رادیوگیک ۸۷ – صورتش رو بیارین جلو

در این شماره از رادیوگیک، با پلیس ها درگیر هستیم. کسانی که صورتشون رو از موبایل‌های ما دور می کنن تا بعدا بتونن صورتمون رو جلوی گوشی‌هامون بگیرن. از هک می گیم و مشکل حاد هسته لینوکس و هکر کلاه خاکستری ای که شما رو هک می کنه تا امن‌تر باشین. با رادیوگیک باشین تا ببینم مشکل اتحادیه اروپا با میم‌های خنده‌دارمون چیه.

با این لینک‌ها مشترک رادیوگیک بشین

اخبار

درصد کاربران گوگل که آی پی نسخه ۶ دارن به ۲۵٪ رسید

گوگل در یک نمودار ساده، تعداد کاربرانی که از آی پی ۶ استفاده می کنن رو نشون می ده. این عدد حالا به ۲۵٪ رسید. [بعد از مدت ها که حرف زدیم + اهمیت توجه بهش در ایران چه از نظر سواد چه از نظر تکنولوژی ]

هکر کلاه خاکستری که میکروتیک‌های مشکلدار مردم رو پچ می کنه

رنگ کلاه ها. حالا یه خاکستری که روسی حرف می زنه داره اینترنت رو می چرخه و به میکروتیک های پچ نشده ای که پیدا می کنه نفوذ می کنه و … چیکار می کنه؟ فایروالشون رو تنظیم می کنه تا دیگه نشه بهشون نفوذ کرد (: آی دی اش alexy است و مدعیه که بیشتر از ۱۰۰هزار میکروتیک رو پچ کرده. اون توی کامنت تغییر فایروال می نویسه که کیه و چرا اینکار رو کرده و‌آدرس تلگرام رو هم می ده ولی می گه فقط ۵۰ نفر باهاش تماس گرفتن و گاهی هم عصبانی بودن! این مشکل امنیتی که می گیم CVE 2018 14847 است.

معرفی وای فای ۶

وای فای ۶ هم معرفی شد. حتما می دونین که قبلا اسم ها اینقدر اسون نبود و بهشون می گفتیم 802.11ac یا 802.1n. این نسخه ها که پیش رفتن معمولا بحث سرعت بیشتر و رسیدن به فاصله بیشتر و اینطور چیزها بود ولی یک متخصص لازم بود که بدونه اسم ها چین و چی از چی بهتره. به همین خاطر wifi alliance حالا اعلام کرده که وای فای بعد یکه قرار بود 802.11ax باشه رو با نام وای فال ۶ خواهیم شناخت تا با نگاه کردن به قوطی دستگاه، مثل آدم بتونیم بگیم کدوم از کدوم بهتره.

مشکل امنیتی هسته لینوکس

یک محقق امنیتی که برای پروجکت زیروی گوگل کار میکنه هم PoC یک مشکل در کنرل های ۳.۱۶ تا ۴.۱۸.۸ رو منتشر کرده. جان هورن با گزارش CVE-2018-17182 نشون داده که با غیرمعتبرکردن کش و استفاده از ساب سیستم مدیریت حافظه لینوکس می تونه حمله UseAfterFree بکنه. شکلی از حمله که گاهی باعث فریز شدن سیستم می شه و گاهی حتی اجازه ارتقاء دسترسی می ده. به گفته اون این حمله در حدود یک ساعت، اجازه دسترسی روت در شل می ده. خودش هم میگه که بعد از گزارش با سرعتی بسیار سریع مشکل رفع شده ولی خب ما باید آپدیت کنیم. البته مشکل اینه که توزیع ها در چه زمانی این آپدیت رو زدن. گاهی یک هفته طول کشیده که خب فرصت فوق العاده ای به هکرهای متخصص و پر اراده می ده برای سوء استفاده.

در اعماق

آیا چین با یه چیپ ریز ریز به عمق آمریکا نفوذ کرده؟

در سال ۲۰۱۵ آمازون به این فکر می کرد که شرکت المنتال رو بخره. شرکتی که تخصصش فشرده کردن ویدئوها و استریم کردنشون برای دیواس های مختلف بود. این شرکت قبلا به پخش زنده المپیک کمک کرده بود، اجازه داد درون های سی آی ای با مراکزشون فیلم زنده مخابره کنن و غیره و غیره. در حین پروسه خرید، آمازون از شرکتی کمک گرفت تا محصولات این شرکت رو بررسی کنه و چیز عجیبی کشف شد. ظاهرا سرورهای سریعی که این شرکت استفاده می کرد یک چیپ کوچیک اضافه بر طراحی اصلی داشتن. سرورهای سوپرمیکرو یکبار دیگه به کانادا فرستاده شدن تا یک شرکت دیگه هم اونها رو بررسی کنه و نتیجه مشابه بود: یک چیپ بسیار کوچیک به اندازه دونه برنج که توی طراحی اصلی نبود. این مساله به مسوولین آمریکایی گزارش داده شد. این سرورها تقریبا همه جاهای مهم بودن. از سی آی ای تا کشتی های جنگی. ظاهرا نتیجه تحقیقات می گه که اضافه شدن این چیپ در پروسه اسمبل شدن بورد در چین اتفاق افتاده! [توضیح شخصی: کسی جوابی نداره هنوز. نقد زیاده. احتمالش هم هست. ولی به هرحال داریم آینده رو می بینیم]

شرکت‌های سهام عمومی کالیفرنیا دیگه نمی تونن هیات مدیره فقط مرد داشته باشن

درک خبر برای خیلی از ما کمی سخته. بخصوص اگر طرفدار حقوق برابر باشیم سریع می ریم سراغ اینکه …
از ۲۰۱۹، حداقل یک زن باید در هیات مدیره شرکت هایی که سهامشون عممی است باشه.

پلیس و رمزهای ما
دو تا خبر هم داشتیم. اولی اینکه نیوزلند قانونی تصویب کرده که اگر حین ورود به کشور پلیس از شما پسورد لپ تاپ یا تلفن‌تون رو بخواد باید اونو بدین و اگر ندین، ۵۰۰۰دلار جریمه می شین. دومی هم اینه که اف بی آی در یک مورد در حین دستگیری یک جوون متهم به کودک آزاری، مجبورش کرده به آیفونش نگاه کنه تا از طریق چهره‌، آنلاک بشه. در موردی مرتبط هم اف بی آی به مامورینش دستور داده تا اگر آیفونی از کسی گرفتن نباید صورتشون رو جلوی صفحه اش بگیرن چون ممکنه بعد از چند بار تلاش برای تشخیص صورت،به اجبار برای آنلاک شدن پسورد رو بخواد.
پین و پسورد ۱۵
پترن ۱۷
چهره / انگشت ۵۹
بدون لاک ۹

آرتیکل ۱۳ (تامه علی)
ابد درمورد این موضوع article 13 شنیدی. قانونی که اروپا داره میگذرونه (یا گذرونده؟) که به موجب اون شرکت های ارائه دهنده خدمات اینترنت اصلی و آپلود فایل(حتی گوگل و فیسبوک) مسئول فایل های آپلودی هستن. بدین معنا که چنانچه فایلی قوانین مربوط به کپی رایت رو نقض میکنه باید حذف بشن و دونه دونه مورد بررسی قرار بگیرن.
تا اینجاش خبر بقدر کافی وحشتناک هست! زمانی بدتر میشه که بدونیم موضوع دامن میم های عزیز و گیف های فان رو هم میگیره و دنیای 9gag رو هم تکون اساسی میده. احتمالا به موجب این قانون meme و gif هایی که داخل اونها از محتوایی استفاده شده که تحت قانون کپی رایت قرار گرفتن نباید آپلود بشن. این یعنی کلی محتوای فان از سراسر نت تبدیل میشه به محتوای غیرقانونی.

بخش آخر

آرو بخونیم.. بشنویم

آیا واقعا این روزها باید بی توجه بخونیم؟ به نظر میاد تکنولوژی علیه آروم و دقیق خوندن می جنگه. حالا راحت با شست رو گوشی اسکرول می کنیم و سریعتر از هر کتاب ورق زدنی، بخش های مختلف متن رو می بینیم و می رسیم آخرش. خوندن از روی گوشی چشم ها رو خسته می کنه و بدن ترجیح می ده بره سراغ یک کار دیگه. الان بالای مقاله ها می نویسن که خوندنش ۱۰ دقیقه طول میکشه ولی حوصله اون رو هم نداریم [گریز به اینستاگرام و نخوندن و حرف زدن . …]

ماریان ولف که نوروساینتیسن است می گه که این «استاندارد جدید» سر سری رد شدن باعث «تغییری نادیدنی ولی بسیار مهم» در شکل درک ما از کلمات می شه. مدارهای عصبی که توانایی مغز برای خوندن و درک رو فعال می کنن حالا به جای تمرکز و دقیق فهمیدن روی سریع رد شدن و سری سری خوندن تربیت می شن.

البته حالا مساله خطرناکترین چیز ممکن هم نیست. ما همیشه چیزهایی رو سرسری می خوندیم و از ۹ سالگی مغزمون یاد می گیره که به جای تک تک کاراکترها، کلمات رو بخونه و حین خوندن به جاهای مختلف صفحه نگاه کنه که ببینه جلوتر چه خبره! از یک نظر هم شاید اسکیم کردن، بخشی از شیوه طبیعی رفتار مغز ما باشه.

قبلا هم این استرس رو داشته ایم. اینکه فرهنگ ما از سمت رمان های بلند به سمت داستان های کوتاه اومده یک شاهد این ماجرا است. در ۱۹۸۹ نویسنده ای گفته بود که «اینکه سونات ها و هایکوها محبوب هستن نشون دهنده این نیست که بازه توجه ما داره کوتاهتر می شه».

ولی مطمئنا اینترنت شیوه خوندن ما را تغییر داده. ما الان چیز بیشتری برای خوندن داریم چون آدم های بیشتری می نویسن. فقط کافیه چند دهه عقب بریم و تعجب خواهید کرد که چقدر کم چیزی نوشته می شد،‌ البته بیرون مدرسه. تقریبا هیچ وقت نمی دیدین که کسی در کافه نشسته باشه و مشغول نوشتن باشه که الان داره چی می خوره یا به دوستش نامه بنویسه و بپرسه امروز صبح چیکار کرده و برنامه اش برای عصر چیه.

در دوران آنالوگ نوشته ها بسیار دیرتر از زمان نوشته شدن خونده می شدن. در دوران دیجیتال تقریبا هر نوشته ای خیلی زود به مخاطب می رسه. گاهی همزمان که شما دارین می نویسین۷ یکی داره می خونه! یا کامنت های یک مطلب تقریبا به محض انتشارش شروع به رشد می کنن.

بیلی کالینز (شاعر) می گه که «شعر قطع کردن سکوت است در حالی که روزمره نویسی، نویزی دائمی است». ما الان گفتن و عکس العمل نسبت به کلام (با کلام) بیشتری داریم تا گوش کردن و خوندن و فکر کردن بهش.

احتمالا خوبه که آروم باشیم. هر روز کلی چیز در مزایای آرومی می شنویم – مثلا در ستایش اینکه خودمون آشپزی کنیم و فست فود نخوریم یا به بچه ها فرصت بدیم با حوصله و زمانی که خودشون لازم دارن دنیا رو کشف کنن و … اما آروم خوندن هنوز مرسوم نشده. هی به ما می گن مطالعه خوبه و آدم ها خوشحالن که کتاب ها رو سریع بخونن و تموم کنن ولی شاید برعکسش بهتر باشه.

تجربه بلند خوندن این وسط می تونه جالب باشه. چیزی رو برای همدیگه بخونین. اگر تو رابطه هستین برای طرفتون کتاب خبونین یا مقاله. و اینجوری می بینین که چطوری هر کلمه از جلوی چشمتون به مغز می رسه و بعد به زبون و لذت خوندن بیشتر می شه. اینجوری مغز تمرین می کنه تا بتونه چیزهای بلندتر رو بخونه. ما الان کلی خبر می خونیم و رنج می کشیم. شاید اگر کمتر بخونیم ولی عمیق تر وضعمون بهتر باشه. آروم خوندن سخته ولی در واقع هدیه دادن زمان است بدون تضمین سود. اول که شروع کنین چیزهای طولانی رو آروم بخونین احتمالا کلافه خواهید شد. گفته می شه مغز ما شدیدا شکل پذیره و اگر در طول چند سال فقط چیزهای کوتاه و سریع خونده باشیم، دیگه سختشه مسیرهای جدیدی برای خوندن چیزهای طولانی ایجاد کنه. ولی این تمرین لازمه اگر قراره از متن اخبار و جک ها و شوخی ها و توصیه های علمی تک جمله ای و پاراگراف هایی که سعی می کنن علوم رو توضیح بدن فراتر بریم و به دانشی واقعی برسیم.

این روزها درآمد اکثر سرویس های بزرگ اینترنت از «وقت» و «توجه» ما است و واقعا روی این با هم رقابتی جدی می کنن. من و شما اما اگر می خوایم چیزی بیشتر از مرکز درآمد این سیستم ها باشیم (چه درآمد سیاسی / چه عقیدتی / چه تبلیغاتی) لازمه که کنترل زمان و توجه خودمون رو توی دستمون بگیریم و اولین قدمش هم اینه که بتونیم «توان توجه» یا «بازه توجه» خودمون رو زیاد کنیم. بتونیم مغزمون رو دوباره پرورش بدیم که برای مدتی طولانی درگیر یک چیز بشه و اینطوری بتونه دانش انباشت کنه. شاید یک روشش تمرین برای آروم خوندن است. و آروم گوش کرد.

نامه ها

سمانه:
در رادیو گیک نمره‌ی هشتاد و چهار؛ به این نکته اشاره کردی که هلیوم زمین داره تموم میشه. من فکر میکنم این شاید به درستی بیان نشده.

هلیوم عنصر بسیار نادری در زمین هست ( حدود چند اتم در هر یک میلیارد اتم و در جو از مرتبه ی حدود پنج اتم در هر یک میلیون اتم). اما میانگین سرعت اتمهای هلیوم از سرعت فرار از سطح زمین بیشتره (سرعت فرار به سرعتی گفته میشه که اگر سنگی رو روی سطح زمین با اون سرعت پرتاب کنیم دیگه برنمیگرده پاییین. گازهای سبک مثل هیدروژن و هلیوم چون ریزه میزه هستن سرعتشون بیشتره و بخاطرهمین سرعتشون از سرعت فرار از سطح زمین بیشتره و …) اما با این وجود پس نباید همین مقدار هلیوم در جو زمین وجود داشته باشه و باید تمام هلیوم از زمین طی این چند میلیارد سال گریخته باشه! پس چرا هنوزم هلیوم روی سطح و داخل جو زمین هست؟!

جواب خیلی جالبه: هلیوم در واپاشی هسته‌های اتم های سنگین مثل اورانیوم، توریوم و … تولید میشه. در حقیقت اون تابش آلفا که توسط برخی رادیو ایزوتوپ ها تولید میشه همون هسته ی هلیوم هست. نرخ تولید هلیوم در فرآیند های واپاشی آلفا اونقدر زیاد هست؛ که هنوز توی جو چند صد هزار تن هلیوم وجود داره.

اما بزرگترین ذخایر هلیوم همون مخازن گاز طبیعی هستند که هلیوم تولید شده در پوسته های زیرین همراه با گاز طبیعی در زیر طاقدیس ها ی سنگ سفت محبوس شده.. به طور معمول حدود یک تا پنج درصد گاز طبیعی رو هلیوم تشکیل میده که با این حساب یک چهارم ذخیره ی هلیوم قابل استحصال در پارس جنوبی جمع شده که متاسفانه ما اون رو از گاز و میعانات جدا نمیکنیم و ول میدیم بره!

پنج درصد از گاز طبیعی خیلی عدد خوبیه انقدر خوبه که ما نباید نگران باشیم. البته برخی معتقدند باید قیمت هلیوم بالاتر بره تا الکی توی مصارف داغون هدر نره اما خب بنظر میرسه ما خیلی هلیوم داریم. بهتره نگران عناصر دیگه ای باشیم مثل لیتیوم که واقعا شاید خیلی سریع تموم بشن

تبریک ها

پیشنهاد تبریک به آمازون برای اینکه بعد از ۱۱ سال تصمیم گرفت روی کیندل از عربی پشتیبانی کنه. در قدم اول ۱۲ هزار کتاب عربی روی کیندل استور منتشر شده که بعضی از آثار ادبی آشنا برای ما هم توی لیست هست. مثل هزار و یک شب. و خبر مردن پل آلن از بنیانگذاران مایکروسافت. تبریکی هم داریم به مایکروسافت که سورس ام اس داس رو توی گیت هابش گذاشته

موسیقی

  • آهنگ دقیقه ۹ از سینا شیخی است
  • آهنگ آخر when you came into my life است از طرف نوید تقدیم به شکوه، ​هیچ چیزی نمی‌تونه بین آشنایی ۱۰ ساله دو تا رفیق فاصله بندازه. ​ هر جا که هستی و هر کاری که می‌کنی​، فقط عاشق بودن و فراموش نکن.​

  • و آهنگ اندی از طرف وحید بود به تهمینه برای شادی همیشگی

تامبلری از جذابترین کنترل پنل‌ها

کنترل پنل‌ها هیجان انگیزن. حتی در زمانی که احتمالا کسی از UX و UI چیزی نشنیده بود، لایه آخری بودن که باید تفکر طراح و مهندس پشت سیستم‌ها رو به کاربرهاش وصل می‌کرد. کنترل پنل‌ها گاهی فقط به منظور کارایی ساخته م‌شدن و گاهی با تمرکز روی زیبایی و و گاه با تمرکز روی جلوگیری از اشتباه و گاه برای حداکثر کردن کنترل و گاهی هم برای حداقل کردن گیجی. این باعث می شه من هر وقت دستگاهی رو ببینم، کنترل پنلش رو هم با هیجان نگاه کنم تا ببینم از نظر طراح اون دستگاه، کاربر قراره چه تیپ آدمی باشه یا چه حسی بهش دست بده.

این علاقمندی بود که باعث شد وقتی این تامبلر رو دیدم کلی کیف کنم: «کنترل پنل‌ها». اینجا اختصاص داره به کنترل پنل‌ها. در واقع اختصاص داره به بازنمایی درک طراح از من و شمای نوعی. از پنل هیجان انگیز پنل مزدا تا مرکز تولید برق مجارستان.

به نیمه اکتبر رسیدیم ولی هنوزم وقت دارین توی هَکتُبرفِست، تی شرت برنده بشین

آلمانی ها یه جشن به اسم اکتبرفست دارن که تو تبلیغات این شکلی است:

اما هکرها هم یه هکتبرفست (Hacktoberfest) دارن که شکلش می تونه از یه آدم توی خونه باشه تا یه پارتی صبح تا عصر دورهمی کامپیوتر به دست و پیتزا به دهن و لیوان در کنار. ایده هم به اینه که آدم ها عادت کنن در پروژه‌های اوپن سورس و آزاد مشارکت کنن. این برنامه توسط دیجیتال اوشن، گیت هاب و تویلیو اجرا می‌شه و خلاصه اش اینه:

بعد از ثبت نام در سایت هکتبرفست در طول ماه اکتبر ۵ تا پول ریکوئست به پروژه‌های دیگران در گیت‌هاب بفرستین و یکی از دریافت کننده‌های ۵۰هزار تی‌شرت ایونت بشین؛ به همراه استیکرها و از همه مهمتر، سابقه ۵ تا پول ریکوئست

معلومه که اولین سوال‌های خیلی‌ها اینه که «نمی شه به خودمون/دوستمون پول ریکوئست بدیم؟» جواب اینه که احتمالا با کمی تقلب می شه ولی خب چه کاریه. مساله اصلی هکتبرفست اینه که آدم‌ها رو درگیر پروژه‌های دیگران بکنه و یاد بگیریم مشارکت کنیم و کارهای مثبت بکنیم.

پس پیشنهادم اینه که برای پیشرفت خودمون توی این ماه، اگر احیانا گیت بلد نیستیم، یادش بگیریم و بعد در سایت هکتبرفست ثبت نام کنین و در نهایت توی گیت هاب به پنج تا پروژه در طول این ماه PR بزنیم و منتظر جایزه مون بمونیم. لازم نیست حتما پول ریکوئست‌های ما قبول بشن ولی خب اسپم هم نباید باشن. اگر هم ریپویی دارین که دوست دارین بقیه توش مشارکت کنن می تونین با تگ Hacktoberfest اونو مشخص کنین.

اگر تازه کار هستین جاهایی مثل این و این می تونن جاهای خوبی برای پیدا کردن اولین مشارکت های شما باشن.

اینم بگم که اگر موفق شدین و تی شرت رو گرفتین عکستون رو برام بفرستین که در یک مطلب جدا بذارم. خودم واقعا نخواهم رسید به خاطر کارها و واقعا حیفه. امیدوارم سال بعد بتونم میزبان یه هکتوبرفست باشم (:

آپدیت:
اینجاها هم برای پیدا کردن اولین باگ ها خوبن:
فهرستی از باگ های خوب برای تازه کارها
سرچ گیت هاب برای باگ های مناسب تازه کارها بر اساس زبان

ظاهرا مایکروسافت بزرگترین شرکت اوپن سورس جهان شده؛ با آزاد کردن ۶۰هزار پتنتش

لینوس توروالدز خالق لینوکس یکبار گفته بود که اگر روزی مایکروسافت برای لینوکس برنامه بنویسه، اون پیروز شده. حالا نه فقط مایکروسافت ادیتوری مثل vscode رو در دنیای لینوکس هم منتشر کرده و نه فقط اجازه می ده فضای لینوکسی به سیستم عامل خودش راه پیدا کنه، که این هفته اعلام کرد که عضو شبکه اختراع آزاد شده (OIN یا هر ترجمه دقیق دیگه ای که داره). این کنسرسیوم کارش اینه که پتنت‌های آزاد هر شرکت رو در اختیار بقیه شرکت‌ها بذاره در مقابل اینکه پتنت‌های بقیه شرکت‌ها هم برای این شرکت‌ها آزاد بشه.

شبکه Open Invention Network حدود ۲۶۵۰ عضو که توشن اسم‌هایی مثل گوگل، آی بی ام، ردهت و سوزه به چشم می‌خورن. مدیر عامل این شبکه اعلام کرده که «مایکروسافت هر چیزی که داره رو آورده. چه تکنولوژی قدیمی‌ترش مثل اندروید و کرنل لینوکس و اوپن استک و چه تکنولوژی‌های جدیدترش مثل LF Energy و هایپرلجر و همه قبلی‌ها و بعدی‌هاشون».

تعداد پتنت‌هایی که مایکروسافت آورده حدود ۶۰هزار تا است و خوبه یادمون باشه که درآمد مایکروسافت فقط از پتنت‌های اندروید حدود ۳.۴ میلیارد دلار در سال ۲۰۱۴ بوده. معلومه که همه شک شدن. مایکروسافت مدعی است که دچار یک تغییر فلسفی بنیادی شده و از جایی که با جامعه آزاد دوست نبوده در حرکت به سمت اون است و با این کار نشون داده که این حرکت جدی و مصممه. مدیر اجرایی مایکروسافت می‌گه که دنبال بهتر کردن وضعیت توسعه دهنده‌ها است و کاری نداره که اونها رو لینوکس کار می کنن یا ویندوز و از دات نت استفاده می کنن یا جاوا.

این تغییر مدتی طولانی است که در شرکت مایکروسافت دیده می شه و دلیلش هم به احتمال زیاد درک این مساله است که دنیای آینده دنیای باز است. جایی که واقعا ایده ها رقابت می کنن و کسانی که در دنیای باز باشن، دسترسی بیشتری به ایده‌های متنوع و همچنین دسترسی بیشتری به خلاقیت خواهند داشت. اتفاق بسیار بزرگیه و من هم هنوز بهش شک دارم؛ هی فکر میکنم شاید جایی از خبر رو نفهمیدم یا نکته پنهانی داره که من نمی دونم. اما به هرحال به نظر می رسه مایکروسافت بیشتر از ۶۰هزار پتنتش رو از این به بعد برای دنیای آزاد، رایگان کرده.

تجربه فضای کار اشتراکی سروکورپ در تهران

ما از دفترمون خیلی راضی نیستیم. از نظر فیزیکی کم نور است با کاغذدیواری‌های سیاه و مبلمان خیلی قدیمی و سنتی و بدون منظره. ولی مشکل اصلی کارهای خدماتی است. ما توی دفتر دو نفر بیشتر نیستیم و منطقا زمان زیادی رو به نظافت نمی گذرونیم. از اونطرف هیچ کدوم علاقمند به این نیستیم که به کسی بگیم بیاد دفتر رو تمیز کنه و وقتی اونجا هستیم بهمون بگه جابجا بشیم یا خبر بده که امروز دیر می رسه یا هر چیز مشابه. داشتیم فکر می کردیم که آیا بهتر نیست کلا بریم یک دفتر دیگه که به شکل اتفاقی یه دوستم یه پیشنهاد جذاب کرد: بیاین دفتر سروکورپ رو امتحان کنین. سروکورپ (Servcorp) یه دفتر کار اشتراکی است برای شرکت‌ها و آدم‌های جا افتاده‌تر که یه جای قشنگ و راحت می خوان برای کار.

سروکورپ شرکتی جهانیه که توی ۱۶۰ دفتر مختلف توی ۲۳ کشور به حدود ۴۰هزار بیزنس سرویس می‌ده. اصل شرکت استرالیایی است و ظاهرا سابقه‌اش به این ماجرا بر می گرده که رییس شرکت نیاز به جایی برای کار، منشی، خدمات دفتری و غیره داشته ولی سریعا متوجه می‌شه که این هزینه‌ها دارن بخشی از سودش رو به خودش اختصاص می‌دن بدون اینکه دائما مورد نیاز باشن. برای حل این مشکل در ۱۹۷۸ یه گچ بر می‌داره و با یک خط از وسط اتاق،‌ دفتر به دو قسمت تقسیم می‌شه و شرکت سروکورپ افتتاح می‌شه، همونی که الان توی همه جهان همین خدمات رو به من و شما می‌ده.

دفتر اول

سروکورپ توی تهران دو تا دفتر داره. هر دو در خیابان ولیعصر؛ یکیشون نزدیک ظفر و یکیشون نزدیک پارک ملت. روز اول من توی ساختمون نزدیک ظفر کار کردم که چند طبقه از ساختمونی بلند رو به خودش اختصاص داده. ظاهرا ساختمون‌های بلند و پنجره‌های مشرف به شهر از امضاهای دفاتر سروکورپ هستن:

میز کار سروکورپ

فضا اینجا بیزنسی تر است و جدی‌تر. آدم‌ها مهربون هستن و اینترنت بسیار سریع. یکی از سریعترین‌هایی که من تو ایران تجربه کردم. قهوه و آب رایگانه و شما می تونین پکیج‌های مختلفی بگیرین. مثلا می‌شه با گرفتن یه ویرچوال آفیس شروع کرد که به شما منشی، پاسخگویی تلفنی، دسترسی به اینترنت و فکس و غیره می‌ده و در عین حال می تونین روزی ۳ ساعت هم بیاین و پشت یکی از میزها بشینین و کار کنین. یا می‌شه پکیج‌های رده بالاتر رو گرفت و مثلا یه دفتر خصوصی داشت که هر وقت هر چند نفری خواستین بیاین توش. امکانات بیشتر مثل دسترسی به اتاق جلسه بزرگ و باکلاس‌تر، دسترسی به مترجم. دسترسی به نت بردار و غیره و غیره هم بر اساس پکیج‌ها وجود داره. دفترها در طول ساعات اداری کار می کنن ولی اگر شما پکیجی داشته باشین که بهتون دسترسی بده، می تونین حتی شب ها یا روزهای تعطیل هم با کارت / اثر انگشت وارد بشین و از دفترتون استفاده کنین.

فضا به نظر من قشنگ بود و حس خوبی از کار کردن در یک جای مرتب رو می‌داد. این بخش «اتوماتیک همه چیز تمیز و مرتب است و قهوه آماده است و اینترنت کار می کنه و ..» اون چیزی بود که به نظرم ما بیشتر از همه دنبالش بودیم.

دفتر دوم

روز دوم رو رفتم دفتری که روبروی پارک ملت در ساختمان کیان بود. به نظرم فضاش اسپرت‌تر و مناسب‌تر برای استارتاپ‌ها و شرکت‌های کوچیکتر بود. تقریبا این شکلی:

بازم شما می تونین میز بگیرین، یا دفتر کار مجازی یا یک اتاق کامل یا بسته‌های پیشنهادی دیگه! تقریبا هر چی دوست داشته باشین و ممکنه باهاتون راه هم بیان. ما یه دفتر کار شخصی داشتیم که این شکلی بود و با نمای عالی به تهران:

مزایای داشتن این دفتر دو تا چیز مهم دیگه هم هست:

شبکه بین المللی آدم‌های سروکورپ

شما با داشتن این اشتراک در تهران، عضو شبکه اجتماعی سروکورپ می‌شین که حدود ۴۰هزار بیزنس توش حضور دارن. این سیستم به شما اجازه می‌ده در این شبکه داوطلب کار باشین، شبکه سازی کنین یا کارهاتون رو به دیگران بدین تا انجام بدن. حتی می‌شه این سرویس رو از هماهنگ کننده‌های آفیس‌های دیگه هم گرفت. مثلا ظاهرا می شه درخواست کرد که یک بسته پستی به آدرسی در یک کشور دیگه ارسال بشه و از طریق سروکورپ به یک کشور دیگه برسه و اونجا تو دفتر خودتون تحویلش بگیرین!

شبکه بین المللی دفاتر سروکورپ

وقتی شما در سروکورپ یک کشور یک دفتر می گیرین، اجازه دارین از دفاتر سروکورپ همه دنیا استفاده کنین. میزان و شکل استفاده بسته به پکیج‌های شما داره ولی چنین قابلیتی معنی اش اینه که مثلا اگر شما در سروکورپ ایران یک دفتر دارین و برای کاری یا حتی تفریحی به دوبی رفتین، می تونین اونجا هم به دفاتر سرکورپ برین و از امکانات استفاده کنین. چنین چیزی قابلیت فوق العاده ای است برای کسانی که زیاد توی دنیا میچرخن یا دفترهای متنوعی در کشورها دارن و آدم هاشون سفرهای زیادی می کنن. سرکورپ‌های همه دنیا المان‌های مشابهی دارن که باعث می شه شما همیشه حس «می دونم کجام» داشته باشین.

به درد چه کسی می خوره

به نظرم گرفتن آفیس یا حتی میز در سروکورپ برای این گروه‌ها مفیده:
– شرکت‌های بزرگی که نیاز دارن در همه جهان دفتر داشته باشن
– شرکت های کوچیک تا متوسطی که دنبال یه محل کار بی دردسر، منظم مرتب و راحت هستن که سرویس‌های زیرساختی اش رو یکی دیگه تقبل کرده باشه
– کسانی که به شکل مستقل کار می کنن و نیاز به جایی برای کار دارن و خب هزینه‌اش براشون قابل پرداخته
– شرکت‌ها یا افرادی که به هر دلیل برای چند ساعت یا چند روز یک دفتر شیک و منظم می خوان – مثلا برای انجام مصاحبه‌های شغلی یا قرارهای کاری

در مورد قیمت نمی نویسم چون ظاهرا وابسته به پکیجی است که انتخاب می کنین ولی اگر اطلاعات بیشتر خواستین می تونین به سایت سروکورپ ایران مراجعه کنین و باهاشون با تلفن 02175981700 تماس بگیرین و جویای شرایط بشین.

ادعای هک سخت‌افزاری چین علیه اپل، دولت امریکا و آمازون و تکذیب همگانی

امروز بلومبرگ یک گزارش جالب / عجیب داشت؛ ادعای هک سخت افزاری که احتمالا یکی از بزرگترین خرابکاری‌های سخت افزاری است که بین دولت‌ها گزارش شده. این گزارش می‌گه که چیپی رو سرورهای سوپرمیکرو پیدا شده، سرورهایی که که توسط آمازون، اپل و سی شرکت دیگه آمرکایی و حتی در مواردی در ارتش آمریکا و سازمان‌های جاسوسی اون کشور استفاده شدن. این چیپ اضافه که در طراحی اولیه نبوده، اندازه یک دونه برنج است و کشفش به سال ۲۰۱۵ برمی‌گرده که «اپل بعد از بررسی چند مشکل در شبکه و ایرادهای مربوط به فرم‌ور، یک چیپ مشکوک بر روی سرورهای سوپرمیکرو پیدا کرد». این چیپ بخشی از طراحی اولیه‌ای که سوپرمیکرو برای ساخت به چین سفارش بود نبود و این مساله تحقیق بسیار سری ۲ ساله‌ای رو شروع کرد.

گزارش فعلی می‌گه که «از اونجایی که چیپ بسیار کوچک است، کدی که روی اون ذخیره هم بسیار کوتاهه. این کد می‌تونه دو کار اصلی روانجام بده: به دستگاه بگه تا با کامپیوتری ناشناس ارتباط برقرار کنه که حاوی کدهای مفصل تر است و به سیستم عامل بگه که این کدها رو روی سیستم بپذیره». این گزارش مدعی است که افراد مرتبط با دولت چین تونستن به محل ساخت مادربردها نفوذ کنن و چیپ‌ها رو به طراحی مدارها اضافه کنن.

این چیپ‌ها بر اساس مدل مادربردها مختلف هستن و این گزارش می گه که از طرف آمازون هم به دولت آمریکا گزارش شده‌اند و اگر واقعیت داشته باشن، یک هک سخت افزاری لایه پایین بسیار خطرناک هستن که البته سال‌ها است در مورد احتمال وقوعش صحبت می‌شه. شاید جالب باشه اضافه کنم که دولت آمریکا با وجود همه ایده‌های سرمایه دارانه‌اش، کارخونه چیپ‌سازی خودش رو داره چون معتقده چیپ‌هایی هست که نمی‌شه در مورد ساختشون به چینی‌ها اعتماد کرد.

اینکه این مساله واقعی است یا نه پیچیده است. بخصوص که اپل و آمازون هر دو گفتن که چنین چیزی و چنین کشفی حقیقت نداره و احتمالا بلومبرگ در مورد کشف یک بدافزار در فرم‌ور یک سرور سوپرمیکرو در ۲۰۱۶ صحبت می‌کنه و اضافه می‌کنه که از سال ۲۰۱۵، اپل از سرورهای سوپرمیکرو استفاده نمی‌کنه.

ما هم نمی‌تونیم نظر قطعی بدیم. از یک طرف طراحی یک چیپ که به شبکه و سیستم عامل فرمان بده ولی در مدار دیده نشه، کار بسیار سختی است و از اونطرف وقتی پول کشورها پشت چنین کارهایی است، مساله آسونتر می‌شه. از طرف دیگه، اگر بخوان چنین کاری بکنن احتمالا راه‌های ساده تری است ولی همزمان قطع ارتباط اپل و سوپرمیکرو از ۲۰۱۵، موضوع رو مشکوک تر می کنه.

به هرحال چه واقعی باشه چه نه، چیزی است که به زودی بیشتر و بیشتر شاهدش خواهیم بود. این پیچیدگی و عدم اطمینان، با پیچیده شدن سیستم‌ها، بیشتر هم خواهند شد. یادمون باشه سفارت‌ خانه‌های شوروی تا همین چند وقت پیش هنوز از ماشین تایپ کلاسیک استفاده می‌کردن چون نمی‌خواستن آمریکایی‌ها، کل ارتباطاتشون رو بخونن.

آپدیت: وزارت امور خارجه چین هم تکذیب کرد

یک تجربه رو به رشد: هفته‌هایی با چهار روز کاری

اینکه ساعت های کاری ما محدود به حدود ۴۰ ساعت در هفته است، اینکه روزهای مشخص تعطیل داریم، اینکه حق مرخصی داریم، اینکه بیمه بیکاری داریم و غیره و غیره همه حاصل دهه‌ها مبارزه نیروهای چپ در جهان است. اما اینجایی که الان هستیم هم بس نیست. بخصوص که توی ایران هنوز خیلی جاها در هفته ۶ روز کاری دارن که عملا زمانی برای زندگی باقی نمی‌ذاره. از نظر من حداقل دو روز تعطیل لازمه، یک روز برای استراحت و یک روز برای تفریح و کارها. اما نظر خیلی‌ها فرق داره؛ از جمله نظر نیوزلندی‌ها.

یک ترند جدید دنیای برنامه نویسی پیشنهاد می‌ده که به جای ۵ روز کار و ۲ روز تعطیل، ۴ روز کار و ۳ روز تعطیل داشته باشیم و برای حفظ تعادل، توی هر کدوم از اون ۴ روز، ۱۰ ساعت کار کنیم. اینجوری هم کماکان ۴۰ ساعت کار خواهیم کرد، هم زمانی که تمرکز کردیم و کار رو شروع کردیم می تونیم طولانی‌تر از تمرکز و جریان سیال ذهن استفاده کنیم و بهتر پیش بریم و هم ۳ روز تعطیل خواهیم داشت که به نفع استراحتمون است و در نهایت هم منابع کمتری رو در شرکت تلف می‌کنه (مثلا نور و سرمایش و گرمایش).

احتمالا این روش به درد تمام صنایع نمی خوره ولی توی نیوزلند شرکت پرپچوال گاردین با ۲۵۰ کارمند این رو تست کرده و نتایجش رو مبثت ارزیابی کرده. کسانی که این آزمایش رو زیر نظر داشتن می‌گن که سطح استرس در دفاتر این شرکت در همه کشور پایینتر بوده، کارمندان رضایت شغلی بیشتری داشتن و برداشتشون از تعادل کار و زندگی شون، بهتر بوده.

البته معلومه که این تیپ کار، ممکنه برای بعضی ها مناسب نباشه و در نتیجه فعلا این شرکت به آدم‌ها اجازه انتخاب داده و شما می تونین به شکل سنتی ۵ روز در هفته کنین. مدیر این شرکت گفته که هدف از برنامه رسیدن به بهره‌وری بیشتر است و در طول برنامه نکته منفی‌ای مشاهده نشده. وزیر روابط محیط کار نیوزلند گفته که یافته‌های این تحقیق بسیار قابل توجه است و این وزارتخانه علاقمنده با شرکت هایی که می‌خوان این مفهوم جدید رو تست کنن، همکاری کنه.

همونطور که گفتم ایده هفته با ۴ روز کاری بخصوص توی دنیای کامپیوتر که کارشون نیازمند یک جور تمرکز دقیق است در حال رایج‌تر شدنه چون به دست آوردن اون تمرکز ممکنه به تنهایی ۲ ساعت از وقت روز رو بگیره و منطقی‌تره که با هر بار به دست آوردن این تمرکز، ۸ ساعت کار کنیم تا ۶ ساعت. و البته یک روز بیشتر به خودمون و زندگیمون اختصاص بدیم. این ایده از ۲۰۰۸ توی ادارات دولتی یوتا تست شده تا هزینه‌های اداره دفاتر دولتی کمتر بشه یا حتی در مواردی واقعا یک روز کم شده و ساعت‌های کار هفتگی به ۳۲ رسیده به این امید که آدم ها اون ۳۲ ساعت رو عالی کار کنن. نمی‌دونم در ایران چنین تجربه‌ای داریم یا نه ولی اگر چنین چیزی رو تجربه کردین خوشحال می‌شم تجربه‌تون رو بدونم.

تجربه خرید و استفاده از نیمچرخه (هف بایک یا هاف بایک) و کامنتی که دیجیکالا منتشر نکرد

اولین بار که عکس هف بایک رو دیدم، به نظر چیز مهملی بود:

ولی وقتی در موردش خوندم به نظر چیز کول و باحالی می‌اومد. هف بایک توی کیک استارتر شروع شد و خیلی سریع تونست ۸۰هزار دلار مورد نظرش رو به دست بیاره و تولید رو شروع کنه. ایده اصلی یک دوچرخه واقعا جدید بود. اکثر دوچرخه‌های ابداعی قبلی، روی ایده اصلی دوچرخه یا اسکوتر سوار بودن ولی اینجا واقعا با یک وسیله بین اسکوتر و دوچرخه طرف هستیم. یک سیستم قابل رکاب زنی بدون زین و بدون فرمون که می‌شه تقریبا مثل دوچرخه سوارش شد.

ویدئوهای خود سایت هف بایک بسیار هیجان انگیز بودن ولی همه ریویوهای دیگه می‌گفتن که سوار شدن به این سادگی ها نیست و انرژی زیادی هم می‌بره. منم بالاخره با توجه به اینکه تمام پولم توی بانک است و ارزشش روز به روز در حال نزدیکتر شدن به صفر، گفتم یه هف بایک از دیجی کالا می‌خرم و لذتش رو می‌برم. واقعا به عنوان یک اسباب بازی. قیمتش اون موقع ۱.۵ میلیون بود که می‌شد تقریبا ۱۲۰ دلار. یک سرچ سریع توی کپی فروشی های چین نشون می داد که می‌شه ۱۰۰۰تا از کپی این محصول رو به قیمت تقریبا دونه ای ۱۰۰ دلار خرید.

نیمچرخه من بعد از یک هفته رسید و سر همش کردم. سر هم کردنش نیاز به آچار آلن و سفت کردن هفت هشت تا جا و باد کردن چرخ‌ها داشت. آچار آلن مناسب توی جعبه بود و شما فقط نیاز به یک تلمبه شخصی دارین. کمی تمرین توی خونه ثابت کرد که واقعا با دوچرخه فرق داره و نیازمند یادگیری مستقل است. اما کلیت کار راحته: کمی سرعت می گیرین. روی هف بایک می‌ایستین. وزنتون رو روی دسته نمی ندازین و برای پیچیدن کمی وزنتون رو به چپ و راست می دین، البته بعد از اینکه یاد گرفتین در خط مستقیم رکاب بزنین. معلومه که در ۴۰ سالگی باید مثل یک بچه برین تو کوچه خلوت یا پارک تمرین کنین (:

بعد از در کل حدود یک ساعت تمرین به اینجا می‌رسین:

(و البته معلومه که بهتره کلاه داشته باشین و نداشتنش در اینجا اشتباهه)

همونطور که می‌بینین وسیله قرار نیست جای دوچرخه رو بگیره. بیشتر برای فان است و خب البته بسیار جمع و جورتر از دوچرخه و عالی برای حمل و نقل. مشکل اصلی این کپی چینی اینه که ترمزهاش عملا نمی‌گیرن. یعنی وقتی وزن شما روی نیمچرخه است، ترمزها تقریبا هیچ فایده ای ندارن و این باعث می شه در دنیای واقعی عملا نتونین سوار چنین چیزی بشین. برنامه من براش اینه که هاب چرخ جلو رو با هاب‌هایی که ترمز سر خود هستن عوض کنم تا با فشار معکوس روی رکاب‌ها بشه ترمز کرد.

راستی.. در این مورد این کامنت رو هم برای دیجیکالا گذاشتم که پذیرفته نشد:

هف بایک (نیمچرخه) ابزار جالبیه. از وقتی در جهان معرفی شد توجه زیادی رو جلب کرد و وقتی تولید شد حسابی فروخت. محصول اصلی حدود ۵۰۰ یورو قیمتشه و اینجا با یک کپی چینی از ایده اصلی روبرو هستیم که کیفیت ساخت بسیار خوبی داره. بر خلاف متن بررسی،‌ وزنش ۱۰.۵ کیلو است که بسیار جذابش می کنه و بر خلاف نمونه اصلی، سایز بندی نداره ولی از قد ۱۶۰ تا ۱۸۰ به شکل معقولی می تونن ازش سواری بگیرن. یاد گرفتنش کمی بامزه است و نیاز به یه ساعت تمرین داره و بعدش هم دو سه روز طول می کشه تا بهش در حد معقولی تسلط پیدا کنین. نداشتن دنده قابل تحمله ولی نداشتن ترمزی که بتونه این ابزار رو واقعا نگه داره، باعث می شه چیزی بیشتر از یک وسیله فان برای بازی در چند صد متر نباشه. البته من دارم سعی می کنم روی مال خودم ترمز قوی تری ببندم و هاب چرخ جلو رو هم با یک هاب ۷ دنده ای عوض کنم تا بتونم واقعا توی شهر سوارش بشم.

دقیقا نمی‌دونم چرا. شاید به خاطر اشاره به قیمت یورویی محصول اصلی. به هرحال الان بدون اون دوباره فرستادم ببینم نظرشون چیه.

آپدیت: کامنت رو دوباره با حذف بخش های مربوط به قیمت ارسال کردم و پذیرفته شده الان.

آیا توصیه‌اش می‌کنم؟

من اینو با ایده فان خریدم. هم برای تجربه خودم و هم اینکه چیزی است که هر جا ببرینش، اکثر آدم‌ها دوست خواهند داشت یک امتحانی باهاش بکنن. من به چنین چیزی اینطوری نگاه می‌کنم که «چقدر فان رو در طول چه زمانی می‌تونه درست کنه». این چیزیه که حتی اگر ۲۰ سال بعد تو انبار هم پیداش کنین، می‌تونین باهاش بخندین. البته قیمت ۱.۵ میلیون برای چنین هدفی شاید الان زیاد باشه ولی خب من حقوق همیشه من به ریال توی بانک خوابیده و احتمالا روزی ۱.۵ میلیون از ارزشش کم می شه و این نگرانی‌ها رو کمرنگ‌تر می‌کنه. اما اگر به فکر سوار شدن جدی به نیمچرخه یا هاف بایک هستین، باید بگم که احتمالا خیلی عملی نیست. حتی اگر یک سیستم ترمز درست و حسابی بهش وصل کنم، این وسیله کارایی خیلی کمتری از دوچرخه داره و احتمالا بیشتر از چند کیلومتر رو نمی شه باهاش رفت و پیچ های تند رو نمی تونه بزنه و غیره و غیره. ایده آل من اگر بتونم بهش ترمز وصل کنم اینه که در مسیرهایی که از مترو رد می شیم یا مثلا اگر جایی می رم که ممکنه بخوام در حوالی اش گردش کنم، از این استفاده کنم. تازه اگر بتونم بهش ترمز درست وصل کنم.