ضرب المثل قدیمی می گه «اگر در شرکتی در مقابل چیزی که می گیرین پول نمی دین، شما مشتری نیستین، کالای اون شرکت هستین». این در اینترنت درست تر از همیشه شد. شرکت های بزرگ فقط برای اینکه شما رو بشناسن، حاضرن به شما سرویس بدن. گوگل حاضره رایگان به شما ایمیل بده به این شرط که محتوای اونها رو نگاه کنه. اینستاگرام حاضره عکس های شما رو نگه داره در مقابل اینکه بفهمه چیکاره هستین و چی دوست دارین و بهتون تبلیغ نشون بده و غیره و غیره. الگوریتم ها در این روزها شما رو می شناسن تا مثلا فیسبوک بتونه به یک تبلیغات چی اجازه بده انتخاب کنه که تبلیغاتش به «زنان سرپرست خانوار با میزان درآمد متوسط که یک فامیل درجه یک مبتلا به اوتیسم دارن» نشون داده بشه.
حالا کسپرسکی برای تایید روی اهمیت این اطلاعات مغازه به اسم «دیتا دلار» باز کرده. داخل این مغازه می تونین تی شرت، ماگ و پوستر پیدا کنین ولی به جای پول باید اطلاعات شخصی خودتون رو به صاحب مغازه بدین و بعد با کالایی که انتخاب کردین بیاین بیرون. مثلا اگر می خواین یه ماگ بردارین باید سه تا عکس یا اسکرین شات واتس اپ، اسمس ها و صفحه اول ایمیل خودتون رو ارائه بدین. اگر علاقمند به یک تی شرت هستین باید دقیقا سه تا عکس آخری که گرفتین رو بدین و سه تا مسیج آخرتون رو. اگر دنبال یک پرینت اوریجینال باشین باید تلفن رو کلا به مسوول فروشگاه بدین و اون می تونه تو عکس ها بچرخه و پنج تا عکس یا سه تا اسکرین شات به انتخاب خودش برداره.
کسانی که برای خرید اومدن ظاهرا میزان قابل توجهی استرس نشون دادن و خارج شدن و اکثرا قبل از خرید، گشتی تو گوشی زدن تا ببینن چی روش هست. نکته جالب؟ شرکت ها تقریبا به همه اینها دسترسی دارن. این فروشگاه هم مثل یک اثر هنری است و قبل از اینکه آدم ها با تلفن های خالی راهی اینجا بشن جمع می شه ولی مدیرش می گه «کسپرسکی امیدواره که مردم بفهمن چه اطلاعاتی رو دارن به رایگان به شرکت ها می دن؛ هر لحظه و هر ساعت و هر روز شما مشغول به اشتراک گذاشتن این اطلاعات با شرکت ها هستین و فعلا هم که کسی جایزه ای در مقابل این به اشتراک گذاری نگرفته».
در جهان کشورهای خیلی کمی هستن که اینترنت رو به شکل گسترده سانسور می کنن. چند کشور مثل کره شمالی و کوبا اصولا اینترنت عمومی ندارند و چند کشور هم مانند ایران و چین به شکل گسترده با سانسور و محدود کردن دسترسی جلوی دسترسی شهروندان به اطلاعات رو می گیرن. حالا چین یک قدم برداشته که حداقل تا چند وقت اونو در صدر سانسورچی ها نگه داره: قانون ممنوعیت ارسال بدون اسم.
طبق این قانون سرویسها موظف می شن که کامنت یا پستی رو بدون اسم واقعی افراد منتشر نکنن. بر اساس این قوانین شرکت های اینترنتی مسوول چک کردن هویت تک تک کاربران هستند و باید هر پست غیرقانونی اونها رو گزارش کنن. این قانون رو اضافه کنین به قانونی که کمی پیش تصویب شد که طی اون همه سرویس دهنده ها مجبور هستن اطلاعات گسترده ای از فعالیت کاربران رو ضبط کنن. با اینکار کسانی که از طبق قانون سال ۲۰۰۰ مجرم شناخته می شن، به راحتی قابل تعقیب و شناسایی خواهند بود. قانون سال ۲۰۰۰ می گه:
موارد زیر اجازه ندارند در شبکه های کامپیوتری توزیع شوند. ۱) مواردی که قانون اساسی را زیر سوال برند ۲) مواردی که امنیت ملی را به خطر بیاندازند ۳) مواردی که افتخار یا منافع ملی را به خطر بیاندازند ۴) نفرت ملی یا نژادی تبلیغ کنند یا وحدت ملی را زیر سوال ببرند ۵) سیاست های دینی کشور را نقد کنند ۶) شایعه بسازند یا نشر اکاذیب کنند یا نظم اجتماعی را به هم بزنند ۷) پورنوگرافی، قمار، … ۸) توهین به دیگران ۹) هرچیز دیگری که طبق قانون ممنوع باشد.
اگر به نظرتون خیلی شبیه است دلیلش اینه که چین کشور دوست و برادر و همدین ما در دنیای سانسور است (: و خب مشخصا اینها یعنی «حرفی به جز اونی که ما میزنیم نباید باشه».
حالا باید منتظر باشیم ببینیم در دوران اعتدال، این بخش از سانسور چین رو هم کپی خواهیم کرد یا باید بیشتر صبر کنیم تا به «ممنوعیت ارسال هر مطلب بدون اسم حقیقی» یا «شناسه ملی اتصال به اینترنت» برسیم (:
چند وقت پیش با دوستمم سر اینکه آیا عکس یا فیلم گرفتن از مردم تو محیط عمومی مثل خیابون و اتوبوس و مترو و…. کار درستیه یا نه بحثم شد.اون اصرار داشت که کار درستیه و قانونیه و حریم خصوصی رو نقض نمیکنه ولی من مخالفش بودم.با این حال هیچ توجیه منطقی نداشتم که براش اثبات کنم.خواستم نظرتت و در این باره بگی.
اول باید بگم که جوابهای من جوابهای حقوقی نیستن. قانون ایران (اگر قانونی داشته باشیم) رو نمیدونم و کلا هم بحث دقیقا حقوقیاش از حوزه تخصصی من خارجه اما این سوال رو دوست دارم چون لایههای متنوعی داره.
در لایه حقوقی، در بسیاری از کشورها عکس گرفتن در محیطهای عمومی آزاده؛ همینطور عکسبرداری از جاهایی که از محیطهای عمومی قابل دیده شدن هستن و ذاتا خلوت آدمها به حساب نمییان. مثلا هر کس حق داره از خشونت پلیس در هر جایی عکس بگیره؛ یا از هر ساختمان دولتی یا هر کسی که توی خیابون داره هر کاری میکنه. این حقوق بخشی از حفظ دموکراسی هم هستن چون قرار نیست پلیس و حکومت چیزی بالاتر از بقیه باشه – اصولا پلیس و حکومت قرار نیست چیزی به جز خودم مردم باشه. اما همونطور که گفتم در مورد چیزهایی که ذاتا خلوت مردم به حساب مییان اما از خیابون قابل دیده شدن هستن (مثلا پنجره اتاق خواب) قوانین میگن نباید عکس گرفت. دقیقا همینطور است در مورد جاهایی که عمومی هستن ولی در حوزه خلوت شخصی افراد؛ مثلا دستشوییهای عمومی. اونجا هم بنا به تعریف مکان پرایوت است و عکس گرفتن ازش ممنوع – حتی گاهی داشتن دوربین در دستشویی هم ممنوعه.
بحث وقتی جالب میشه که یک نفر با رفتارش مکانی ذاتا عمومی رو، خصوصی اعلام میکنه. مثلا اگر من برم در یک اتاق جلسه و در رو ببندم اونجا در اون مدت خلوت من حساب میشه و کسی حق نداره بپره تو عکس بگیره!
اما در لایه اقتصادی، اگر شما دارین از عکس کسی استفاده اقتصادی میکنین، اون آدم باید راضی باشه. مثلا اگر من در خیابون از یک نفر که کنار ساحل لم داده عکس بگیرم و بخوام به یک آژانس عکس بفروشمش یا چاپش کنم، باید از اون آدم خاص رضایتنامه بگیرم چون موضوع عکس اونه. این مساله حتی در مورد استفادههای رسمی غیرتجاری هم لازمه. مثلا اگر قراره عکس یک بچه رو در یک مجله چاپ کنم باید از مسوولین قانونیاش اجازه نامه داشته باشم. به عنوان نکته بامزه بگم که فیلمبردارها گاهی برای سوژه دستی تکون میدن و اگر سوژه هم دست تکون داد به عنوان سند رضایت نسبی و آگاهی از مورد فیلمبرداری بودن، نگهش میدارن.
به جاش حوزه تخصصی من هم بحثهای جالبی داره: پرایوسی. مساله اصلی اینه که وقتی کسی وارد محیط عمومی میشه، بخشی از پرایوسیاش رو واگذار میکنه. اینجوری نیست که من بیام توی خیابون و بعد مدعی باشم که همه باید به پرایوسی من احترام بذارن. سطح پرایوسی افراد در جاهای مختلف، مختلف است. من حق دارم توی خونهام بگم هیچ کس اصولا حق نداره اعلام کنه توی خونه من است، توی کافه اعلام کنم نمی خوام ازم فیلم گرفته بشه و توی خیابون بگم کسی نباید به من تنه بزنه ولی نمیتونم بگم «چون من توی خیابون هستم، هیچ کس حق نداره فیلم بگیره»؛ این درست همون استدلال اشتباه «چون من تحریک میشم زنها نباید دیده بشن» است. آزادیهای من محترمه به شرطی که به آزادیهای دیگران حداقل صدمه رو بزنه و اگر با این مشکل دارم یعنی من باید چشم هام رو ببندم. اگر کسی واقعا نمی خواد هیچکس ازش عکس بگیره خب نباید بیاد توی خیابون. معلومه برای شخص من هم جذاب نیست وقتی توی خیابون یا پارک هستم یک دوربین به سمت من نشونه بره ولی این رو درک میکنم که در جامعه ای که توش اجازه عکاسی در خیابان وجود داره، بهتر از جامعه ای است که این حق از مردم سلب شده . فراموش نکنیم که در جوامعی که استدلال «باید آزادیها رو محدود کنیم تا امنیت حاصل بشه» تبلیغ می شه، معمولا استدلال کننده کسی است که داره بقیه رو کنترل می کنه ولی حاضر نیست خودش کنترل بشه یا حتی کمی شفاف عمل کنه. نتیجه چنین جوامعی همون می شه که توی خیابونش هزار مدل دوربین کار می ذارن ولی مثلا هیچ کس حق نداره بدونه توی یک اداره دولتی یا زندان چه بخره. نتیجه این جامعه، بده. وقتی از «حق عکس گرفتن» حرف می زنیم، منظورم عکس گرفتن مردم از مردم است و در جامعهای که حکومت چیزی به جز مردم نیست.
در آخر اضافه کنم که اینجا فقط بحث «عکاسی» است. عکس میتونه منجر به جرمهای دیگه بشه که اونها موضوع بحث نیستن. مثلا در خیلی کشورها اگر یک مرد مجرد از بازی بچههای کوچیک تو پارک عکس بگیره پلیس احتمالا مداخله میکنه تا هدفش رو بدونه (مثلا در انگلیس حساسیت زیادی نسبت به بچهدزدی یا جرایم جنسی علیه کودکان هست) یا اگر من زمین بخورم و شما از من عکس بگیرین و سعی کنین در اینترنت آبروی شخص من رو با اون عکس ببرین این دومی قابل پیگیری است و اینها جرایم مستقلی هستن که به خود اون عکس که شما حق داشتین بگیرین، ارتباطی ندارن.
امروز از صبح تا عصر در همایش پی اچ پی ۲۰۱۵ بودم. یکی از منظمترین همایشهایی که تا به حال دیده بودم و هر چقدر همایش ده سالگی تهران لاگ شیرینیهای خوشمزهای اداشت، اینجا به شکل سلف سرویس و تمام وقت قهوه و آیسی مانکی رایگان داشتیم (:
همایش چهار اسپانسر طلایی داشت و مستقل از کلی چیز میز باحال (ماگ و کول دیسک و کیبورد و ماوس بی سیم به سخنرانها و کتاب و …) یک مسابقه هم داشت: هر کس عکسی بگیره، در اینستاگرام به اشتراک بذاره و هشتگهای همایش یعنی irphpconf# و اسپانسر این مسابقه یعنی karinaco# رو بزنه و عکسی که بیشترین لایک رو داره یک جایزه ارزشمند بگیره.
مشخصه؟ هر کس بیشترین لایک اینستاگرام رو بگیره… و نکته ای که این مطلب می خواد به همه برگزار کننده ها یادآوری کنه اینه که لایک قابل خریدنه (: نمودار چند نفر اول تقریبا این شکلی بود:
که منطقا اکثر آدم ها با یک نگاه توش دنبال «دلیل» می گردن. حدس معقول اینه:
و حدس محکم من این بود که دوستمون موقعی که می رسه رو سن با خنده بگه لایک ها رو خریده و نفر بعدی رو صدا کنن ولی خب جایزه رو گرفت رو رفت. به هیچ وجه نمی گم صد در صد اینطوره ولی حدس معقول منه (: بخصوص که بعدش که رفتم ببینم لایک ها از کی بوده، دیدم تا جایی که عقل من قد می ده، عکس رو پاک کرده:
از نظر من مشکل خاصی نداره و یک جور شوخی بامزه است که احتمالا قدم به قدم با خنده و شوخی پیش اومده ولی لازم دیدم در موردش بنویسم که حتی اگر این مورد کاملا معقول بوده هم برگزار کنندهها بدونن که در اینستاگرام لایک و فالوئر در کمتر از یک ساعت قابل خریدنه (: و البته تقریبا در همه جای دیگه. نمیگم این دوستمون حتما تقلب کرده بلکه حدس می زنم در یک پروسه خنده و شوخی به اینجا رسیده و آخرش نمی دونسته چیکار کنه و به نظرش هم بامزه اومده، ممکنه هم کاملا اشتباه کنم و مثلا دوستمون هزاران فالوئر واقعی داشته باشه یا مثلا عضو فرومی گروهی گنگی چیزی باشه که بتونه در یکی دو ساعت از دوستاش بخواد هزار لایک بزنن که عجیب هم نیست (:
به هرحال این همایش یکی از منظم ترین و بهترین همایش هایی بود که من رفتم و ممنونم از همه برگزار کنندهها. شنبه در مورد خود همایش و ارائه ام بیشتر حرف می زنم اما شما فراموش نکنین که فالوئر و لایک اینستاگرام قابل خریدنه؛ خیلی هم ارزون.
این هفته یک بحث پرایوسی مفصل درگرفته. بعضی افرادی گزارش می کنن که وقتی توی ویندوز ده برای بچهشون اکانت ساختن که اکانتهاشون با هم قاطی نشه، ویندوز شروع کرده به شکل هفتگی یک ریپورت از فعالیتهای فرزند رو برای پدر یا مادر فرستادن! مثلا اینکه «بچهتون حسن این هفته به این سایت ها سر زده، اینقدر با کامپیوتر کار کرده و فلان دقیقه با این برنامه و بهمان دقیقه با اون برنامه کار کرده».
یکسری بحث اینجاست که آیا پدر و مادرها حق دارن روی فرزندان کنترل داشته باشن؟ مثلا اونطوری که دولت معتقده باید روی ما کنترل داشته باشه که یکهو سایتهای خطرناکی مثل جادی.نت رو نخونیم (: اینجا دو سه نظر مختلف روی بحثها هست و مثلا مخالفین می گن همونقدر که لازم نمی دونن دوچرخه یا کارت کتابخونه یک پسر ۱۶ ساله رو کنترل کنن، در اینترنت هم نباید اونو زیر نظر بگیرن و به جاش باید آموزش کافی بدن و اعتماد مشورت کردن رو به وجود بیارن.
ولی اصل نارضایتی اونجا بوده که آدم ها مدعی هستن این زیرنظر گرفتن بدون مجوز اونها بوده و حتی اگر مایکروسافت فیچری برای زیر نظر گرفتن دیگران فراهم کرده، نباید اون رو بدون رضایت والدین روشن کنه یا به شکل پیش فرض فعالش بذاره و فقط باید اطلاع بده که اگر کسی خواست، سراغش بره.
در قسمت اول شاید بشه بحث بیشتری کرد ولی در قسمت دوم به نظر من صد در صد حق با والدین است و من باید صاحب کامپیوتر خودم باشم. کامپیوتر من باید زیر نظر من کار کنه نه من زیر نظر کامپیوترم.
نکته: اگر از کامپیوتری استفاده می کنین که ویندوز ده داره و پدر و مادرتون براتون به عنوان «فرزند» اکانت مستقل درست کردن، احتمالا ایمیل های هفتگی کارهای شما رو به پدر و مادر اطلاع می ده (:
آپدیتی در مورد اسم داستان: خیخو در کامنتها بررسی کرده که ترکیب های مرتبط با زیر نظر داشتن می تونه ترجمه درست تری باشه. شاید خوب باشه اسم داستان رو چیزی مثل گوگلپای هم بذاریم.
در شماره چهل و یک از رادیو گیک، داستان کوتاهی رو با هم می خونیم و می شنویم از کوری دکترو به اسم گوگلگای، روزی که گوگل بد شد. من این داستان رو چند سال پیش با اجازه نویسنده ترجمه کردم و الان به شکل پادکست صوتی براتون می خونمش.
توجه: در این داستان دوبار از فعل «گاییدن» استفاده می شه که در مقابل Screwی انگلیسی بکار رفته.
سازمان وبی که ما می خوایم از کاریکاتوریستها و هنرمندها دعوت کرده در روز ۱۱ فوریه به حرکت The Day We Fight Back بپوندن و کاریکاتورها و کارتونهاشون در مورد حق خلوت شخصی (پرایوسی) و شنود رو در یک مسابقه شرکت بدن.
به نظر من ما توی ایران کاریکاتوریستهای بسیار خوبی داریم پس گفتم بنویسم تا برسه به دست صاحبش! متاسفانه فرصت شرکت فقط تا ۸ فوریه (فردا) است پس باید سریع باشین
جوایز
نفر اول ۱۰۰۰ دلار
نفر دوم ۵۰۰ دلار
نفر سوم ۲۵۰ دلار
برای شرکت و کمی اطلاعات بیشتر مثل اینکه کارتون رو باید به کجا بفرستین به این صفحه مراجعه کنین
جی پی اس گوشیتون رو خاموش کنین و برنامهای رو اجرا کنین که می خواد جای شما رو بدونه (مثلا Foursquare) و ببینین که اون برنامه هنوز می تونه با تقریب خوبی بگه شما کجا هستین! اما چطوری؟ این اتفاق از روی دکلهای مخابراتی شبکه تلفن موبایل و وایرلسهایی که دیده می شن می افته. قبلا هزاران نفر از اینجایی که شما بودین رد شدن و گوشیشون روشن بوده و جی پی اس به یک سرور مرکزی (مثلا گوگل) گفته که «علی دقیقا از روی جی پی اس اینجاست، این وایرلسها رو می بینه ، به این دکل مخابراتی وصله و این دکلها رو هم می بینه». حالا اگر دوباره از گوگل بپرسیم «سارا یه جایی است که جی پی اس نداره اما دقیقا همون وایرلس ها رو می بینه و همون دکلها رو» گوگل با خودش فکر خواهد کرد «خب پس لابد همون جایی است که علی بوده دیگه» و جواب می ده «سارا دقیقا فلان جا است».
اما این اطلاعات فقط در دست چند شرکت محدود به سرکردگی گوگل است و گرفتن این اطلاعات برای افراد و برنامهها نیازمند اشتراک و پول و این چیزها. حالا شرکت موزیلا (که پشت فایرفاکس و تاندربرد است و مدتیه داره نقش رابین هود اینترنت رو بازی می کنه تا ما رو از دست شرکتهای تجاری کمی نجات بده) وارد صحنه شده و می خواد همین سرویس رو رایگان راه اندازی کنه. در اصل می خواد اطلاعاتی که شرکت های خصوصی از وایرلسهای دنیا، دکلهای مخابراتی دنیا و مکان اونها دارن رو تا حد ممکن جمع کنه و مجانی به همه بده.
برای اینکار باید روی گوشی اندرویدی خودتون برنامه MozStumbler رو نصب کنین و هر وقت در بیرون خونه حرکت می کنین اجراش کنین و دگمه Startش رو بزنین. باتری عجیبی مصرف نمی کنه و خوشحال و خرم هم هست و کلی اطلاعات و نمودار بامزه بهتون می ده که همه شرکت ها به شکل مخفی – البته قانونی و در لوای لایسنس اگریمنتهای دستگاههایی که می خرین – مشغول جمع کردنش هستن و تنها فرقش اینه که این اطلاعات رو به رایگان به همه می ده تا برنامههای بهتری بنویسن. این برنامه اطلاعات شخصی از شما ذخیره نمی کنه بلکه فرصت می ده به برنامه نویس های دیگه تا بتونن با حداقل دردسر و بدون هزینه، در صورت درخواست کاربر، مکانش رو تشخیص بدن.
نقشه بالا وضع فعلی ایرانه که ظاهرا توش فقط یک نفر از تهران رفته اصفهان (؟) و امیدوارم یک ماه دیگه کلی بهتر شده باشه. درستترین راه کم کردن از انحصار اطلاعاتی گوگل، پشتیبانی از این تیپ پروژهها است.