این بار در کابل آدم های بیشتری رو دیدم. البته تنوع خیلی زیاد نبود ولی خب نسبت به دفعه قبل، جمع متفاوتی بود. چیزی که این بار برام بسیار جذاب شد، آزادی بیان در افغانستان بود.
برخلاف کشور اسلامی ما، کشور اسلامی افغانستان فعلا محدودیت خیلی زیاد روی روزنامه ها و مجله ها، اینترنت، تلویزیون و کتاب نداره. مثل یک کشور آزاد، شما حق دارید هر چیزی رو روی کاغذ بنویسید، به چاپخونه بدید و بعدا پخش اش کنید. مثل یک کشور پیشرفته شما حق دارید یک سایت داشته باشید و در اون نظرات خودتون رو بنویسید. مثل یک کشور آزاد حق دارید به دولت اعتراض کنید و آزاد بمانید.
البته شکی نیست که با وجود تندروها، جان شما در خطر خواهد بود. در طولی که من اونجا بودم، یک خبرنگار (اجمل نقشبندی) و دو خانم که در تلویزیون کار می کردند کشه شدند. یک روز یکی از بهترین شرکت کننده ها سر کلاس نیامد چون فامیل اش که در «پولیس ملی» بود در درگیری با طالب کشته شده بود. اما… اما جایی که من آنجا اقامت داشتم، کتابی چاپ کرده بود به اسم «علیه فراموشی»، دوستی که دفعه قبل بهش درس اسپیپ داده بودم، سایتی زده بود به اسم «کابل پرس» که این روزها بیش از چهار هزار خواننده در روز دارد و در چهارماهی که من ایران بودم، پنج تلویزیون جدید در کابل راه اندازی شده بود. در افغانستان اگر شما ۱۰ هزار دلار داشته باشید (یعنی اگر من ماشین ام را بفروشم و پس انداز خانواده را به آن اضافه کنم) می شود یک رادیوی جدید محلی شروع کنید!
مردم راحت صحبت می کنند. اینترنت کم است ولی آزاد است. کسی تصمیم نمی گیرد شما حق دارید چه چیزی بخوانید یا بگویید یا به چه کسی لینک بدهید. مثلا یک نفر به مناسبت مرگ یک خبرنگار «نامه ی عاشقانه به رییس جمهور» می نویسد… بخشی از نامه هست:
رییس محترم! میدانی که با وجود تدویر جلسات جهانی توکیو و لندن ، و علی رغم بی خوابی هایی کابینه ات در امر فقر زدایی، هنوز تازیانه “مفلسی” بالای سرم میچرخد، و از هیبت آن، دراین پنج سال موفق نشده ام تا ریش و سر و صورتم را اصلاح کنم، پس ایجاد اداره” نهی از منکر” را برای چه منظور فرمودید؟! آیا شراب مفتی که در تمامی کافی های کابل، پریچهره های چینی “آفر” میکنند، برای غیر قاضی های این سرزمین حرام هست؟! آیا منصفانه هست برای کشیدن”شیرینی” از کام دوایر دولت، دوباره فرق کابل کیبل بخورد؟! با این پولیس روحانی که قرار است به خیابان بیایید، سرنوشت کرونای بچه مقامات، و از همه مهم تر، جنباندن ریش قاضی چه خواهد شد؟ من خیلی میترسم، رییس صاحب جمهور! باور کنید خیلی میترسم، اگر خدای ناکرده روزی برسد که این پولیس تمام اختلاس گران، رشوه خواران، بودجه اندوزان، وغیره را به زندان بی اندازد، در آن صورت این کشور را کی اداره خواهد کرد؟ چه کسی پیدا خواهد شد تا کار وزارت و انجو و ریاست را سربه راه سازد؟! آیا شما گاهی به پایوازی دوستان تان خواهید رفت؟
من از آزادی بیان لذت می برم حتی اگر در افغانستان باشید و خطر مرگ همراهش. لااقل مرگ همراه آن قانون نیست. در دانشگاه یکبار در یک جلسه یک نفر در «تریبون آزاد» گفت که اگر از حجاب به تنگ آمده باشد باید چکار کند و علاوه بر تعطیلی جلسه و گروه تشکیل شده و کلی ادا و اصول، چندین نفر تا مرز اخراج از دانشگاه پیش رفتند. اما در افغانستان که هیچ زنی به راحتی نمی تواند بی حجاب از خانه بیرون بیاید، روح الامین امینی در شب شعر غزلی می خواند با مطلع:
وقتی که دستانش آرام درگیر یک روسری بود
تصویر زیبای باران، در زیر یک روسری بود
اگر علاقمند هستید، کل شعر را با صدای خود آقای امینی بشنوید این فایل را با فرمت آزادی OGG دریافت کنید
یا استادی می سراید:
مرا سنی نهادی نام و اورا
به نام شیعه از من دور کردی
به هم نزدیک گردیدیم روزی
که ما را زنده در یک گور کردی
این است که شعر به حرکت درمی آید و شعرهای افغانستان خواندنی می شود. برای پیشرفت شعر و ادبیات، نام گذاری تولد شهریار به نام روز شعر کافی نیست. شهریار را دوست دارم چون بعضی شعرهایش دلچسب است ولی از یک طرف هم دوستش ندارم چون آزاده نیست. شعر این روزهای افغانستان آزاده است. شهریار هیچ وقت نمی تواند بسراید:
دیریست محتسب را با شیخ اتحاد است
یارب میان دزدان این اتحاد تا کی
آزادی بیان است که شعر را پیشرفت می دهد. همینطور کشور را و همینطور انسان را.