احمدی نژاد! حلالت نمی کنم؛ لااقل تا وقتی که رنج کارهات باقیه

شنیدم دیشب اومدی توی تلویزیون و گفتی می خوای بری حج و مردم حلالت کنن. فکر کنم توی دبستان به ما یاد می دادن که اگر ظلمی بکنیم تا وقتی گوشت اون ظلم توی بدنمون باشه نمی تونیم توبه کنیم. من هنوز از گرانی رنج می برم، دامین عزیز jadi.netم هنوز فیلتره، هر صبح می کنی توی چشمم که فلان چیز رو حق ندارم بخونم، کسی نمی تونه فیلم رباتمون که توی یوتوب گذاشتیم رو ببینه، رییسم سابقم نزدیک سی روی انفرادی بوده، دلارام علی به دو سال حبس محکومه و قرار بوده شلاق بخوره، روزنامه های محبوبم تعطیل شدن، پلیس با باتوم خونین و مالینم می کنه و هیچ روزنامه ای حق نداره عکسش رو چاپ کنه، سایت کمپین بسته شده و دو نفر براش توی زندان هستند، عدسی حاج عباسی که پارسال ۳۰۰ تومن بود شده ۵۵۰ تومن، من وقتی می خوام یک هاست بگیرم به خاطر ایرانی بودن هزار جور تحقیر می شم توی اروپا، پولی که باید صرف بهداشت من بشه صرف بمب توی لبنان می شه، تا چادر سرم نکنم حق ندارم از امکانات و خدماتی که با پول من ساخته شده استفاده کنم، ماشینی که خریدم فقط نصف روزها اجازه بیرون اومدن داره و اونهم فقط با سه لیتر و هزار و هزار چیز دیگه که حوصله ندارم خودم رو باهاش عصبی کنم.

ببین احمدی نژاد، من ازت ناراضی ام چون تو در بالاترین سطح قدرت اجرایی این کشور هستی و وضع اینه. حج و حلالیت این نیست که با پول من چهار پنج روز کشور رو ول کنی بری مکه، حج و حلالیت اینه که اول خراب کاری هات رو اصلاح کنی و و هر وقت توی کشور کاری نداشتی و خواستی بری مکه، به خاطر رنج های این روزها از ما حلالیت بخواهی. شکی ندارم که اون روز من یکی حلالت می کنم (: وقتی رنج و ظلم ناشی از علمت باقیه، حلال شدن معنی نداره.

قصه های من و ویندوز ۱

ویندوز نصب کردم. برای اینکه حوصله کنم و برنامه تایپی که قدیم ها نوشته بودم رو روی ویندوز قابل اجرا کنم. اما داره منو دیوونه می کنه. اول شماره سریال می خواست که با تلفن به این و اون پیداش کردم. حالا اینترنت نداره و یک ربع ور رفتم و کارت گرافیک رو نشناخت. مدت ها بود فکر می کردم «آخه چرا هنوز کنار هر سخت افزار یک سی دی هست؟!» و حالا جوابش رو پیدا کردم. ویندوز هنوز برای شناختن یک DLink استاندارد قدیمی هم سی دی درایور لازم داره. سی دی رو که از توی انبار پیدا کردم، حالا ویندوز می خواد ری استارت بشه که بتونه درایور رو لود کنه (:

هربار هم بالا می یاد اصرار داره به شکل انیمیشن (احتمالا با حضور یک کلیپس!) قابلیت هاش رو به من شون بده. اونهم در حالی که نه فایرفاکس داره، نه آفیس داره، نه فتوشاپ داره، نه یک بازی درست و حسابی داره و نه هیچ برنامه به درد بخور دیگه (: خدا به من رحم کنه. عوض می خوام یک کار بامزه باهاش بکنم… می خوام اون کاریکاتور: نامه عاشقانه برای انتقام رو روش اجرا کنم و بعد درباره اون کاریکاتور توضیح بدهم. خیلی ها این درخواست رو داشتند.

نمودار برای ترجمه کتاب «فقط برای تفریح»

من نمودار دوست دارم. گاهی به کشف تقلب در روسیه کمک می‌کنند، گاهی نیروهای پشت ویکیپدیا رو نشون می دن و خیلی کارهای دیگه. این بار می خوام ازشون کمک بگیرم تا یک پروژه قدیمی و عقب مونده رو برام به سرانجام برسونن.

داستان اینه که من شاید دو سال قبل تصمیم به ترجمه یکی از کتاب‌های مورد علاقه‌ام گرفتم: فقط برای تفریح یا Just for Fun نوشته لینوس توروالدز. این کتاب داستان زندگی لینوس و به وجود آمدن سیستم عامل لینوکس توسط اون است. پروژه ترجمه اصلا خوب پیش نرفت و کشف شد که من مترجم خوبی نیستم چون هی دنبال کارهای متفرقه می‌روم. اما چند روزی است که کار رو دوباره شروع کرده‌ام. کلا ۱۲۰ صفحه از ترجمه باقی مانده و این یعنی اگر روزی چهار صفحه کار کنیم، یک ماهه ترجمه تمام خواهد شد. تصمیم گرفتم برای جدی کار کردن، یک نمودار بکشم از برنامه ترجمه و پیشرفت خودم و اون رو کنار یا جایی در سایتم نشون بدم تا مجبور به اتمام کار بشم (:

اینهم نموداری که توسط بسته زیبای Fusion Charts درست شده. یک نرم افزار رایگان برای کشیدن زیباترین نمودارهای تحت وب (البته متاسفانه با فلش که من چندان دوستش ندارم).

دیدید چه نمودار قشنگیه؟ هر روز هم که ترجمه کنم، می ره جلو و تعداد صفحات ترجمه شده رو نشون می ده و برنامه اولیه اینه که تا ۱۸ دی کار تموم بشه. به برنامه نویس ها هم پیشنهاد می کنم مدیرشون رو باهاش سورپریز کنند. احتمالا خیلی خوشحال خواهد شد (: و به خودتون هم ثابت خواهد شد که نرم افزارهای آزاد (از جمله لینوکس)‌ در بسیاری موارد شدیدا قوی‌تر از نمونه‌های سودمحور هستند.

با این اخبار، من از دنیای دیجیتال چی بگم؟

این روزها خبرها حال به هم زن شدن. جلوه و مریم حسین خواه در زندان هستند چون فکر می کنند زن و مرد باید حقوق برابر داشته باشند. نزدیک بیست دانشجو در زندان هستند چون چند روز مونده به ۱۶ آذر و ممکنه دانشجویان ایران هم مثل دانشجویان ونزوئلا بگویند که با روسا مخالف هستن. بعد هم این آقا کاپشن اش رو درآورده و سعی کرده کت شلوار شیک بپوشه تا مهمان «مجلس التعاون الدول الخلیج العربیه» باشه و زیر تابلوش بشینه بعد از فروختن دریای خزر به روس‌ها، خلیج فارس رو تقدیم عرب ها کنه.



عکس از یاهو

یادتونه خاتمی پشت میزی نشست که روش مشروب بود؟ فرض کنید خواهش می کرد در مجلس تعاون کشورهای خلیج عربی راهش بدن. کجایین دوستان بمب انداز گوگلی و انتحاری؟

راستش اینها تا اینجا که گفتم اصلا برام دردناک نیست. کاملا قابل درکه و قدرت همیشه به این سمت سوق داده می شه. نکته ای که برام دردناکه اینه که یکسری آدم کاملا ساکت هستن که چیه کارشون تخصصیه. یکسری آدم هم چون حرف زدن در این موارد هزینه داره ساکتن به این امید که کسی باهاشون کاری نداشته باشه. یادتونه مصادیق بدحجابی رو پارسال اعلام کردن و همه گفتیم: «بابا چهار تا چیز بیشتر نیست و ما هم که اونها رو نداریم»؟ حالا امسال چاک کنار و جلوی مانتو و چکمه و شلوار زیر چکمه هم اضافه شده و دو سال که صبر کنین،‌ چادر ملی اجباری است و وقتی بچه هاتون ازتون بپرسن: «چادر که اجباری شد، شما اعتراض نکردین؟» باید بهشون جواب بدیم: «راستش ما اصلا نفهمیدم کی اجباری شد!».

این وسط خوشم می یاد از آدم شریفی مثل کسوف که اینقدر زیبا عکس گرفته و نوشته. ممنون آرش.

راستی حالا که صحبت زشتی ها شد، حرفی هم از پرسپولیس بزنم و خبر اینکه با تخصیص شش هزار لیتر سهمیه اضافه بنزین، نگرانی شون برای شرکت در تمرین برطرف شده. الان باید از خونه برم بیرون ولی در این مورد بعدا نامه مفصل می نویسم اما خلاصه اش اینه که خب ابله! من نگرانی ندارم که بنزین برای سر کار رفتن ندارم؟ اون معلم که مجبور شده هر روز با اتوبوس بره نگرانی نداره؟ باشگاه صنعت نفت آبادان چی؟ اونا چون نیومدن «رایزنی» نباید سهمیه اضافه بگیرن یا چون سرخپوشان پایتخت نیستن؟ ببینم چطوره که سرخپوشان و بهشت زهرا و مجلس و معلولین جنگی و کشاورزها باید سهمیه اضافه بگیرن و مهندس ها و معدنچی‌ها و پزشک‌ها نباید بگیرن؟‌ کارشون کم ارزش تره یا (به یاد سینای بزرگ) دستمالشون زبرتر یا رییسشون بی عرضه تر؟ خلاصه همین ها. الان هم تصمیم گرفتم نامه رو به رییس بنزین ننویسم بلکه خطاب به باشگاه بنویسم که دیگه پرسپولیسی نیستم چون تیمم دیگه خودش رو مردمی نمی دونه. آخر عمری ورزشی نویسم هم شدیم ! (: یادمه یک دوست توی روزنامه ورزشی داشتم ولی الان یادم نیست کی و کجا (:‌ خوشحال می شم اگر کسی آشنایی بده (:

بالاترینی‌ها کمک! نذارین جادی کم بیاره

دوستان، همفکران و رفقا! همکار فامیل ما (!) از ما پرسیده کجا توی ایران می تونه خوشبو کننده آب جکوزی‌ بخره! نذارین ما کم بیاریم ! یکی به ما بگه که توی ایران از کجا می شه روغن جکوزی معطر خرید!

نکته اخلاقی تربیتی: من تا حالا جکوزی ندیدم و در عمرم یک دونه آیس پک بیشتر نخوردم.

مسابقه بهترین وبلاگ ‌ها در صدای آلمان

خب مسابقه تموم شد. من در بخش «جایزه ويژه خبرنگاران بدون مرز» و به عنوان وبلاگ مدافع آزادی بیان شرکت داشتم (فکر کنم به عنوان تنها وبلاگ غیرانگلیسی). بسیار از دوست عزیزی که من رو کاندید کرد و در موردم اونجا حرف زد ممنونم (:

به اینکه توی این مسابقه بودم افتخار می کنم و هیچ مشکلی با این ندارم که «قهرمان‌» نشدم (: به نظرم خیلی طبیعی است. وبلاگ من چیز فوق العاده ای نیست و کار خیلی خاصی هم نمی کنه. حتی تا حد زیادی یک وبلاگ حرفه ای / تخصصی هم نیست (: من هم اینطوری بیشتر دوستش دارم.

در مورد انتخاب بر اساس رای بازدید کنندگان که اصولا بحثی نیست (: ممنون از همه دوستانی که رای دادن (: در مورد انتخاب هیات داوران هم که به نظرم وبلاگ خیلی خیلی خوبی به عنوان برنده انتخاب شد: وبلاگی که حوادث تایلند حین کودتای نظامی رو پوشش داده بود. این کار رو مقایسه کنید با کاری که وبلاگ من می کنه (: حق با اونه.

خلاصه این مسابقه غیرجدی، امسال هم تموم شد. به نظر من این مسابقه بیشتر از اونکه نتیجه اش مهم باش، جوی که به وبلاگ نویس های ما می ده مهمه. من بعد از این کاندیدا شدن، هویت جدیدی هم دارم: «کاندیدای خبرنگاران بدون مرز برای وبلاگ مدافع آزادی بیان» و به نظرم هرچقدر افراد بیشتری اینجور هویت‌ها رو داشته باشن، دنیای ما بهتر می شه (:

تازه یک خوبی اینکه برنده نشدم اینه که می تونم به تصمیم قبلی‌ام بیشر عمل کنم: گسترش بیشتر مباحث «خارج از دستور».

دلیل فروش کامپیوتر



وقتی «کامپیوتر بلد هستید» اتفاقات بامزه و بی‌مزه زیادی می افته. بدترین لحظات مواقعی است که کسی از شما خواهش می‌کنه «کامپیوترش رو درست کنید» و شما حین سر و کله زدن با ویندوز توضیح می دید که مشغول درست کردن کامپیوتر نیستید بلکه دارید با اعصاب خوردی «ویندوز» رو تعمیر می‌کنید تا شاید چند روز دیگه هم کار کنه.

اما خب لحظات شاد هم هست. مثلا این مورد دیروز اتفاق افتاده و اونقدر جذاب و زیبا است، که به سختی می تونید باور کنید واقعی باشه:

– می‌شه کامپیوتر من رو درست کنی؟

– این که جدیده! قبلیه کو؟

– قبلیه رو فروختم.

– فروختی؟ چرا؟

– آخه هاردش ویروسی شده بود!

خاطره واقعی از لیلا است که من ازش اجازه گرفتم اینجا بنویسم]

کمربندها را ببندید،‌ همین امروز اوبونتو را ارتقاء می دهیم


همانطور که آن بالا هم دیده می‌شود، حدود یک روز به ارتقاء اوبونتوی ۷.۱۰ یا همان میمون شجاع مانده است ولی با یک راه جالب می توانیم یک روز از تاریخ جلو بیافتیم و با ترافیک فردا هم مواجه نشویم.

برای اینکار کافی است در خط فرمان تایپ کنید:

 update-manager -d

همین! آن گزینه d به سیستم می‌گوید که به جای نسخه پایدار فعلی، کاندیدای انتشار را نصب کند و این کاندیدا چیزی نیست به جز «میمون شجاع» ما که البته بعد از فشردن Check ظاهر می‌شود. کافی است Update را فشار بدهم تا آخرین نسخه سیستم‌عامل دانلود شود. تصور کنید می‌شد ویندوز XP را با یک کلیک ویندوز Vista کرد و ویستا هم واقعا بهتر از XP می‌بود.

اضافه کنم که این نسخه نهایی نیست ولی فقط یک روز با نسخه نهایی فاصله دارد و احتمالا مشکلی نخواهیم داشت. اگر هم بسته ای مشکل داشت، یک آپدیت دیگر در فردا همه مشکلات را حل خواهد کرد. در عوض به ترافیک فردا نمی خوریم. آن‌ هم با خطوط کندی که اینجا داریم. وقتی نصب تمام شد، خبر می‌دهم. شما هم اگر کاربر اوبونتو هستید، به ۷.۱۰ آپگرید کنید: همین امروز!