شبکه بی سیم روی لپ تاپ لینوکسی

اشاره:‌ اینها رو می نویسم تا اگر یک نفر دیگه دنبالشون گشت، پیداشون کنه ! لینوکس یک سیستم عامل جمعی مبتنی بر مشارکت است پس اگر آزادی را می خواهیم باید مشارکت کنیم.

من یک لپ تاپ vaio s580 یا همون vaio s5 دارم که روش فدورا پنج نصب است. بعد از مدت ها امروز تصمیم گرفتم شبکه بی سیم ام رو هم راه بندازم تا اگر یکهو رفتیم جایی که شبکه بی سیم داشت بتونیم استفاده کنیم (شاید یک هفته برم خارج رو بگردم ببینم چه خبره توی این خارج!).

کارت wireless من وقتی که با root دستور lspci رو می زنم به عنوان Intel Corporation PRO/Wireless 2915ABG MiniPCI Adapter نشون داده می شه. پس کرنل کارت wifi رو شناخته. مثل اینکه fedora 4 به بعد همه این کارت ها رو تحت عنوان lpw2200 می شناسه. آفرین !

حالا دگمه wifi رو روشن می کنم و به Add/Remove software می رم و دنبال lpw2200 می گردم چون می دانم که علاوه بر درایور باید firmwire رو هم نصب کنم. این جریان به برنامه اضافه می شه. یک بار کامپیوتر رو restart می کنم تا مطمئن باشم همه چیز سر جای خودشه (احتمالا اگر سواد کافی داشتم احتیاجی به این کار نبود).

حالا از منوهای گرافیکی به بخش adminstration Network می رم و در hardware می بینم که کارت بی سیمم نشون داده می شه. حالا کافیه یک device جدید تعریف کنم و بگم از نوع wireless است و کارتم رو انتخاب کنم و مشخصات شبکه (اسم شبکه و کد رمزگشایی) رو بهش بدم.

در نهایت device جدیدی که ساخته ام رو active می کنم و ip می گیره و بعد از قطع کابل شبکه، هنوز هم به شکل بی سیم وصل هستم ! لذت بخش و ساده.

راستی !‌ حالا که این کارها رو کردم و به اینترنت هم وصل هستم و اینها رو هم نوشتم بر می گردم سر کار ! قبل از رفتن به سفر باید مثل دایناسور کار کنم !

افتخارات وبلاگی جادی

«از آنجا که این روزها مد شده است آدم افتخاراتش را در وبلاگش بنویسد» منهم تصمیم گرفتم به سبک یکی و در اصل چند تا از دوستان، افتخاراتم را بنویسم تا شما بدانید که با کم کسی طرف نیستید.

  1. جدید و سیاسی عبادی: در راهپیمایی بیست و دوم بهمن سال هشتاد و دو چند قدمی کنار حداد عادل راه رفتم. در فاصله دو متری. ای بابا نزنید. خب رفته بودم ببینم کی می ره اونجا. جای شما خالی کلی باقالی و بادکنک و جاکلیدی و شکلات و اینا پخش کردن و به جز بادکنک بقیه رو گرفتیم
  2. جدید و مهم: همسرم توی همون صفحه ای کمپین یک میلیون امضا برای حقوق زنان رو امضا کرده که بابک احمدی امضا کرده
  3. توانا در استفاده از تگ های html حین نوشتن. نتیجه این است که می توانم قرمز بنویسم یا زیر نوشته هایم خط بگذارم یا حتی آن ها را خط بزنم
  4. جو گیر نشدن سریع و کنترل به خود که نتیجه اش این است که از همه دیرتر افتخاراتم را نوشتم و در پرونده افتخارات وبلاگ نویسان نیستم حالا هستم ! یعنی اضافه شدم. ممنون.
  5. همکار بودن همزمان با دو خانم خبرنگار بدون اینکه خبرنگار باشم
  6. شمردن تعداد پست های وبلاگستان در دو ماه متوالی تیر و مرداد
  7. برنامه ریزی برای شمردن تعداد پست های شهریور
  8. ازدواج در سن بیست و پنج سالگی
  9. پیگشیری در طول سه سال متوالی. نتیجه اش این است که هنوز بچه نداریم
  10. یکسال و نیم است که گردنبند منقوش به مارمولکم را از گردنم باز نکرده ام
  11. شرکت در دو جلسه کلاس بدن سازی و ساختن بدن در حد نیاز
  12. دارای یکی از دماغ های اصیل که چیزی فراتر از بینی است
  13. مقاومت درمقابل وسوسه های عمل کردن دماغ
  14. داشتن یک وبلاگ شخصی فیلتر شده به آدرس jadi.net
  15. وقتی دوازده سالم بود و کلاس فوتبال می رفتم با ابطحی یک عکس دارم. به خدا دارم ! پیدا می کنم می ذارم همینجا
  16. این رو نمی خواستم بگم تا ریا نشه ولی حالا که بحث عکس شد باید بگم که در هشت سالگی توی باغ وحش سوار فیل سابق ولیعهد سابق شدم و باهاش عکس دارم
  17. گذر از فیلتر و داشتن یک فیلتر شکن اختصاصی به آدرس jadi.alaki ke nemigam.baba bikhiyal hala ma ye chizi goftim
  18. داشتن عکس با کلاه آبی سازمان ملل
  19. معدل کتبی دیپلم دقیقا 14.95
  20. هکر و عضویت در اولین گروه هک ایران با نام هکرهای بدون مرز که هیچ چیزی رو هک نکرد و فقط چند وقتی در شبکه پیام اسپم فرستاد
  21. عضویت در انواع بی بی اس های کشوری و لشگری. از شرکت نفت اهواز گرفته تا کرج و ماورا و بی بی اس های شخصی و حضور با شناسه های مختلف در آن ها
  22. به یاد آوردن دورانی که هنوز فرمت mp3 و jpg کشف نشده بودند و استفاده از فلاپی های پنج و یک چهارم با ظرفیت 360 کیلوبایت برای استفاده از تصاویر gif
  23. نوشتن برنامه ای در چهارده سالگی که تصاویر gif را برای دیگران به جز خودم غیر قابل «استفاده» کند.
  24. تحول روحی و مبلغ اینکه gif به معنای پورنوگرافی نیست و یک فرمت گرافیکی عامل است در سال های ۷۱ تا ۷۳
  25. میزبانی از چند جهانگرد خارجی در خانه شخصی بدون اینکه دین و ایمان خودمان را ببازیم
  26. کار با دو کامپیوتر و گاها سه LCD به شکل همزمان در محل کار برای نوشتن افتخارات وبلاگی
  27. درک اینکه گاها اشتباه است و گاهی درست است و در عین حال جرات اشتباه کردن
  28. یکی از دوستانم به انگلیس رفته و یکی از آنها به کانادا و یکی از فامیل هایم که شدیدا اسمش شبیه من است به آمریکا
  29. پسرخاله ام در UCLA درس می خواند
  30. آگاهی از شیوه حرکت موتور تاریخ
  31. آگاهی از گیرهای موتور تاریخ
  32. سرعت تایپ حدود هفتاد کلمه در دقیقه. البته اگر ناخون هام رو گرفته باشم.
  33. تواضع
  34. داشتن بیش از هزار مطلب پابلیش شده در وبلاگ
  35. داشتن سه مطلب پابلیش نشده در سیستم مدیریت محتوای وبلاگ تا هر وقت حوصله نداشتم یکی از همون ها رو پابلیش کنم
  36. نترسیدن از گفتن اسرار کاری
  37. داشتن ایمیل Admin@ipIran.com البته دیگه توی اون شرکت کار نمی کنم. دوستش داشتم
  38. برنامه ریزی در طول پنج ثانیه قبل برای نوشتن یک برنامه آنلاین تولید کننده اتوماتیک لیست افتخارات وبلاگی برای ستون کنار وبلاگ. اگر کسی علاقمند بود این پروژه جمع و جور و بامزه در صورت مشارکت دوستان بامزه اجرا بشه اینجا رو یک نگاه بندازه

برنامه برای تولید اتوماتیک افتخارات وبلاگی

این صفحه در صفحه اول وبلاگ نیست چون اگر نوشته بشه بهتره سورپریز باشه !

فقط یک طرح است که به خاطر نوشته های بامزه دوستان در مورد افتخارات وبلاگی شون و وقتی که داشتمافتخارات وبلاگی خودم رو مینوشتم به ذهنم رسید. اگر دو سه نفر علاقمند بشوند اجراش می کنیم برای تفریح و خنده و سرگرمی که بخش مهمی از زندگی است.

طرح اینه که یک صفحه باشه که هر کس خواست بهش وصل بشه و انتخاب کنه که چند تا افتخار می خواد. مثلا ۱۰ تا. بعد برنامه می یاد به شکل اتوماتیک یک فهرست افتخارات ده تایی می سازه. شیوه کار اینه که ما یک عالمه کلمه در طبقه بندی های مختلف به برنامه می دیم و یکسری ساختار. مثلا مجموعه کلمات اینها هستند:

طبقه بندی محل: روزنامه شرق – سازمان ملل – عفو بین الملل – صلح سبز – انجمن قلم سوئد – جامعه مجازی اطلاعاتی – مرکز مطالعات خاورمیانه
طبقه بندی عنوان شغلی: نویسنده – سر دبیر – مدیر – مسوول – عکاس – خبرنگار – محقق – عضو
طبقه بندی نوع شعل: افتخاری – دائم – موقت – پیوسته – همیشگی
طبقه بندی زمان: برای سال های طولانی – برای دوسال – از پارسال
طبقه بندی چیز: مقاله – کتاب – ترجمه – ایده – شعر چاپ شده – شعر چاپ نشده – وبلاگ سانسور شده – جزوه درسی – لوح تقدیر
طبقه بندی تعداد: پنجاه، پنج، تعداد زیادی، چند، یک

و یکسری قاعده داریم:

طبقه بندی شغل + طبقه بندی محل + طبقه بندی زمان (مثلا می شه سردبیر انجمن قلم سوئد از پارسال)

دارای + طبقه بندی تعداد + طبقه بندی چیز (مثلا می شه دارای تعداد زیادی شعر چاپ نشده )

با اضافه کردن به طبقه بندی ها و قاعده ها می تونیم یک موتور تولید افتخارات وبلاگی بامزه درست کنیم. برنامه اش بسیار ساده است و چیزی که خوب اش می کنه تعداد خوبی طبقه بندی با محتویات بامزه و زیاد است و قواعد خوب. هرجور ایده بامزه ای رو هم می شه توش گنجوند.

مطمئنا هر کسی که همکاری کنه یا ایده جالبی بده جزو فهرست نویسندگان موتور نهایی خواهد بود با لینک و این چیزها (: ممکنه بشه یک برنامه بامزه و جذاب در آورد. اگر علاقمند بودید ایده ها و قواعد و لینک ها و طبقه بندی ها رو کامنت بگذارید و دائما صفحه و به روز می کنم با اید هها و قواعد جدید تا برنامه نوشته بشه (:

جواب به یک سوال (ناتاشا کامپوش)

این مطلب توی کامنت ها بود :

Natascha Kampusch

سلام جادی جان ، آیا به نظر تو وقتی ناتاشا کامپوش از مرگ کسی که اون رو 8 سال زندانی کرده ناراحته ،این یه بیماریه یا کاملا مثبته؟
مدیا این رو غیر عادی و بیماری می دونن ولی از طرفی خیلی با حکم اعدام برای صدام حسین مخالفت میشه به عنوان اولین اقدام برای داشتن قواین انسانی در عراق !
ممنون میشم اگه نظرت رو بنویسی

جواب من : جون هر کی دوست دارید کامنت ها رو مربوط به مطالب ذارید. مطالب متفرقه رو از «تماس» بالای صفحه بگویید.
جواب اصلی: ناتاشا همین دختر اتریشی است ؟ من دنبال نمی کردم ولی به نظر می یاد یک نفر است که هشت سال اسیر کسی بوده و حالا اون مرده یا اعدام می شه یا همچین چیزی و طرف ناراحت است. حالا این بیماریه ؟ در مورد صدام حسین هم که حرف اینه که اعدامش نکنن تا نشون بدن که دیگه قرار نیست توی عراق کسی شکنجه بشه یا اعدام بشه یا شلاق بخوره یا …

خب ؟ عقاید من که معلومه. صدام نباید اعدام بشه چون مثل هر اعدام دیگه ای باهاش مخالفم. به نظر من انسان ها حق ندارند همدیگر رو بکشند. همونطوری که من حق ندارم همسایه ام رو بکشم، دولت هم حق نداره من رو بکشه. به همین سادگی.

در مورد ناتاشا هم اطلاعاتی ندارم ولی به نظرم اگر من هم بودم و هشت سال فقط یک انسان رو می دیدم از کشتن اش بیشتر از اینی که الان ناراحت می شم ناراحت می شدم. به نظرم منطقی است که الان ناتاشا اصولا تعادل روانی کافی نداشته باشه. درست مثل اون جریانی که می گویند آدم به بازجو یا حتی شکنجه گرش وابسته می شه. وضعیت ناتاشا هم ممکنه همین باشه. به هرحال من اطلاعات کافی ندارم و اگر هم داشتم مشکل می شد این که من تخصص کافی ندارم (:

در مورد رسانه ها هم که اصولا علاقمند به رسانه های عمومی (مثل سی ان ان، صدا و سیمای خودمون و … ) نیستم چون دنبال خبر واقعی نیستند بلکه دنبال اهداف بی مزه خودشون هستند.

سایت موقتا (حداکثر یک روز) برای تعمیرات تطعیل است !

سایت به شکل موقت تعطیله. احتمالا بیشتر از یک روز طول نمی کشه. برای مهاجرت به یک سرور بهتر روی پرشین تولز.

سایت های جدید

من از طرفداران جدی Drupal (نرم افزار باز متن همین سایت) هستم و بعدا درباره اش مفصل تر خواهم نوشت ولی این دو روز اونقدر روی سایت های دروپالی کار کردم که دیگه حوصله ام سر رفت ! اولی شون در دیجیتال است با آدرس DigitalDoor.ws که با لیلا توش خواهیم نوشت.

دومیش رو فردا یا پس فردا معرفی می کنم ولی سایتی است مخصوص پوشش دادن اخبار جامعه مدنی. سومی اش هم مربوط است به سایت دوستان سوییسی که اونقدر سایتشون در پیت بود قرار شد قبل از رفتن من براشون یک سایت جدید درست کنم. حالا اونها رفته اند و سایتشون منتظر من است تا یک نیم ساعت براش وقت بذارم و کارهاش تمام بشه.

تماس با جادی

تماس ؟ من همیشه از تماس خوشحال می شم ولی دو نکته رو همین اول کار بگم:

از تلفن خوشم نمی یاد

حافظه خوبی ندارم

چرا اینها رو اول کار گفتم ؟ برای اینکه ترجیحا زنگ نزنین (تلفن رو هم اینجا نمی دم) و اینکه در تماس یادم بندازین جریان چیه و برای چی داریم ایمیل می زنیم (: دوستان نزدیک تر رو هم یادم می ره چه برسه به مثلا دوستی که سه سال قبل یکبار با هم ایمیل رد و بدل کردیم.

بهترین شیوه ایمیل است: jadijadi روی جیمیل. مسنجرها هم بدک نیستند. مثلا jadijadi توی همون گوگل تاک یا jonnect توی یاهو. منتظرتون هستم (: ترجیحا ایمیلی.

درباره جادی

من جادی هستم. جادی یک اسم مستعار نیست چون کاربرد اسم مستعار، ناشناس بودن است در حالی که اسم جادی خیلی مشخص تر و تابلوتر از اسم امیر است. یک سوال همیشگی اینه که «جادی یعنی چی؟». جادی برای خودش داستانی داره ولی فعلا سراغش نمی ریم و فقط می گم که خلاصه اش اینه که جادی اسمی است که در زمان BBSها، روی من گذاشته شد و چون قنشگ بود، تا امروز استفاده اش کرده ام. این روزها حتی استادهای دانشگاه، همسر، مادر، مادرزن و پدرزن و … هم بهم می گن جادی (: پس شما هم به راحتی استفاده اش کنین.

متولد آخرهای ۵۶ هستم و این روزها حدود سی ساله ام. نسبتا قد بلند، نسبتا لاغر و نسبتا علاقمند به خنده. تخصص ام همیشه کامپیوتر و برنامه / اسکریپت نویسی بوده ولی به جامعه شناسی، اسطوره، دین و شعر هم علاقمندم. شاید به خاطر پیشینه خانوادگی که مهاجر روس بوده اند به فالگویی علاقمندم و فال قهوه می گم اما تخصص ام توی فال تاروت است.

دیگه چی ؟ ازدواج کرده ام. حدود پنج سال است و خیلی هم راضی و خوشحالم. هیچ وقت دنبال «کانون گرم خانواده» [1] نبودم و چیزی که دوست داشتم یک جای امن و مطمئن و پر انرژی و خوشحال بوده که دارم. نظرم اینه که آدم ها باید با هم با احترام برخورد کنند و مسخره کردن همدیگه شوخی محسوب نمی شه.

دیگه؟ آهان. از نظر سیاسی طرفدار آزادی و عدالت با هم هستم. یک جور چپ لیبرال (: در امور شخصی، افراد حق انتخاب کامل دارند ولی در امورد اقتصادی، دولت موظف است رفاه و امنیت رو فراهم کنه. در شرایط فعلی آزادی بیان رو جزو مهمترین حقوق انسان ها می دونم و ازش دفاع می کنم. در مورد جنبش زنان که این روزها اینقدر مهمه هم باید اظهار نظر کنم؟ عمیقا معتقدم انسان ها برابرند و هیچ چیز (جنسیت، رنگ پوست، وزن بدن و …)‌ نباید مبنای عدم دسترسی عده ای به منابع بشه.

در تهران / ایران زندگی می کنم و فعلا برنامه ام نیست از اینجا برم چون به نظرم اینجا خیلی به درد میخورم و اینجا هم خیلی باحاله (: البته بخشی از شغل من آموزشگری است (آموزش کامپیوتر و راه اندازی سایت، ایمنی کامپیوتر و آموزش آموزشگران یا TOT) و به همین خاطر گاه گداری به کشورهای بسیار فقیر دنیا می رم و اونجا درس می دم (مثلا کنیا و افغانستان). چند وقت اقدام کردم برم اریتره برای یک دوره آموزشی شش ماهه ولی اریتره گفت از ایران مدرس قبول نمی کنه!