متاسفانه منبع رو ندارم.
(اگر عکس بالا رو نمی بینید، به دنبال برنامه های سانسور شکن باشید (: اینترنت ایران بدون ضدسانسور عملا اینترنت نیست)
در دفاع از آزادی کیبرد
در یک اتفاق عجیب، ویکیپدیای ایتالیایی در حال تعطیل شدن است. بر اساس قانون احمقانه ای که در ایتالیا در حال بحث است
اگر کسی که از او در مطلبی نام برده شده، اصلاحیهای برای سایتهای اینترنتی از جمله روزنامهها، مجلات و بقیه نشریاتی که با استفاده از سیستمهای مخابراتی توزیع میشوند بفرستد، این رسانه موظف است دقیقا در همان جایی که مطلب اصلی توزیع شده و به همان شکل ظاهری، مطلب را اصلاح کند.
در نگاه اول خیلی وحشتناک نیست ولی در نگاه دوم یعنی این:
در مورد هر کسی هر انتقادی بکنید یا حرفی بزنید، آن شخص حق دارد بدون توجه به واقعیت یا مراجعه به هر مرجع داوری کننده، مطلب شما را با چیزی که خودش می خواهد جایگزین کند.
این قانون شدیدا مشکل داره و در عمل حرف زدن در اینترنت رو بی معنی میکنه. نه دیگه کسی می تونه هیچ انتقادی از حاکمان بکنه و نه در مورد هیچ امر تاریخی که یک فرد معاصر توش حضور داره نظر بده. ویکیپدیای ایتالیایی تقریبا خودش رو تعطیل کرده. تمام صفحات رو مخفی کرده و در متنی این قانون رو توضیح داده و اینکه اگر تصویب بشه در عمل باید ویکیپدیا رو تعطیل کرد.
شدیدا امیدوارم این قانون مسخره تصویب نشه چون گرفتن حق انتقاد و نظر از مردم رو من و شما تا حد زیادی نتایجش رو دیدیم و می دونیم: فساد بیشتر و بیشتر.
یکی از علایق من ترجمه است. یکی دیگه شون خوندن. و جذابترین چیزهایی که میخونم این دو تا علاقه رو به هم پیوند می زنن چون ترجمهشون میکنم. نه برای پول و نه برای شغل بلکه برای اینکه هم از ترجمه لذت می برم و هم فکر می کنم شاید فرصتی بده به کسانی که در غیر اینصورت، این متون رو نخواهند خوند.
ترجمههام نسبتا روونه و حدس میزنم اگر یکی ترجمههای کتابهای مشابه توی بازار رو نقد و بعد مرتب کنه مال من توی چهل درصد بالایی باشه (: ژانرهایی که میخونم خیلی کم تو ایران ترجمه شدن و به نظرم مخاطب خوبی هم دارن. اما تیپ آدمی نیستم که برم پیش ناشرها باهاشون حرف بزنم یا حوصله وزارت ارشاد اسلامی داشته باشم.
خلاصه حرفم اینه: دو تا کتاب خوب دارم با ترجمه قابل قبول و خیلی خیلی خوشحال می شم اگر چاپ بشن. اگر کسی میتونه کمکی بکنه بسیار خوشحال می شم.
کتابهایی که ترجمهشون تموم شده اینها هستن:
| Just for Fun: The Story of an Accidental Revolutionary. یک کتاب عالی در مورد زندگی نویسنده هسته لینوکس و روند نوشته شدن این هسته و ماجراهای جانبی اش. می تونم حدس بزنم که هر کسی که با لینوکس کار می کنه حتما دوست داره این کتاب رو بخونه و هر کسی هم اهل کامپیوتره متن براش بسیار جذابه چون مروری است بر تاریخچه به وجود آمدن چیزی که داره بخش عظیمی از جهان رو می چرخونه. اونهم از زبون خود نویسنده اصلی برنامه با همه بالا و پایینهای داستان و قصههای پشت پرده. چند هزار نفر کاربر لینوکس همه توی اینترنت هستن و همه در ارتباط با همدیگه توی انواع فرومها، چتها و حتی همین وبلاگ (: به نظر من فروش معقول این کتاب در مقایسه با کتابهای دیگه تضمین شده است. (این کتاب در آمازون) |
|
| Snow Crash. نوشته نیل استفنسون. کتاب بیست سال پیش نوشته شده ولی این نباید گولمون بزنه (: بهترین رمان علمی تخیلی بزرگسالان که من خوندم. اولین کتابی که از لفظ آواتار استفاده کرد و اونو جا انداخت و نویسندهای که رویای همه علمی تخیلی خون ها است. قرار گرفته در لیست بهترین رمانهای انگلیسی زبان معاصر توسط مجله تایم با حضور یک هکر عالی که هر گیکی دوست داره خودش رو جاش بذاره. به نظر من با خوندن اسنو کرش، دید همه به دنیای مجازی، اینترنت، مواد مخدر، هک، شمشیربازی، تاریخ، آینده سرمایه داری، اسطورههای بابل و غیره و غیره تغییر می کنه (: (اسنو کرش در آمازون) |
|
همین! بهترین روش تماس در این مورد ایمیل است به jadijadi@gmail.com و این رو هم بگم که بیشترین چیزی که من دوست دارم خونده شدن این کتابها توسط آدمها هستن و هنوزم معتقد هستم که نسخه چاپی کاغذی بیشتر خونده خواهد شد از نسخه دیجیتال صرف. به همین دلیل شدیدا دوست دارم کتابها چاپ بشن. اما اگر نشه… می ریم سراغ انتشار دیجیتال (:
پی.نوشت.۲. شرمنده ام از همه دوستان لینوکسی که به شکل بی معنایی دو سه ساله منتظر کتاب توروالدز در مورد لینوکس هستن. هر ماه فکر می کردیم که این ماه دیگه چاپش اوکی می شه… ولی … احساس بد قولی و خباثت دارم ولی … به هرحال (:
پی.نوشت.۱. این کتابها حتی می تونن اسپانسر چاپ داشته باشن (: اولی از هر سازمانی که دوست داره کامپیوتر و عشق به کامپویتر و برنامهنویسی تو ایران پروش پیدا کنه (که احتمالا نداریم) ولی دومی توسط سازمان مبارزه با مواد مخدر! کتاب حول محور آمریکای فروپاشیده آینده است و یک مخدر در حال گسترش که یک هکر مستقل با دوست دخترش به جنگشون می ره. پر از اسطوره، دنیاهای دیجیتالی و هک و شمشیربازی.
همچنین چاپ شده در اعتماد ۷ سپتامبر

این هفته در دنیا و ایران هفته وبلاگها است. روز جهانی و روز ایرانی وبلاگستان تقریبا روی هم افتادهاند و جماعتی به این دلیل مشغول تفریح و تحلیل. من هم در این مورد مینویسم تا از غافله عقب نمانده باشم – با اینکه کلا علاقه چندانی به سالگردها ندارم چون به نظرم چیزهایی هستند مثل این قرارداد که «همین که خورشید به فلان جا رسید، همه در مورد بهمان چیز حرف بزنیم».
اما نوشتههای چاپ شده ریز در زیر صفحات تقویم، کاربردهای مثبت هم دارند. مثلا خوب است همه با هم به اولین روزهای اینترنت ایران و اولین وبلاگ نویسیها نگاه کنیم یا یادی کنیم از کسانی که این تکنولوژیها را در ایران ترویج کردند. به هرحال جذاب و کمی عجیب است اگر به روزگاری برگردیم که اینترنت تازه وارد ایران شده بود و اشتراک اطلاعات برای کسی تهدید به حساب نمیآمد. در آن زمان اینترنت چیزی بود برای مصرف و مطلقا تمام سایتهای موجود قابل دسترس بودند. داشتن یک سایت و حتی یک آدرس ایمیل شما را در زمره هکرها قرار میداد و کار کسانی که به اینترنت دسترسی داشتند، دانلود متونی مثل آهنگ ترانهها یا مجلات متنی هکرها و به اشتراک گذاری آنها بود با دیگران – البته از طریق کپی روی دیسک و دست به دست کردن دیسک حاوی اینترنت!
یکسال بیشتر طول نکشید تا وضع کاملا عوض شود. اینترنت و بخصوص وب به هر خانه دارای تلفن و کامپیوتر راه پیدا کرد و از هر دکه روزنامه فروشی و بقالی میشد یک شناسه ده ساعته اینترنت خرید. مصرف اطلاعات برای هر کسی که کمی انگلیسی میدانست فرصتی غیرقابل باور بود اما عدهای هم تشنه تولید بودند. عصر وبلاگنویسی شروع شده بود. من جزو آنهایی بود که میپرسیدم واقعا فایده وبلاگ چیست؟ مگر چند نفر حرفی ارزشمند برای عرضه دارند و میتوانند هر روز تولید محتوای مفید کنند؟ اما جوانهایی که هر کدام چندین وبلاگ داشتند، خیلی زود ماهیت این پرسش را زیر سوال بردند. وبلاگ وسیلهای برای تولید و به اشتراک گذاشتن فکر نبود، وبلاگ روشی بود برای اعلام موجودیت اندیشه و سبکهای زندگی متفاوت از روایت رسمی.
دخترها شاید بشیترین نقش را در این موضوع داشتند. نوشتههایشان عمیقا برای کسانی که سالها تصورات عجیب و غریب از مفهوم جنسیت در ذهنشان کاشته شده بود بسیار جذاب بود و هنوز هم صرف دختر بودن، ضریبی است با معنا برای پیشبینی احتمال موفقیت یک وبلاگ. به جرات میشود گفت که وبلاگها جامعه ایران را تغییر دادند. یا بهتر بگویم برداشت جامعه ا زجامعه را متحول کردند. گفته میشد که ایران یکی از پنج کشوری است که بیشترین وبلاگهای جهان را دارند. شاید هم واقعیت داشت. ما میخواستیم بگوییم که هستیم. هر وبلاگی که در آن دوران شروع کرد، خوانندگانی داشت که با هر پست میگفتند «چه جالب! منهم با شما همعقیدهام ولی تا دیروز تصورم این بود که هیچ کس مثل من فکر نمیکند». غول از چراغ آزاد شده بود و ضرب المثلی در اینترنت هست که میگوید «چیزهایی هست که وقتی آنها را دیدی، دیگر نمیتوانی آنها را ندیده باشی».
فواد صادقیان، ترانه سرا، تصمیم گرفته کتابش رو به شکل «رایگان» بذاره توی اینترنت. البته رایگان رایگان که نه.. نسخه دیجیتالی که بتونین دانلود کنین و هر قدر خواستین به شماره حسابش بریزین.
من کتاب رو از اینجا دانلود کردم. و با علاقه خوندم. به نظرم ترانه هاش بهتر از خیلی ترانههایی بودن که این روزها خونده می شه و متاسفم که در کشوری هستم که افراد باید برای انتشار شعرهاشون از یک نفر دیگه مجوز بگیرن.
کتاب قشنگه. به نظرم سری بهش بزنین و اگر دوست داشتین هزینه کتاب رو به شماره کارت 5022291010225389 به نام فواد صادقیان بریزین تا شاید شاهد ترانههای بهتری توی موسیقیهامون باشیم.
من شخصا از ترانههای زیادیش لذت بردم. از جمله ترانه شاملو، بهانه، دیوارسنگی، خاک بهشت و غیره. تقریبا همه ترانههاش رو دوست دارن با یک اجرای خوب بشنوم (:
اگر نگران هستین که کار ضایعی بکنین و کسی ازتون عکس بگیره یا اونقدر مشهورین که ممکنه حین کار غیرضایع هم ازتون عکس بگیرن، این عینک دوازده دلاری شاید به کارتون بیاد.

از چیزهای روی اعصاب زندگی کردن در ایران، ترویج دزدی و دروغ توسط رییس ها است. دروغ رو که آشنا هستیم، دزدی هم نمونه اش این سایت پیوندها که مثلا اگر کسی می خواد بیاد سایت من، اونو بدون اینکه خودش بخواد می بره به یک سایت دیگه. اگر یک سانسورچی دزد نباشه، حداکثر بهش نشون می ده که «اینجا اجازه نداری بری» ولی بردنش به یک سایت دیگه، دزدی یو آر ال است. اما خب… در اینجا این چیزها طبیعی است و به همین دلیل نیاز به اصلاح داره. (:
در عوض خوبی زندگی کردن در ایران اینه که همیشه اسباب خنده فراهمه (: یکیش هم این:

سایت دزدی یو آر ال های فیلتر شده، ساسپند شده. احتمالا یا به خاطر مراجعه بیش از حد مردم به سایت های فیلتر شده پهنای باند تموم کرده یا سرویس دهنده به این نتیجه رسیده که نمی خواد توی دزدی شریک باشه (: شکی نیست که با مالیات ما یک هاست دیگه می گیرن ولی فدای سرمون تا وقتی که می خندیم (((: