پنج نکته یلدایی

دوستان من رو هم دعوت کرده اند پنج نکته یلدایی بگم: پنج نکته ای که کسی درباره ام نمی دونه. احتمالا دیر شده ولی من می نویسم به هرحال و دوستان رو هم دعوت کنم. ببخشید که به دوستانی که دعوتم کردن لینک نمی دم چون می ترسم (و مطمئن هستم احتمال داره) کسی از قلم بیافته.

 از گلدکوئست، هویج پخته و آدم های خشک مغز بدم می یاد.

 از سفر هلند که برگشتیم یک چیزی آوردیم که هنوز به کسی نگفتیم !

 اولین گزارش مصورم از یک تجمع غیرقانونی که توی گویا منتشر شد، بیش از ۲۰ هزار خواننده داشت و من ترسیدم !

 دوست دختر دارم

 کلکسیون جمع می کنیم: کلکسیون بسته های کاندوم

البته واقعا توی زندگی من چیزهای خیلی خیلی کمی هست که کسی ندونه. با گفتن این پنج تا تقریبا حاضرم قسم بخورم چیزی نیست که کسی ندونه‌ !

حالا بگذارید دعوت کنم. اولیش سینای عزیز، کورش ضیابری، واران، و خجسته و با اینکه نوشته لیشام.

موضع این روزهای من در مقابل این چیزها

حقیقت این بود که از این چیزها ننوشته ام معمولا و نمی خواستم هم بنویسم ولی گاهی وقاحت به جایی می رسد که آدم لازم است بنویسد. نه نه ! فعلا نمی خواهم درباره «تعداد سایت های فیلتر شده از تعداد انگشتان دست هم کمتر است» بنویسم. از طرح ساماندهی (سانسور دولتی)‌ وبلاگ ها و سایت ها هم حرف نمی زنم.

نوشته الناز
(اوه اوه لینک رو اشتباه داده بودم به بیانیه دفتر تحکیم ! اصلاح اش کردم به وبلاگ خوب الناز)
و فواد و کوچه باعث شد بنویسم. موضع های اخیر من :

در باره روز ۱۶ آذر با تجمع خاصی همراه نیستم. تجمع دفتر تحکیم وحدت برایم مسخره است چون بعد از دو سال و دم انتخابات تازه یاد دانشجو افتاده اند. من هیچ وقت حضور دفتر تحکیم را در دانشگاه هایم احساس نکردم به جز در مواقعی که انتخاباتی بود یا رای گیری ای. فعالیت های سیاسی دفتر تحکیم برای من بی معنا است چون من مستقیما به دوستان آزاداندیشم در انجمن اسلامی رای می دادم و آن ها به انجمن می رفتند. بعد این دوستان خوب من در کنار دوستان خوب کسان دیگر از دانشکده های دیگر دور هم جمع می شدند تا دفتر تحکیم را شکل بدهند که بتوانند کار بزرگتری بکنند. بعد این دفتر تحکیم فکر می کرد تنها هنرش این است که بیاید برای دانشجوها مراسمی برگزار کند و به حرکت ما جهت بدهد (: خب تحکیمی عزیز ! اگر قرار بود من تو را انتخاب کنم که بگی من چکار کنم که خودم از اول می دانستم. من تو را انتخاب کرده ام که بگویم تو چکار کنی.

در مورد انواع انتخابات هم باید بگویم که من شرکت نمی کنم. حق طبیعی و شهروندی من هم هست که وقتی نماینده ای ندارم که نظرم را نمایندگی کند شرکت نکنم. من طرفدار آزادی بیان و جلوگیری از شکنجه آدم ها و دموکراسی به معنایی هستم که مردم حق تصمیم گیری کلان در کشور را داشته باشند. هیچ نماینده ای نه در شورای شهر و نه در مجلس خبرگان در این باره نظری ندارد. حالا من بروم بر اساس رنگ چشم یا شغل یا طرفدار واردات بنزین بودن یا داشتن مدال طلای جهانی شنای کرال یا فلان و بهمان بیخودی به یکی رای بدهم که چی ؟ من رای نمی دهم تا وقتی نماینده ای داشته باشم که گوشه ای از نظرات من را نمایندگی کند

اسم کیبرد آزاد دو تفسیر دارد: کیبردی در دفاع از آزادی کیبرد و کیبردی که محدودیتی در گفتن چیزی ندارد. الان دومی است !

چرا با گولد کوئست مخالفم

گفته بودم اگر کسی گولد کوئست کار است، خودش را از دوستان صمیمی و نزدیک نداند و ادعای فعالیت اجتماعی نداشته باشد… لازم می دانم کمی توضیح بیشتر بدهم.

من همیشه از مخالفین گولد کوئست بوده ام ولی همیشه هم حق آدم ها می دانستم که به سراغش بروند ولی این خط مرز را دارم که اگر کسی اصرار داشته باشد گولد کوئست چیز خوبی است، نمی تواند از دوستان نزدیک، صمیمی و مورد اعتماد من باشد. من به هیچ وجه مشکلی با کسی ندارم که در دوره ای سراغ گولد کوئست رفته یا حتی می خواهد برود. مشکل من با کسی است که دروغ می گوید. با کسی که در عین اینکه خجالت می کشد بگوید به سراغ این سیستم رفته، می خواهد به من بقبولاند که چون بهترین دوستش هستم نخواسته این فرصت استثنایی را از من دریغ کند که به سیستم وارد شوم.

گولد کوئست برای من تابو نیست. من از گولد کوئست نمی ترسم. درباره آن می دانم و فکر کرده ام. چیزی که باعث می شود نسبت به آن اینقدر حساس باشم دروغ هایی است که آدم ها به خاطرش می گویند و روابطی که خراب می شوند. من از تجاوز، شکنجه و فقر هم بدم می آید و این به این معنا نیست که هر کس کسی را شکنجه کرد، مورد تجاوز قرار داد یا به فقر کشاند مدعی شود که مشغول تابو شکنی است.

بگذارید خلاصه بگویم چرا از گولد کوئست بدم می آید. به سه دلیل: ۱. چون توسعه را دوست دارم و از فقر بدم می آید ۲. چون به اخلاق پایبندم و از دروغ بدم می آید ۳. چون برای جامعه و روابط انسانی اهمیت قایلم و از بیگانگی بدم می آید.

توسعه را دوست دارم و از فقر بدم می آید. گولد کوئست دو جنبه دارد. اول اینکه کار مفید را متوقف می کند. دوستانی را می شناسم که با کلی هزینه به دانشگاه رفته اند و لیسانس مهندسی برق دارند ولی حالا شغلشان این است که در یک دفتر بنشینند و مردم را قانع کنند که ۱.۵ میلیون تومان پول به خارج بفرستند و هر شش نفری را که قانع کنند خودشان یک سهم مثلا ۵۰۰ هزار تومانی می گیرند. ادعا این است که سکه کلکسیونی می گیرند و عطر مصرفی و انگشتر زیبا و این و آن. سوال این است که آیا یک نفر حاضر است یکی از این کالاها را بدون اینکه بخواهد به شبکه وارد شود بخرد ؟ قسم می خورند که سکه پاپ فلان قدر در بازار قیمت دارد. پیشنهاد نمی کنم بروید فردوسی سوال کنید چون مورد تمسخر مغازه دار قرار خواهید گرفت. این سیستم های هرمی (به قول خودشان شبکه ای یا هر چیز دیگر) بر این اساس استوار هستند که شما بازاریاب پول هستید: پول بفرستید و سهمی به شما بر می گردانیم. برای اینکه در این مدت بیکار نباشید هم یک چیزی می دهیم دستتان که هم راحت تر مشتری پیدا کنید هم سرگرم باشید. در عین حال این سیستم پول ها را به شکل هرمی به سمت بالا می کشد. شما باید تلاش کنید بالای هرم باشید تا سهم بیشتری ببرید (دوستان ! می دانم مدعی می شوید شبکه است و من نمی فهمم ولی برای تست شبکه بودن از کسی که شما را دعوت به کار کرده خواهش کنید بیاید بشود زیر دست شما D: ) این سیستم سرمایه را دائما متمرکز می کند در حالی که من طرفدار پخش شدن منابع بین مردم هستم.

طرفدار اخلاق هستم پس گولد کوئستی نیستم. من طرفدار اخلاق هستم. از دروغ بدم می آید و اهل پنهانکاری نیستم. اگر کاری زشت باشد انجامش نمی دهم و اگر احساس کنم کاری آنقدر زشت است که قابل بیان کردن نیست، ترجیح می دم اصولا انجامش ندهم. آرامش روانی ام را هم مدیون همین هستم که هیچ وقت نگران افشا شدن رازی یا کاری یا چیز پنهانی نباشم. گولد کوئست اولین شرط ورودش ساکت ماندن است: ۴۵ دقیقه هیچ چیز نگو و فقط من حرف بزنم. بعدش هم راز ادامه کار، مخفی کردن است: با کسی صحبت نکن. من چون تو رو خیلی خیلی دوست داشتم فقط به تو گفتم. و بعدش هم حتی اگر نخواهید داخل شوید دوستان قول می دهید که با هیچ کس درباره شغل طرف صحبت نکنید.

در گولد کوئست شما لازم می شود دروغ بگویید. باید از مورد اعتماد دوستان بدون اینکه بگویید برای چه کاری می خواهید پول قرض بگیرید چون گفتن اینکه برای «شغل‌تان» پول می خواهید، احتمالا خجالت آور است. می دانم که می گویید مساله خجالت نیست. اگر واقعا بخواهیم مساله را بشکافیم، واقعا هم مساله خجالت هم نیست بلکه رقابت است که از خجالت، خجالت آور تر است. اگر دوست خوب من به من بگوید برای گولد کوئست پول می خواهد و من بپذیرم که خوب است، خب پول‌م را خودم در این «کار» می گذارم و بالا دستی می شوم ! پس دوستم به من دروغ می گوید تا خودش بالا دستی باشد و کثیف ترین چیز دنیا،‌ رقابت بین دوستان صمیمی است.

در عین حال گولد کوئست یک دروغ بزرگ است:‌ همه برنده اند. اینطور نیست دوست من. تصور کن همه مردم جهان کشف کنند که این سیستم عالی است و هیچ مشکل اقتصادی هم درست نمی کند و توسعه را متوقف نمی کند و دروغ هم نیست و … و به آن بپیوندند. نتیجه چیست ؟ اگر جمعیت جهان ۶ میلیارد نفر باشد، نتیجه پنج میلیارد و خورده ای آدم خواهند بود که حتی به پول اولیه خود هم نرسیده اند و چند صد هزار نفر که سودهای متوسطی کرده اند که با یک کار دیگر هم قابل دستیابی بود و چند ده هزار نفر که سود کلان کرده اند و چند هزار نفر که بخش اعظم ثروت جهان را در دستهایشان متمرکز کرده اند.

گولد کوئستی نیستم چون جامعه برایم مهم است. من به جامعه ای که در آن زندگی می کنم اهمیت زیادی می دهم و حتی آن را مهمتر از پولدار بودن خودم می دانم چون زندگی متوسط در یک جامعه سالم بسیار لذت بخش تر از پولدار بودن در یک جامعه کثیف است. گولد کوئست یا هر سیستم با مبنای پولی دیگر، روابط را تقلیل می دهد به پول. شما دوستان جدید پیدا می کنید برای منافع مادی تان. به دوستان قدیمی زنگ می زنید تا شاید پول در بیاورید. فعالیت های اجتماعی را فدای فعالیت پول محور می کنید. پیوندهایی بین آدم ها برقرار می کنید که مبتنی بر نکات اشتراک واقعی نیستند. آدم ها را بر اساس علایق مشترک، جنسیت، اهداف خاص و … پیوند نمی دهد بلکه چون مردم پول می خواهند، آن را در یک رابطه تقلیل یافته به پول قرار می دهد. در عین حال این سیستم ها انسان ها را دچار بیگانگی می کنند. هویت من یک جامعه شناس و یک برنامه نویس است که برای آزادی بیان کار می کند. اگر وارد گولد کوئست شوم باید کار تحقیقاتی ام را قطع کنم و به مردم توضیح بدهم که پولشان را به من بدهند تا بدهم به یک نفر دیگر تا او هم بدهد به یک نفر و یک سهم برای من برگردد. این من نیستم. ممکن است بگویم این کار را می کنم تا پول در بیاورم برای یک کار مفید، ولی چه فایده وقتی باید منبع درآمدم را مخفی کنم. بعد از دو سال و پنج سال هم که گولد کوئست به آخر رسید تازه باید دنبال یک هویت باشم. من به هیچ وجه حاضر نیستم سرمایه اجتماعی ام را با سرمایه اقتصادی معاوضه کنم.

نکته مهم

تکرار می کنم: نمی گویم کسی حق ندارد گولد کوئست یا هر جور کويست دیگر کار کند. نمی گویم کسی که داخل هرم و شبکه و win win win و هر چیز دیگری است، آدم بدی است. نمی گویم اگر یکبار یا ده بار یا ده سال سراغ این چیزها رفته اید نمی توانیم دوستان صمیمی برای هم باشیم. حرف من این است : اگر مدعی هستید گولد کوئست و امثالش خوب هستند و ادعا می کنید که این کار فعالیت اجتماعی است و برای نفع جامعه، من راهم از شما جدا است و اهل اینجور فعالیت های اجتماعی / اقتصادی نیستم. دوستی به جای خود. سلام و علیک به جای خود. کمک های عمومی هم به جای خود ولی روشن و واضح بگویید که این دو شکل فعالیت (فعالیت اجتماعی کلاسیک و فعالیت اجتماعی گولد کوئستی) ربطی به هم ندارند.

من و شک به سرور لینوکس

ماجرا از یک ماه قبل شروع شد. سرور لینوکس من شروع کرد به ادا و اطوار در آوردن. دردناک بود ! لینوکس و ادا و اطوار ؟ چون مساله بد کار کردن یک سرور لینوکس موضوع ناموسی است، راز رو در دلم نگه داشتم و فقط در جمع خانوادگی مطرح اش کردم. خیلی دنبال منبع ایجاد اشکال گشتم ولی چون یکی دو سفر هم در پیش بود گفتم فعلا کجدار و مریض باهاش بسازم تا برم و برگردم. وقتی برگشتم رفتم سراغش !

مشکل این بود که موقع کار با sql یا گاهی مواقع دیگه یکهو kernel شروع می کرد یکسری پیغام division by zero دادن و تقریبا تمام برنامه ها اجراشون مشکل پیدا می کرد. سعی کردم فدورای ۵ رو به فدورای ۶ آپ گرید کنم تا در همین حین احتمالا مشکلات هم حل بشه. بین کار نصب با مشکل مواجه شد: تقصیر سی دی خراب بود ! تلاش کردم کلا هارد رو فرمت کنم و دوباره نصب کنم: حتی فدورای قدیمی هم نصب نمی شد.

یک روز کار رو تعطیل کردم و گفتم فردا دبیان نصب می کنم. به دوست خوبم سی دی های دبیان رو سفارش دادم و رفتم خونه. توی خونه لیلا گفت سری هم به اوبونتوی سرور بزنم. ایده جالبی بود و چون اندیشه اوبونتو برام خیلی جذابه، تصمیم بر نصب اوبونتو گرفتم. امروز که با سی دی اوبونتو اومدم سر کار با عجیب ترین چیز زندگی مواجه شدم: حتی اوبونتو هم در مراحل آخر نصب هنگ می کرد !!! وحشتناک بود ! لینوکسی که این همه ازش تعریف کرده بودیم، دو روز کامل وقت من رو گرفه بود و هنوز هم نصب نشده بود (خوشبختانه شبکه رو از طریق روتر تقسیم کرده بودم و بقیه نیازی به سرور نداشتند).

فکر کردم چیکار کنم. سی دی رو چک کردم، سالم بود.. آه حیف شد. کاش خراب بود. موقع بوت لینوکس بهم اجازه می داد که رم رو هم تست کنم، تست کردم… حدس می زنید ؟ رم خراب بود !!! من دو ماجول یک گیگابایتی دارم که یکیشون اشکال داشت ! لعنتی ! یک لینوکس رو حذف کردم و دو روز هم وقت تلف کردم و

حتی به لینوکس شک کردم

و تنها مشکل، مشکل سخت افزاری بود ؟!! اشکالی نداره چون می تونم به قسمت جذاب جریان نگاه کنم: الان یک سرور صفر کیلومتر اوبونتو دارم که دارم تنظیم اش می کنم برای شروع دوباره سرویس دهی. خوبی اوبونتو اینه که انسانی است و در عین حال بسیار جمع و جور در نتیجه همه کار رو خودم باید بکنم و کلی چیز یاد می گیرم (:

نتیجه اخلاقی: هرگز به کسی که دوستش دارید شک نکنید. مشکل به احتمال زیاد از جای دیگری است.

این چند وقت و کم وبلاگ نویسی ها

این چند وقت خیلی خیلی مشغول بودم. هنوز هم کارها کم نشده. دو سه سایت جدید در حال راه افتادن است. دو سه پروژه مختلف شروع شده و دو سه سمینار و نشست مختلف رفتم. سرور محل کارم رو در یک اقدام جالب از فدورای ۵ عوض کردم به اوبونتو (احتمالا جزو معدود افرادی هستم که دارم سرور اوبونتو رو تست می کنم) و خیلی خیلی کارهای دیگه که یکیشون هم عوض کردن این وبلاگ بود به اسپیپ. این بود که مدت ها وبلاگ ننوشتم. برای شروع مجدد چی بنویسم ؟ خبر جالب ؟ اینترنت ؟ سانسور ؟ نه.. برای شروع مجدد می رم سراغ بخش معرفی ! معرفی کتابی که تازه جلد اولش رو تموم کردم و رفتم سراغ جلد دوم: راهنمای هیچایکرها به کهکشان. البته من درست نمی دونم Hitchhiker رو باید چه چیزی ترجمه کرد: مسافری که با حداقل هزینه سوار کامیون ها و ماشین های گذری می شه و سفر می کنه. پست بعدی جلد اول رو معرفی می کنم.

لعنت به هر چی پرزنت و هرم و سکه کلکسیونیه

خانم ها و آقایون ! این گلدکوئست لعنتی خیلی از اونی که فکر می کردیم به ما نزدیک تره ! احتیاط کنید ! دیروز یک نفر سعی کرد من رو پرزنت کنه که تا دو روز قبل کلی قبولش داشتم و حاضر بودم از نظراتش دفاع کنم. راستش دیشب بعد از این حادثه شوم لیلا هم خیلی ناراحت بود. تازه این دوستم کلی توصیه کرد که لطفا به کسی نگم این جریان رو. خب فلانی ! تو که از «شغل»ات خجالت می کشی بهتر نیست بری دنبال یک کار دیگه ؟ یکبار با سینا حرف می زدم می گفت اگر کسی پرزنتش کنه می پرسه بهتره نیست بره دنبال ارائه خدمات جنسی تا هم درآمد مطمئن تری باشه و هم «همکاران» راضی باشند و هم خجالت گفتن شغل کمتر باشه ؟

همینجا ! در همین محل مقدس وبلاگ کیبرد آزاد به کلیه خوانندگان اخطار می دم اگر من رو یکبار دیگه پرزنت کردین، یا یکبار دیگه پیشنهاد پرزنت بهم دادین، یا کوچکترین تلاشی در مورد هدایت من به سمت پرزنت شدن کردین دو حالت بیشتر نداره:

  • اگر از دوستان دور و بر باشید، راحت بهتون حرف سینا رو می زنم.
  • اگر از دوستان فعال اجتماعی، از دوستان چپ، از دوستان حقوق بشری، از دانشجویان دکترا و امثالهم باشید اینبار دیگه اسمتون رو در همین محل نیمه مقدس می نویسم!

اعلام می کنم هیچ تفاوتی هم بین سکه طلا، عکس پاپ و انگشتر کاربردی یا هرم و معکب و شبکه قايل نیستم. به هیچ وجه هم اعتقاد ندارم که آلوین تافلر یا کاستلز طرفدار بازاریابی هرمی باشند. از دوستان چپ و فعال اجتماعی هم دعوت می کنم اگر به این شغل شریف اشتغال دارند از من مخفی کنند یا کلا رابطه شون رو قطع کنند. می تونم بپذیرم بعضی ها جذب اینکار ها شوند ولی محاله قبول کنم این آدم ها ادعای بهبود جامعه هم داشته باشند. این خط و این نشون. من رو عصبانی نکنید. اگر می خواهید با وارد کردن من در یک شغل پر در آمد بهم لطف کنید، برایم شکلات بیاورید چون خوشحال تر می شوم (شکلات تلخ).

آهای مردم ! اگر ازدواج می کنید حتما درباره گولدکوئستی بودن طرف دقت کنید. اگر دوست و همراه در فعالیت ها پیدا می کنید حتما درمورد گولدکوئستی بودن طرف تفخص کنید. اگر جایی کار داوطلبانه می کنید مواظب باشید کار داوطلبانه شما وقت چند نفر گولدکوئست کار را برای تلاش های اقتصادی بازتر نکند و اگر بهترین دوستانتان برای کارهای بسیار حیاتی تا ساعت ۱۲ همین امشب هرچقدر بیشتر بهتر از شما پول قرض می خواهند قبل از قرض دادن بپرسید برای این یک کار نباشد. بعدا خیلی ناراحت کننده خواهد بود.

تشکر از کمک همه

(در ادامه مطلب قبلی که از دوستان خواسته بودم فرم رو پر کنند)

واو… تشکر از همه دوستانی که با اونهمه دردسر فرم رو پر کردند. راستش من خودم تایپ شده فرم رو ندیده بودم و فکر می کردم به راحتی در ورد قابل پر کردن باشه ! نگو به جای مربع قابل علامت زدن، عکس مربع غیرقابل علامت زدن داشت ((:

به هرحال ممنون از همه و همه دوستانی که با وجود اینهمه دردسر پر کردند. راستش دوستان مشغول ورود اطلاعات بودند و من گفتم یه چند تا هم فرم اضافه کنم. اصولا قصد اصلی پر کردن این توسط اینترنت نبود ولی یکهو به ذهنم رسید که می تونه کمک بزرگی باشه و واقعا هم کمک بزرگی بود.

متشکرم از همه که با دردسر پر کردندش و نظرات خوبی دادند. مطمئنا سوال ها عالی نیست ولی اگر قرار باشه در سه چهار هفته بنویسند و دفاع کنید و تحقیق بشه و … نباید انتظار چیز جالبتری هم داشت. مشغول یک تحقیق عالی هستم که نتیجه اون رو بعدا منتشر می کنم که جواب ضعف این یکی رو داده باشم (:

بازم از همه ممنون. احساس کردم دوستان خیلی خوب و زیادی دارم و لذت بخش بود خیلی. ببخشید که دفاعیه دعوتتون نخواهم کرد چون وقتتون تلف می شه (:

نکته واضح: حرکتی که همکارم داره نشون می ده علامت تشکر به زبان اشاره است:‌ دست از جلوی لب ها دور می شه و به سمت پایین می ره. مثل حالتی که انگشت ها را ببوسید و بفرستید طرف کسی.

کمک به جادی و آینده اش !

خب بالاخره انگار داره قرار می شه من هم دفاع کنم این فوق رو ! راستش نتونستم به اندازه کافی وقت بذارم و عملا در حال پیچوندن جریان هستم. حالا نیاز دارم که یکسری از این پرسشنامه ها توسط دوستان پر بشه. این پرسشنامه در مورد عقلانیت و دیدگاه های مربوط به اون است و کلا پنج دقیقه هم تیک زدن هاش طول نمی کشه.

به شکل فایل word پیوست کردم به همین مطلب. خیلی خیلی لطف می کنید اگر دانلود کنید و پر کنید و بعد برام ایمیل کنید به jadijadi@gmail.com !

نکته مهم: این پرسشنامه منطقا باید بین دانشجویان توزیع بشه ! ولی اگر زمان دانشجویی شما مدت کوتاهی هم هست که سپری شده (مثلا پنج سال!) می تونید پر کنید ولی اطلاعات آماری آخرین سال تحصیلتون رو بنویسید (مثلا من بودم می نوشتم سال آخر مخابرات هستم!) چه می شه کرد ! امیدوارم این کار باعث طبیعی جلوه دادن خیانت علمی نشه (: