در موزه کامپیوترها، بیل‌گیتس برای تکرار عکس تاریخی ۱۹۸۱ مایکرسافت، کنار پاول آلن ایستاد

توی عکس قدیمی سیاه و سفیدشون، بیل گیتس کنار پل الن ریشو ایستاده و با جدیدترین تکنولوژی‌ها محاصره شده: اولین کامپیوترهای دسکتاپ. سال ۱۹۸۱ است. همون سالی که این دو نفر در کمپانی مایکروسافت سیستم عامل داس رو که از یک شرکت دیگه خریده بودن کمی تغییر دادن و به عنوان یک سیستم عامل پی سی روی کامپیوترهای آی.بی.ام. عرضه کردن و مایکروسافت رو تبدیل کردن به اصلی‌ترین شرکت نرم افزاری جهان و بیل گیتس هم شد پولدارترین مرد جهان (که البته حالا پولش رو صرف کارهای خیریه و جالب می کنه).

bill-gates-paul-allen1981

حالا هم این دو نفر دوباره در موزه کامپیوترها کنار هم ایستادن تا دقیقا همون عکس رو بگیرن – با اختلافی سی و سه ساله. در همین اتاق رزومه‌های این دو نفر قبل از تشکیل مایکروسافت به دیوار آویخته شده که حتی حاوی قد و وزن اونها هم هست. گیتس بشر دوست که حالا بخش عظیمی از ثروت ۶۷ مبلیاردی‌اش رو صرف امور خیریه می کنه در رزومه سال ۱۹۸۱ درخواست حقوق ۱۵۰۰۰ دلار سالانه داشته که در مقیاس آمریکا حقوق بسیار کمی حساب می‌شه و آلن هم گفته بوده که می خواد یک «برنامه نویس سیستم» بشه.

گیتس و آلن مایکروسافت

منبع

شغل: آینده نگر

همکارم پیام، یکبار از یک نفری که امضاش توی شرکت Futurist بود، پرسید که شغلش چیه. بعد از چند ایمیل کاشف به عمل اومد که فیوچریست یا آینده نگر – که هیچ ربطی هم به تاروت نداره – کسی است که سعی می‌کنه به روش علمی آینده جوامع / علم / بشر رو ببینه. عجیبه ولی یک شغل واقعی.

مثلا به این سند جذاب نگاه کنید. این مال موسسه Institute for the Future است که بهترین‌های دنیا رو جمع کرده بود تا بتونه آینده رو ببینه. سند مال سال ۱۹۷۱ است! چهل سال قبل! زمانی که دانشمندان تازه داشتند سعی می‌کردند با تکیه بر آرپانت، اینترنت رو ایده پردازی کنن. واقعا نیاز به نوابغی است که درست در سالی که اینتل تازه تاسیس شده بود، فهرستی درباره آینده بنویسه که سی مورد از سی موردش بعد از چهل سال محقق بشه.

از جمله این پیش بینی‌های می شه به چنین چیزهایی اشاره کرد: جامعه بدون پول، روزنامه شخصی شده بر اساس نیازهای هر فرد با متن و تصاویر مرتبط، کار خانگی فرد به فرد، بررسی قیمت و سفارش خریدهای خانگی از طریق کامپیوتر، دسترسی به فایلهای شرکت از خانه، سیستمی برای اطلاع رسانی در مورد قرارها و برنامه ‌های هر روز فرد، دسترسی به کتابخانه و مرور مطالب کتاب‌ها.

جالب نیست؟‌ اگر اصل سند رو بخونید می‌تونید ببینید که یک آینده نگر، از چهل سال قبل چه برداشتی از تکنولوژی‌های امروزی داشته.

افتخار، کار مفید کردن است

وقتی بچه بودم، دنیا این شکلی بود. نه اینکه دقیقا این شکلی باشه ها، نه. دنیای توی کامپیوترها این شکلی بود. کامپیوترها هشت بیت بیشتر نداشتن و کمودور ۶۴ من که دومین کامپیوترم بود که بازی‌ها رو از روی نوار کاست لود می‌کرد، بازی‌هاش چیزی در حد این عکس بود. یک دوچرخه که در مسیری جلو می رفت وش ما باید در لحظات مناسب با فشار دادن دگمه قرمز جوی استیک، روزنامه‌ها رو به خونه‌ها پرتاب می کردین. اما آیا اینکه من اینو بازی کردم و احتمالا بیشتر از نود شما بازی نکردینش، افتخاره؟

راستش چند وقت پیش توی یک فروم دیدم که یکی برای بقیه استدلال می‌کنه که خدای کامپیوتر است چون از بچگی با کامپیوتر بزرگ شده. می‌گفت که چون وقتی هشت نه سالش بوده با یک ۲۸۶ کار می‌کرده، الان هم بهتر از هر کس دیگه‌ای از کامپیوتر سر در می یاره. خواستم همونجا بگم این حرف‌ها مسخره است ولی حوصله نکردم تو فرومی که توش فعال نیستم شروع کنم جر و بحث با یکی. اما اینجا می‌گم که حداقل گفته باشم و خواننده‌هاش هم بیشتر باشن.

نظرسنجی‌های کیبرد آزاد نشون می‌ده که بیشترین خواننده‌هاش حرفه‌ای‌ها هستند یا حداقل کسانی که خودشون رو توی کامپیوتر حرفه‌ای می‌دونن. این عالیه و امیدوارم همه مون هم بدونیم که از قدیم با کامپیوتر کار کردن افتخار نیست. من زیاد از قدیم‌ها حرف می‌زنم… از اولین کامپیوترهام. از مونیتورهای تک رنگ و بعد هرکولس‌های ۱۶ رنگ. اینها برام خاطره هستن و به نظرم بخشی جذاب از تاریخچه کامپیوتر و بخصوص در شرایط کشور ما، نکاتی جذاب از تاریخ اجتماعی معاصرمون. اما اینها افتخار نیستن. اگر یک نفر از بچگی با کامپیوتر کار کرده معنی‌اش اینه که خانواده‌اش پولدارتر بودن یا تکنولوژی براشون مهمتر بوده. مثلا در مورد من چون شوهرخاله‌ام کامپیوتر دوست داشت برای بچه‌هاش خرید و چون پسرخاله‌هام کامپیوتر داشتن برای من هم خریدن. به همین سادگی. خب این حداقل برای شخص من هیچ افتخاری نیست.

نکته دیگه اینه که من شروع کنم پز دادن نسبت به اینکه اول با اسپکتروم کار کردم، بعد با کمودور، بعد با آمیگا، بعد با ۲۸۶، بعد با ۳۸۶ و بعد با پنتیوم. از این چی برداشت می‌کنین؟ مستقل از توان مالی خانواده، تنها چیزی که از این حرف برداشت می‌شه، سن بالای سی سال است و پیر بودن هم شاید در خیلی از جوامع احترام داشته باشه ولی در دنیای کامپیوتر افتخار نیست.

پس دفعه بعد، اگر خواستین به هم دیگه پز بدین (که کلا توصیه نمی‌شه)، لطفا به جای گفتن اینکه از چند سالگی کامپیوتر داشتین و اینکه با چه کامپیوترهایی شروع کردین، از این بگین که هر کدوم از ابزارهاتون رو چقدر عمیق یاد گرفتین و چقدر برای جامعه تون مفید بودین. اگر هم کسی سعی کرد بهتون بگه از شما بهتره چون از فلان سالگی کامپیوتر داشته یا اولین کامپیوترش فلان بوده، بفرستینش به همین لینک. ممنون.

همایش ماشین‌های تحریر

مدت‌ها پیش از اینکه لپ‌تاپ‌ها یا حتی کامپیوترهای مین‌فریم باب بشوند، نویسنده‌ها،‌ خبرنگاران و کارمندان با استفاده از ماشین‌تایپ حرف‌هایشان را روی کاغذ می‌آوردند. این روزها شرکت‌های خیلی خیلی کمی هنوز ماشین‌تایپ مکانیکی می‌سازند اما هنوز هم رمینگتون‌ها، آندروودها و اولیوتی‌های زیادی این طرف و آنطرف پیدا می‌شوند یا احیانا در انبارها خاک می‌خورند. این روزها،‌ آدم‌هایی دارند جذب این دستگاه‌های زیبا می‌شوند که شاید نصف سن آن‌ها را هم نداشته باشند.

یک گروه از آدم‌های خوش ایده، در همایشی به نام Type-IN، به دنبال جمع کردن این آدم‌ها و افراد کنجکاو احتمالی هستند تا به آن‌ها فرصت کار با ماشین تحریرهای کلاسیک را بدهند. در این همایش جذاب، آدم‌ها می‌توانند با هم مسابقه تایپ روی ماشین تایپ بدهند،‌ از کارشناسان فنی این دستگاه‌ها سوال‌هایشان در مورد تعمیر و نگهداری آن‌ها را بپرسند یا حتی شاید یک ماشین تایپ از یک نفر بخرند.

با وجود کاغذ، جوهر ماشین تحریر و ماشین‌تحریرهای واقعی و مکانیکی، افراد حتی می‌توانند یک نامه کامل را تایپ و در باجه پست مجاور محل همایش، آن را برای کسی که دوست دارند پست کنند.

اگر احیانا شما هم در فیلادلفیا هستید، می‌توانید سری به همایش بزنید:

Type-IN
Bridgewater's Pub
Saturday, Dec. 18, 1pm - 4:30pm
30th Street Station, 30th & Market Sts.
Philadelphia, PA



ولی اگر هم شما هم مثل من از محل همایش چند هزار کیلومتری فاصله دارید حداقل این موارد را نگاه کنید:

منبع: میک زاین

معرفی کتاب: میکروسرف‌ها

خوندن مایکروسرف‌ها یا Microserfs با ISBN 0-06-039148-0 رو تازه تموم کردم. به شکل epub با نرم‌افزار کتابخونی Stanza که روی آی.پاد.تاچ و خیلی دستگاه‌های دیگه اجرا می‌شه. من نسخه دزدی رو خوندم و منطقا شیر کردنش از طریق وبلاگ کار بدتری است از دزدی فردیش. این کتاب سال ۱۹۹۵ منتشر شده و این تنها نکته بدش است: قدیمی بودن. اسمش اولین نکته جذابش برای من بود: مایکروساف+سرف‌ها. سرف به کسانی می‌گفتن که در دوران فئودالی زمین نداشتن و مجبور بودن روی زمین فئودال‌ها کار و زندگی کنن بدون اینکه عملا صاحب چیزی باشن.

نویسنده کتاب دوگلاس کاپلند است و عنوان این کتاب کافی برای دانلود کردن همه کتاب‌هاش. کتاب به شکل خاطرات روزانه‌ای نوشته شده که روی یک مک‌بوک تایپ می‌شوند. توش اسمایلی هست و کاراکترهای دیگه کامپیوتری و گاهی فقط کدهای صفر و یک و این برای سال ۱۹۹۴ یک انقلاب بوده و احتمالا پیشتاز وبلاگنویسی. کتاب از شرکت مایکروسافت شروع می‌شه و برنامه‌نویس‌هایی که در مایکروسافت کار می‌کنند و در یک «خانه گیکی» زندگی (یک دست مرتب به افتخار ایریکس که تازه با دو تا لینوکسی دیگه، Geek Houseش رو افتتاح کرده). مایکل (راوی اصلی خاطرات) به همراه دوستانش در ردموند که مقر اصلی مایکروسافت است مثل یک سرف خوب، زندگی شان را فدای شرکت و فئودال (بیل گیتس) کرده‌اند و دلخوشند به گرفتن جایزه «تحویل به موقع کد» و پاکت‌هایی که گاهی برایشان فرستاده می‌شود و تویش بخشی از سهام مایکروسافت به نام‌شان شده و باعث می‌شود هر روز وضعیت بازار بورس را برای دیدن قیمت‌ها چک کنند.

کاپلند در مصاحبه با تایمز می‌گوید که در حال حاضر ۹۰٪ مردم آمریکا به شکل مستقیم با یک کامپیوتر کار می‌کنند و این یعنی روزی بیش از یک میلیارد نفر-ساعت کار در دفترها و ادارات کامپیوتری و اظهار تعجب می‌کند از اینکه کمتر کتابی در مورد محیط کار دفتری نوشته شده. حالا او نیمه اول کتاب را در این مورد نوشته: مردمی که در مایکروسافت کار می‌کنند.

نیمه دوم برمی‌گردد به این آدم‌ها که از شرکت مادر جدا می‌شوند و شرکت کوچک خودشان را تشکیل می‌دهند تا محصولی به نام !Oop بنویسند که یک جور زبان برنامه‌نویسی شیئ‌گرا است برای ساختن مدلها و ترکیب کردن آن‌ها با هم؛ چیزی شبیه لگو در دنیای کامپیوتر.

کتاب فوق‌العاده نیست. از نظر من روند داستانی مشکل دارد و خیلی چیزها ناتمام ول می‌شود تا ماجرای دراماتیک جدید شروع شود (مثلا ماجرای بیماری یک نفر و عشق یک نفر دیگر و همجنسگرایی یکی دیگر) و اینها سریعا از شاخه‌های فرعی داستان به شاخه اصلی تبدیل می‌شوند. ابتکارهایی مثل نوشتن کلماتی که از ذهن مایکل می‌گذرند هم به نظر من که چندان با معنی نیامد. اما کماکان کتاب به خاطر بحث‌هایی که در مورد کارکرد داخلی مایکروسافت و در نیمه دوم سیلیکون ولی دارد جذاب است. مثلا جلساتی هست که وقتی دارید در شرکت کوچکتان برنامه می‌نویسید می‌توانید در آن‌ها شرکت کنید و توضیح بدهید که مشغول چکاری هستید و سرمایه‌گذارها اگر احساس کنند کار شما ارزش دارد دعوتتان می‌کنند برای توضیح کاملتر در مورد کارتان و بعد یک جلسه دیگر برای بررسی فنی کار و در نهایت ممکن است برای ادامه کار یا پخش محصول شما سرمایه‌گذاری کنند.

همانطور که گفتم مشکل اصلی کتاب قدیمی بودنش است. در زمان نگارش کتاب مایکروسافت حتی به ویندوز ۹۵ هم نرسیده بود و اینترنت هم هنوز دنیا را تسخیر نکرده بود و خواندن یک کتاب کامپیوتری بدون اینترنت کمی عجیب است. کتاب جدیدتر کاپلند «جی.پاد» است. من نخوانده‌ام و پیدایش هم نکرده‌ام و احتمالا در آینده نزدیک هم نخواهم خواند ولی به هرحال آشنایی با کاپلند جالب بود.

کامپیوترهای قدیمی برای سری چهارم IT Crowd

بدون شک IT Crowd یکی از بهترین سریال‌های طنز تلویزیونی است که من دیده‌ام و حالا یک خبر عالی می‌گوید که مرکز تاریخ کامپیوتر (در انگلیس) درخواستی دریافت کرده برای قرض دادن چند کامپیوتر قدیمی برای ساخت قسمت چهارم این سریال. کامپیوترهای قرض داده شده در دکور فصل چهارم این سریال استفاده خواهند شد.

این قسمت از همان کامپیوترهای دکور قبلی به علاوه چند قطعه جدید استفاده خواهد کرد. مهمترین قطعه یک Altair 8800 است که اولین کامپیوتر شخصی تجاری تاریخ است و مدیر موزه کامپیوترها خوشحال است که مردم از طریق این سریال می‌توانند بخشی از این تاریخ را شاهد باشند و برای موزه هم تبلیغ خوبی خواهد شد. مطمئنا بخشی از مردم / گیک‌ها، کامپیوترها را خواهند دید و ان‌ها را گوگل خواهند کرد و با رفتن به وب‌سایت موزه، بیشتر و بیشتر درباره تاریخ کامپیوترها اطلاعات کسب خواهند کرد.

تصویر سمت چپ کامپیوترهای استفاده شده در قسمت‌های قبلی را نشان می‌دهد. یک CGL Sord M5، یک Oric Atmos، آمستراد سی پی سی ۴۶۴، کمودور ۶۴، سینکلر زد ایکس ۸۱ دست ساز (که روی آلتایر ۸۸۰۰ گذاشته شده)، آتاری ۲۶۰۰، کمودور پی.ای.تی، اپل مک پلاس، زد ایکس اسپکتروم پلاس ۲ و غیره و غیره (:

تجربیاتی در جاذبه خیلی کم

من عاشق فیزیکی هستم که راست به چپ نوشته بشه. سال‌های سال پیش، حوالی اولین سال‌های کشف شبکه‌های کامپیوتری در دنیا، مودم‌هایی رو می‌خریدیم و به یک شماره تلفن زنگ می زدیم و با کسانی که همزمان به همون سیستم زنگ زده بودند، چت می کردیم یا توی فروم ها چیز می‌نوشتیم… دنیای واقعا زیبایی بود از خوره های کامپیوتری که سرگرمی شبانه مشترکی داشتن.

یکی از آدم های اون زمان سولوژن بود. یادمه توی انجمن فیزیک بحثی شده بود در مورد سوختن شمع در نبود جاذبه. حالا که این مطلب رو دیدم، یادم افتاد به افتخار بی بی اس ماورا و سولوژن، در موردش یکی دو خط بنویسم… پشت این لینک، یازده عکس دیگه از تجربیات در محیط های کم جاذبه هم منتظر شما هستند.

سی پی یوی خانگی؛ مشهور به آشفتگی عظیم سیم‌ها

اگر چیزی راجع به علاقمندی آدم‌ها به فعالیت‌های خاص باشه من در موردش می‌نویسم. همینطوره وقتی که مطلبی مربوط به تاریخچه کامپیوتر بشه، حالا این دو تا به هم گره خوردن: استیو چمبرلین در طول ۱۸ ماه و خرج هزار دلار، ۱۲۵۳ رشته سیم رو به هم وصل کرده یک سی پی یو خانگی بسازه. اسمش رو هم گذاشته «Big Mess of Wires».

اون می‌گه «کامپیوترها مثل جعبه‌های سیاه می‌مونن. ما نمی‌دونیم توشون چی می گذره. درک می‌کنیم که چیکار می‌کنن اما نمی‌فهمم چطوری اینکارو می‌کنن.» برای جوابگویی به این سوال، اسیو هر وقت که از سر کار به خونه برمی‌گشت، مشغول می‌شد به وصل کردن ترانزیستورها به هم. اون هم بر اساس طرح یک سی پی یو هشت بیتی که خودش ریخته بود.

حالا کارش تموم شده و کامپیوتر در نمایشگاه چیزهایی که خود مردم ساختن به نمایش در اومده.

این آشفتگی عظیم سیم‌ها، خیلی شبیه به پردازشگر MOS Technology 6502 است که توی اپل ۲، کمودور ۶۴ و آتاری‌های اولیه به کار رفته بود. این سی پی یو، سه تا رجیستر ۸ بیتی دیتا داره، یک آدرس ۲۴ بیتی و ۱۲ مد آدرس دهی.

برای اتصال اجزا به همدیگه از وایرپ استفاده شده که با وجود وقت گیر بودن، از لحیم مطمئن تر هستن.

آشفتگی عظیم سیم‌ها، فقط یک سی پی یو نیست. این کامپیوتر دارای کیبورد، یک خروجی ال سی دی (که یک خط متن رو نشون می ده)، یو اس بی، صدا و خروجی وی.جی.ای هم هست. البته اینها اجزایی هستن که کنار سی پی یو ساخته شده نصب شدن.

و فکر می‌کنین استیو چمبرلین چرا اینکار رو کرده؟ خودش می‌گه «نمی‌دونم… ولی واقعا مفرح بوده».

منبع