

شخصیت های اصلی تا اینجا چهار نفر بوده اند: آرتور که یک زمینی است که اتفاقا با مسافران همراه شده. فورد که محققی است برای نوشتن کتاب راهنمای سفر به کهکشان که در زمین بوده و با آرتور از زمین خارج شده، تریلیان و زافود که اولی زنی زمینی است که زافود با خودش از زمین خارج کرده و این روزها عملا یک فضایی است و زافود که موجودی دو سر، رییس جمهوری کهکشان و دزدی قهار است که می خواهد کشف کند چه کسی بر کل کهکشان حکمرانی می کند.

رباتی به اسم ماروین و کامپیوتری با شخصیت های مختلف هم هست. ماروین یک روبات دیپرس است که به خاطر هوش بیش از حد افسرده شده و معمولا فرمان ها را با تم های افسردگی پاسخ می دهد.

داستان عملا غیرقابل تعریف است: به خاطر ماجراهای بسیار زیاد و پیچیده. ولی به شکل خلاصه سفینه قلب طلایی که با نیروی احتمالات نامحتمل کار می کند با شش مسافرش به دنبال جواب/سوال زیر هستند :

جواب به زندگی، جهان و همه چیز

و جالب است بدانید که گوگل هم جواب را می داند

چرا با گولد کوئست مخالفم

گفته بودم اگر کسی گولد کوئست کار است، خودش را از دوستان صمیمی و نزدیک نداند و ادعای فعالیت اجتماعی نداشته باشد… لازم می دانم کمی توضیح بیشتر بدهم.

من همیشه از مخالفین گولد کوئست بوده ام ولی همیشه هم حق آدم ها می دانستم که به سراغش بروند ولی این خط مرز را دارم که اگر کسی اصرار داشته باشد گولد کوئست چیز خوبی است، نمی تواند از دوستان نزدیک، صمیمی و مورد اعتماد من باشد. من به هیچ وجه مشکلی با کسی ندارم که در دوره ای سراغ گولد کوئست رفته یا حتی می خواهد برود. مشکل من با کسی است که دروغ می گوید. با کسی که در عین اینکه خجالت می کشد بگوید به سراغ این سیستم رفته، می خواهد به من بقبولاند که چون بهترین دوستش هستم نخواسته این فرصت استثنایی را از من دریغ کند که به سیستم وارد شوم.

گولد کوئست برای من تابو نیست. من از گولد کوئست نمی ترسم. درباره آن می دانم و فکر کرده ام. چیزی که باعث می شود نسبت به آن اینقدر حساس باشم دروغ هایی است که آدم ها به خاطرش می گویند و روابطی که خراب می شوند. من از تجاوز، شکنجه و فقر هم بدم می آید و این به این معنا نیست که هر کس کسی را شکنجه کرد، مورد تجاوز قرار داد یا به فقر کشاند مدعی شود که مشغول تابو شکنی است.

بگذارید خلاصه بگویم چرا از گولد کوئست بدم می آید. به سه دلیل: ۱. چون توسعه را دوست دارم و از فقر بدم می آید ۲. چون به اخلاق پایبندم و از دروغ بدم می آید ۳. چون برای جامعه و روابط انسانی اهمیت قایلم و از بیگانگی بدم می آید.

توسعه را دوست دارم و از فقر بدم می آید. گولد کوئست دو جنبه دارد. اول اینکه کار مفید را متوقف می کند. دوستانی را می شناسم که با کلی هزینه به دانشگاه رفته اند و لیسانس مهندسی برق دارند ولی حالا شغلشان این است که در یک دفتر بنشینند و مردم را قانع کنند که ۱.۵ میلیون تومان پول به خارج بفرستند و هر شش نفری را که قانع کنند خودشان یک سهم مثلا ۵۰۰ هزار تومانی می گیرند. ادعا این است که سکه کلکسیونی می گیرند و عطر مصرفی و انگشتر زیبا و این و آن. سوال این است که آیا یک نفر حاضر است یکی از این کالاها را بدون اینکه بخواهد به شبکه وارد شود بخرد ؟ قسم می خورند که سکه پاپ فلان قدر در بازار قیمت دارد. پیشنهاد نمی کنم بروید فردوسی سوال کنید چون مورد تمسخر مغازه دار قرار خواهید گرفت. این سیستم های هرمی (به قول خودشان شبکه ای یا هر چیز دیگر) بر این اساس استوار هستند که شما بازاریاب پول هستید: پول بفرستید و سهمی به شما بر می گردانیم. برای اینکه در این مدت بیکار نباشید هم یک چیزی می دهیم دستتان که هم راحت تر مشتری پیدا کنید هم سرگرم باشید. در عین حال این سیستم پول ها را به شکل هرمی به سمت بالا می کشد. شما باید تلاش کنید بالای هرم باشید تا سهم بیشتری ببرید (دوستان ! می دانم مدعی می شوید شبکه است و من نمی فهمم ولی برای تست شبکه بودن از کسی که شما را دعوت به کار کرده خواهش کنید بیاید بشود زیر دست شما D: ) این سیستم سرمایه را دائما متمرکز می کند در حالی که من طرفدار پخش شدن منابع بین مردم هستم.

طرفدار اخلاق هستم پس گولد کوئستی نیستم. من طرفدار اخلاق هستم. از دروغ بدم می آید و اهل پنهانکاری نیستم. اگر کاری زشت باشد انجامش نمی دهم و اگر احساس کنم کاری آنقدر زشت است که قابل بیان کردن نیست، ترجیح می دم اصولا انجامش ندهم. آرامش روانی ام را هم مدیون همین هستم که هیچ وقت نگران افشا شدن رازی یا کاری یا چیز پنهانی نباشم. گولد کوئست اولین شرط ورودش ساکت ماندن است: ۴۵ دقیقه هیچ چیز نگو و فقط من حرف بزنم. بعدش هم راز ادامه کار، مخفی کردن است: با کسی صحبت نکن. من چون تو رو خیلی خیلی دوست داشتم فقط به تو گفتم. و بعدش هم حتی اگر نخواهید داخل شوید دوستان قول می دهید که با هیچ کس درباره شغل طرف صحبت نکنید.

در گولد کوئست شما لازم می شود دروغ بگویید. باید از مورد اعتماد دوستان بدون اینکه بگویید برای چه کاری می خواهید پول قرض بگیرید چون گفتن اینکه برای «شغل‌تان» پول می خواهید، احتمالا خجالت آور است. می دانم که می گویید مساله خجالت نیست. اگر واقعا بخواهیم مساله را بشکافیم، واقعا هم مساله خجالت هم نیست بلکه رقابت است که از خجالت، خجالت آور تر است. اگر دوست خوب من به من بگوید برای گولد کوئست پول می خواهد و من بپذیرم که خوب است، خب پول‌م را خودم در این «کار» می گذارم و بالا دستی می شوم ! پس دوستم به من دروغ می گوید تا خودش بالا دستی باشد و کثیف ترین چیز دنیا،‌ رقابت بین دوستان صمیمی است.

در عین حال گولد کوئست یک دروغ بزرگ است:‌ همه برنده اند. اینطور نیست دوست من. تصور کن همه مردم جهان کشف کنند که این سیستم عالی است و هیچ مشکل اقتصادی هم درست نمی کند و توسعه را متوقف نمی کند و دروغ هم نیست و … و به آن بپیوندند. نتیجه چیست ؟ اگر جمعیت جهان ۶ میلیارد نفر باشد، نتیجه پنج میلیارد و خورده ای آدم خواهند بود که حتی به پول اولیه خود هم نرسیده اند و چند صد هزار نفر که سودهای متوسطی کرده اند که با یک کار دیگر هم قابل دستیابی بود و چند ده هزار نفر که سود کلان کرده اند و چند هزار نفر که بخش اعظم ثروت جهان را در دستهایشان متمرکز کرده اند.

گولد کوئستی نیستم چون جامعه برایم مهم است. من به جامعه ای که در آن زندگی می کنم اهمیت زیادی می دهم و حتی آن را مهمتر از پولدار بودن خودم می دانم چون زندگی متوسط در یک جامعه سالم بسیار لذت بخش تر از پولدار بودن در یک جامعه کثیف است. گولد کوئست یا هر سیستم با مبنای پولی دیگر، روابط را تقلیل می دهد به پول. شما دوستان جدید پیدا می کنید برای منافع مادی تان. به دوستان قدیمی زنگ می زنید تا شاید پول در بیاورید. فعالیت های اجتماعی را فدای فعالیت پول محور می کنید. پیوندهایی بین آدم ها برقرار می کنید که مبتنی بر نکات اشتراک واقعی نیستند. آدم ها را بر اساس علایق مشترک، جنسیت، اهداف خاص و … پیوند نمی دهد بلکه چون مردم پول می خواهند، آن را در یک رابطه تقلیل یافته به پول قرار می دهد. در عین حال این سیستم ها انسان ها را دچار بیگانگی می کنند. هویت من یک جامعه شناس و یک برنامه نویس است که برای آزادی بیان کار می کند. اگر وارد گولد کوئست شوم باید کار تحقیقاتی ام را قطع کنم و به مردم توضیح بدهم که پولشان را به من بدهند تا بدهم به یک نفر دیگر تا او هم بدهد به یک نفر و یک سهم برای من برگردد. این من نیستم. ممکن است بگویم این کار را می کنم تا پول در بیاورم برای یک کار مفید، ولی چه فایده وقتی باید منبع درآمدم را مخفی کنم. بعد از دو سال و پنج سال هم که گولد کوئست به آخر رسید تازه باید دنبال یک هویت باشم. من به هیچ وجه حاضر نیستم سرمایه اجتماعی ام را با سرمایه اقتصادی معاوضه کنم.

نکته مهم

تکرار می کنم: نمی گویم کسی حق ندارد گولد کوئست یا هر جور کويست دیگر کار کند. نمی گویم کسی که داخل هرم و شبکه و win win win و هر چیز دیگری است، آدم بدی است. نمی گویم اگر یکبار یا ده بار یا ده سال سراغ این چیزها رفته اید نمی توانیم دوستان صمیمی برای هم باشیم. حرف من این است : اگر مدعی هستید گولد کوئست و امثالش خوب هستند و ادعا می کنید که این کار فعالیت اجتماعی است و برای نفع جامعه، من راهم از شما جدا است و اهل اینجور فعالیت های اجتماعی / اقتصادی نیستم. دوستی به جای خود. سلام و علیک به جای خود. کمک های عمومی هم به جای خود ولی روشن و واضح بگویید که این دو شکل فعالیت (فعالیت اجتماعی کلاسیک و فعالیت اجتماعی گولد کوئستی) ربطی به هم ندارند.

من و شک به سرور لینوکس

ماجرا از یک ماه قبل شروع شد. سرور لینوکس من شروع کرد به ادا و اطوار در آوردن. دردناک بود ! لینوکس و ادا و اطوار ؟ چون مساله بد کار کردن یک سرور لینوکس موضوع ناموسی است، راز رو در دلم نگه داشتم و فقط در جمع خانوادگی مطرح اش کردم. خیلی دنبال منبع ایجاد اشکال گشتم ولی چون یکی دو سفر هم در پیش بود گفتم فعلا کجدار و مریض باهاش بسازم تا برم و برگردم. وقتی برگشتم رفتم سراغش !

مشکل این بود که موقع کار با sql یا گاهی مواقع دیگه یکهو kernel شروع می کرد یکسری پیغام division by zero دادن و تقریبا تمام برنامه ها اجراشون مشکل پیدا می کرد. سعی کردم فدورای ۵ رو به فدورای ۶ آپ گرید کنم تا در همین حین احتمالا مشکلات هم حل بشه. بین کار نصب با مشکل مواجه شد: تقصیر سی دی خراب بود ! تلاش کردم کلا هارد رو فرمت کنم و دوباره نصب کنم: حتی فدورای قدیمی هم نصب نمی شد.

یک روز کار رو تعطیل کردم و گفتم فردا دبیان نصب می کنم. به دوست خوبم سی دی های دبیان رو سفارش دادم و رفتم خونه. توی خونه لیلا گفت سری هم به اوبونتوی سرور بزنم. ایده جالبی بود و چون اندیشه اوبونتو برام خیلی جذابه، تصمیم بر نصب اوبونتو گرفتم. امروز که با سی دی اوبونتو اومدم سر کار با عجیب ترین چیز زندگی مواجه شدم: حتی اوبونتو هم در مراحل آخر نصب هنگ می کرد !!! وحشتناک بود ! لینوکسی که این همه ازش تعریف کرده بودیم، دو روز کامل وقت من رو گرفه بود و هنوز هم نصب نشده بود (خوشبختانه شبکه رو از طریق روتر تقسیم کرده بودم و بقیه نیازی به سرور نداشتند).

فکر کردم چیکار کنم. سی دی رو چک کردم، سالم بود.. آه حیف شد. کاش خراب بود. موقع بوت لینوکس بهم اجازه می داد که رم رو هم تست کنم، تست کردم… حدس می زنید ؟ رم خراب بود !!! من دو ماجول یک گیگابایتی دارم که یکیشون اشکال داشت ! لعنتی ! یک لینوکس رو حذف کردم و دو روز هم وقت تلف کردم و

حتی به لینوکس شک کردم

و تنها مشکل، مشکل سخت افزاری بود ؟!! اشکالی نداره چون می تونم به قسمت جذاب جریان نگاه کنم: الان یک سرور صفر کیلومتر اوبونتو دارم که دارم تنظیم اش می کنم برای شروع دوباره سرویس دهی. خوبی اوبونتو اینه که انسانی است و در عین حال بسیار جمع و جور در نتیجه همه کار رو خودم باید بکنم و کلی چیز یاد می گیرم (:

نتیجه اخلاقی: هرگز به کسی که دوستش دارید شک نکنید. مشکل به احتمال زیاد از جای دیگری است.

این چند وقت و کم وبلاگ نویسی ها

این چند وقت خیلی خیلی مشغول بودم. هنوز هم کارها کم نشده. دو سه سایت جدید در حال راه افتادن است. دو سه پروژه مختلف شروع شده و دو سه سمینار و نشست مختلف رفتم. سرور محل کارم رو در یک اقدام جالب از فدورای ۵ عوض کردم به اوبونتو (احتمالا جزو معدود افرادی هستم که دارم سرور اوبونتو رو تست می کنم) و خیلی خیلی کارهای دیگه که یکیشون هم عوض کردن این وبلاگ بود به اسپیپ. این بود که مدت ها وبلاگ ننوشتم. برای شروع مجدد چی بنویسم ؟ خبر جالب ؟ اینترنت ؟ سانسور ؟ نه.. برای شروع مجدد می رم سراغ بخش معرفی ! معرفی کتابی که تازه جلد اولش رو تموم کردم و رفتم سراغ جلد دوم: راهنمای هیچایکرها به کهکشان. البته من درست نمی دونم Hitchhiker رو باید چه چیزی ترجمه کرد: مسافری که با حداقل هزینه سوار کامیون ها و ماشین های گذری می شه و سفر می کنه. پست بعدی جلد اول رو معرفی می کنم.

ماجرای دانشگاه UCLA

الان فیلم ماجرای دانشجوی ایرانی دانشگاه UCLA آمریکا رو دیدم. پلیس در یک روند طبیعی وارد کتابخونه می شه و از بعضی ها کارت دانشجویی می خواد. یک پسر کارت نشون نمی ده و مقاومت می کنه. پلیس بیرون می ره با نیروی بیشتر بر می گرده و در رفتاری بسیار زشت پسر رو دستگیر می کنه و با دادن چندین بار شوک با باتوم الکتریکی اون رو در بین شلوغی زیاد و با رفتاری بسیار توهین آمیز از کتابخونه بیرون می بره. اسم این پسر مصطفی طباطبایی نژاد است.

فیلم تکان دهنده است و بسیار زشت برای آمریکا. خیلی ها بهش بی اعتنا هستند و خیلی ها هم سعی می کنند ماجرا رو توی بوق بکنند تا بگویند آمریکا بد است. در اینکه آمریکا بد است شکی نیست. در این اینکه در این کشور بد این فیلم زشت و ضد دولتی بدون مشکل حق ضبط شدن و پخش شدن دارد نیز شکی نیست (در ایران ما اقدام مشابه می تواند به زندان های پانزده ساله برای فیلمبردار منجر شود).

احتمالا به زودی دولت ایران هم این حادثه را کشف خواهد کرد و مساله در بوق خواهد شد تا نانی و آبی برایش فراهم شود. اما من افتخار می کنم به آقای امیرقاسمی در تلویزیون طپش که با اینکه یک ایرانی مقیم آمریکا است تمام برنامه هایش را به این ماجرا اختصاص داده و از مردم می خواهد به این جریان مودبانه اعتراض کنند. من مشغول نوشتن ایمیلم هستم به این آدرس ها:

Norman Abrams
chancellor@conet.ucla.edu

Evc Neuman
evc@conet.ucla.edu

william Bratton
brattonw@lapd.lacity.org

Antonio Villaraigosa
mayor@lacity.org

این ایمیل ها متعلق به مدیران و روسای دانشگاه، شهردار لوس آنجلس و رییس پلیس آنجا هستند. امیرقاسمی می گوید در ایمیل بنویسیم : We want justice for Mostafa. من کمی مفصل تر می نویسم. امروز هم تظاهراتی در UCLA برای این مساله جریان خواهد داشت.

خبر اولیه را از اینجا بخوانید : http://dailybruin.com/news/articles.asp?id=38958