اپوخ یا زمان یونیکس یا همان Unix Time یکی از انواع نشون دادن زمان است. در این روش، زمان به شکل تعداد ثانیههای سپری شده از اول ژانویه ۱۹۷۰ بیان میشه. خوبی این روش اینه که هر زمان معاصری رو به شکل یک عدد ۱۰ رقمی با دقت ثانیه نشون میده. مثلا در این لحظه که من مطلب رو مینویسم ساعت کامپیوترم ۱۳ فوریه ساعت ۲۳ و ۵۳ دقیقه است که برابرش به اپوخ میشه 1234556626 .
این استاندارد که بخشی از استاندارد پوزیکس است، داستانهای خاص خودر ا هم دارد. مثلا پارتیهای مختلفی که در تاریخ ۹ / ۹ / ۲۰۰۱ برگزار شد. بهانه این پارتیها این بود که اپوخ از ۹۹۹۹۹۹۹۹۹ میگذشت و «تاریخ» رقمی میشد.
امشب هم یک «حادثه» داریم. امشب اپوخ به شکل جذاب زیر در خواهد آمد:
1234567890
زمان کامپیوتر من را آن بالا دیدید. برای من تقریبا دو ساعت به لحظه هیجان انگیز مانده! من که خواب خواهم بود ولی اگر شما بیدارید، روی ماشین یونیکس (مک و لینوکس و …) تایپ کنید:
تا حالا شده احساس مچ درد داشته باشین؟ به صفحه کلیدتون نگاه کنید. ردیف بالا سمت چپ. به ترتیب این کلیدها اون گوشه هستن: QWERTY. دقیقا به همین دلیل، به صفحه کلید شما، کوئرتی میگن.
صفحه کلید کوئرتی مربوط به قبل از اختراع کامپیوتر است. شاید تعجب کنید ولی طراحی این صفحه کلید برمیگرده به سال ۱۸۷۴ ! تاریخی که ماشین تایپ ساخته شده بود و یکسری چکش تق تق بالا میاومدن و کاراکترها رو روی کاغذ مینوشتن. مشکل این بود که این چکشها دائما به هم گیر میکردن پس کریستوفر شولز کلیدها رو به نوعی کنار هم چید که امکان گیر کردن آن چکشها به هم را به حداقل برساند. در عین حال یک هدف دیگر هم در میان بود! چی؟ راحت بودن تایپ؟ نه (: اینکه بشود کلمه Typewriter را فقط از روی یک ردیف تایپ کرد!
این صفحه کلید از سوی شرکتهای سازنده با استقبال روبرو شد و تا امروز هم به عنوان استاندارد باقی ماند. اما
کلیدهای پر استفاده کمی در زیر بهترین انگشتها قرار گرفتهاند. پس انگشتها باید زیاد حرکت بخورند. یک انگشت باید چند کلید را پشت سر هم تایپ کند. گاهی کلمات فقط با یک دست تایپ میشوند، مثلا sweaterdresses ! در حالت ایدهآل دست چپ و راست باید یکی در میان کار کنند. در این ترکیب بندی، زیاد پیش مییاد که از مجبور بشین از روی ردیف وسط بپرین. مثلا تایپ minimum.
راه حل؟ یک نمونه راه حل ارائه شده، صفحه کلید دوراک بود که قبلا هم در موردش نوشتهام (در مطلب->320]. من خودم سراغ دوراک نرفتم چون یادگیریاش به نظر سخت میرسد و خودش هم اشکالاتی دارد. اما جدیدا راه حل دوم را دیدم که واقعا مشکلات کمی دارد…
یادگیریاش ساده است چون خیلی چیزها جای قبلی هستند تنها صفحه کلید طراحی شده برای کامپیوتر است. هم کوئرتی و هم دوراک برای ماشین تایپ طراحی شدند. با زندگی ما سازگار است، کلیدهای استانداردی مثل zxcvaqw که با کنترل یا کامند یا آلت زده میشن، هنوز جای خودشون هستن تا راحت بشه دست راست رو روی ماوس گذاشت و دست چپ رو روی این کلیدها.
صفحه کلید کولماک یا همان Colemak. این صفحه کلید تنها چینش صفحه کلید است که بعد از اختراع کامپیوتر به وجود آمده. تمرکز اصلی آن روی راحتی دست در موقع تایپ بوده و هر کسی میتواند با یک هفته تمرین آن را یاد بگیرد چون کلیدهای خیلی زیادی جابجا نشدهاند. این صفحه کلید برای راحتی طراحی شده و از آن مهمتر برای سلامتی. چطور؟ فرض کنید بخواهید یک متن بزرگ تایپ کنید. مثلا به عنوان نمونه، متن اعلامیه حقوق بشر. من این متن را به ابزار بررسی صفحه کلیدها دادم. به نتایج نگاه کنید:
واو… غیرقابل باور! این مقایسه بین صفحه کلید کولماک و کوورتی است. در کوورتی برای تایپ ۳۰ بند اعلامیه حقوق بشر انگشتها باید ۲۲۶ متر مسافت طی کنند. در کولماک فقط ۱۰۸ متر!کمتر از نصف!!!
فاکتور بعدی بحث ردیف وسط است: جای طبیعی انگشتها و در نتیجه جای مهمترین کلیدها. در تایپ اعلامیه حقوق بشر، اگر از صفحه کلید کلماک استفاده کنید، ۷۳ درصد متن روی ردیف وسط تایپ خواهد شد! این رقم در کوورتی ۳۱ درصد است!
در تمام فاکتورهای دیگر هم کلماک به طرز غریبی از کوورتی جلو است. مثلا در کمتر از یک درصد موارد پیش میآید که لازم باشد یک انگشت دو دگمه پشت هم را فشار بدهد (این در کوورتی ۵ درصد است).
همه اینها سبب میشود که سوییچ کردن به کلماک جدیتر شود. این صفحه کلید بیش از حد جدید است و هنوز در دنیا جا نیافته ولی شرط میبندم که به زودی مشهورتر و مشهورتر خواهد شد. سوییچ کردن همیشه سخت است ولی به این فکر کنید که تا آخر عمر قرار است با کیبردها کار کنیم و بدون شک برای من میارزد که یک هفته دردسر داشته باشم تا صفحه کلید جدید را یاد بگیرم.
تازه بین خودمان باشد! لازم نیست حتما دردسرزا بشوید. من الان سه صفحه کلید تعریف کردهام: فارسی، انگلیسی کوورتی، انگلیسی کلماک. همیشه در انگلیسی کلماک هستم که بسیار کند است. یک کاغذ حاوی نقشه کلماک پرینت کردهام و گذاشتهام جلویم و از رویش یکی یکی کلیدها را تایپ میکنم. فان است و لذت بخش و جذاب و خب کم کم هم یاد میگیرم. فقط در لحظات حساس یا موقع ورود پسورد و اینجور چیزها سوییچ میکنم به صفحه کلید انگلیسی کوورتی که مشکل پیش نیاید. منطقا آنهم باید کم کم ، کم بشود (:
امروز یکی از دوستان یک مساله برام فرستاده. فکر کنم مکانیک باشه (: به هرحال من هیچ مهارتی در حلش ندارم. اصولا هم از چیزهایی که نیازمند نوشتن از چپ به راست باشن، خوشم نمی یاد (دقت کنید که برنامه نویسی تایپ کردن است!) به هرحال به ذهنم رسید بذارمش اینجا شاید یکی دوست داشته باشه حلش کنه. اگر کسی حل کرد می تونه راه حل رو برام بفرسته به jadijadi@gmail.com تا بذارم همین زیر. در پایین شکل حاوی سوال، یک فایل زیپ هم هست که راه حل همین مساله برای وضعیت دو بعدی است. من که سر در نمی یارم. شاید اصولا حل این کار خیلی پچیده یا مفصلی باشه و یک تفریح گیکی به حساب نیاد ولی به هرحال اگر کسی دوست داشت و حل کرد، راه حل رو بده که بذارم زیرش (: حقیقت اینه که حس کردم ممکنه یکی از حل کردنش یا فکر کردن به حلش لذت ببره.
راه حل نمونه دو بعدی مساله
پ.ن. سوال انحرافی: اصولا کسی هست به لاگرانژ و اینجور چیزها علاقمند باشه؟ و حل همچین چیزی براش نوعی تفریح به حساب بیاد؟ اینجا اگنان داریم؟ (:
لن پارتی به معنی فنی، یک تجمع موقت از افرادی است که با کامپیوترهایشان در یک محل جمع میشود و بعد از شبکه کردن کامپیوترها، تحت شبکه بازی میکنند. اما کشتار در لن پارتی نام فیلمی است که قرار است در ۲۰۰۹، اکران شود. پوستر فیلم را این بالا میبینید. فیلم ادعا میکند «یک فیلم ترسناک برای گیکها است» و این هم تیزر تبلیغاتی اش.
راستش را بخواهید به نظرم نمیرسد فیلم چندان عالی ای باشد ولی به هرحال چون فیلمی است درباره محیطهای کامپیوتری، منتظرش خواهم بود (: گفتم بگویم شاید کس دیگری هم بخواهد منتظر بماند. گاهی منتظر ماندن لذت بخش است (:
به دعوت َUpdateBlog قرار بر این شده که من درباره آرزوهای گیکی ام بنویسم. خوشحالم از اینکه واژه گیک دارد جا میافتد. گیک خوره هر چیزی است. خوره بازی، خوره کامپیوتر. کسی که به خاطر عشق به یک چیز، تا آخرش می رود و یاد گرفتن برایش لذت است. بنا به تعریف گیک آدمی غیراجتماعی است ولی من اصلا اینطور نیستم. در جمع شلوغم. با آدمها میجوشم و مهمانی را دوست دارم. اما جنبههای شدیدا گیکی هم دارم. بیرون رفتن از خانه را دوست ندارم. نسبت به دوری از اینترنت، رفتارهای معتاد گونه نشان می دهم. از برخورد با آدم جدید احساس اضطراب پیدا می کنم و …
آرزوی من پیچیده نیست. آرزو داشتم می توانستم چیزهایی که
دوست دارم را با پول خودم از اینترنت بخرم
و به آدرس خودم برایم پست شوند.
اما وقتی نوشتم «آرزوهی یک گیک اجتماعی» منظورم چیز دیگری بود. آرزوهای من تلخ است. لااقل آرزوهای روزمرهام تلخ است چون اکثرا برمی گردد به خرابگی ایران. آرزوهای من اونقدر وسیع است و اونقدر ساده که واقعا گاهی باعث اشک توی چشمهام جمع بشه. من فهرست نمینویسم.بنا به قانون بازی، ۳- آرزوها نباید آنقدر کوچک باشد که به این زودی ها دست یافتنی باشند. و 4- آرزوها نباید قبلا در دنیای واقعی اتفاق افتاده یا ساخته شده باشند.. مال من اونقدر کوچک نیست، شاید دست یافتنی باشد و قبلا نه فقط اتفاق افتاده که در بخش هایی از دنیا، حق اولیه شناخته شده.
آرزوی من آزادی است و هویت و اینترنت شرافتمندانه. آرزوی من این است که سانسور نباشد. گیک خارج از چارچوب فکر میکند و من عمیقا آرزو می کنم خارج از چارچوب فکر کردن سانسور نشود. گیک با جریان آزاد اطلاعات نفس می کشد و آرزوی من این است که کسی گلوی جریان اطلاعات را از نظر سرعت و محتوا نفشارد. من گیکم و برای هر آدم دنیا – از جمله کشورم – یک کامپیوتر قابل استفاده، یک خط معقول اینترنت و یک هاست و نامحدود دامین می خواهم. به نظر من کامپیوتر، پهنای باند و مشارکت در محتوای اینترنت، چیزی کمتر از حق حرف زدن در دنیای قدیم نیست.
و من هویت می خواهم. به عنوان یک کاربر اینترنت امروز در حاشیه هستم چون حق ندارم از جایی چیزی بخرم. چون حق نمی توانم در اینترنت پول جابجا کنم. چون آی پی من برای بسته شدن حساب هاستینگ کسی که برایش کار داوطلبانه می کنم کافی است. به عنوان یک خوره اینترنت، دوست ندارم مثل یک دزد باشم. مثل فراریها، هویتم را مخفی کنم تا سرویس دهنده فلان به این جرم که در ایرانم، مرا از سایتش بیرون نیاندازد. میدانید؟ من عاشق تکنولوژیهای جدیدم. از خودم که نه، از هویتم خجالت میکشم وقتی که بعد از سه هفته سولاریس خواندن میفهمم که برای امتحان دادن باید بگویم افغانی هستم و یک آدرس در افغانستان بدهم. من خیال گرفتن مدرک سولاریس یا اوراکل را کنار میگذارم ولی به عنوان یک گیک آرزو میکنم روزی هویتام مثل یک گواتمالایی، یا افغانستانی معتبر باشد. متوجه هستید؟ نمیخواهم با نشان دادن پاسپورت «فلان جا»، همه درها برایم باز شود. اتفاقا ترجیح می دهم پاسپورت «ناکجاآباد» داشته باشم و همه سورپریز شوند از اینکه کسی از فلان جا اینکار را کرده یا داوطلب شده ولی مساله ایران این نیست. باور بکنید یا نه، برای یک کار داوطلبانه در همان گواتمالای کذایی داوطلب شدم، جواب این بود: «با ایران کار نمی کنیم». آرزوی من هویتی تخریب نشده در اینترنت است.
اینها آرزوهای من بودند. درست است، عاشق حضور تلهپورت در اجتماعم (یک دگمه بزنید و هر جا که می خواهید باشید) ولی آرزویم این نیست چون آرزو از جنس احساس است و تلهپورت از جنس پیشرفت علم. من با همه احساسم آرزوی آزادی و هویت دارم. آزادی که بشود حرف زد و حرف شنید و هویتی که بشود در Seccond LIfe شرکت کرد.
امیدوارم بازی را زیاد خراب نکرده باشم. می دانم انتظار چیز دیگری می رفت ولی بدون تعارف من «آرزوی علمی» ندارم چون از پیشرفت علم لذت می برم و اتفاقا خوشحالم که تلهپورت، دانلود خوراکی، تشخیص گفتار کامل، کامپیوترهای پوششی قابل برنامه ریزی و … هنوز ساخته نشدهاند. اگر اینها ساخته شده بودند من اخبار گیکها را بدون لذت می خواندم. گیک، عجله ندارد، اشتیاق دارد (: من هم سولوژن رو دعوت می کنم. مولا گیک لینوکسی که بخش مهمی از طراحیهای گرافیکی فدورا را انجام میدهد رو که این روزها زندگی اش را در سربازی تلف می کنند را و مهرداد از بهترین دوستان و قدیمی ترین گیک هایی را که شناخته ام. تا جایی که من می دانم مهرداد وبلاگ نمی نویسد (یادمان باشد همه دنیا وبلاگ نمی نویسند). در این نوشته به شکل نامحسوس از مهرداد اسم برده بودم و اولین گیکی بود که در دبیرستان شناختم. ساعت ها در اتوبوس با هم حرف های گیکی زده ایم. روی فلاپی برای هم نامه نوشته ایم. نامه ای دارم که شاید ۱۰ یا ۱۲ سال قبل نامه ای از مهرداد دارم که ایده اش برای استفاده از حروف لاتین برای فارسی نوشتن را توضیح می دهد (احتمالا از پیشگامان پینگلیش نوشتن بود). من مهرداد رو دعوت می کنم به عنوان یکی از بهترین گیک های خارج از وبلاگستان که بنویسد، برایم بفرستید و همینجا منتشر کنم (:
اگر دارید این مقاله رو میخونید یعنی توانایی تایپ دارید. حالا ممکنه ده کلمه در دقیقه تایپ کنید یا ۱۲۰ کلمه یا حتی بیشتر ولی چیزی که احتمال شک توش کمه، اینه که شما هم مثل من از یک صفحه کلید مطابق با استاندارد QWERTY استفاده میکنید. درست مثل صفحه کلید سمت چپ این نوشتهها که اگر به سمت چپ ردیف بالایی آن نگاه کنید، ترتیب کلیدها را به شکل QWERTY خواهید دید. من و شما با این صفحه کلید آشنا هستیم و با آن بزرگ شده ایم و معمولا به جز آن چیزی ندیدهایم. حتی اگر صفحه کلید ما انگلیسی «معمولی» نباشد، سیستم عامل خودمان را جوری تنظیم میکنیم که QWERTY تایپ کند.
اما «کوئرتی» تنها انتخاب ما نیست. جالب است که در عین همهگیر بودن، بهترین هم نیست. کوئرتی در حدود ۱۵۰ سال قبل درست شده و دلیل قرارگیری کلیدها در آن «سخت تر کردن تایپ بوده»! عجیب است؟ شاید اغراق کردم! دلیل قرارگیری کلیدهای کوئرتی این بوده که یک تاپیست خوب نتواند خیلی خیلی سریع تایپ کند تا اهرمهایی که قرار بود تق و تق روی کاغذ بخورند، به هم گیر نکنند (: بعضی ها هم میگویند که بحث سرعت مطرح نبوده و فقط میخواستهاند جلوی گیرکردن اهرمها را از طریق دور کردن اهرمهای پر تکرار از هم بگیرند. به هرحال هر کدام که باشد فرقی نمیکند چون در هر صورت کلیدها در بهترین جاهای ممکن نیستند ! شاید سرعت تایپ برای من و شما خیلی خیلی مهم نباشد ولی چیزی که برام من ارزش زیادی دارد سلامت دستم است: کوئرتی شدیدا به مچ صدمه میزند چون باید دائما حروف صدادار را با حرکات عجیب انگشت تایپ کنید: e و i و o و u همه در جاهای ناراحت هستند و راحتترین جاهای تایپ به j و f اختصاص داده شده که چندان هم جالب نیست (در فارسی بهترین جا را به ت و ب دادهاند!).
برای حل این مشکلات، در سال ۱۹۳۶ یک دانشمند به نام دووراک تصمیم گرفت کیبرد بهتری طراحی کند. این کیبرد این روزها «چینش دووراک» نام دارد و تصویر آن را در کنار متن میبینید. چینش دووراک با این ایدهها طراحی شده:
خوب است حروف یکی درمیان با دست چپ و راست تایپ شوند
پر کاربردترین حروف باید در سادهترین جاها باشند
کم کاربردترین حروف باید در ردیف پایین باشند که سختترین جا است
بیشتر تایپ را باید دست راست انجام دهد چون اکثر آدمها راست دست هستند
ترکیبهای دوتایی حروف (مثلا sh یا ou) باید با انگشتهای کنار هم تایپ شوند
بهتر است ضرب دست از انگشت کوچک به سمت انگشت اشاره باشد. به راحتی قابل درک است که ضرب گرفتن روی میز به این شیوه بسیار راحتتر از ضرب گرفتن در جهت معکوس است.
این ایدهها خیلی ساده و بدیهی است؟ دقیقا! و جای تعجب اینجاست که شما و من فقط چون با QWERTY سخت و صدمه زننده بزرگ شدهایم، آن را «ترجیح» میدهیم. صفحه کلید دووراک این روزها در تمام سیستم عاملهای جدید قابل انتخاب است ولی خب چند مشکل پیش خواهد آمد:
باید تایپ را دوباره کمی تمرین کنید تا جای کلمات جدید را یاد بگیرید
چون چاپ کلیدهای صفحه کلید شما کوئرتی است، چیزی که کلید نشان میدهد و چیزی که تایپ میکنید فرق دارد مگر اینکه یک صفحه کلید دووراک بخرید
بقیه تعجب خواهند کرد!
دستتان سلامت خواهد ماند. البته اگر مقدار زیادی تایپ انگلیسی میکنید
سرعت تایپ انگلیسی شما هم بالا خواهد رفت
هرچند دووراک صفحه منتخب بعضی از برنامهنویسهای کامپیوتر است، اما راستش را بخواهید من خودم سوییچ نمیکنم چون حجم تایپ انگلیسیام کم است و لینوکس کار هم هستم که خودش به اندازه کافی جذاب است (: در غیر اینصورت شاید سوییچ کردن به دووراک یا لااقل یاد گرفتن آن را به یک تجربه جدید و نمک زندگی تبدیل میکردم و میپیوستم به افراد زیر که جزو استفاده کنندگان دووراک هستند:
باربارا بلکبرن: رکوردار سرعت تایپ در جهان (۷۵۰۰ کلمه در ۵۰ دقیقه و ۲۱۲ کلمه در دقیقه در پیک)
احمدینژاد چند وقت گفت که به زودی قرار است خبر موفقیت هوافضای کشور را هم بدهد. من عشق هوافضا نیستم. عشق خریدن دست چندم تکنولوژی و قالب کردن آن به عنوان پیشرفت هم نیستم ولی عشق کارهایی هستم که آماتورها با حداقل هزینه انجام میدهند و با دیگران به اشتراک میگذارند. امروز وبلاگ بویینگ بویینگ یک نمونه را لینک داده بود که برایم لذت بخش بود.
یک آقای دوست داشتنی، این مجموعه جذاب را به یک بالن بسته و به فضا فرستاده:
اگر دقیق نگاه کنید یک کامپیوتر ارزان ۱۵۰ دلاری کوچک و مبتنی بر لینوکس میبینید که بزرگتر از یک کارت گرافیک نیست. به همراه یک فرستنده و گیرنده موبایل (برای ارتباطات و کنترل SMSی) و یک دوربین برای گرفتن بیش از سیصد عکس و فیلم و یک برنامه پیتون برای کنترل کل سختافزار و یک یو اس بی چهار گیگی برای ذخیره کامل عکس ها و در نهایت یک سیستم مکان یاب ماهواره ای (GPS) و یکسری سیم.
زیبا نیست؟ طرف همه اینها را به یک بالن متصل کرده مجهز به یک کامپیوتر روی زمین و یک چتر نجات، به هوا فرستاده و بعد از یک ساعت و پنجاه و نه دقیقه آن را روی زمین تحویل گرفته. سیستم با داشتن GPS و سرویس gpsd
لینوکس و برنامه GooPs توانسته بعد از یک ساعت و پنجاه و نه دقیقه بگوید که دقیقا اینجاست:
و بعد از برداشتن عکسها در USB منتظر بوده اند تا زیباترین خاطره زندگی این آدم را نقل کنند. تصور کنید من و شما به جای زندگی روزمرهمان، یک سال را صرف اینکار میکردیم. چه لذتی داشت (: طرف از همین حالا مشغول نوشتن درباره پرواز بعدی و بهبودهای تکنیکی است. این بالن حدود ۲۵۰ عکس و ۵۰ فیلم گرفته که قابل رویت روی سایت هستند. مثلا این عکس از ۸ کیلومتری زمین برداشته شده:
و این تصویر در ارتفاع ۲۹ کیلومتری:
برای دیدن بقیه عکسها و فیلمها و خواندن ماجرا و سوال و جوابها و کامنت ها و شریک شدن در این لذت، به این صفحه بروید.