مجله بایت در دوران پیش از اینترنت عمومی، یکی از تاثیرگذارترین مجلات دنیای کامپیوتر بود. بخشی از شکل دهنده فرهنگ دنیای کامپیوتر در دهه ۱۹۷۰ تا اواسط ۱۹۸۰. اون دوران بر خلاف مجله های دیگه، بایت واقعا سعی می کرد علاوه بر کل بیزنس کامپیوترهای خونگی، چیزهای مدرنتر مثل سوپرکامپیوترها رو هم پوشش بده و این باعث شده بود برای کسانی که به شکل عمومی کامپیوتر دوست داشتن، یک مرجع ماهانه فوق العاده بشه. این مجله برای ۴۲ سال منتشر شد و حالا آرشیو اینترنت به ما اجازه داده صفحه های شماره های مختلفش رو ورق بزنیم و لذت ببریم.
برچسب: تاریخچه
درگذشت تد دابنی، همبنیانگذار آتاری
دنیای بازیهای کامپیوتری یکی از تاریخسازهاش رو از دست داد. تد دابنی که در کنار نولان باشنل آتاری رو بنیان گذاشته بود، بعد از اینکه از تلاش برای درمان سرطان، سرباز زد، فوت کرد. تد و نولان در سال ۱۹۷۱ شرکت Syzygy رو بنیان گذاشتن که اولین بازی آرکید تجاری رو تولید کرد و سال بعد سراغ شرکت تاسیس شرکتی به اسم آتاری رفتن که بازی مشهور پونگ (از اسلاف توپ و دیوار) رو داشت.
تد دابنی از زمان ورود به ارتش آمریکا شروع به یادگیری الکترونیک کرد و بعدش توی بانک آمریکا و اچ پی تجربه کسب کرد. البته کار اصلی از ۱۹۶۱ و شرکت Ampex شروع شد که شروع کردن به کار با نمایشگرها و ملاقات باشنل که ۱۹۶۹ به این شرکت اومده بود. ایده اصلی اونها این بود که یک پیتزا فروشی بزنن که دستگاههایی توش باشه که بشه با انداختن سکه، بازیهای کامپیوتری کرد و داستان شروع شد و تا آتاری پیش رفت.
البته تد خیلی زود با باشنل به مشکلات متنوع خورد و شرکت رو ترک کرد و در جاهایی مثل فوجیتسو کار کرد اما بدون شک، از آدمهایی بود که توی همون دوران کوتاه، به دنیای بازیهای کامپیوتری شکل دادن. با اینکه من هیچ وقت آتاری نداشتم، ولی اصولا در دوران بچگی من، خیلیها «بازی کامپیوتری» رو با «آتاری» یکی می دونستنن.
آرشیو بزرگ بازیهای کلاسیک آمیگا
وقتی شرکت کمودور در حوالی سال ۱۹۸۵ آمیگا ۱۰۰۰ رو تولید کرد، تحول بزرگی توی دنیا کامپیوتر اتفاق افتاد. ما شاهد نسل جدیدی از کامپیوترها با یک سیستم عامل گرافیکی شبیه چیزی که ما الان داریم بودیم که علاوه بر ماوس و قدرت پردازشی و کارت گرافیک فوق العاده و بر خلاف پیسی ها، می تونست موسیقی فوق العاده ای پخش کنه و حتی «حرف بزنه». این کامپیوتر عجیب به یکی از آرزوهای آدم های تکنولوژی دوست تبدیل شد و سری ۵۰۰ موفقیت عجیبی داشت – هرچند که در نهایت من یک آمیگا ۶۰۰ پر از باگ خریدم که قرار بود «بهتر» باشه ولی عملا همون پونصد به بهترین آمیگای دوران تبدیل شد.
حالا آرشیو اینترنت در یک حرکت فوق العاده حجم عظیمی از بازی ها و برنامههای آمیگا رو به شکل آنلاین منتشر کرده که توی براوزر قابل بازی هستن. شیفت شلیک است و چپ و راست و بالا پایین کارهای سنتی خودشون رو انجام میدن و احتیاط کنین.. بازی های اون دوران علیرغم گرافیک بسیار ساده و موسیقی دیجیتالشون، game play خیلی خوبی دارن و ممکنه اعتیاد آور باشن.
دلیل واقعی بسته شدن فریندفید از زبون موسس این شبکه اجتماعی فوقالعاده
فریند فید یکی از بهترین شبکههای اجتماعی بود. خوشبختانه توسط فیسبوک خریده و کنار گذاشته شد. دیگه نه بهش فیچر اضافه می شد و نه جایی تبلیغ می شد. یک جای متروکه. فریندفید برای من مثل یک جزیره گمشده یا خانه متروکه بود که دیگه آدم جدیدی توش نمییاد. من یک شب توی اتاق زیرشیروونی یک کشور بارونی و سرد پیداش کردم و تا نصفه شب باهاش شاد بودم. بعدها هم هربار رفتم فریند فید، برام مثل یک مهمانی بود. لحظاتی که دوست داشتم با آدم های دوست داشتنی گپ بزنم و بخندم.
البته خیلیها هم خاطراتی بد از فریندفید به جا گذاشتن. احمدی نژادیها فکر میکردن بهترین جا است که توش دنبال دشمن و غیره بگردن و لو بدن و این ظاهرا باعث مجموعهای از بدترین خاطرات خیلیها شد و دوستانی که دیگه هیچ وقت ندیدیمشون. خوشبختانه اون دوران من فریندفید نمیرفتم.. طبق عادت قدیمی من فقط بعضی سفرها مهمان فرندفید بودم و فرندفید همیشه برام حکم یک مهمونی رو داشت که تعجب میکردم چرا هنوز دقیقا همون آدم های قدیم توش هستن، نه بیشتر و نه کمتر.
اما همونطور که میبینین هیچ کدوم از «فریندفید»های این مطلب به جایی لینک نمیشن. حدود یکسال قبل فیسبوک تصمیم گرفت فریندفید رو تعطیل کنه. قبل از اون هم کاملا حس میشد که گاهی سرچ از کار می افته و تا وقتی یکی تو فیسبوک سرور رو ریبوت نکنه، بر نمیگرده. اما بالاخره یک جایی فیسبوک رسما اعلام کرد که فلان تاریخ فریندفید خاموش خواهد شد. بازم رفتم اونجا و بازم همه بودن… روزها بعد از تاریخ اعلام شده برای خاموش شدن فریندفید هنوز روشن بود و توش میخندیدیم که «خاموش کنین بریم سراغ کارمون دیگه!»
حالا توی شبکه کورا، یکی پرسیده «فریند فید چرا تعطیل شد» و یکی از موسسین فریندفید بالاخره پاسخ واقعی رو داده:
برت تیلور، از موسسین فریندفید. مردم کمی ازش استفاده می کردن و اکثر مهندسهایی که میدونستن چطوری کار میکنه سراغ پروژههای یا شرکتهای دیگه رفته بودن. یک جایی زحمت فنی بالا نگه داشتن سرورها دیگه ارزشش رو نداشت.
فکر میکنم فیسبوک فوق العاده بود که تا همینجا هم روشن نگهش داشت. روشن نگه داشتن فریندفید هیچ دلیل دیگه ای به جز احترام گذاشتن به کاربران و علاقمندانی که هنوز اونجا بودن نداشت. شرکتهای خیلی کمی که شرکت دیگه ای رو بخرن حاضرن چنین کاری بکنن و این چیزی بود که همه تیم نسبت بهش عمیقا احساس احترام کردن.
تاریخ شخصی وبلاگ جادی – یک بازی وبلاگی
خوابگرد عزیز دعوت کرده از تاریخ شخصی وبلاگهامون بنویسیم.
خواهش میکنم شما هم اگر در همهی این سالها بیوبلاگ زندگی نکردهاید. در بارهی وبلاگتان بنویسید، از هر زاویه که خوشتر میدارید. تاریخ شخصی وبلاگتان اگر باشد که چه بهتر.
راستش من حرف زیادی ندارم بزنم. من اوائل توی صحبت هام با سولوژن فکر می کردم وبلاگ چیز جذابی نیست چون افراد خیلی خیلی کمی هستن که ممکنه هر روز چیزی ارزشمند برای نوشتن داشته باشن. بعد فهمیدم که اشتباه می کردم. وبلاگ ها ایران رو تکون دادن چون به ما نشون دادن که همه مثل هم هستیم و علی رغم تمام تلاش هایی که می خواستن بگن «هر کی مثل تلویزیون نیست تباهه» با دیدن وبلاگهای روزمره کشف کردیم که اتفاقا تقریبا هیچ کسی در اطراف ما شبیه تلویزیون نیست و افراد خیلی کمی هستن که با روسری بخوابن (:
اما در سطحی شخصی، من هیچ وقت وبلاگم رو مهم یا تاثیرگذار یا حساس یا هر چی ندیدم. یک جایی بود و هست که چیزهایی که دوست دارم رو توش می گم و حرف هایی که دوست دارم شنیده بشن رو به اشتراک می ذارم. معمولا سعی می کنم همپوشانی زیادی نداشته باشم و مثلا وقتی نارنجی بود دیگه نیازی ندیدم از گجت بنویسم یا وقتی اینهمه جای لینوکسی هست از لینوکس کمتر می نویسم و الان هم خیلی خوشحالم که کلی از دوستان از حقوق دیجیتال حرف می زنن و نیازش کمتر هست که منم هی حرف بزنم. من آب های تازه رو دوست دارم (:
شاید تنها تکون در وبلاگ من وقتی بود که جادی.نت فیلتر شد و تصمیم گرفتم برم روی یک دامین دیگه و رفتم سراغ کیبورد آزاد و اونم فیلتر شد و بعد از مدتی دیدم چه کاریه و برگشتم رو جادی.نت فیلتر شده خودم (:
من هیچ وقت حس نکردم کار خاصی می کنم و یک دفعه هم کلا اشتباهی وبلاگم رو پاک کردم و تلاش خاصی برای برگردوندنش نکردم چون من کلا آدم خاطره ها نیستم (: تعریفم از خودم خیلی گسترده تر از وبلاگنویسی است و از اینهم خوشحالم که وبلاگم رو به سمت درآمد زایی یا تریبون یک نظر شدن نبردم و هنوزم تک تک چیزهایی که توش می خونین نظرات کاملا شخصی خودم هستن.
تقریبا سعی می کنم هر روز یک مطلب بنویسم که خیلی وقت ها هم موفق نمی شم اما هر بار برای مصاحبه شغلی رفته ام توضیح داه ام که من وبلاگم رو دوست دارم و روزی حداقل یکساعت ممکنه براش وقت بذارم و کارفرما باید با این اوکی باشه – همیشه هم بوده به لطف دوستان خوبی که مدیرهام بوده اند.
واقعا دیگه چیزی ندارم بگم.. بذارین چند تا سوال از خودم بکنم و جواب بدم:
بزرگترین اشتباهت تو وبلاگنویسی چی بوده؟
اشتباه که حرف بزرگیه. وبلاگنویسی هم حرف خاصیه. من شغلم وبلاگ نیست و هویتم تا حدی چیزی مستقل از وبلاگ است و وبلاگ معمولا تو زندگی خیلی شخصی ام تاثیر زیادی نذاشته. اما به نظرم دو تا اشتباه داشتم: عوض کردن دامین که اصولا نیازی بهش نبود. کار ما که موش و گربه بازی با سانسور چی نیست (: دومی اش هم این بوده که من باید هر چی هر جا می نویسم رو یک جوری تو وبلاگم هم می ذاشتم یا لینک می دادم. من حجم زیادی چیز نوشتم که تو وبلاگم نیستم. بهترین هاش کتاب نارنجی بود که دیگه ندارمشون.
بزرگترین تعجبت چیه؟
اینکه چرا یک سیستم باید همه تلاشش رو بکنه من رو سانسور کنه (: طرف کلی سازمان عریض و طویل علاقمند کردن بچه ها به علم تشکیل می ده، کلی سوبسید می ده، کلی تلاش می کنه یکی برنامه نویسی یاد بگیره یا علاقمند بشه یا یکی کتابش رو رایگان در اختیار همه بذاره و از تکنولوژی حرف بزنه و … بعد منو سانسور می کنه که به نظر خودم اتفاقا خیلی نوشته های خوبی دارم برای علاقمند کردن مردم به چیزی که اینها از در و دیوار التماس می کنن که مردم سراغش برن (از جنبش نرم افزاری شون تا تولید اپ تا علم تا هر چیز دیگه). درک می کنم چرا این اتفاق می افته ولی برام خیلی جالبه که چرا این سیستم ها اینقدر داغون هستن که به جای جذب کسی که اصرار در کار مثبت داره، تمام تلاششون رو می کنن که طرف رو از سیستم جدا کنن. این رو باید بعدا مفصلتر توضیح بدم چون واقعا موضوع جالبی است که یک حکومت حتی اگر همه پول و نفت و قدرت و غیره رو برای خودش بخواد، منطقا باید چیکار می کرد (:
جادی.نت تبلیغ قبول می کنه؟
فقط در زمینه اگهی استخدام برای برنامه نویس ها (: الان تصمیم گرتفه ام که براش هزینه بگیرم که تعدادش کنترل بشه و فقط شرکت های جدی بیان توش ولی خب این فعلا تنها تبلیغی است که خواهیم داشت.
نکته جالبی که کسی در مورد وبلاگت نمی دونه چیه؟
اینکه من هیچ وقت آمار ندارم. هیچ وقت نگاه نمی کنم چند تا خواننده داشتم و کدوم مطلب رو کی خوند و الان چی بنویسم که خوب خونده بشه. به این خیلی افتخار می کنم چون معتقدم مخاطب های من ارزششون به «تعداد» نیست بلکه به «کیفیت» است. وبلاگم هم برام جای تبلیغ – حتی شخص خودم – نیست بلکه می نویسم چون ازش لذت می برم. به نظرم کسی چه شهرت بخواد چه پول چه پارتنر چه هر چی، وبلاگ یکی از سخت ترین / کندترین راه ها برای رسیدن به هدف است و فقط کسی باید وبلاگ بنویسه که واقعا از اینکار لذت می بره.
چرا تو بازی های وبلاگی درست شرکت نمی کنی؟
خب من معمولا وبلاگستان فارسی رو کم می خونم. همینطور منشن ها و پیام های خصوصی فیسبوک و گولاس و توییتر و اینها رو. یعنی تنها چیزی که نسبت بهش تعهد جواب دادن حتی حس می کنم ایمیل است. اینه که مثلا اصلا ندیده بودم در این بازی دعوتم. از اونطرف دوست ندارم آدم ها رو توی رودربایستی یا معذوریت(؟) بذارم. دقیقا به همین دلیل با اینکه تیکه حدس زدن برام خیلی جالبه چون باعث می شه بخش بزرگی از اطلاعات توی مغزم رو هی کنار هم بچینم و مرورشون کنم، هیچ وقت از بازی پانتومیم خوشم نمی یاد چون نه دوست دارم کسی مجبورم کنه کارهایی رو بکنم که خودم انتخاب نکردم و نه دوست دارم کسی رو مجبور کنم ادا اصولی دربیاره که من پیشنهاد دادم.
حرف آخر؟
امیدوارم روزی بیاد که برگ برنده وبلاگ های ایران، انگلیسی بلد نبودن مردم و سانسور بودن اینترنت خارجی نباشه. خیلی وبلاگ های تکنولوژی دارن در این زمینه پیشرفت می کنن و دوستانی مثل یک پزشک مطالب اختصاصی و کار شده خودشون رو دارن که خیلی خوبه ولی واقعا باید مواظب باشیم که تنها برگ برنده ما، کم سوادی جامعه مون نباشه و همیشه خودمون رو مقایسه کنیم که در سطح جهان هم آیا چیزی برای گفتن داریم یا نه.
سوال دیگه ای بود بگین در کامنت ها و سعی می کنم جواب بدم (: به مناسبت سال نو.
رادیو گیک شماره ۴۸ – ریشه های بی ریشه قسمت دوم
ذن مکتبی از بودیسمه که توش تاکید می شه به تفکر لحظه به لحظه و نگاهی عمیق تر به ماهیت جهان. اونهم از طریق تجربه مستقیم. در ذن کوان هایی وجود دارن که مثل داستان های کوتاه هستن. این داستان ها موضوعی برای تفکر به شما می دن و تلنگری می شن برای رسیدن به روشنایی.
در کتاب ریشه های بی ریشه اریک ریموند که از خدایگان دنیای لینوکس است، کوان هایی رو برای ما نوشته که بتونیم باهاشون شاد باشیم، ازشون انرژی بگیریم و از همه مهمتر به روشنایی برسیم. چیزی بین طنز و جدی. بستگی داره نگاه شما چی باشه. این کوان ها رو احمد شریف پور عزیز به فارسی ترجمه کرده و من در پادکست ۳۲ (ریشه های بی ریشه) اکثرش رو خوندم. اما اون موقع چند کوان هنوز ترجمه نشده بودن که الان ترجمه شدن و در پادکست ۴۸ (مشهور به ۳۲ ممیز ۲) خونده می شن.
- دانلود نسخه ام پی تری
- دانلود نسخه او جی جی
- دانلود نسخه زیپ برای کسانی که سانسورچی شون صدا دوست نداره
آر اس اس رادیو گیک |
اپلیکیشن اندروید رادیو گیک |
رادیو گیک در آیتونز |
رادیو گیک در ساوند کلاود |
چجوری شروع کردن – ۴۰ عکس کلاسیک از شرکتهای تکنولوژی که خوشحالتون خواهد کرد – قسمت دوم
در قسمت قبلی این پست، ۲۰ عکس کلاسیک رو دیدیم از روزهای اولیه شرکتهای بزرگ تکنولوژی. اونجا گفتیم که این عکسها به ما می گه باید تلاش کنیم و قدم به قدم رشد کنیم و البته یادآوری می کنه که ایده رشد باید از اول در شرکتها باشه.
اونجا گفتم و اینجا هم می گم که عبارت «هر کس تلاش کنه بزرگ/موفق/پولدار می شه» اشتباهه. پیروزی شدیدا وابسته به کلی زیرساخت و شرایط اجتماعی است و دنیا مثل یک مسابقه برابر بین آدمهایی با شرایط برابر نیست ولی به هرحال می شه این تیکه رو واقعی دونست که هیچ کس بدون تلاش، موفق نخواهد شد. پس خوبه اگر کاری رو شروع می کنیم توش تلاش کنیم.
این شما و این سری دوم عکس شرکتهای بزرگ دور و اطراف ما، در روزهای اولیه شون.
موسسین اینتل و اولین استخدامشان، ۱۹۷۸. اندی گروو اولین استخدام اینتل بود که اینجا در سمت چپ ایستاده. روبرت نویس و گوردون مور هم در عکس هستن و از اونها مهمتر یک طراح از پردازنده ۸۰۸۰ اینتل که یکی از اولین کامپیوترهای پی سی بر اساس اون ساخته شد. گروو شنیده بود که این دو نفر از شرکت فیرچایلد سمیکونداکتور (جایی که هر سه شون با هم کار می کردن) جدا شدن و اونم تصمیم گرفت بهشون بپیونده. در این لحظه بزرگترین درسش برای من اینه که از جدا شدن از شرکت ها و تاسیس شرکت خودم نترسم!
مرکز سانتاکلارای اینتل، ۱۹۷۰. کارمندان بیرون مرکز سانتار کلارای اینتل ایستاده اند. جایی که اینتل ۴۰۰۴ که یک سی پی یوی ۴ بیتی بود ساخته شد. در ۱۹۷۲ پروسسور هشت بینی ۸۰۰۸ ساخته شد. این پروسسور برای استفاده در ماشین حساب ها ساخته شده بود و در دهه ۱۹۹۰ برای ساخت کنسول های بازی مورد استفاده گرفت و بعد در ساخت کامپیوترهای شخصی.
رییس و نایب رییس IBM در کنار یک آی بی ام ۳۶۰، حوالی ۱۹۷۰. آی بی ام به ناسا کمک کرد انسان را به ماه بفرستد و در ۱۹۷۱ واتسن که در تصویر زیر در سمت چپ ایستاده استعفا داد و نیم قرن ریاست خانواده واتسن پایان یافت. رییس بعدی فرانک. ت. کری بود.
کامپیوتر آی بی ام ۷۰۹۰، ۱۹۶۱. آی بی ام ۷۰۹۰ یک مینفریم بود با قیمت ۲.۹ میلیون دلار (اگر می خواهید به قیمت امروز برسید باید با توجه به تورم عدد را ده برابر کنید). این کامپیوتر سریعتر از قبلیها بود و نسبت به آنها ارزان به حساب میآمد. آی بی ام ۷۰۹۴ حین فرود به روی ماه در ۱۹۶۹ استفاده شد.
موسسین اچ پی، ۱۹۶۳. این تصویر بیل هیولت و دیو پاکارد را نشان می دهد – در کارخانهشان. هیولت پاکارد یا همان HP برای ساخت انواع وسایل الکترونیک تاسیس شد ولی بعد تمرکزش را بیشتر به سمت کامپیوتر سوق داد.
دفتر مرکزی سامسونگ، دهه ۱۹۳۰. سامسونگ در ۱۹۳۸ توسط لی بیونگ چول تاسیس شد. این شرکت که در آن زمان سامسونگ شونگوی نامیده می شد تجارت مواد غذایی انجام می داد و نودل خودش را میساخت. شرکت بعد از جنگ کره به سراغ عرضه پشم رفت و بعد از مدتی خدماتی مثل بیمه، پارچه و حتی سرویسهای امنیتی را هم به محصولات خود افزود. از ۱۹۶۰ سامسونگ به سراغ الکترونیک، نیمه رساناها، نمایشگرهای ال سی دی و گوشیهای موبایل رفت و در ۲۰۱۲ به بزرگترین عرضه کننده گوشی موبایل جهان تبدیل شد).
لی بیونگ چول موسس سامسونگ، ۱۹۷۶. لی بیونگ چول که در مرکز تصویر دیده می شود در حال گوش دادن به توضیحات یک کارمند در مورد سیستم کامپیوتری است. عکس در ۱۹۷۶ گرفته شده و فرزند لی در سمت چپ تصویر ناظر ماجراست. سامسونگ امروزه توسط بسیاری از ورثه لی اداره می شود و می گویند که شخص لی در مصاحبه استخدام بسیاری از صد هزار کارمند سامسونگ شخصا حضور داشته. لی در ۱۹۸۷ در سن ۷۷ سالگی درگذشت.
پنج میلیونمین تلویزیون سامسونگ، ۱۹۷۸. امروز سامسونگ هنوز هم در حال رکورد شکستن است. این عکس در ۱۹۷۸ برداشته شده؛ زمانی که سامسونگ رکورد ساخت پنج میلیون تلویزیون را شکسته بود. این روزها این شرکت از ۸۰ شرکت دیگر تشکیل شده و تقریبا ۴۲۷هزار کارمند دارد. درآمد سامسونگ تشکیل دهنده ۱۷٪ تولید ناخالص ملی کل کره است.
موسسین اوراکل در جشن یکسالگی این شرکت، ۱۹۷۸. در این تصویر موسسین اوراکل یعنی اد اوتز، باب ماینر و لری الیسون اولین سال تاسیس شرکتشان را به همراه اولین کارمند جشن گرفتهاند. اد اوتز و این کارمند بعدا شرکت را ترک کردند و در ۱۹۹۳ باب ماینر از سرطان ریه درگذشت. اوراکل در حال حاضر دومین شرکت نرم افزاری بزرگ جهان بعد از مایکروسافت است و مدیر عامل آن یعنی لری الیسون به یکی از پولدارترین افراد دنیا تبدیل شده.
مایکل دل، حوالی ۱۹۸۷. مایکل دل سر هم کردن و فروختن کامپیوترهای پی سی را در ۱۹۸۴ شروع کرد؛ آنهم در اتاقش در دانشگاه تگزاس. او سریعا دانشگاه را ترک کرد تا به فروختن کامپیوترهای شخصی ادامه بدهد. در ۱۹۸۵ «توربو پی سی» اختراع شد و ارزش شرکت را تا پایان سال به ۷۳ میلیون دلار رساند. در ۱۹۸۸ بود که کمپانی به نام دل نامگذاری شد.
کارخانه دل، حوالی ۱۹۸۹. در اینجا مایکل دل را در شرکتش مشاهده میکنید. شرکت در ۱۹۸۸ سهامی عام شد و سریعا تبدیل به یک شرکت چند میلیارد دلاری شد. مایکل دل که شرکت را در ۱۹ سالگی شروع کرده بود در نهایت در سال ۱۹۹۲ به عنوان جوانترین مدیرعامل یک شرکت فورچون ۵۰۰ شناخته شد.
موسسین گوگل، کالیفرنیا، ۱۹۹۹. پدر و مادر لری پیج هر دو علوم کامپیوتر خوانده بودند و در دانشگاه میشیگان تدریس میکردند پس عجیب نیست که پسرشان راه آنها را ادامه داد و دکترایش را در کامپیوتر ساینس گرفت. او و سرگئی برین که دانشجوی دکترا بود روی بکراب کارمی کنند که پروژه ای تحقیقاتی بود برای «شمردن و ارزشدهی به بکلینکهای اینترنت». در این عکس این دو را در منلو پارک میبینید که دفتر اول آنها بود تا بعد در همان سال به پائو آلتو نقل مکان کنند.
سرورهای اصلی گوگل، ۱۹۹۸. این جایی است که گوگل آغاز شد؛ چند کامپیوتر سطح پایین در دانشگاه استنفورد. برین و پیچ الگوریتم امتیازدهی به صفحهها (پیج رنک) را اختراع کرده بودند که می توانست به هر صفحه وب بر اساس لینکهایی که دریافت کرده امتیاز بدهد. این سیستم در نهایت تبدیل به مغز متفکر سیستم جستجوی وب آنها شد و گوگل به دنیا آمد.
تیم گوگل، کالیفرنیا ۱۹۹۹. این عکس اولین گروه کارمندان گوگل در دفتر پالو آلتو را نشان می دهد. ماریسا مایر میگوید که آن بنر گوگل توسط او و پاول بوچیت نصب شده. از این گروه تنها ۷ نفر در شرکت ماندهاند: لری پیج و سرگئی برین، امید کردستانی، خوان بردی، سوزان وجین، اورس هولزله و سالار کمانگر.
مایر به گوگل می پیوندد، ۱۹۹۹. ماریسا مایر قبل از اینکه به مدیرعاملی یاهو انتخاب شود، برای ۱۳ سال در گوگل بود. او حالا در حال ایجاد تغییرات عمده در یاهو و خریدن چیزهای جدید برای شرکت است از جمله تامبلر به قیمت ۱.۱ میلیارد و ساملی به قیمت ۳۰ میلیون دلار. این زن توسط نشریه فوربس به عنوان یکی از قویترین زنان دنیای تکنولوژی شناخته شده و در حال حاضر ۳۸ سال دارد.
موسسین یاهو، حوالی ۱۹۹۴. «راهنمای جری برای شبکه جهانی وب» عملا چیزی شبیه دفترچه تلفن سایتهای اینترنتی بود و نه یک موتور جستجو. اما این سیستم سریعا محبوبیت به دست آورد و در مدتی کوتاه همه برای رسیدن به وبسایتهای مورد نظر و حتی به عنوان اولین صفحه ورود به اینترنت از یاهو استفاده می کردند. در ۲۰۰۸ مایکروسافت به یاهو پیشنهاد ۴۴.۶ میلیارد دلار برای خرید داد که رد شد. امروزه ارزش سهام یاهو در حدود ۳۴ میلیارد دلار برآورد میشود.
جف بزوس، موسس آمازون، ۱۹۹۴. در ۱۹۹۴ جف بزوس شغلش را به عنوان نایب رییس یک شرکت وال استریت ترک کرد تا سعی کند آنلاین چیز بفروشد. او فهرست اولیه فروشش را از بیست مورد به پنج مورد تقلیل داد: سی دی، سخت افزار کامپیوتر، نرم افزار، فیلم و کتاب. در ۱۹۹۵ آمازون دات کام شروع به فروش کتاب کرد و در نظریه ای عجیب در تجارت اعلام کرد که تا نیمه چهارم سال ۲۰۱۱ به دنبال سود کلان نیست! امروزه آمازن ۶۰ میلیارد دلار در سال سوددهی درآمد دارد و بیشتر از ۱۰۰هزار کارمند در سراسر دنیا را مدیریت می کند.
موسس و مدیر عامل اول eBay، حوالی ۱۹۹۸. eBay که اول AuctionBay نامیده می شد سایت شخصی یک ایرانی آمریکایی به نام پیر امیدیار بود. قبل از اینکه سرویس دهنده هاست از امیدیار بخواهد به خاطر درخواست زیاد وبسایتش به اکانت سطح بالاتری سوییچ کند ، امیدیار مجبور شده بود یک نفر را استخدام کند تا به چکهایی که به آدرسش میرسید رسیدگی کند. در ۱۹۹۸ شرکت سهامی عام اعلام شد و در ۲۰۰۲ پیپل را خرید و بعد در ۲۰۰۵ اسکایپ را. شرکت در ۲۰۱۲ چهارده میلیارد دلار سود داشته و تقریبا ۲۷هزار کارمند دارد.
موسسین فیسبوک، ۲۰۰۴. داستین موسکویتز، کریس هاگز و مارک زوکربرگ سه هم اتاقی در دانشگاه هاروارد بودند که فیسبوک را در همان اتاق ساختند. سایت اول تنها برای دانشجویان هاروارد طراحی شده بود ولی بعد در سپتامبر ۲۰۰۶ برای همه در دسترس قرار گرفت. گفته میشود تا ۲۰۱۲، فیسبوک حدود یک میلیارد کاربر فعال دارد. موسکویتز فیسبوک را ترک کرد تا آسانا را راه اندازی کند و هاگز در حال حاضر ادیتور نیو ریپابلیک است.
موسسین یوتیوب، ۲۰۰۵. چاد هارلی، استیو چن و جاوید کریم اول کارمند پیپل بودند اما از آنجا جدا شدند تا سایت اشتراک ویدئو در وبی به نام یوتوب بسازند. اولین ویدئوی یوتوب با نام من در باغ وحش توسط جاوید کریم در ۲۳ آوریل ۲۰۰۵ آپلود شد. تا جولای همان سال سایت روزانه به ۱۰۰ میلیون بازدید صفحه رسیده بود و چهار ماه بعد گوگل یوتوب را به قیمت ۱.۶۵ میلیارد دلار خرید.
رادیو گیک شماره ۳۶ – مصاحبه ای با استیو وزنیاک در نودمین روز حبس نارنجی
سلام به رادیو گیک شماره ۳۶ خوش اومدین – یک رادیو گیک توان دو! سی شش یعنی شش به توان دو!
در این شماره ویژه با استیو وزنیاک هستیم. کسی که شماره پرسنلیاش توی اپل «یک» بود و این موضوع همیشه اونیکی استیو رو حرص داد. وزنیاک یک گیک واقعی است و این شماره نفس گیر یک ساعت و نیم ترجمه شده مصاحبه اون مربوط به کتابی که داشتیم با بچه های نارنجی ترجمه می کردیم و حالا در این شرایط من بخش خودم رو به شکل مستقل منتشر می کنم. در این مصاحبه من نقش وزنیاک رو بازی می کنم (و آخرهاش که خسته ام بد اجرا می کنم) و نسرین که قرار گذاشتیم با هم دو شماره پادکست ضبط کنیم نقش مصاحبه گر رو. طرفداران وزنیاک.. به گوش!
- دانلود نسخه ام پی تری
- دانلود نسخه او جی جی
- دانلود نسخه فشرده شده برای محمد که رییس شبکهاش پسوندهای موسیقی رو بسته
نکته مهم: به لطف احد بیرنگ، اپلیکیشن اندروید رادیو گیک به روز شده! اگر استفاده اش می کنین، آپدیتش کنین.
آر اس اس رادیو گیک |
آپدیت شده: اپلیکیشن اندروید رادیو گیک |
رادیو گیک در آیتونز |
رادیو گیک در ساوند کلاود |
قرار بود این مجموعه مصاحبههای طولانی با آدمهای موفق دنیای تکنولوژی به شکل یک کتاب چاپ بشه. داشتیم با بچههای نارنجی ترجمهشون می کردیم که … متنش رو فعلا نمی ذارم چون امیدوارم اون پروژه پیش بره، ما باید همیشه امیدوار باشیم (: در این مدت اگر می خواین در مورد وزنیاک بیشتر بدونین به نردوگرافی ایشون مراجعه کنین. پروژه نردوگرافی پروژه جالبی است و به نظرم کاملا می ارزه بستههاش رو سفارش بدین. من تا حالا دو تا ازشون سفارش دادم و شاد و راضی بودم.
اول برنامه صدای اریک ریموند است و آخر برنامه آهنگ Geekin از Will.iam که عالیه به پیشنهاد مسیح. آهنگهای وسط برنامه هم از بازی های قدیمی کمودور ۶۴ انتخاب شدن تا شما رو ببرن به فضای اون سال ها که البته گوش خراشن.. احتیاط کنین!