قدم های بعد از نصب فدورا

توجه: این مطلب تا حدی یادداشت شخصی است برای رجوع های آینده (: ولی خب شاید به درد کس دیگه هم بخوره (:

من به عنوان سیستم اصلی از فدورا استفاده می کنم. به دلایل متنوع که از همه مهمترش کمک هایی است که این توزیع و شرکت پشتش به کل لینوکس های دنیا می کنن (بر خلاف کنونیکال که در مقایسه کمک خاصی به بقیه نمی کنه). اما فدورا مشهوره به یک لینوکس مناسب برای حرفه‌ای تر ها. این حرف نسبتا درسته چون فدورا راحتی میزکار هدف اصلی اش نیست و اصلی‌ترین هدفش تست تکنولوژی های جدید است و عدم استفاده از برنامه‌های بسته. پس بعد از نصب نسبت به توزیع های دیگه کارهای بیشتری برای کردن داریم. اینجا می نویسمشون شاید به درد یک نفر و در آینده به درد خودم بخوره:

خب اول مثل همیشه آپدیت داریم. هر سیستم لینوکسی باید همیشه آپدیت باشه. من طبق این راهنما اول axel رو نصب می کنم و بعد yum رو بهش وصل می کنم تا دانلودها کمی سریعتر بشن. اگر ازش سر در می یارین همین کار رو بکنین که خوبه. اگر درست متوجه نمی شین که دارین چیکار می کنین پیشنهاد می کنم خیلی انگولک نکنین یا حداقل بک آپ داشته باشین از فایل هایی که ادیت میکنین.

برای آپدیت توی فدورا:

yum update

و بعد از کلی انتظار با اینترنت اسلامی عزیزمون، بالاخره سیستم آپدیت میشه… برای من تقریبا شش ساعت!

قدم بعدی نصب آر پی ام فیوژن است که کلی بسته اضافی توش داره. به سادگی:


su -c 'rpm -Uvh http://download1.rpmfusion.org/free/fedora/rpmfusion-free-release-stable.noarch.rpm'

کار بعدی نصب بسته‌های عمومی که همیشه استفاده می کنم است:


yum install axel  feh  pidgin parcellite   Zim tor privoxy   audacity goldendict  vidalia \ 
    wget  kernel-devel  gcc make ImageMagick polipo gimp libreoffice vlc task \
    lftp goldendict parcellite tilda @lxde gnome-tweak-tool thunderbird apache2\
     mysql-server php5 kupfer

بعدش می ریم سراغ نرم افزارهای خاص:

اول جاوا


#yum install java-1.6.0-openjdk-plugin

بعدش فلش


#yum --nogpgcheck install http://linuxdownload.adobe.com/adobe-release/adobe-release-i386-1.0-1.noarch.rpm
#yum install --exclude=AdobeReader* flash-plugin nspluginwrapper.{i686,x86_64} \
     pulseaudio-libs.i686 alsa-plugins-pulseaudio.i686 libcurl.i686
#mozilla-plugin-config -i -g -v

و برای دراپ باکس رفتن به این صفحه و پیگیری قدم ها

برای فیلم و صدا و غیره:


yum install  gstreamer-plugins-good gstreamer-plugins-ugly gstreamer-plugins-bad libdvdread \
    libdvdcss libdvdnav  audacious-plugins-freeworld-mp3 

و یک فدورای شاد داریم برای استفاده های روزمره (:

پ.ن. دو نکته رو ساسان در کامنت اضافه کرده. اولی نصب sudo که مجبور نباشیم هی سو کنیم و دومی خاموش کردن اس ای لینوکس با ادیت کردن /etc/selinux/config

یک فرصت خوب: سایت درس نامه

سایت درسنامه رو از خیلی وقت پیش می شناختم و توی اخبار هم زیاد می دیدمش ولی هیچ وقت چیزی اش رو تست نکرده بودم تا عنوان جذاب «امنیت در وبلاگنویسی» که به نظرم به اندازه کافی برای تست کردن سیستمشون جذاب بود. به سادگی با فرستادن یک ایمیل عضو شدم و بنا به یک برنامه زمانی مشخص برام درس ها رو ایمیل می کرد، می خوندم، تست هاش رو می زدم و اگر قبول می شدم می رفتم درس بعدی و در نهایت هم به مدرک قبولی داد.

به نظرم هم ایده اش عالیه و هم اجراش عالی. شما به سادگی با یک ایمیل در یکی از کلاس های گسترده اش ثبت نام می کنین و بعد توی یک برنامه زمانی که از نظر من خیلی جذاب و خوب بود درس ها و حتی تست ها رو به شکل ایمیل دریافت می کنین و کلاس به کلاس پیش می رین تا یک مدرک قشنگ بگیرین.

من دوره های مختلفش رو نگذروندم ولی دوره تستی که گذروندم بسیار با کیفیت و خوب بود. شدیدا پیشنهادش می کنم به هر کس که دوست داره در حوزه های جدید چیز یاد بگیره و خیلی خوشحالم که قرص و محکم و شاد داره کار می کنه.

یک توصیه جدی ام هم اینه که دوستان دوره جدید تک شو حتما نگاهش کنن. توی این برنامه بعد از اینکه چند دقیقه توضیح می ده که چطوری باید سایت درست کرد و تشریح می کنه که فایلی که در صفحه می بینین رو باید با یک برنامه ادیت متن مثلا ورد آفیس ادیت کنین، می گه از تمپلیت های رایگان استفاده نکنین چون حاوی ویروس هستن (: .

چطور در کامندلاین لینوکس حرفه ای باشیم یا «لینوکس را درک کنیم»

سلام

من یه مدته که وبلاگ شما سر میزنم و بخش محبوبم تو وبلاگ شما «چرا گنولینوکس رو دوست دارمه».

حالا یه سوال برام پیش اومده:

«چطور اینقدر خوب با ترمینال کار میکنید؟»

لطفا من رو راهنمایی کنید تا مثل خودتون یک لینوکس کار حرفه ایی بشم.

استفاده روزمره از لینوکس مثل استفاده روزمره از ویندوز است و فرق چندانی نداره. یک فرمون به اسم ماوس دارین و یکسری منو و‌ آیکون که باهاش فایرفاکس و تاندربرد و چت و اینها رو اجرا می کنن و کار می کنین. ولی فرق لینوکس و ویندوز اینه که توی لینوکس هر وقت بخواین (یا وقتی مجبور بشین!) می تونین کاپوت رو بزنین بالا و برین سراغ موتور ماشین.

این موتور گاهی به درد تعمیر کردن می خوره و گاهی به درد انگولک کردن ریز. اجزای توی ترمینال مثل قطعات لگو هستن. می تونین اونها رو به همدیگه بچسبونین و می تونین باهاشون چیزهای جدید بسازین. برای حرفه ای شدن توی لگو هیچ نیازی ندارین تک تک قطعات رو بشناسین و حفظ کنین که چطوری به هم وصل می شن. بلکه کافیه در این حد بدونین که کلی قطعه هست که می شه اونها رو به هم چسبوند.

مثلا کسی برای ساختن یک خونه با لگو حفظ نمی کنه که باید پنج تا زرد بذاره پایین، بعد سه تا قرمز اضافه کنه و بعد آرم آروم تعداد رو کم کنه تا حالت شیب به دست بیاد. بلکه اول یک ایده کلی در ذهنش داره و بعدش تو قطعات می گرده و مناسب ها رو پیدا می کنه و جایی که به نظرش درست می رسه می ذاره و مطمئن هم هست که به شیوه معقولی همه قطعات می تونن به هم وصل بشن.

در لینوکس هم همینه. اگر شروع کنین به حفظ کردن تک تک دستورات و سوییچ ها و اینکه چطوری کار می کنن سریعا ذهنتون درگیر می شه با کلی چیز مهمل که توی هر کتاب و راهنمایی می شه پیداش کرد. کاری که برای حرفه ای شدن توی ترمینال باید کرد، درک سیستم است. من سعی می کنم توی بخش های زیر، مفهوم کلی سیستم عامل گنو/لینوکس رو توضیح بدهم. فراموش نکنین که گنو/لینوکس یک فلسفه هم هست و درست مثل ذن، روشن-شدگی توش باعث حرفه ای شدن ناگهانی آدم ها می شه. شاید کسی سال ها کار کنه و به روشنی نرسه و شاید کسی فقط با خوندن همین جمله که «گنو/لینوکس یک دید به دنیا است» درست مثل راهب بودایی که با تمرکز روی «صدای یک دست» یکهو به روشن شدگی می رسه، گنو/لینوکس رو درک کنه.

کوچک زیباست – اجزای تک منظوره ولی بسیار قوی

ضرب المثلی در دنیای برنامه نویسی هست که می گه «اگر می خواین یک تقویم بنویسین، لازم نیست براش ماشین حساب هم بنویسین». هر برنامه خوب دقیقا یک کار رو باید انجام بده ولی با قدرت و دقت. این درک بسیار مهمی از دنیای گنو/لینوکسه. گنو/لینوکس مثل یک جعبه ابزاره: پیچ گوشتی، گازانبر، فازمتر، چسب، متر، … توش هیچ وقت یک دستگاه مخصوص پیدا نمی کنین که فقط طراحی شده باشه برای «بیرون آوردن میخ از دیوار و بعد صاف کردنش و بعد زدن کمی رنگ به جای سوراخ» بلکه یک ابزار دارین برای بیرون آوردن میخ از دیوار و یک چکش که باید با یک سطح صاف ازش ابزاری برای میخ صاف کردن ابداع کنین و در نهایت یک قلم مو برای زدن کمی رنگ به جای میخ روی دیوار.

آماتورها اول کمی غمگین می شن از اینکه یک ابزار به اسم میخ-از-دیوار-دربیار-صافش-کن-جاش-رو-رنگ-کن ندارن و بعضی ها پز می دن که سیستم عاملشون چنین چیزی داره ولی قدرت لینوکس وقتی معلوم می شه که یکهو به جای میخ با یک پیچ توی دیوار طرف بشین. یک گنو/لینوکسی درک می کنه که اینبار به جای میخ-کش، کافیه پیچ گوشتی رو برداره و بقیه مراحل رو تکرار کنه در حالی که کسی که تا حالا از میخ-از-دیوار-دربیار-صافش-کن-جاش-رو-رنگ-کن استفاده می کرده باید خونه رو از اول نصب کنه تا دیگه روی دیوارش یک پیچ اضافی نباشه.

هنر شما در این بخش، درک این فلسفه است و داشتن آگاهی عمومی نسبت به این ابزارها. کافیه یک ایده داشته باشین که چه دستورهایی داریم و چیکار می کنن. کار سختی هم نیست و هیچ نیازی هم نیست که همه جزییات جریان رو حفظ باشیم. در این مورد جلوتر حرف می زنیم.

قابلیت وصل شدن اجزا به همدیگه

در بخش قبل گفتم که در گنو لینوکس ابزارهای مختلفی دارین که هر کدوم یک کار مستقل می کنن. این ابزارها ورودی و خروجی های استاندارد رو می گیرن. اگر هیچ چیز بهشون ندین احتمالا ورودی شون کیبورد خواهد بود و اگر هیچ چیز بهشون نگین، احتمالا خروجی شون نمایشگر کامپیوتر. اما گذاشتن یک علامت پایپ ساده ( | ) باعث می شه شما ورودی خروجی ها رو به هم لوله کشی کنین! مثلا wc تعداد کلمات یک متن رو می شمره. ls هم فایل های موجود رو نشون می ده. پس اگر من خروجی اولی رو لوله کشی کن به دومی و چنین چیزی بنویسم:

ls | wc

سیستم تعداد کلمات موجود در دستور اول (یعنی فایل های دایرکتوری جاری رو) نشونم خواهد داد. با اینکار شما می تونین تمام ابزارهای ریزی که داشتین رو یکی یکی به همدیگه وصل کنین. در مثال قبل شما با وصل کردن میخ-کش، چکش (کار روی سطح صاف)، قلم مو در اصل با کلی ابزار ریز یک ابزار ترکیبی ساختین که هر کدوم ورودی اش رو از خروجی قبلی می گیره. این یکی از برگ برنده های بسیار بزرگ لینوکسه.

همه چیز یا فایله یا پروسس

برای روشن-شدگی اینهم بسیار مهمه که در لینوکس برنامه ها همه بر اساس یک فلسفه نوشته شدن. رابط کاربری بر اساس یک فلسفه ایجاد شده و کلیت سیستم به یک شکل کار می کنه. مطلقا هر برنامه خوب لینوکس یکسری فایل تنظیم داره (که احتمالا توی etc/ و دایرکتوری ای به اسم همون برنامه است). تنظیمات همه از همونجا اعمال می شن و اگر می خواین چیزی رو تغییر بدین یا با یک برنامه بزرگتر (مثلا وب سرور) کاری رو بکنین که اصلا نمی دونین ممکنه یا نه، کافیه به دایرکتوری فایل های تنظیمات برین و فایل های تنظیمات و محتویاتشون رو چک کنین. معمولا اونجا راهنمایی های کافی پیدا می شن. این کاملا فرق داره با حالتی که برای تنظیم هر برنامه مجبور باشین توی منوها بچرخین و در بخش تنظیمات تب ها رو نگاه کنین. اکثرا برنامه های گرافیکی این رو هم دارن ولی در نهایت چیزی که مشخص می کنه برنامه چطور کار کنه ، اون فایل متنی تنظیمات است. در دنیای گنو/لینوکس هیچ چیز از چشم شما بیرون نیست و معمولا فایل تنظیمات حاوی هر چیز ممکن یک برنامه است.

ساختار فایل ها رو بشناسین

فایل های لینوکس به شکل اتفاقی توی دایرکتوری ها پخش نشدن (: یک نظم کاملا منطقی طبق یک استاندارد رعایت شده و این باعث می شه شما در مواجهه با ناشناخته ترین سوال هم یک سرنخ برای شروع داشته باشین. به این جدول نگاه کنید:

حالا فرض کنید به من بگن که لازمه تغییراتی توی سرویس privoxy بدم و مثلا بهش بگم که به جای 8123 از این به بعد روی پورت 8111 گوش بده. چه می کنم؟ جدول بالا می گه همه تنظیمات توی etc هستن. پس می رم اونجا. اوجنا یک دایرکتوری پیدا می کنم به اسم privoxy و اون تو یک فایل هست به اسم config! چی از این منطقی تر؟ توش رو نگاه می کنم و خط به خطش توضیح داره. یک جا هم نوشته:

تنظیمات پریوکسی

پس کافیه این خط رو ادیت کنم و عدد جدید رو بنویسم و بعد سرویس پرویوکسی رو حتی اگر ندونم چیه، مثل هر سرویس دیگه ری استارت کنم تا تنظیمات جدیدش رو بخونه:

/etc/init.d/privoxy restart

نخیر ! خلاص نشدیم! اگر می خوام توی لینوکس حرفه ای باشم الان دقیقا وقتشه که شروع کنم به خوندن در مورد پریوکسی، فهمیدن اینکه چیکار می کنه و یاد گرفتن چیزهای جدید.

توانایی خوندن راهنماها

یکی دیگه از قدرت های لینوکس راهنماهای بسیار دقیقش هستن. گنو/لینوکس یک سیستم عامل آزاده یعنی اگر حوصله اش رو داشته باشین می تونین حتی کد منبع برنامه ها رو هم بخونین تا به اندازه برنامه نویسش بدونین که چیکار میکنه. ما که حوصله اینکارها رو نداریم پس بهترین چیز برامون manها است. هر دستوری یک man داره. می تونم بزنم :

man privoxy

تا یک توضیح کامل در مورد این دستور / سرویس / موضوع بهم داده بشه. اول در یک پارگراف در این مورد که این دستور دقیقا چیکار می کنه و بعد کلی جزییات در مورد شیوه استفاده و در آخر هم اینکه کی اینو نوشته و بعدش هم حرف هایی مثل اینکه چه فایل های تنظیماتی برای این دستور هست و غیره.

این بهترین و کاملتر مرجع گنو/لینوکسه. اگر بتونین man فایل ها رو بخونین یعنی تقریبا هر کاری در گنو/لینوکس هست رو با حوصله و وقت می تونین انجام بدین. نباید ازش بترسین و باید شجاع باشین. پیشنهاد می کنم برای شروع به من فایل دستور ساده ای مثل wc نگاه کنین و با حوصله اونو بخونین تا بفهمین کجاش چی می گه و در دفعات بعدی راحت باشین.

در ضمن اینترنت، فروم ها، آی آر سی و غیره هم هستن. همینطور کتاب و هر چیز دیگه. ولی یادتون باشه که شما قراره «چگونگی پیدا کردن جواب» رو یاد بگیرن و نه اینکه برین به سراغ حفظ کردن همه جواب ها!

مثلا در مثال قبلی اگر من بخوام به جای تعداد کلمات فقط تعداد خط ها رو ببینم، می دونم که دستوری دارم به اسم wc که احتمالا اینو داره پس باید بتونم man wc رو نگاه کنم و کشف کنم که چه سوییچی فقط تعداد خط ها رو بهم نشون می ده.

همه کار قبلا انجام شده

این هم بسیار مهمه! اگر شما دارین کاری می کنین که هیچ کس دیگه توی دنیا نکرده احتمالا باید مشغول کار خیلی خیلی خفنی باشین. قبلا آدم ها دستورها رو به هم چسبوندن، فاصله رو از یک متن حذف کردن، عکس ها رو کنار هم چیدن، با چند تا عکس یک تصویر متحرک ساختن، تعداد تکرار یک عبارت در یک جمله رو شمردن و … اگر هیچ ایده ای ندارین که کاری رو باید چطور انجام بدین، سرچ کنین. به راحتی کشف می شه. گنو/لینوکسی ها زیاد می نویسن.. در اصل جامعه با جامعه معنی داره. مشکلاتی که خودتون حل کردین رو هم یک جایی توی اینترنت بنویسین. کپی پیست نکنین چون هیچ ارزشی نداره و حتی اگر مدتی ده بیست نفر رو گول بزنه که حرفه ای هستین، در طولانی مدت باعث می شه خودتون هیچ چیز یاد نگیرین اما شدیدا توصیه می کنم یک جایی توی اینترنت کشفیات شخصی خودتون رو بنویسین تا به درد بقیه ای که سرچ می کنن هم بخوره.

خلاصه می کنم به اینکه همه کارها قبلا انجام شده و تقریبا هر چیزی رو سرچ کنین به جواب معقولی می رسین یا حداقل به راهنماهایی برای شروع.

از انگلیسی نترسین

ما مهندس های خوب و باسوادی داریم ولی من که توی منطقه می چرخم کل کارهای خوب در اختیار هندی ها و پاکستانی ها است. چرا ؟ چون انگلیسی بلدن و از انگلیسی نمی ترسن. ما هم نباید بترسیم. درسته که مثل اونها از بچگی یاد نمی گیریم و درسته که توی مدرسه به شکل مسخره ای فقط یکی دو زنگ در هفته یکسری چیز می دن حفظ کنیم و مثل طوطی تکرار ولی خودمون باید دست به کار بشیم و ازش نترسیم. انگلیسی ها رو بخونیم. توی بازی ها پیام های انگلیسی رو سعی کنیم ببینیم و کلا چیزی رو فقط به این خاطر که انگلیسی است کنار نذاریم.

اگر قراره لینوکس کار کنین باید بخشی از دنیا باشین و سرچ کنین و نظراتتون و سوال هاتون رو بنویسین. اونم با یک انگلیسی جهان که خیلی راحت تر از انگلیسی آمریکایی یا انگلستانی یا ایرلندی یا استرالیایی است. جملات ساده بدون کلمات عجیب غریب.

راهنمای خرید لپ تاپ برای کسانی که از لپ تاپ چیزی نمی دونن

خرید لپ تاپ کار سختیه. کلی پول برای یک چیزی که قراره روزی چند ساعت همراهتون باشه و ازش استفاده کنین… گزینه های مختلف از کارخونه های مختلف و اسم ها و مخفف های فنی.

اما اگر کمی وارد تر بشین کار سخت تر هم می شه… کلی گزینه های ریز.. رم DDRفلان در مقابل سرعت فلان هارد دیسک و SSD و … مخفف های دیگه که فقط کسانی ازشون سر در می یارن که هر روز دنبال این هستن که چی داره توی بازار می یاد و چی داره تو سایت های فروش سخت افزار تبلیغ می شه.

پس ما آدم های معمولی چیکار کنیم؟ می گم معمولی چون خودم هم وضع خریدم درست مثل یک نفر است که از هیچ کدوم از این مخفف ها سر در نمی یاره. من از کامپیوترها سر در می یارم ولی از بازار نه و هیچ علاقه ای هم ندارم. دلیلش هم ساده است: به نظرم بازار جای تجاری است و با اینکه به تکنولوژی ربط مسقیم داره اما من می تونم تا آخر عمرم هی بخونم که رم DDR2 و DDR3 و DDR5 و DDRfolan اومدن و سرعتشون فلان قدر بیشتره و کیف هم بکنم ولی واقعا از تکنولوژی سر در نیارم و فقط بازار رو دنبال کنم. مثل کسی که ماشین دوست داره فقط به این شکل که کیف کنه که الان فلان ماشین قدرتش اینقدره. این علاقمندی یک گیک نیست.

به هرحال… بذارین حرف آخرم رو اول بزنم: خرید لپ تاپ برای ما ساده است اگر هدفمون رو بدونیم. هدف من یک کامپیوتر است که بیشتر مواقع بتونه همراهم باشه و کارهای روزمره ام که بازی های سه بعدی پیشرفته آخرین مدل توشون جای خاصی ندارن رو باهاش انجام بدم. باهاش اینترنت می رم، چیز می بینم، آهنگ گوش می دم، چیز می نویسم، چیز می خونم، برنامه می نویسم، چت می کنم، ایمیل جواب می دم و … اگر شما هم هدفتون همینه یا بهش نزدیکه، این راهنما برای شما است.

اولویت صفر

لپ تاپ تکنولوژی دائما جدید شونده است پس یک چیز خیلی قدیمی نخرین فقط چون پولتون می رسه. سعی کنین چیز ارزونتر بگیرین ولی جدیدا ساخته شده. مثل بقیه چیزهای تکنولوژی سراغ آخرین چیزهای بازار لازم نیست برین و کلی براشون پول بدین. کافیه یک چیز متوسط بازار رو هدف بگیرین و تقریبا می تونین مطمئن باشین که اکثر خواص متوسط بازار رو داره.

در ضمن باید سیستم عامل رو هم انتخاب کنین. اگر به اپل و مک بوک فکر می کنین اینها رو بخونین: چرا ممکن است شما بخواهید یک مک بوک بخرید و دلایلی که به خاطر آن‌ها نباید اپل مک بخرید. اگر به لینوکس فکر می کنین که احتمالا این راهنما برای شما نیست. این راهنما مال کسانی است که می خوان لپ تاپ بخرن ولی حوصله چیزهای عجیب و غریبی مثل سنترینو و آی سون و دوال کور و اینها رو ندارن.

اولویت اول

وزن و اندازه. اینها تقریبا تنها اولویت های من هستن. من محاله به هیچ لپ تاپ بزرگتر از ۱۵ اینچ نگاه کنم. ما یک گرایش عمومی به چیزهای بزرگ داریم و فکر می کنیم هر چقدر یک چیز بزرگتر باشه بهتره در حال یکه در عمل اینطور نیست. بخصوص در مورد لپ تاپ، لپ تاپ های بزرگتر ارزونتر هستن و اگر بگین پدر بزرگتون براتون لپ تاپ ۱۳.۳ اینچ بخره (و از لپ تاپ چیزی ندونه)‌ یکهو ذوق زده می شه که یک لپ تاپ ۱۳.۳ اینچ دیده ۱۱۰۰ دلار است ولی در همون حال یک لپ تاپ ۱۵ اینچی هم هست که فقط ۷۰۰ دلاره و با هیجان دومی رو می خره غافل از اینکه سنگین تره و کمتر قابل حمل.

پس اگر مثل من لزومی ندارین که لپ تاپ بزرگ بخرین (مثلا گرافیست نیستین یا فیلم دیدن اولویت پایینتری داره تا قابل حمل بودن)‌ به هیچ وجه سراغ لپ تاپی بزرگتر از ۱۴ اینچ نرین و ترجیحا بین ۱۲.۱ واید و ۱۳.۳ واید بخرین. دقت کنین که لپ تاپ هایی که از ۱۲.۱ واید کوچیکتر باشن کیبورد کوچیکتری دارن و در استفاده روزمره نه فقط سخت که ضرر زننده هم هستن.

بحث وزن هم بسیار مهمه. به شکل کلی یک لپ تاپ بیشتر از ۲.۵ کیلویی در زندگی روزمره واقعا سنگین به نظر می یاد و ترجیحا اگر می خواین جابجاش کنین بهتره چیزی سنگین تر از ۲.۱ کیلو نخرین. وزن ها رو هم واقعا تو اینترنت چک کنین چون گاهی مغازه ها دروغ می گن یا مثلا وزن لپ تاپ بدون باتری رو می نویسن.

پس خلاصه مهمترین بخش شد: یک لپ تاپ نسبتا به روز بخرین که خیلی بزرگ نباشه و وزنش هم سنگین نباشه.

اولویت های دوم

در رده دوم قیافه مهمه و قشنگی بدنه و راحتی صفحه کلید و رنگ و اینها. مثلا من از وینگول قرمز وسط کیبوردهای آی بی ام خیلی استفاده می کنم پس برام مهمه. یا کاملا برام مهمه که بدنه لپ تاپ به نظرم سفت برسه و مثلا اگر با انگشت یک کم قسمتی که مچ روش قرار میگیره رو فشار بدم حس نکنم که یک چیز لاستیکی شکننده داره زیر دستم تکون می خوره یا مثلا برام مهمه که کیبورد مثل آدم دگمه های حرکت در چهار جهت و Page Up و Page Down رو داشته باشه. این سخت افزار قراره بیست و چهار ساعته زیر دست من باشه پس خیلی خیلی عادی است که کیبوردش از سرعت پردازنده هم برام مهمتر باشه.

نکته مهم در اولویت ها دوم، اندازه حافظه است که بهش می گن RAM. الان خریدن هر چیزی زیر چهار گیگ ضرر است. این خیلی هم در انتخاب شما موثر نیست چون تقریبا حافظه هر لپ تاپ توی بازار رو می شه با خرجی نسبتا کم (مثلا پنجاه تومن) به چهارگیگ افزایش داد. در اصل موقع انتخاب به این دقت نکنین ولی حواستون باشه که اگر چیزی رو انتخاب کردین و کمتر از چهار گیگ رم داشت، لازمه اونو ارتقاء بدین. در زندگی روزمره من که چند تا برنامه رو با هم باز می کنم و دوست دارم کامپیوترم هی روی دیسک چیز ننویسه، رم خیلی خیلی مهمتر از سرعت پردازنده است.

اولیت های سوم

داشتن چیزهای اضافی خوبه. من ترجیح می دم کامپیوترم حداقل سه تا پورت یو اس بی داشته باشه، کارت خون داشته باشه که بتونم حافظه دوربین یا هرچیزی رو بهش بزنم و فایل هام رو کپی کنم. خروجی های متنوع تری داشته باشه و … ولی خیلی سخت نمی گیرم چون طبق همون اصل قدیمی صفرم، هر چیزی که این روزها بخرین و این روزها ساخته شده باشه یکسری ورودی خروجی استاندارد این روزها رو هم داره.

هارد هم مهمه. بزرگتر بهتر ولی تقریبا همه یک اندازه هستن: ۵۰۰ گیگابایت الان یا هر وقت بخرین تقریبا همه استاندارد شدن. البته چیزی به اسم هارد SSD هم اومده که تنها چیزیه که لازمه بدونیم! یک هارد کوچیکتر که به جای داشتن موتور فیزیکی و صفحات و اینها مثل کول دیسک کار می کنه. حجم هاش کوچیکتره و بسیار گرونتر و اگر ما دقیقا نمی دونیم داریم چی می خریم فعلا به درد ما نمی خوره (این مطلب در ماه جون ۲۰۱۲ نوشته شده!).

دنبال اینها نباشین

دنبال چیز خیلی گرون یا خیلی ارزون نباشین مگر اینکه پولتون واقعا کم باشه یا واقعا زیاد باشه.

دنبال سی دی درایو نباشین که عمرش گذشته. اکثر لپ تاپ های کوچیک در حال حذف کردنش هستن. بخصوص در دنیای لینوکس ما همه نرم افزارها رو از اینترنت نصب می کنیم و عملا هیچ احتیاجی به سی دی درایو نیست. در مورد ویندوز هم احتمالا می تونین یک سی دی درایو مشترک خارجی با دوستان داشته باشین یا برای خودتون بخرین . گرون نیست و اکسترنال بودنش باعث می شه در تمام زندگی لازم نباشه کامپیوتر کمی سنگین تر و بزرگتر داشته باشین که اگر یک روزی روزگاری لازم شد، سی دی درایو داشته باشه. به شکل خلاصه: اگر کامپیوتری که انتخاب کردین سی دی درایو نداشت، وحشت نکنین. قدیم ها که ما کامپیوتر بدون فلاپی درایو ۵.۲۵ اینچی می خریدیم وحشت می کردی. بعدش وقتی کامپیوترهای بدون فلاپی دیدیم مونده بودیم که این اگر یک روز فلاپی خواست چیکار کنیم و حالا همون احساس رو با سی در درایو داریم. سی در درایو در حال انقراض است‌ (:

پول و‌ آش

یک ضرب المثل قدیمی هست که هر چقدر پول بدین آش می خورین. در مورد آش این ضرب المثل درسته ولی در دنیای معمولی صد در صد هم صادق نیست هر چند که معناهایی هم داره. مشخصه که یک لپ تاپ سیزده اینچ یک میلیون و سیصد هزار تومنی چیزی بیشتر از یک لپ تاپ سیزده اینچ هفتصد هزار تومنی داره ولی خب باید حواستون باشه که دقیقا هم دوبرابر نیست. همیشه گفته شده که بعضی مارک ها گرونتر هستن. مثلا Sony یا Lenovo و بعضی ها میانه هستن مثلا Toshiba ولی به نظر من رفتن به بازار با دونستن مقدار پولی که دارین به اندازه کافی ایده می ده که چی رو باید بخرین. واقع بین باشین و بر اساس پولتون انتخاب کنین و ازش راضی باشین و لذت ببرین.

جمع بندی

اگر اهل جدیدترین بازی ها و کاربردهای خاصی مثل طراحی گرافیکی روی لپتاپ و فیلمسازی و … نیستین،‌ برین مغازه، لپ تاپ ها رو نگاه کنین، یک دونه بین دوازده و یک تا سیزده و سه اینچ یا اگر بزرگتر دوست دارین چهارده اینچ واید که از قیافه و بدنه و کیبوردش خوشتون می یاد رو بخرین. با دادن پول متوسط، یک چیز متوسط خواهید داشت. چیزی خیلی قدیمی یا خیلی خیلی جدید انتخاب نکنین و دقت کنین که اگر مثلا یک میلیون تومن پول لپ تاپی رو بدین که چهار سال براتون کار کنه معنی اش اینه که ماهیانه دارین بیست هزار تومن پول داشتن لپ تاپ رو می دین که به نظرم کاملا می ارزه.

خیلی خوشحال می شم اگر چیزی رو جا انداختم بگین که به متن اضافه کنم چون می خوام این متن رو همیشه به شکل یک راهنما برای خرید لپ تاپ وقتی از لپ تاپ چیزی نمی دونیم، نگه دارم.

برای پادکسترها: ضبط صدای خوب با حداقل هزینه

من هفتگی پادکست های رادیو گیک رو می سازم که یک رادیوی اینترنتی است با نگاهی اجتماعی به تکنولوژی. این هفته سرم شلوغ بود و به نوشتن برنامه نرسیدم و در نتیجه گفتم حداقل این سوال رو جواب بدم که چطوری می شه توی لینوکس صدای با کیفیت خوب ضبط کرد. متن عمومی است و ربط خاصی به لینوکس نداره و در اصل به این سوال جواب می ده که چطوری می شه بدون هزینه های بالا، یک صدای خوب ضبط کرد. در چهار قسمت و یک جایزه توضیح می دم:

۱- استفاده از یک کارت صوتی اکسترنال

وقتی لپ تاپ دارین و باهاش صدا ضبط می کنین، لازمه که از یک میکروفون استفاده کنین. میکروفون استاندارد روی لپ تاپ معمولا کیفیت خوبی نداره و در حد چت صوتی طراحی شده و تقریبا همه اولین کاری که می کنیم خریدن یک میکروفون است. اما چیزی که معمولا بهش توجه نمی کنیم کارت صوتیه. کارت صوتی توی لپ تاپ کیفیت حرفه ای نداره، ما هم کارت صوتی حرفه ای لازم نداریم اما چیزی که لازم داریم یک کارت است که «خارج» از لپ تاپ باشه. با اینکار بخش زیادی از نویزهای روی مادربرد حذف می شه و کیفیت صدا حتی با یک کارت صوتی ده هزار تومنی هم به شکل قابل ملاحظه‌ای بهبود پیدا می کنه. معلومه که اگر بخواین صدا رو یک کم دیگه بهتر کنین می تونین چند صد هزار تومن خرج میکروفون و کارت صدا کنین که از نظر من هیچ لزومی نداره.

۲- کم کردن نویز دستگاه

نویز کامپیوتر رو تا حد ممکن کم کنین. هر کاری می تونه نیز ایجاد کنه. یکی از مهترین کارها اگر با لپ تاپ هستین اینه که کابل برق رو بکشین و بذارین دستگاه روی باتری کار کنه. همچنین برنامه های اضافی رو ببندین – بخصوص اگر خیلی سی پی یو مصرف می کنن – و حتی وایرلس رو خاموش کنین و مسنجرها و برنامه های باز بیخودی رو ببندین. اینکار نه فقط نویز رو کم می کنه که باعث می شه حین کار تمرکزتون هم بیشتر باشه.

۳- هاه گیر

نمی دونم اصل فنی اش چیه ولی وقتی می گیم «پ»، مقدار زیادی هوا از دهنمون خارج می کنیم که یک شنونده با گوش انسانی که در فاصله یک متری مون ایستاده اونو نمی شنوه ولی برخوردش به میکروفون یک صدای «هاه» خیلی بد ایجاد می کنه. اولین قلق اینه که میکرووفن رو کمی کج بذارین و با فاصله ای معقول. لازم نیست میکرووفن رو بکنیم توی حلقمون. روش حرفه ای ها اینه که یک ابزار بخریم که جلوی میکرووفن نصب می شه و مثل یک صفحه است که جلوی رد شدن این هوای اضافی رو می گیره. روش کم خرج هم اینه که همون صفحه چند صد هزار تومنی رو خودمون بسازیم: یک چوب رختی رو کج و کوله کنیم و ازش یک حلقه درست کنیم و بعدش یک جوراب شیشه ای زنونه رو بکشیم روش و اونو بین دهنمون و میکروفون قرار بدیم. اینجوری صدا از جوراب رد می شه ولی اون حجم زیاد هوای ناشی از گفتن حروفی مثل «پ» به میکروفون نمی رسه.

توضیح از مه رود: تو انگلیسی به “هاه گیر” pop filter یا pop shield میگن. تو فارسی هم من پت گیر شنیدم، شاید چون هم “پ” و هم “ت” همین مشکل رو ایجاد میکنن. جلوی تف رو هم میگیره.

امیرحسین: من پدرم استودیو ضبط فیلم داره واسه همین با این ” هاه گیر ” که گفتی آشنام!
بهش میگن ” بادگیر ” !

۴- نویز گیری

نویز گیری دو بخش جدا است: پیدا کردن نویز و گرفتنش! اما بذاریم همراه این قلق یک قلق دیگه رو بگم: برنامه ضبط صدا رو که باز کردین، قارتی شروع به ضبط نکنین. همیشه قبل و بعد از متن اصلی، ده ثانیه خالی ضبط کنین. یعنی دگمه شروع ضبط رو بزنین و بدون اینکه حرف بزنین اجازه بدین برنامه چیز ضبط کنه. ده ثانیه ای صبر کنین. اولا می بینین که چقدر نویز در حال ضبط است (اگر در حینی که حرف نمی زنین نوار کلفت است یعنی ولوم میکروفون رو باید کم کنین چون عملا دارین نویز قوی ضبط می کنین) و ثانیا معیاری دارین برای حذف نویز. حذف نویز در برنامه ای که من استفاده می کنم (Audacity) یک عمل دو مرحله ای است. در مرحله اول باید اون ده ثانیه که بدون حرف زدن ضبط شده رو انتخاب کنید و از بخش Noise Removal گزینه Get Noise Profile رو انتخاب کنید:

حالا برنامه آوداسیتی پروفایل نویز سیستم شما رو داره. اینبار باید همه صدا رو انتخاب کنید (ctrl+a) یا اصولا انتخاب نکردن هیچ چیز و دوباره به بخش Noise Removal برین و اینبار نویز رو حذف کنین. دقت کنید که در تصویر بالا من صدای میکروفون رو زیادی بلند کردم و حتی وقتی حرف نمی زنم و هم مقدار زیادی نویز توی سیستم هست.

۵- محتوای خوب تولید کنید

یک پادکست به خاطر میکروفون خوبش پادکست نمی شه. یک پادکست خوب به خاطر محتواش است که گوش داده می شه. هی قول ندین که به زودی شماره دوم رو منتشر می کنین و شماره اول رو هی عقب نندازین که میکروفون بخرین. قالب و اجرای خوب خوبه ولی محتوا است که حرف اول رو می زنه. به هر حال برای یک آویدیوفیل که به خاطر صدای خوب به چیزی گوش می ده، کیفیت پادکست شما وحشتناک پایینه پس برای کسانی مطلب تولید کنین که دنبال شنیدن محتوای حرفتون هستن.

نکته جایزه

این تجربه شخصی ام است: من هی ضبط رو قطع و وصل نمی کنم. یک ضرب ضبط می کنم و بعدا توی ادیت بخش هایی که نمی خوام یا دوباره خوندم رو حذف می کنم. روش راحت کردن کارم هم اینه که هر جا فکر کردم خراب شده و باید از چند جمله قبل بخونم، محکم توی میکروفون فوت می کنم، چند لحظه صبر می کنم و از سر پاراگراف یا جمله ای که خراب شده ادامه می دم. فوت؟ فوت مال اینه که بعدا موقع ادیت راحت اونجای صدا دیده می شه و می دونم که باید اونجا رو ادیت کنم (: می شه بهش گفت فوت کوزه گری من‌ (:

اگر پادکست دارین توی کامنت ها بگین که اضافه کنم به فهرستی که این زیر قراره تشکیل بشه و رادیوهایی هستن که من گوششون می دم:

دقیق ترین و کامل ترین آموزش هک کلاه سیاه: نفوذ به سرورها

اگر مطلب اخیر من در نارنجی در مورد هکرها و کلاه هاشون رو خونده باشین می دونین که ما اقسام و انواع هکر داریم. اصولا که هکر معنی ای بسیار فراتر از کامپیوتر داره ولی در بحث امنیت کامپیوتر هم اطلاق «هکر» فقط به کسی که پسورد می دزده و به سرورها نفوذ می کنه اشتباه اما به هرحال.. خیلی ها هستن که دوست دارن «هکر» بشن و به سرورهای بقیه نفوذ کنن و من اینجا هستم که این رو به شما آموزش بدم. شاید براتون جالب باشه ولی کل این آموزش یک خطه:

بهترین و تنها روش نفوذ به سرور:
یک مشکل امنیتی پیدا کنین و از اون طریق داخل بشین

خسته نباشین مطلب تموم شد (:

البته اگر بازم سوال دارین در خدمتتون هستم.

مشکل امنیتی رو از کجا پیدا کنیم؟

اول بگم که مشکلات امنیتی رو توی کتاب ها ننوشتن و توی کلاس ها هم درس نمی دن. اگر واقعا هدفتون نفوذ به یک سرور است باید باهوش تر / با تجربه تر از این باشین که فکر کنین واقعا یک راهی برای نفوذ به سرورها هست که قبلا استفاده شده و توی یک کتاب هم نوشتنش و بعد هیچ کس هم به نویسنده اون برنامه نگفته و حالا یکی تو کلاسی توی ایران از شما پول می گیره که اونو به شما یاد بده یا مثلا یک نفر دیگه اونو توی یک کتاب نوشته (و شاید یکی دیگه اون کتاب رو ترجمه کرده)‌ و شما شانس آوردین که قبل از صاحب سرور/برنامه این کتاب رو خوندین و می تونین از طریقش به جایی نفوذ کنین.

شما یا باید به اندازه کافی حرفه ای / باهوش / پر تلاش باشین تا خودتون مشکلی رو کشف کنین که قبلا هیچ کس کشف نکرده و در نتیجه حل هم نشده و از طریقش می شه به یک سرور نفوذ کرد. در صورتی که واقعا چنین کشفی کردین پیشنهادم اینه که اونو به شکل یک مقاله معتبر توی یک کنفرانس معتبر ارائه بدین و تا آخر عمر به عنوان یک متخصص امنیت و هکر معتبر شناخته بشین و نه یک نفر که گوشه خونه اش نشسته دلش خوشه که به یک سرور نفوذ کرده یا یک نفر که گوشه زندان داره عمرش رو تلف می کنه.

یک راه میانه هم هست: مشکلات قدیمی که حالا حل شدن رو یاد بگیرین و دنبال سایت هایی بگردین که مدیر سیستم های تنبلی دارن که این مشکلات رو حل نکردن یا برنامه نویس های بی سواد، سمبل کن و تنبلی که اون مشکلات رو توی برنامه هاشون تکرار کردن و بعد اگر به چنین مواردی برخوردین اون سایت رو هک کنین. با اینکار تبدیل می شین به یک بچه اسکریپتی که کارش استفاده از نتیجه کار بقیه است و اجرای برنامه های «هک» (: اوه.. در این موارد معمولا خودتون قربانی کسی هستین که برنامه هک کننده ای که شما باهاش سایت های آپدیت نشده و قدیمی رو «هک» می کنید رو نوشته.

توش پول هست؟

نه. توی نفوذ به سرور پول چندانی نیست. حتی شغل «متخصص امنیت / تست نفوذ / ….» هم پول خیلی زیادی نداره در مقابل زحمت و بازار سختش. قصه هایی مثل اینکه فلان شهر همه از دزدی کارت اعتباری پولدار شدن و فلانی کارش نفوذ به سرور و فروش اطلاعات است و فلان فروم مخفی که توش اکانت بانک مردم معامله می شه رو جدی نگیرین. چنین اطلاعاتی لو می رن و فروش هم می رن اما سود نهایی بسیار کمه چون مقدار پول در جهان ثابته و انواع و اقسام سیستم ها هستن برای پیگیری چنین موضوعاتی. اگر کسی پول زیادی به دست بیاره معنی اش اینه که کسی پول زیادی از دست داده (یا کسان زیادی هر کدوم پول کمی از دست دادن) و سیستم های کامپیوتری دائما مشغول بررسی این موارد هستن و تشخیصشون می دن و از روی لاگ ها به راحتی قابل ردیابی است.

چجوری گوگل / یاهو / … رو هک کنم؟

اینکار در عمل غیر ممکنه. این سیستم ها بسیار پیشرفته هستن با کلی کارمند برای مقابله با هک شدن. کاری که می تونین بکنین اینه که یک صفحه شبیه صفحه گوگل درست کنین و برای دوستاتون لینکش رو بفرستین تا توشون لاگین کنه و شما پسوردش رو بدزدین. یا اینکه ازشون بخواین رو کامپیوتر شما لاگین کنن و پسوردشون رو ذخیره کنین و اینجور کارهای غیرشرافتمندانه اما اگر بحث کار فنی است، روی اینجور سایت ها حساب باز نکنین (:

پس من چیکار کنم؟

قدم به قدم جلو برین و چیز یاد بگیرین. آدم معتبری بشین و کارهای خوب بکنین. ادعای «من هکرم» برای دوستانی که از این چیزها سر در نمی یارن ممکنه شما رو باحال جلوه بده ولی در طولانی مدت دچار پدیده ای می شین که من بهش می گم «از خود جلو افتادن». همون مشکل کلاسیکی که توش شما تظاهر می کنین به کردن کارهایی که از سطح خودتون بالاتره و این باعث می شه هیچ وقت جرات نکنین یکبار دیگه از پایه شروع کنین و پیش برین. مجبورین دائما بگین «اینو بلدم» و این خطرناک ترین چیز برای چیز یاد گرفتن است. از کاری که می کنین لذت ببرین و قدم به قدم توش پیش برین (: بقیه رو هم کپی نکنین چون به اندازه کافی «بقیه» داریم (:

بسیار مرتبط: مقاله چگونه هکر شویم یک هکر واقعی (اریک ریموند) رو بخونین

اگر سوال دیگه ای هست که جا افتاده تو کامنت ها بگین که جواب بدم (:

گوگل هیچ وقت به شما ایمیل نمی‌زند که جایی لاگین کنید؛ مواظب فیشینگ باشید

الان یک ایمیل دیگه گرفتم از طرف ظاهرا گوگل که بهم می گه دیتابیس‌هاشون رو تغییر دادن و من باید دوباره لاگین کنم تا اکانتم بسته نشه. چون دفعه پیش یکی از دوستان خوب تو تله‌اش افتاده بود گفتم اسکرین شات بگیرم و بنویسم. من یک ایمیل گرفتم به این مضمون:

در بخش ۱ می بینین که می گه «اخطار! روی فلان کلیک کنید دو باره به سیستم ارد بشین تا اطلاعاتتون رو در دیتابیس سال ۲۰۱۲ گوگل نگه داریم». بخش دو هم که می گه ایمیل از بخش هشداردهی گوگل اومده.

اینکه باید چیکار کنم با یک قانون ساده حل می شه: گوگل هیچ وقت به کسی ایمیل نمی زنه که لطفا بیا فلان جا لاگین کن (: گوگل مطلقا دیتابیس هاش رو سر هر سال آپدیت نمی کنه. اکانت هیچ کس بدون اطلاع رسانی درست در تمام گوگل اکسپایر نمی شه و غیره و غیره. پس من نباید اینجا لاگین کنم و باید ایمیل رو بدون شک پاک کنم. وانمود کردن اینکه ایمیل از کس دیگه می یاد کار بسیار راحتی است (برای مثال نگاه کنید به مطلب « نکته امنیتی : به فرستنده ایمیل اعتماد نکنید)

ولی بذارین ببینیم با کی طرفیم. توی ایمیل یک لینک کوچولو هست (۳). من ماوسم رو روش نگه داشتم و نقطه چهار می بینم که این لینک به کجا می ره. ساده است دیدن اینکه این لینک به گوگل نیست. اون لینک رو کپی پیست می کنم توی براوزر (به عنوان یک نکته امنیتی روش کلیک نمی کنم بلکه کپی پیست می کنم تا مطمئن باشم می رم همونجا) و می رسم به این صفحه:

بامزه نیست؟ به دایره قرمز نگاه کنید. من حتی توی سایتی شبیه اسم گوگل هم نیستم ولی ناکس صفحه اولش رو شبیه گوگل درست کرده تا من گول بخورم. به اینکار می گن فیشینگ یا ماحی گیری (ماهی گیری تقلبی مثلا (: ))‌ اما من که توی دامش نیفتادم. شما هم نیافتین.. با همون قاعده ساده: هیچ کس به هیچ کس ایمیل نمی زنه که روی این لینک کلیک کن و اکانتت رو بده چون من دیتابیسم رو گم کردم، سال جدید شده، دوستت دارم، می خوام برات جایزه بفرستم، دارم اکانت های قدیمی رو پاک می کنم و …

نینجا شوید: من قبلا هم در مورد ایمنی نوشتم، همچنین درسنامه که سیستم رایگان آموزش داخل ایمیل است درسی داره در مورد استادبزرگی ایمیل و جیمیل و درسی به اسم مبانی امنیت در کامپیوتر و اینترنت که گذروندن هر دوشون می تونه مفید باشه. ساده و سریع و ایمیلی (:

پ.ن. اینکار هک نیست (: دزدی است. هک به معنی استفاده هوشمندانه از یک ابزار یا کشف جزییات عمیق یک چیز است (:

آپدیت:
یک دوست تذکر داد که همیشه بهتره از براوزرهای به روز و امن‌تری مثل فایرفاکس (بخصوص با افزونه اچ تی تی پی اس اوری ور) یا گوگل کروم استفاده کنیم. آدم ها ریپورت می کنن که این سایت ها دنبال دزدی پسورد هستن و بعد از مدتی این مرورگرهای معقول به شما در این مورد اخطار می دن. الان که چند ساعت از نوشتن اصل این مطلب گذشته، اون آدرس توی مرورگر موزیلا فایرفاکس اینطوری شده:

چطوری اسکریپت نویسی بش یا هر چیز دیگه یاد بگیریم؟

دراگو توی مطلب مربوط به نوشتن یک اسکریپت بش پرسیده:

چطور میتونم توی اسکریپت نوشتن واسه bash مسلط بشم؟

اول باید بگم که آدم‌ها از شیوه‌های مختلف چیز یاد می‌گیرین. بعضی‌ها تئوری، بعضی‌ها با نگاه کردن و تکرار و بعضی‌ها با عمل. من جزو گروه آخری هستم. شما ممکنه توی گروه دیگه یا جایی بین گروه‌ها باشین.

من به شکل کلی چیزها رو عمیق یاد نمی‌گیرم. حداقل عمیق شروعشون نمی‌کنم. در ضمن چیزی رو توی خلاء هم یاد نمی‌گیرم. همینه که از ریاضی فراری بودم همیشه ولی مثلا فیزیک رو بیشتر دوست داشتم. من باید یک سوال واقعی برای حل کردن داشته باشم و بعد برم به سراغ جمع کردن ابزار لازم.

قدم اول پیشنهادی من برای خودم، خوندن Tutorial است. خوندن راهنماهای سریع و مقدماتی. مثلا اگر بخوام بش رو یاد بگیرم، یک گوگل برای Bash Tutorial می کنم و بعد هفت هشت تا از صفحه‌هایی که به نظرم خوب بیان رو با میدل۰کلیک کردن باز می‌کنم. اونوقت توی همه اونها یک چرخ می‌زنم و یکی دو تا شون رو برای خوندن انتخاب می‌کنم. منطقا دنبال چیزهایی هستم که خیلی کوتاه نباشن ولی خیلی خیلی هم بلند نباشن و بشه یک بعد از ظهر یا چند ساعته خوندشون. اونوقت تند و تند می‌خونم.

نمی‌دونم چرا به هرکی اینو می‌گم می‌خنده:

یاد گرفتن یک زبون برنامه نویسی ساده است. کافیه چند تا چیزش رو یاد بگیرین: متغیرها، حلقه‌ها، شروط، فانکشن‌ها و ورودی خروجی‌ها.

(((: درسته. من معمولا چیزی که نیاز به کلاس و اینها داشته باشه نمی‌نویسم. استفاده می‌کنم ولی خودم نمی‌نویسم چون کلا اسکریپت‌های کوچیک بیشترین چیزی است که دنبالشم.

من اینها رو توی این راهنماهایی که پیدا کردم یاد می گیرم و بعد سرچ می‌کنم. مثلا اگر بخوام کل فایل‌های توی یک دایرکتوری که ممکنه توشون فاصله هم داشته باشن رو یکی یکی پروسس کنم، گوگل می کنم دنبال bash script loop files in directory space in filename (: دقیقا. اون مطلبی که قبلا نوشته بودم با نتیجه اولین جستجویی است که اینجا اومده.

این از من (: من اینطوری کارم رو خیلی سریع راه می ندازم و بدون اینکه حوصله ام سر بره یک دید کلی نسبت به ابزاری که ازش استفاده می کنم پیدا می کنم. در ضمن بعدش این فرصت رو دارم تا از ابزارهایی که خوشم اومده بیشتر استفاده کنم و شروع کنم به یاد گرفتن عمقی‌تریشون. این روش که گفتم فقط به شما یک دید کلی می ده. اگر بخواین متخصص چیزی باشین باید درست و معقول از روی یک کتاب اونها رو بخونین (:

در آخرش سه تا نکته رو اضافه می کنم:

  • توی این مقاله هی گفتم «من». مال یادآوری این بود که این روش منه. هر کس به شیوه ای متفاوت یاد می گیره و این بدترین نکته در کل نظام آموزشی است که انتظار دارن همه یک جور یاد بگیرن. شما باید روش خودتون رو کشف کنین.
  • روش من سرعتش بسیار زیاده و برای من پر از لذت اما عمق نداره. اگر می خواین مثلا متخصص پرل باشین، لازمه بعد از خوندن توتریال‌ها و نوشتن برنامه‌ها و اینها برین سراغ کتاب های واقعی، کد واقعی نگاه کنین و …
  • در نهایت اگر دوست داشتین نگاهی به این پادکست هم بندازین: چگونه برنامه نویس بشیم.