چند خاطره از دکتر عبداللهی

بعضی خارجی‌ها یک رسم جذاب توی مراسم ختم دارن، هر کس می یاد از فرد فوت شده خاطراتی می‌گه… به نظرم خیلی بهتر از رسم ما است که با صدای نکره سعی می کنیم مردم رو بگریونیم (: حالا این شما و این خاطرات من از دکتر محمد عبداللهی استاد جامعه شناسی.

  • یکبار سر کلاس گفت همونطور که «دکتر ریتزر می‌گن». ما چون همیشه به ریتزر گفته بودیم ریتزر خنده‌مون گرفت که دکتر عبداللهی بهش می‌گه دکتر ریتزر (: اونم خندید و بهمون توضیح داد که این لقب‌ها توی ایران مهم شدن و مثلا به من بگین عبداللهی انگار بهم توهین کردین اما گفتن ریتزر براتون آسونه در حالی که من که دکتر شدم، با خوندن کتاب‌های همین ریتزر بوده.
  • من قول داده بودم برم باهاش در مورد پروژه‌ام حرف بزنم. اصرار داشت که پروژه رو تموم کنم و فوق رو بگیرم. من پیچوندم. بعدش که منو یکبار توی راهرو دید گفت «آقای میرمیرانی اصطلاحی هست که می گه النساء اذا وعد وفا! وقتی قول می دین بیایم پیشم، خب بیاین دیگه!»
    سبک درس دادنش این بود که یک فلش از سمت چپ تخته می‌کشید که ترکیب و تحول چیزها رو نشون می‌داد و تا منتهی علیه سمت راست تخته می‌رفت. کلا همه چیز رو اینجوری درس می‌داد. ما هم همین تیپ فلش‌ها رو توی برگه‌های امتحان تحویلش می‌دادیم و کیف می‌کرد (:
  • خوشگل می‌خندید. در حد خفه شدن از کم بودن هوا! وقتی کیف می کرد.
  • نظریات جامعه شناسی یک که درس می‌داد، ماکس وبر رو می‌گفت که معتقد بود به ذهنیت‌ها و کارل مارکس رو که معتقد بود به عوامل مادی. آخرش هم می‌گفت «مارکس وبر» معقولترینه.
  • دوست داشت دست من و سینا رو توی جامعه شناسی بند کنه. بهمون کار می داد، طراحی سایت می‌داد، جلسه دعوتمون می کرد و … خوشحالم که سینا واقعا رفته سمت جامعه شناسی.
  • اسم عبداللهی با ab شروع می شه و در نتیجه نفر اول فهرست توی کانتکت های مویابل من بوده و هست. گاهی که موبایل رو یادم می رفت لاک کنم خود به خود از توی جیبم به عبداللهی زنگ می زد. اونم درست در دورانی که سعی می کردم ازش فرار کنم تا مجبورم نکنه روی پروژه ام کار کنم

درگذشت محمد عبداللهی

دوستانی که من رو می‌شناسن می‌دونن که مردن آدم‌ها برای خیلی دراماتیک نیست. مردن یک چیز عادی است که در زندگی هر کسی پیش می‌یاد. نوشتن از آدم‌هایی که مرده‌اند یک جور رسم اجتماعی است. این رو دکتر عبداللهی یادمون داد. استاد جامعه شناسی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه علامه طباطبایی. یکی از آدم‌هایی که به خاطرش من از جامعه شناسی خوندن راضی هستم. من برای تفنن و دیدن اینکه چه خبره رفتم جامعه شناسی خوندم و وقتی دیدم چه خبره، هیچ نیازی احساس نمی‌کردم که تمومش کنم حتما. دنبال پایان نامه‌ام هم نرفتم. نه دنبال تحقیقش نه دنبال نوشتنش نه دنبال دفاع. دکتر عبداللهی اما دوست داشت من دفاع کنم و توی جامعه شناسی بمونم. اینقدر بهم زنگ زد و اینقدر توی جلسات ازم دفاع کرد تا بالاخره واقعا نوشتن و دفاع کردم و نمره‌ام رو گرفتم.

کسانی هم که منو می‌شناسن می‌دونن که فوق العاده آرومم و تا حد زیادی خوش خنده. خیلی خیلی کم پیش اومده عصبانی بشم (در حد چند سال یکبار) و نگاه بسیار راحت و مثبتی هم به دنیا دارم. می‌دونین چرا؟ همیشه گفتم که به خاطر جامعه شناسی و به خاطر دکتر عبداللهی و دیدگاه‌هاش و بحث‌هاش در مورد نظریه‌ها و تنوع دنیا و البته تاکید بر انجام کار درست و قبول نکردن این دید که هر چی هست حتما خوبه و در یاد داشتن نیاز به تغییر به سمت دنیایی بهتر.

این مرد، به خیلی ها یاد داد که نظریه‌های جامعه‌شناسی یک بحث عمیق است و چیزی بیشتر از حفظ کردن یکسری جمله. دکتر عبداللهی شاید یکی از دو سه نفری بود که توی امتحاناتش می‌دونستم جواب درست و غلط وجود نداره و فقط می‌خواد قدرت تحلیل و درک ما رو ببینه. دکتر عبداللهی عاشق نظریات تلفیقی بود. از چپ‌های جدید حرف می‌زد و می‌گفت که اینها از هوا نیومدن و همه از توی دل مارکس گذشتن تا چپ جدید بشن. یادمه وقتی پرسید وقتی ازمون خواست حمله آمریکا به عراق رو تحلیل کنیم، جواب «مصرف مازاد تولید سرمایه‌داری» جوابی بود که از شرق تا غرب صورتش رو پر از امید و خنده کرد (: البته اینم یادمه که جواب اکثر سوال‌هاش «مارکس وبر» یا «دورکیم» بود و با وجودی که از من خواست توی نظریات جامعه شناسی مدرن، سمیناری درباره نظریات لنین بدم (که اصولا جزو مباحث درسی نبود ولی احتمالا می‌خواست من نظریاتش رو بخونم و انتقادهای علیه‌اش رو هم کامل تشریح کنم) توی تز فوق لیسانس هم اصرار عجیبی داشت که در مورد عقلانیت کار کنم و برای ترغیبم می‌گفت که «عقلانیت محور کارهای مارکس است» (:

به هرحال… این روزها رشته جامعه شناسی در حال تعطیل شدن است و اتفاقا بد هم نیست دکتر عبداللهی نباشه و اواسط کار رو نبینه (: عبداللهی یکی از به دردبخورترین آدم‌های شرایط حاضر بود. یک طرفدار اصلاح که در عین علاقه به چپ‌ها با خنده برامون از زمانی حرف می‌زد که توی دانشگاه میشیگان با لباس سربازی و پرچم سرخ داس و چکش توی کلاس می‌نشستن و به اورکت‌های حاضر در کلاس اشاره می‌کرد… عبداللهی استاد بود. دورکیم – که فکر کنم اسم دکتر محمد عبدللهی برای دانشجوهاش با اون گره خورده – می‌گه

انسان اگر در مقابل غم کاملا مقاوم باشد دوام نمی‌آورد. بعضی از غم‌ها را فقط با درآغوش کشیدن می‌توان تحمل کرد. لذتی که ذاتا در اینکار هست، لذتی مالیخوییایی است. اما مالیخولیا وقتی ناسالم است که جای زیادی در زندگی اشغال کند. البته خارج کردن کامل غم از زندگی هم خودش به نوعی مالیخولیا تبدیل خواهد شد

نوشته‌های دیگران: مطلب کوتاه و بسیار رسای مشق شب، پنجره، احمدنیا و نوشته ناصر فکوهی و خاطرات خودم از دکتر عبداللهی و کلاس هاش

تقویم‌ها هنوز هم جوانند

ما یک حوزه تخصصی برنامه‌نویسی برای خودمان داریم که به احتمال زیاد خارجی‌ها هیچ وقت در آن وارد نخواهند شد: تقویم ایرانی، جلالی، شمسی، پارسی یا هر اسم دیگری که برایش می‌گذارید. البته پیاده‌سازی‌های بسیار قدیمی از این برنامه موجود است. الگوریتم‌های آن شناخته‌ شده‌اند و چیزی علمی در نوشتن آن وجود ندارد. تنها مساله‌ای که هنوز هم آدم‌ها در تلاشند انجامش بدهند، ارائه یک اجرای زیبا، کاربردی و غیرمزاحم از این ایده است.

از سال‌ها پیش اشکان قاسمی با محور قرار دادن برنامه ساده ولی بسیار قوی و خط فرمانی cal، برنامه یا دستور jcal را ساخته بود که تنها ضعف آن – به جز اینکه بعضی‌ها چیزهای گرافیکی را ترجیح می‌دهند – ناتوانی‌اش بود در تبدیل تاریخ‌ها و البته عدم نمایش مناسبت‌ها. در همان دوره که شاید بشود به موج اول ورود لینوکس به ایران نام‌گذاری‌اش کرد، محیط کار کی دی ای به شکل کامل به تقویم فارسی مجهز شد اما مشکل اصلی این بود که برای استفاده از آن باید تقویم کل سیستم را فارسی می‌دیدید. بدون شک مشاهده اینکه در محیط کی.د.ی.ای. جلوی یک فایل نوشته شده باشد «ایجاد شده در ۸ شهریور ۱۳۸۵» برای کاربران ویندوزی مانند معجزه به نظر می‌رسید ولی این دقیقا چیزی نبود که ما لازم داشتیم.

تحول بزرگ بعدی تقویم فارسی مولا پهنادیان بود که در نوارابزار گنوم نصب می‌شود و تقریبا هر چیزی که لازم دارید را دارد. از همزمانی نمایش تقویم خورشیدی و میلادی تا نمایش مناسب‌ها و امکان حرکت در تاریخ. این تقویم تا مدت‌ها راه حل اصلی ما برای داشتن تقویم شمسی در گنوم بود تا اینکه نسل جوان برنامه‌نویس از یکطرف و دستگاه‌های جدید مانند آیفون و آندروید و غیره موج جدیدی از هیجان را ایجاد کرد. در اینجا بدون شک استارکلندر سعید گنو پرچمدار است و این روزها پی.کلندر اکسیژن آقای امید متقی با همکاری مصطفی میرموسوی در حال توسعه سریع و اضافه کردن قابلیت‌های جدید.

شدیدا توصیه می‌کنم که اگر شما از گنو/لینوکس استفاده می‌کنید، نگاهی به ین برنامه‌های آزاد و بازمتن بیاندازید و احتمالا از یکی از آن‌ها خوشتان خواهد آمد و بخشی از نیازهایتان با آن‌ها برطرف خواهد شد.

البته بازار نوشتن تقویم‌های غیرآزاد هم کماکان داغ است. بخصوص روی ابزارهای همراهی مانند گوشی‌های تلفن و تبلت‌ها. در حال حاضر چندین تقویم مختلف برای آی.او.اس. موجودند که از رایگان تا ده دلار قیمت‌گذاری شده‌اند. در طرف دیگر آندرویدی هم بیکار ننشسته‌اند و تقویم‌های خودشان را می‌نویسند. حتی گروه فارسی‌تل هم تقویم مستقل خودشان را برای آندروید توسعه داده‌اند که از قابلیت شمسی و میلادی همزمان برخوردار است. البته متاسفانه مدل تجاری این گروه، باعث شده سورس تقویم بسته باشد و بقیه نتوانند به آزادی از آن استفاده کنند یا آن را توسعه دهند اما مطمئن هستم که وجود حتی یک تقویم بسته و غیرآزاد، به سرعت باعث توسعه ایده مشابه اما اینبار بازمتن و آزاد و در نتیجه با قابلیت‌های بیشتر خواهد شد. چیزی که چند سال برنامه‌نویسی تقویم نشان داده این است که این ایده ساده و از نظر فنی دم دست، هیچ وقت قرار نیست قدیمی شود.

آپدیت: این مقاله به اشتباه یکبار قبل از چاپ کاغذی اینجا چاپ شد. اون چاپ باعث شد دوستان آپدیت‌هایی روش بدن که متاسفانه در نسخه کاغذی دیگه قابل اضافه شدن نبود. یکیش اینه که باگی در این مورد در گنوم فعاله که به گنوم اجازه می ده تقویم های مختلف رو استفاده کنه (به شماره 344005) و دومی هم اینکه امید متقی، پسر جوون نسل سومی نیست  او فکر کنم جزو نسل اول یا دومی گنو/لینوکسی های ایران حساب می شه. البته چون اصولا کسی این نسل بندی رو تا این لحظه تعریف نکرده و معنی زیادی هم نداره، تفاوتی هم بین اول و دوم و سومش نیست (: از اینها که بگذریم، باید تقویم فارسی آزاد و بازمتن میلاد برای آندروید رو معرفی کنم که این رو هم امید برام فرستاده بود. این برنامه علاقه و اعتمادم به خرید یک آندروید رو بیشتر از قبل کرد.

بی‌سوادهای تابناک

هاها… خیال خجسته‌ای داریم ما. سه چهار روز پیش ایمیل زدم به تابناک که چرا مطالب نارنجی رو می دزدن و منبع ذکر نمی کنن. بازم خوب بود که جواب دادن ولی جوابشون باعث شد یک جورهایی عصبانی بشم. جوابشون چیزی بود در این رده که: ما از نارنجی بر نداشتیم و از یک جای دیگه برداشتیم.

خب من ناراحت بودم که این‌ها واقعا درک نمی کنن که دزدی فرقی نداره از کجا باشه و استدلال اینکه از شما ندزدیدیم و از یکی دیگه دزدیدیم به نظرشون استدلال معقولی است یا نه. مشخصه که به این یکی ایمیل جواب ندادن.

اما راستش امروز فهمیدم با چه آدم های بدون درک و عملا بی‌سوادی رو برو هستم. امروز تابناک خبر زده که :

بعله! یعنی اینها واقعا به عقلشون نمی رسه که یک زن هندی نمی تونه یکسری گیاه رو با هم قاطی کنه که بشه یک قطره اش رو چکوند توی قهوه زوجین و بعد اگر تعداد اسپرم های داخل بدن کم شد یک بوی خاصی رو متصاعد کنه که زن بفهمه! (: یعنی درک از زیست شناسی در حد سیب زمینی (: علاوه بر این به فرض هم که شده باشه، برای چی یک خبرگزاری باید درباره وسایل جاسوسی چرند و پرند بنویسه؟ اونهم با ي عربی (: خلاصه اینکه من بیخیال اینها شدم. حداقل چند سالی باید عقل انباشت کنن تا بتونن معنی دزدی مطلب و اینکه «از یکی دیگه دزدیدیم پس به شما ربطی نداره» رو بفهمن (:

راستی! اگر حوصله دارین یکبار دیگه اصل خبر رو بخونین تا ببینین اصولا از جمله بندی چیزی دستگیرتون می شه یا نه (: واقعا جمله بندی اش باید جایزه «چرندترین خبر سال» رو براش به ارمغان بیاره (:

کتاب آموزشی دروپال: بازمتن، فارسی و رایگان

خب یک خبر جذاب این بود که رضا سروری و دوستانش کتاب «دروپال در ۲۴ ساعت» انتشارات Sams رو به فارسی ترجمه کرده‌اند و خبر بهتر اینکه این تیم، کتاب آموزشی دروپال در بیست و چهار ساعت رو به شکل یک پی دی اف رایگان (CC) در اینجا برای دانلود قرار داده‌اند.

به نظر من که اتفاق جذابی است. شماره حساب هم دادن برای کمک های مالی احتمالی و خب نفع بعدی‌اش هم بیشتر جا افتادن اسمشون به عنوان متخصصین دروپال در دنیای فارسی زبان است. همونجا گفته شده که نسخه قابل ادیت و آپدیت کتاب (با فرمت ورد) هم به زودی منتشر خواهد شد.


رونمایی از خطایاب املایی فارسی در نمایشگاه الکامپ

به روز رسانی: سنا توی کامنت‌ها یک لینک دیگه گذاشته که احتمالا نویسندگان برنامه سعی کرده‌اند برای حفظ آبرو تفاوت این برنامه با برنامه‌های غلط‌یاب دیکته‌ای رو توضیح بدن. توی اونجا توضیح دقیق‌تری هست از اینکه این برنامه سه کار می‌کنه:

اين خطاياب قابليت تشخيص حدودا ۲۰ نوع خطاي گرامري را داشته و پيشنهاد تصحيح را ارائه مي‌دهد. علاوه بر اين مي‌توان ويژگي‌هايي همچون قابليت تشخيص كلمات جاافتاده در اصطلاحات پركاربرد زبان، تنظيم ميزان حساسيت خطاياب به خطاهاي معنايي، خطاهابي بخشي از متون،‌امكان سفارشي كردن تنظيمات مختلف براي كاربر و همچنين امكان حذف (افزودن) قواعد گرامري،‌حذف (افزودن) كلمان واژگان و فعال و غيرفعال كردن يكايك مراحل خطايابي و تصحيح را براي اين نرم‌افزار برشمرد.

خب اگر اینکارها رو بکنه خوبه (: البته حدس من اینه که فقط برای مایکروسافت آفیس خواهد بود ولی مهم نیست (: در عین حال فکر کنم نویسندگان برنامه در حال حاضر بیشتر از من و شما به خون اون کسی که اینو افتتاح کرده و بهش گفته «غلط‌یاب املایی» تشنه باشن (:


خارجی‌ها یک اصطلاح اینترنتی دارند به نام WTF؟! صوت تعجب است با چاشنی شوک و در عین حال اشاره به چرند بودن یک موضوع. دقیقا در مودر تیترهایی مثل بالا می‌گن. فرض کنید قائم مقام دبیر شورای عالی اطلاع رسانی بیاد بگه که «در حال حاضر فضاهای رایانه‌ای به صورت لاتین است که برای برخی اقشار مردم استفاده از آن غیرقابل انجام است.» (فارسی‌اش اینه که «اکثریت فضاهای رایانه ای انگلیسی هستند که برای مردم قابل استفاده نیست.») و بعد با هیجان اعلام کنه که یک غلط‌یاب زبان فارسی قراره برای اولین بار رونمایی بشه (: اونهم با حجم کوچیک ۶۰ مگ که حتی می‌تونه ی و گ رو هم اصلاح کنه (گاف هم مگه اصلاح می‌خواد؟! کاف دو جور عربی و فارسی داره ولی گ که فقط فارسیه دیگه اگر خدا بخواد).

راستش تنها چیزی که از این خبر دستگیر من می‌شه اینه که دوباره بازار دروغ داغه و یکسری آدم از بی سوادی یک سری دیگه که کلا وظیفه‌اش باسواد بودنه، سوء استفاده می‌کنن و پول‌های کلان به جیب می‌زنن. مشخصا آقای وزیر و وکیل که نیازی به تحقیق کردن ندارن چون به هرحال پول‌ها جابجا شده و پروژه‌ها انجام ولی برای ثبت در تاریخ یک اسکرین شات براتون می‌ذارم از کامپیوتر خودم:

این عکس یک متن ساده رو در یک ادیتور خیلی ساده نشون می‌ده که از سال‌ها پیش با نصب یک بسته ۲ مگابایتی به نام aspell-fa می‌تونسته غلط‌یابی فارسی انجام بده. نصب این بسته باعث می‌شه که نه فقط ادیتورها که هر برنامه دیگه که جعبه تایپ متن داشته باشه هم بتونه غلط‌یابی کنه. همین قابلیت از نسخه ۲ در فایرفاکس هم بوده و شکی ندارم که آفیس هم بسته‌های خودش رو داشته (:

البته اشکالی نداره… به هرحال دوستان هم باید از پول مالیات‌های ما نون بخورن دیگه… و خب چه خبری خوشحال‌کننده‌تر از اینکه نرم افزار ويراستيار به عنوان اولين نرم افزار خطاياب املايي به همت کارگروه خط و زبان فارسي در محيط رايانه اي دبيرخانه شورايعالي اطلاع رساني در سالن دولت الکترونيک شانزدهمين نمايشگاه بين المللي الکامپ رونمايي شد

با کله به سمت سرمایه‌داری ناقص

آقا ما هی سعی می‌کنیم توضیح بدیم این کشور عزیز داره با مغز شیرجه می زنه توی یک سرمایه داری ناقص، یکسری می‌گن «ا ا ا ! نگو…. خود احمدی نژاد گفته عدالت محوره.» ما می‌گیم «بابا! حذف یارانه‌ها که عدالت محوری نیست.» طرف می‌گه « ا ا ا ! نگو… عدالت اقتصادی باید توی ایران به وجود بیاد.» ما می‌گیم «چرا چرند می‌گی؟ خب اینها نیروی کار رو اخراج می‌کنن بهش می‌گن تعدیل…. اسم که نشد حرف. خصوصی کردن بیمارستان ها، ناتوان کردن فقرا است از دسترسی به خدمات بهداشتی.» و باز طرف می گه « ا ا ا ! جون من نگو. اینها هدفشون خدمت به اقشار پایین است.» و بهش که می‌گم « دکتر! استاد! عزیز دل! کدوم خدمت به اقشار پایین؟ الان همه چیز رو دارن مال خصوصی‌هاشون می‌کنن و اینها چیزهایی است که تا دیروز مال تو بود و یکهو فروخته شده به فلان و فلان.. » و طرف عربده می‌کشه «رقابت قیمت‌ها رو پایین می‌یاره» و می‌خوام عربده بکشم که «کدوم رقابت آخه؟ اون سرمایه‌داری خبیث مرده شور آمریکا توش رقابت داره درست. ولی اینا نه سوسیالیسمشون سوسیالیسم بود نه سرمایه‌داریشون سرمایه‌داریه.» که دیگه هیچچی نمی‌گم چون این یکی خبر لالم می‌کنه:

تنها افراد متمکن و متخصص می توانند نهاد مردمی تشکیل دهند. علیرضا افشار، معاون اجتماعی و فرهنگی وزارت کشور می گوید که از این به بعد تنها افرادی می توانند سازمانهای غیر دولتی را تشکیل دهند که تمکن مالی و یا تخصص در حوزه فعالیت همان ( ان جی او) را داشته باشند.

اینها خجالت نمی‌کشن؟ سازمان‌های غیردولتی رو که قلع و قمع کردن و همه رو فرستادن زندان یا خارج. سازمان‌های دولتی خودشون رو جای سازمان‌های مستقل جا زدن تا هم سفر برن و هم در هر جای دنیا بگن که «ما سازمان دولتی ایران هستیم و خیلی هم وضعمون خوبه» و حالا… جدی راست راست می‌گن اگر کسی پول نداشته باشه حق نداره سازمان غیردولتی تشکیل بده؟!! فقط پولدارها می‌تونن سازمان دولتی تشکیل بدن سردار؟ خب من چی بگم دیگه… حداقل بذارین برای سردار توضیح یک خطی بدم که سازمان‌های غیر دولتی برای پیگیری امور مردم درست می شن و مستقل از دولت کار می‌کنن. کلا در غرب کارشون جلوگیری از بروز تنش شدید توی جامعه و کانالیزه کردن خواسته‌ها و حتی بر عهده گرفتن بخشی از وظایف دولت است. برادر من! این سازمان اونجا یک کاربردهایی داره که کشفش کردن. مال پولدارها نیست که باهاش خوش بگذرونن.

گشتی در به اصطلاح نمایشگاه رسانه‌های دیجیتال

می‌خواستم دوست خوبی رو ببینم و زنگ که زدم گفت در غرفه‌اش در نمایشگاه رسانه‌های دیجیتال است. اسم این رو شنیده بودم ولی فکر می‌کردم یک نمایشگاه تخصصی است درباره رسانه‌های دیجیتال. متعجب بودم که این دوستم چرا اونجا غرفه داره ولی فرصت رو غنیمت دیدم و گفتم برای دیدنش می‌رم. گفت محلش مسجد / ایستگاه مترو / نمازخونه / آرامگاهی است که وسط شهر ساختن و بهش می‌گن مصلی و تنها کاری که توش نمی‌شه، نماز خوندن دسته جمعی است (:

ورودی عجیب بود.

یک سری میله که مسیر خیلی نازکی رو بینشون باز گذاشته بودن و اگر یک کم قدت بلند بود یا عرضت زیاد، باید کج و کول می‌شدی و داخل می‌شدی.

و البته داخل هم که مسجد (: راستش من از بچگی احساس می‌کنم توی مسجد باید مودب بود و بی سر و صدا و وقتی هم قرآن پخش می‌شه باید گوش کرد و حرف نزد. اما ظاهرا این‌ها حرف اون زمان‌ها است و الان مسجد … بگذریم (:

تو که رفتم اولین چیز که توی ذوق زد، همون جریان مسجد بود. بوی عرق و هوای فوق العاده سنگین و گرفته. از پله‌ها بالا رفتم چون یکسری پرچم کانادا و اینها بهش جو «خارجی» داده بود و گفتم شاید رسانه‌های دیجیتال جهان هم شرکت کردن توی جریان. اما اشتباه می‌کردم…

کل مسجد (نمازخانه؟) دو طبقه است. طبقه بالا کارهای هنری عرضه شده بودن. راستش من زیاد دوام نیاوردم. سری به غرفه حجاب و عفاف زدم ولی چهار پنج تا بچه دبیرستانی که جلوی من بودن اونقدر حرف رکیک زدن در مورد پوسترها که اصولا حتی روم نشد مسیر رو ادامه بدم و اومدم بیرون. بعدش هم کاریکاتورها بودن.

اکثرا در فاز اینکه فضای سایبر چقدر فاسده و چقدر زشته و چقدر کثیفه و چقدر خطرناکه و … یکسری هم غرفه بسیج و سپاه و همین رده‌ها و البته تا حد زیادی خالی. ظاهرا جمعیت اصلی در طبقه پایین بود:

و البته از پله‌ها که پایین رفتم شوک شدم:

این چیه؟ FreeGate؟ FreeGateway؟ سرچ که کردم ظاهرا همون آنتی فیلتر است (: این رو در ابعاد نیمه هیولا زده بودن یک جایی. فکر کنم طرف اینترنت رو سرچ کرده و هر چی کاریکاتور پیدا می‌کرده بدون فهمیدن چاپ می‌کرده برای نمایشگاه (: البته شاید هم معنی دیگه‌ای داره (مثلا پروژه نوشتن یک سافت سوییچ آزاد؟) که من نمی‌دونم. به هرحال من که شوک شدم (:

طبقه همکف، محل فروش سی دی بود. بازهم حجم زیادی نرم افزار مشهور به اسلامی (اکثرهم تصاویر و صداهای یک روحانی و اینجور چیزها) که مشتری کمی داشتن و یک عالمه هم غرفه سی دی های دیگه و البته شلوغ‌ترین بخش، چیزهایی مثل گیم‌نت:

که البته توش دنبال دختر نگردین چون گیم‌نت دخترها یک جای دیگه بود که دورش چادر کشیده بودن و ورود آقایان اکیدا ممنوع بود.

اینهم یک عکس از غرفه بازی Wii که ما هم یک دونه‌اش رو توی خونه داریم و کنسول محبوبمونه.

تقریبا تنها چیزی که توجه من رو جلب کرد (و تنها غرفه‌ای که به جز غرفه دوستم توش داخل شدم) غرفه بازی آسمان دژ بود از شرکت توسعه شبیه‌ساز

این چیزی است که من دوست دارم (: یک بازی دسته جمعی آنلاین (MMO) و خوشحالم که یک نمونه ایرانی داره. منتظرم سفر بعدی برسم یک جایی با اینترنت که بازی رو شروع کنم.

به عنوان نکته آخر هم بگم که به غرفه دوستم که رسیدم، دیدم یک سری ازش چیز می‌خرن با کارت. ظاهرا کارت رو می‌شد با دادن کارت ملی گرفت و مثلا ده تومنی که توش هست رو خرج کرد. تاسف برانگیز بود که صد در صد نرم‌افزارهایی که اکثریت دوست نداشتن بخرن رو می‌شد با این کارت‌ها داد. یعنی اگر کارت داشتید مثلا سی دی سخنرانی‌های آیت الله فلان رو می‌تونستین مجانی بگیرین و شرکت تولید کننده هم همه پولش رو از کارتی که شما مجانی از دولت گرفته بودین می‌گرفت. در مقابل نرم‌افزارهای کاربردی و بازی‌های ایرانی رو نمی‌شد صد در صد با این کارت خرید. معنی؟ مالیاتی که بنده می‌دم می‌ره توی جیب شرکت‌های خصوصی که لینک‌های مناسب دارن و اونهایی که چیزی تولید می‌کنن که اکثریت مردم حاضر نیستن بالاش پول بدن. متاسفانه شروع تاسف بار بود و آخرش هم تاسف بار. وسطش یک چیزهای خوبی بود که تکرار می‌کنم که شاد باشیم: Wii، خنده بازار پوسترها و آسمان دژ و یکسری از بازی‌های ایرانی.

راستی.. برای دیدن یک گزارش شادتر می‌تونید سری بزنید به گزارش عالی کافه نادری از نمایشگاه رسانه‌های دیجیتال با عنوان: فمنیسم سیخونک به بسیجی و کمی هم رسانه