خاطرات سفر نپال؛ قسمت اول: آشنایی کلی با نپال و سفر بهش

نپال کشور ارزونی است با یکی از عجیبترین پرچم ها:

و البته این خاصیت نادر در جهان که یک ایرانی با پاسپورت ناقصش می تونه بدون درخواست ویزا بهش سفر کنه و ویزا رو توی مرز بگیره. برای همینه که این سال‌ها اسم نپال رو بیشتر و بیشتر از مسافرها می‌شنویم.

ما بلیت رو قبل از گرون شدن خریده بودیم و در نتیجه نفری تقریبا ۳ میلیون تومن هزینه بلیت شد. هم قطر پرواز می کنه و هم عمان ولی قطر به خاطر توقف معقول ۳ یا ۴ ساعته، گزینه بهتریه.

در بدو ورود بهتون یک فرم می‌دن که باید پر کنین و بعد با پرداخت مستقیم ۲۵ دلار یا (یورو؟) ویزا رو بگیرن و وارد بشن. منطقا داشتن خودکار توی کیف کمک خوبیه وگرنه هی باید از این و اون قرض بگیرین یا لابلای خرت و پرت ها دنبالش بگردین. صف ویزا بسیار کند پیش رفت ولی بالاخره پیش رفت و ما وارد شدیم.

پایتخت نپال، کاتماندو است که تقریبا ۲.۵ میلون نفر از ۲۹ میلیون جمعیت نپال رو تو خودش جا داده. یک شهر شلوغ و کثیف ولی کماکان نسبتا امن. نمی دونم این امنیت مربوط به فرهنگ ترکیبی هندو/بودایی می شه یا از جای دیگه میاد ولی ما احساس امنیت خوبی داشتیم و تقریبا هیچ وقت دعوا یا داد و بیدادی ندیدم. آدم ها مهربون و خوش خنده و همراه. پولشون روپیه است و تقریبا هر ۱۰۰ روپیه، یک دلار آمریکا می‌شه.

تا جایی که ما دیدیم، مصرف الکل در نپال زیاد نبود. هرچند که ظاهرا آمار یا مشاهدات بقیه خیلی با این موافق نیست. الکل به نظر گرون میاد (یک آبجو بین ۲ تا ۴ دلار) درآمد سرانه روزانه هر نپالی سالی زیر ۱۰۰۰ دلار یعنی روزی تقریبا ۲.۵ دلار. حدود سه چهارم کل نیروی کارکشور در بخش کشاورزی هستن و کشاورزی و خدمات اکثر تولید ناخالص ملی رو تشکیل می‌ده. توریسم فقط ۳٪ درآمد کشور رو در اختیار داره و وضعیت سیاسی ناپایدار چند سال اخیر هم بهش دامن زده.

نپال اقتصاد چندان فعالی نداره و نزدیک سه چهارم جمعیتش کشاورز هستن. توریسم با اینکه در حال رشد است ولی هنوزم فقط ۳٪ درآمد ملی رو تشکیل می ده و شاید جالب باشه که از نظر ارزآوری، رتبه دوم رو داره؛ رتبه اول مربوط به کسانی است که از خارج به داخل کشور پول می‌فرستن، مثل کارگرهای خارجی. این پایین بودن سهم توریسم، به ناپیداری سیاسی این چند سال و زلزله چند سال قبل و همینطور ضعف شدید زیرساخت‌ها (از جمله جاده و خیابون مرتبط است).

در اقامتگاه‌های ارزون، می‌شه با ۱۰ دلار یک اتاق گرفت و هر غذا در شهر هم حدود ۲ تا ۵ دلار هزینه داره. تاکسی گرون ممکنه بشه ۷ دلار و شهر به اندازه کافی کوچیک هست که اگر اقامتگاه شما جای خوب (مثلا نزدیک منطقه تیهار) باشه با یک قدم زدن بتونین خیلی از جاهای مشهورش رو ببینین.

مثلا ما شب اول به معبد پاشوپاتینا رفتیم که محلی بسیار مقدس برای هندوهای نپالی است. در اینجا – از جمله در شبی که ما بودیم – جسدهای مردگان رو می سوزونن و قدمتش به حدود ۴۰۰ سال قبل از میلاد تخمین زده می‌شه. اونجا شاهد موزیک زنده و رقص بودیم و البته در کنارش ردیف سکوهایی که توش مرده‌ها رو می سوزندن. تجربه ای جدید و عجیب و به فکر فرو برنده.

جاهای دیگه که می تونین از کاتماندو ببینین، خود شهر، چندین معبد و دربار و کاخ است. از جمله مشهورترین‌ها Durbar Square است که جلوی کاخ سلطنتی شاه سابقه و سمت شرقی اش که جایگاه کوماری ها است. کوماری ها یا خدایان زنده، دخترهایی هستن که توسط مراسم پیچیده ای انتخاب می شن و چند سالی نقش خدای زنده رو بازی می کنن. افسانه‌ها در موردشون زیاده ولی اونجوری که از ویکپدیا و مصاحبه‌های کوماری‌های سابق به نظر می‌رسه، بعد از سپری شدن دوران پرستش، به زندگی نسبتا عادی بر می گردن.

اما واقعیت اینه که حداقل برای ما، کاتماندو خیلی موندنی نبود. نپال کشوری است که ۸ قله از ۱۴ قله بالای ۸۰۰۰ متر جهان توش هستن و برای نصف آدم‌ها، نپال برابر صعود است. هدف ما هم رسیدن به بیس کمپ یکی از جذابترین کوه‌های جهان یعنی آناپورنا بود و برای شروع مرحله دوم سفر یعنی رسیدن به پوخارا. با فاصله ای فقط ۲۰۰ کیلومتری ولی جاده‌هایی باعث می شن برای این ۲۰۰ کیلومتر، حدود ۶ تا ۱۰ ساعت در راه باشین.

ptr

ptr

ptr
ptr

پروسه و برنامه تقسیم پول اینفلوئنسربازی بین فالوئرها با معکوس کردن احتمال کسانی که چند بار ثبت نام کردن

خب یادتونه که قرار شد پول اینفلوئنسر بازی رو تقسیم کنیم. اینکار رو دیشب توی یک لایو اینستاگرام کردم و حالا می خوام روشش رو به اشتراک بذارم چون بامزه بوده. اما اول سه نکته رو جواب بدم:

۱. آیا من از این طریق فالوئر جمع می کنم؟

نه. اگر می خواستم فالوئر و اینها جمع کنم باید اینطوری می گفتم که «هر کس باید من رو فالو کنه و سه تا دوستش رو زیر این پست تگ کنه تا تو مسابقه شرکت داده بشه» (: اینطوری به شکل انفجاری به صد هزار می رسیدیم منطقا ((: من اصولا دنبال فالوئر بالاتر نیستم. کیفیت بسیار مهمتره و من نه خبرگزاری هستم نه درآمدم از این راهه نه علاقمند به گروه و دسته و گنگ هستم (: همین تعداد آدم باحال بهترین چیزه.

۲. آیا بهتر نبود به خیریه بدیم؟

احتمالا چرا. شاید سری بعد اینکار رو بکنیم.

۳. ایا بهتر نبود کالا بدیم؟

اگر می شد خوب بود ولی مشکلاتی داشت. مثلا اگر می گفتم بن کتاب است بعد من باید از طرف برنده براش کتاب می خریدم پست می کردم. یا اگر می گفتم کوپن فلان جا است طرف باید حتما فلان جا عضو می شد. اینطوری ساده تر بود هرچند که خب ذات دادن پول نقد کمتر از چیزهای دیگه باحاله. در عوض طرف حق انتخاب داره (:

۴. بهتر نبود خرج جادی.نت و رادیوگیک و… بشه؟

نه. جادی.نت و رادیوگیک و هیچ چیز دیگه من در وضعیتی نیست که بشه با پول بهترش کرد (: من هر چی لازم دارم،‌ دارم و سعی می کنم ایده ام این نباشه که کارهام رو می شه با پول بیشتر بهتر کرد.


اما حدود ۴۰۰۰ نفر فرم رو پر کردن:

طبق قرار باید ۶ نفر رو به شکل رندم از بین این آدم‌ها انتخاب کنیم. اول فرم گوگل رو توی یک فایل متنی ذخیره کردم. یک ستون حاوی همه اسم ها. اسم فایل هست all.txt و می خوام پیدا کنم که اسامی تکراری چند بار تکرار شدن.

sort all.txt| uniq -c | sort -n | awk '{$1=$1};1' > counted.txt

این دستور بهمون یک فایل جدید می ده که تعدادی که هر نفر اسمش رو نوشته جلوی اسمش اومده. مثلا اینطوری:

      4 Kyarash_bordbar
      5 توییتر
      6 Mary_am_j 
     16 Kayvan_mrz
     16 اینستاگرام

اینها نفرات آخر هستن که اسمشون رو بیشتر از یکبار نوشتن. بعضی ها چیزهای بامزه نوشتن مثلا نوشتن توییتر یا انیتساگرام یا «جادی بردار برای خودت» یا «جادی بده به خیریه» و .. (: همه رو شرکت می دیم. منطقی است که شانس کسانی که یک یا دو بار اسم نوشتن مساوی باشه (تا فالو کردن در دو جا به نفع آدم ها تموم نشه) ولی کسانی که بیشتر از یک بار اسم نوشتن رو باید چیکار کنیم؟ بذارین ببینم کلا دفعات تکرار، چیا هستن:

sort all.txt| uniq -c | sort -n | awk '{$1=$1};1' | cut -f1 -d' ' | uniq 
1
2
3
4
5
6
16

یک و دو که منطقی است. ولی کسانی که ۳ تا ۶ و حتی ۱۶ بار اسم نوشتن رو چیکار کنیم؟ اینها سعی کردن شانس خودشون رو زیاد کنن پس بهتره ما شانسشون رو کم کنیم (: ایده من اینه که کسی که ۱۶ بار ثبت نام کرده یک شانزدهم بقیه شانس برنده شدن داشته باشه. اول کوچکترین مضرب مشترک این اعداد رو پیدا می کنیم:

def BMM(i, nums):
    for n in nums:
        if i%n:
            return False
    return True

i = 1
nums = [1, 2, 3, 4, 5, 6, 16]
while not BMM(i, nums):
    i += 1
print (i)

240

یعنی ما باید هر اسم رو اگر یک یا دو بار تکرار شده بود ۲۴۰ بار تکرار کنیم، اگر ۳ بار نوشته شده بود ۷۰ بار، اگر هم ۱۶ بار نوشته شده بود فقط ۱۵ بار (: شانس رو معکوس کردیم که خیلی حال می ده. بذارین برنامه اش رو بنویسیم:

import re

f = open ('/tmp/counted.txt')
o = open ('/tmp/go.txt', 'w')

for line in f:
    num, name = re.findall ('(\d+) (.*)\n', line)[0]
    if num == '2':
        num = 1
    for i in range(0, 240/int(num)):
        o.write(name+'\n')

حالا ما یک فایل داریم که اگر توش کسی ۱۶ بار ثبت نام کرده، اسمش ۱۵ بار اومده، اگر کسی یک یا دو بار ثبت نام کرده اسمش ۲۴۰ بار اومده! شانس ها معکوس شد. حالا وقت قرعه کشی است:

import random
lines = open('/tmp/go.txt').read().splitlines()
myline =random.choice(lines)
print(myline)

هر بار که این رو اجرا کنیم یه اسم به ما می ده و با چک کردن دستی معلوم می شد که توی اینستاگرام بوده یا توییتر یا جای دیگه و بهش مسیج می دادم و برنده بودنش رو اعلام می کردم! بامزه و فان و راحت و سریع با پایتون باحال.

نسخه فول اچ دی و کامل فیلم «هکرها» رو به شکل قانونی از یوتوب نگاه کنین

فیلم Hackers (ساخته ۱۹۹۵) یکی از اولین چیزهایی بود که باعث شد من به این بخش از دنیای کامپیوتر علاقمند بشم. ما این فیلم رو تو خونه من و روی نوار ویدئوهای T7 دیدیم و به پشت کامپیوترهامون برگشتیم که کلی لینوکس یاد بگیریم (: هیجان زده و خوشحال.

توی این فیلم دید که تو بچگی به خاطر یک هک از دسترسی به کامپیوترها محروم شده بالاخره ۱۸سالش می شه و می تونه به کامپیوترها دست بزنه. اون حین هک کردن شبکه های تلویزیونی و مدرسه با هکرهای دیگه آشنا می شه و بعد از ماجراهایی، هکر بد فیلم اون‌ها رو در مورد ویروسی که برای اخاذی نوشته مسوول جلوه می‌ده و …

این فیلم چهره کلاسیک «هکر» در دنیای غرب رو می‌ساخت: آدمی با سواد زیاد ولی اهل خرابکاری و نفوذ به سیستم ها که شب های پشت اینترفیس های عجیب می شینه و هک می‌کنه. بر خلاف سریالی مثل مستر روبات که توش همه هک‌ها فضای واقعی دارن، اینجا با انیمیشن‌های سه بعدی و انعکاس نور لپ تاپ روی صورت و .. رو برو هستیم ولی خب کماکان هکرز ۱۹۹۵ به نظر من فیلمی باحال، فضای هکری و دیدنی است که گاه گداری نگاهش می‌کنم.

متاسفانه ظاهرا فیلم فقط در آمریکا قابل نمایش است که خب یک ایرانی راهش رو بلده (: از اینجا می تونین تماشاش کنین

هیپستر کیه

امروز توی استوری اینستاگرام، به شوخی یه تگ #هیپستر زده بودم و دو نفر پیام داده بودن که هیپستر چیه، هر دو هم سرچ کرده بودن و نتیجه دقیقی نگرفته بودن.

هیپستر عبارتی نسبتا جدیده. درسته که چند ده سالی است وجود داره ولی به هرحال به تازگی دوباره باب شده و معنی‌اش هم تا حدی تغییر کرده. اولا که آدم‌ها معمولا به خودشون هیپستر نمی‌گن. هیپستر شبیه یک کلمه مسخره کننده است که توسط بقیه به هیپسترها گفته می‌شه. یه هیپستر می‌تونه این شکلی باشه:

می‌بینین که هیپستر دوست داره قیافه اش با قیافه مرسوم فرق کنه ولی خب از اونطرف کلی هم مواظبه که این فرق دقیق و منظم باشه. در واقع فضاش بیخیالی یا مهم نبودن نیست بلکه علاقمنده که خوش تیپ باشه ولی حرفش اینه که تیپم رو خودم تعریف می کنم نه بقیه. اما خب مشکل کجاست؟ اینجا که صدها هزار هیپستر با ایده متفاوت بودن، یک شکل می شن و از اونطرف علاقمندی شون به چیزهای قدیمی و کهنه و … باعث می شه این چیزها رو به جای پیدا کردن تو انبارهای خانوادگی یا مدت ها نگه داشتن، به قیمت های خیلی بالا بخرن. مثلا هیپسترها دوست دارن دوربین آنالوگ داشته باشن، دوچرخه قدیمی سوار بشن و در موارد حاد، به جای لپ تاپ با ماشین تایپ به کافه برن (:

برای همینه که کلمه هیپستر بیشتر به عنوان مسخره کردن استفاده می شه تا نشون بده که یک نفر در عین اینکه فکر می کنه متفاوت است و با چیزهای قدیمی اش خوشحال، داره از یک مد خیلی مشخص پیروی می کنه و کلی هم خرج می کنه تا به اون چیزهای قدیمی برسه. البته معلومه که هر کس هر کار می خواد می تونه بکنه ولی مشکل اصلی هیپسترها زیادی تلاش کردن‌ است.

هیپسترهای آمریکایی و اروپایی معمولا جوون های سفید پوست شهرنشین هستن که با استفاده از تکنولوژی‌های قدیمی و لباس های چهارخونه یا قدیمی و ریش و سبیل، می شه شناختشون. بخش های زیادی از جامعه هیپسترها رو چندان دوست ندارن و اصلا غیرعادی نیست همونطور که توی سریال شیملس هم دیده می‌شه، کافه‌ها ورودشون رو ممنوع کنن و البته هیپسترها هم از این موضوع ذوق کنن که «وای چقدر ما ضد جریان اصلی هستیم» و همزمان حاضر بشن پول بیشتری بدن تا توی همون کافه راه داده بشن.

هیپسترها معمولا طرفدار جنبش‌های سبز هستن، خودشون شراب و الکل خودشون رو درست می کنن و دوچرخه سوار می شن و غذای ارگانیک می خورن و حتی بعید نیست بگن به گلوتن حساسیت دارن چون به نظرشون حساسیت چیز باکلاسیه ( هرچند که درصد خیلی خیلی کمی از جمعیت واقعا حساسیت جدی به گلوتن داره).

و اتفاقا منم امروز ریش داشتم و یک دوچرخه قدیمی رو سوار شده بودم که اصولا خریدمش تا تعمیر کردن رو یاد بگیرم و دیشب هم سرویسش کردم و گفتم سوارش بشم و اگر یه لباس چهارخونه هم داشتم می تونستم هیپستر طبقه بندی بشم (:

تقسیم پول اینفلوئنسر بازی قبلیم بین فالوئرها

قبلا گفتم که چند وقت پیش که فکر می کردم دفترهای کار اشتراکی چطورین، کاملا اتفاقی سروکورپ بهمون پیشنهاد تجربه دفترشون رو داد و منم قبول کردم و تجربه ام رو نوشتم. اون مطلب تگ «تبلیغ» داشت که در یک کشور درست و حسابی باید برای همه مطالبی که در مقابل پول/کالا/خدمات نوشته شدن، اجباری باشه.

در اون مورد، به سبک اینفلوئنسرها از من پرسیدن چقدر می‌گیرم تا بیام و تجربه کنم و بنویسم و عکس بذارم اینستاگرام و منم اولش گفتم «هیچی» و بعد دیدم چه کاریه… وقتی اینکار از نظر اونها ارزش مادی داره، بد نیست این نفع به شما فالوئرها برسه و با حداقل قیمت پیشنهادی یعنی ۱ میلیون اون مطلب رو نوشتم.

اما همونطور که گفتم، این پول رو می دن به من چون شماها دارین منو فالو می کنین و اتفاقا کیفیت خوب فالوئرها که همه واقعی هستن و دقیقا برای مطالب فالو کردن و .. از نظر اونها هم خیلی خوبه و در واقع یعنی اونها شما رو دوست دارن نه من رو! کمی شلوغ شد. بذارین برگردم سر اصل مطلب.

ماجرا اینه که این پول به من داده می شه چون شما هستین و به نظرم بامزه‌تر است اگر پول رو بدم به شما. برای همین ۱ میلیون تومنی که گرفتم رو اینطوری تقسیم می کنم:

  • ۳۰۰ تومن به یک نفر از فالوئرهای اینتساگرام
  • ۳۰۰ تومن به یک نفر از فالوئرهای توییتر
  • ۲ تا ۱۰۰ تومن به دو نفر از فالوئرهای اینستاگرام
  • ۲ تا ۱۰۰ تومن به دو نفر از فالوئرهای توییتر

راستش هی فکر کردم که چه روشی برای انتخاب بذارم ولی کلی پیچیدگی داشت. راستش هیچچی به ذهنم نرسید. حتی گفتن اینکه تگ کنین یا در مورد فلان چیز بنویسین خب چون در مقابل پول مستقیم بود یه جوری بود. کسانی که دنبال فالوئر هستن می گن «دوستانتون رو تگ کنین» که خب من دنبالش نیستم و کیفیت فالوئر بسیار مهمتر از کمیتش است. از اونطرف رندم هم کار نمی کنه چون کلی اکانت بی ربط و … هم فالو می کنن و شاید اصلا یکی نخواد پول رو – بخصوص که بعدا ممکنه کالاها رو هم به همین شیوه تقسیم کنم – پس فعلا به ساده ترین روش پیش می ریم:

اگر توی اینستاگرام یا توییتر منو فالو می کنین، توی این فرم شناسه خودتون رو بنویسین و من بعد از یک هفته به شکل رندم به ۶ نفر مسیج می دم و اگر در ۲۴ ساعت جواب دادن، جایزه رو براشون می فرستم. به همین سادگی

خودم هم نمی دونم کار خوبیه یا نه. ولی به هرحال پیش اومد و فعلا اینجاییم و چه بهتر که این پول به شما برسه (:

فرم اینجاست: https://goo.gl/forms/dZYgTAyvJZDacO8K2

اعدام افراد راه حل نیست، سه نکته به بهانه اعدام یک انسان

این روزها کشورمون داره تمام تلاشش رو می کنه که از پله‌های اول اعدام در جهان فاصله نگیره. در حالی که جهان دائما داره از اعدام فاصله می گیره و کشورهای بیشتر و بیشتری این مجازات رو از قوانینشون حذف می کنن، ما هنوزم در رقابت با چین و آمریکا، در حال اعدام کردن بیشتر و بیشتر آدم ها هستیم.

دو سه روز پیش، خبر اعدام جدید «اعدام سلطان سکه» بود. یک نفر که ظاهرا خیلی زیاد سکه خریده. لازمه به چند نکته توجه کنیم:

  1. معمولا اسم آدم گفته نمی شه. یک صفت درست می شه تا چهره انسانی اون آدم ازش گرفته بشه و خبر اینکه طناب گره زدیم دور گردنش و اینقدر کشیدیم که دیگه نتونه نفس بکشه و بمیره کمی ملایم تر به نظر بیاد. مثلا بهش می گیم سلطان سکه یا عامل فساد فلان یا تروریست بهمان که فراموش کنیم داریم یه انسان رو خفه می کنیم.
  2. اعدام تلاش حاکمان قدیم بوده برای نشون دادن قدرتشون به مردم که در کنارش تلاش می شده با برگردوندن رنجی که یک نفر یا جامعه کشیده به سمت بدن قربانی، رنج رو کمی تسکین بدن. در مورد وحید مظلومین این مساله کاملا صادقه. حداقل تا جایی که به ما گفتن، طرف هیچ کار غیرقانونی نکرده بلکه تعداد بیشتری از مرسوم سکه خریده و خب بالاخره رنج گرونی و سکه ۴ میلیونی باید گردن یک نفر باشه. اعدام یک نفر در حالی که نه از جزییات پرونده اش چیزی شنیدیم نه از دلایلش نه از وکیلش نه از فرجام خواستنش، تلاشی است برای گفتن اینکه «تقصیر این بود؛ حل شد». لابد با همین استدلالشون باید هر کسی که تمام ریالش رو در اون دوران تبدیل به طلا یا دلار کرده هم اعدام بشه چون دقیق همون کار رو کرده؛ فقط سرمایه اش کمتر بوده!
  3. انسان ها در روندها و پروسه‌ها کارهای خلاف انجام می‌دن. اگر قراره چیزی اصلاح بشه، پروسه ها و قوانین و سیستم های نظارتی هستن. اینکه «فلانی بد بود اعدامش کردیم» رو الان ۴۰ ساله داریم تست می کنیم و جامعه هر روز از روز قبل بدتر شده. اگر قراره اقتصاد پایدار باشه باید قوانین و سیستم‌های نظارتی ای داشته باشیم که جلوی این چیزها رو بگیره. تا وقتی سیستم ها اصلاح نشن، آدم های بد توشون رشد می کنن و اتفاقا اگر قوانین و سیستم های نظارتی درستی داشته باشیم، بدترین آدم ها هم مجبور می شن خوب کار کنن.

اگر کشورهای مدرن اعدام رو حذف می کنن، مال اینکه درک می کنن حذف اون یه آدم که کار بدی کرده، هیچ کمکی به جامعه نمی کنه. اونها می فهمن که اگر قراره جامعه ای اصلاح بشه اتفاقا باید ببینیم اون یک آدم چرا اینکار رو کرده و اون مشکل رو حل کنیم. حذف آدم‌های بد در شرایطی که دلایل بد شدن آدم ها هنوز باقیه، فقط باعث ادامه چرخه کشتن نفر قبلی و بد شدن آدم های جدید می شه. اعدام جایگزین کردن سوال «چرا» با سوال «چه کسی» است.

یک کامپیوتر سینگل برد جدید لینوکسی با قیمت فقط ۶ دلار

چند سال پیش که رزبری پای به بازار اومد، همه تعجب کردیم؛ از قیمت پایین و قابلیت‌های قابل قبولش. اما بعد همینطور کامپیوترهای تک برد ارزونتر اومدن و حالا یکی بازهم باعث تعجبه؛ هم اسمش هم قیمتش: OrangePi NanoPi Raspberry Pi Linux Development Board با قیمت ۶ دلار!

ظاهرا این برد بر اساس NationalChip GX6605S طراحی شده و ISA است؛ یعنی نه آرم نه ایکس ۸۶ نه ریسک و نه میپس (حمید در کامنت توضیح می ده که: این که ISA مخفف instruction set architecture هستش و خودش یک معماری مجزا نیست. در واقع این برد از ISA خاصی استفاده می‌کنه که x86 یا arm یا … نیست.) روی این برد لینوکس خودش هست که ظاهرا بر اساس آرچ است و buildroot و gcc و qemu و ابزارهای دیگه ای رو هم براش دارین. شرکت پشت این سخت افزار بامزه، کرنل خودش رو نگهداری می کرده که حالا به کرنل اصلی هم اضافه شده.

این برد ۶۴ مگ رم دی دی آر ۲، خروجی اچ دی ام آی (۱۲۸۰ در ۷۲۰) و یک سی پی یوی ۶۰۰ مگاهرتزی داره و GPIOش چند تا کلید هم دارن بعلاوه دو تا هاست یو اس بی و کنسول سریال. از صفحه نمی شه حدس زد که ذخیره سازی روی برد چقدره و به نظر نمی رسه شبکه هم داشته باشه ولی به هرحال دروازه ای است برای دیدن بیشتر و بیشتر بردهایی که می تونیم باهاشون واقعا یک کامپیوتر توی ابزارهای ارزونمون جاگذاری کنیم.

منبع

استن لی، شخصیت افسانه ای مارول درگذشت

“The Excelsior Acquisition” — Instead of attending a signing by comic book legend Stan Lee (left), Sheldon (right) winds up in traffic court when he gets a ticket because of Penny (Kaley Cuoco, center), on THE BIG BANG THEORY, Monday, March 1 (9:31-10:00 PM, ET/PT) on the CBS Television Network.
Photo: Cliff Lipson/CBS
©2010 CBS Broadcasting Inc. All Rights Reserved.

حتی اگر خود استن لی رو نشناسین، احتمالا بارها و بارها عکسش رو توی میم‌ها و خبرهایی که در دنیای گیک‌ها به صدر اخبار می‌رسه. یا حتی توی تمام فیلم‌هایی که از روی کتاب‌هاش ساخته شده شاهد لحظه‌های کوتاهی از بازیش بودین و توی بیگ بنگ تئوری هم که بارها و بارها ظاهر شده و شلدون و پنی رفتن در خونه‌اش و …

استن لی نویسنده، ویراستار و منتشر کننده کتاب‌های کمیک (مارول)، بازیگر، تهیه‌کننده و مجری تلویزیونی اهل آمریکا بود. شخصیت‌هایی مثل مرد عنکبوتی، مرد آهنی، هالک، مردان ایکس و چهار شگفت‌انگیز رو اون (به همراه چند هنرمند دیگه از جمله جک کربی و استیو دیتکو) خلق کرده و اسطوره‌ای است در دنیای خلاقیت و البته شخصیتی جذاب در مصاحبه‌ها و نقل قول‌ها و میم‌ها. استنلی دیشب در ۹۵ سالگی درگذشت.

به هرحال ۹۵ سال با هیجان زندگی کرد و هر کسی روزی میمیره. چند تا از نقل قول‌های مشهورش اینها هستن:

  • من اول‌ها خجالت می کشیدم که نویسنده کتاب‌های کمیک هستم در حالی که بقیه مردم پل می سازن و پزشک می‌شن. بعد فهمیدم که سرگرمی یکی از مهمترین چیزها در زندگی مردم است. بدون اون ما سقوط خواهیم کرد. حالا فکر می کنم اگر شما می تونین مردم رو سرگرم کنین، دارین کار خوبی می کنین.
  • [گیک بودن] حالا مثل یک افتخار است. گیک‌ها هستن که یک شوی تلویزیونی رو موفق می کنن یا باعث شکستش می‌شن.
  • هر چقدر که بیشتر بخونین، داستان‌گوی بهتری خواهید شد
  • خیلی‌ها می گن منتظرن بازنشسته بشن که بتونن برن گلف بازی کنن، یا قایق‌رانی کنن یا هر کار دیگه ای که دوست دارن. خب اگر من مشغول بازی گلف باشم دارم به این فکر می کنم که کی تموم می شه تا بتونم برم تخیل کنم و یک شوی تلویزیونی جدید بسازم.
  • نمی دونم پنج سال دیگه چیکار هستم. شاید دارم فیلم می‌سازم و شاید گوشه خیابون دارم سیب می‌فروشم. ولی هر کاری که بکنم می دونم دارم ازش لذت می‌برم.

و البته نقل قول مشهورش در پاسخ به این سوال که «آیا نگران نیستین محتوای دیجیتال، کتاب های فیزیکی [کمیک] رو از رده خارج کنه؟» هم این بود که «نه. کتاب [کمیک] مثل پستان است. دیدنش روی صفحه کامپیوتر خیلی خوبه ولی تو دست گرفتنش یه چیز دیگه است».