من دیگر بایت فایت بازی نمی‌کنم


تبلیغ بایت فایل را این روزها زیاد دیده‌ایم. من اولین بار که تبلیغ فارسی را دیدم، شوکه شدم و بنا به علاقه همیشگی‌ام به بازی‌های ایفای نقش با بازیکنان خیلی زیاد یا به قول خارجی‌های Mass Multi Player Role Playing Game یا همان MMPORPG تصمیم به بازی گرفتم و عضو شدم (:

بازی ماجرای جنگ بین خون‌آشام‌ها و گرگ‌نماها است. من گرگ نما را انتخاب کردم و شدم «گرگ‌نمای Jadi». بازی کاملا مبتنی بر مرورگر و متنی است. در واقع هیچ اکشنی وجود ندارد. از منو به «شهر» می‌روید و از آنجا به «میخانه» و در میخانه کلیک می‌کنیم که می‌خواهیم یک ماموریت آسان داشته باشیم. در ماموریت نوشته «به غار برو و با نگهبان حرف بزن». از منو (یا با کلیک روی عکس) به غار می‌رویم و فقط یک جای کلیک هست: صحبت با نگهبان.

کلیک می‌کنیم و صفحه بعد نوشته:

نگهبان به تو می گوید که باید یک غول بکشی‌

غول ها در غار هستند پس دوباره روی غار کلیک می‌کنیم و «۱۰ دقیقه مبارزه» را انتخاب می‌کنیم. یک شمارنده شروع می‌شود و ده دقیقه را می‌شمارد. بعد از ده دقیقه، باید به صفحه پیام‌ها برویم و بخوانیم که شکست خورده‌ایم یا پیروز شده‌ایم. اگر پیروز شده باشیم باید از منو پیش نگهبان غار برویم و بخوانیم:

تشکر! تو یک غول را کشتی. این هم پاداشت.

و بعد مثلا ۱۰۰ سکه به پولمان اضافه می‌شود. می‌توانیم از منو روی خانه کلیک کنیم و بعد روی تمرین کلیک کنیم و از منوی بعدی، کلیک کنیم که ۹۰ سکه خرج افزایش توانایی ما بکند. حالا توانایی به جای ۵ شده است ۶ و احتمال پیروزی بیشتر است. حالا باید به میخانه برویم و روی ماموریت کلیک کنیم یا روی شکار کلیک کنیم و ۱۰ دقیقه دیگر بیاییم ببینیم پیروز شده‌ایم یا شکست خورده ایم یا روی قبرستان کلیک کنیم و ۱ ساعت دیگر بیاییم و ۱۰۰ تا به پولمان اضافه شده باشد.

بی‌مزه است؟ بعله (: ولی نکته جذاب این است که بقیه «آدم‌ها» هم مشغول همین کار هستند و بازی هم اعتیاد آور است. آدم می‌گوید یک روز دیگر هم بازی کنم و فلان سلاح را بخرم که ۱۰ تا به توانایی حمله اضافه می‌کند. بعد می‌گوید حالا یک تمرین دیگر هم بکنم و ۱ دانه به قدرت دفاعی اضافه کنم و …

اما من دیگر بازی نمی‌کنم. الان رتبه خوبی دارم (رتبه ۱۵) ولی بازی وافعا بی‌نمک است. مشکل این بازی در مقایسه با بازی‌های مشابه این است که هیچ خلاقیت یا استراتژی‌ای ندارد. روند بازی کاملا ثابت است و چه باهوش باشید و چه خنگ، چه علاقمند به جادوگری باشید و چه اهل مبارزه، چه بخواهید شرافتمندانه جلو بروید و چه از طریق حیله گری و حمله به دیگران ودزدیدن پولشان، … در واقع انتخابی ندارید. یک روند معقول بازی هست که همه همان را جلو می‌روند و تنها نکته که بعضی ها را جلوتر و بعضی‌ها را عقب می‌اندازد این است که بعضی‌ها زودتر شروع کرده‌اند و بعضی‌ها دیرتر و بعضی‌ها روزی ۲ ساعت وقت برای بازی می‌گذارند و بعضی‌ها بعضی روزها سر نمی‌زنند. این است که من بعد از حدود دو هفته بازی، کنارش می‌گذارم (: البته فقط همین هم نیست. یکی دیگر از دلایل این است که مترجمین فارسی تصمیم گرفته‌اند اسم «میخانه» را به «چایخانه» عوض کنند و این به نظر من مسخره است (: بخصوص وقتی عکس صفحه چایخانه یک گارسون چاق و دوست داشتنی باشد که دو لیوان یک لیتری آبجو در دست دارد (:


خداحافظ بایت فایت (:

سانسور ابلهانه است

سانسورچی عزیز، شاید دوستش نداشته باشی ولی دوست دارم نمودار بازدیدکنندگان ماهانه‌ام را تقدیم کنم به تو. به تویی که از دو ماه قبل سانسور وبلاگم را شروع کردی و ماه قبل در همه سرویس دهنده‌ها کاملش کردی.


در واقع می‌خواستم از فیلترینگ و سانسور سایت خودم ننویسم (: الان هم نیازی نیست بنویسم. نمودار را نگاه کن و ببین چقدر بچه‌گانه سانسور می‌کنی و جالب‌تر اینکه خودت هم یا بدون فیلتر کار می کنی یا برای خواندن، از فیلتر رد می‌شوی.

اوایل سانسور شدن، آدم ناراحت می‌شود ولی من همیشه به زمانی فکر می‌کنم که اگر دولت تصمیم به حذف نویسنده‌ای می‌گرفت، دیگر نه کتابی از او باقی می‌ماند و نه اثری. حالا در روزگاری زندگی می‌کنیم که وقتی حکومت تصمیم به سرکوب یک عقیده/نوشته می‌گیرد، آن فرد بیشتر خوانده می‌شود و راحت‌تر می‌نویسد. سانسور همیشه احمقانه است و این بار ابلهانه (: این را هم فراموش نکن که شاید بتوانی از نظر فنی سطح ابلهانه بودنش را کم کنی ولی هر کاری هم که بکنی، مثل تمام تاریخ، سانسور احمقانه بوده و احمقانه باقی خواهد ماند (:

ششمین جشنوار خیریه پیام امید

یکی از خوانندگان خوب، این آگهی رو فرستاده و خواسته براش توی سایت بذارم. بدون شک من هم از فقر در کشورم و سیاره‌ام بدم می‌آد و علاقمند به کمک هستم. کاملا تئوری‌های کلان رو قبول دارم و معتقدم اصولا بودن فقیر و نیازمند یا اصولا فقیر بودن یتیم، غیرقابل قبوله. اما این رو هم قبول دارم که اینچنین کمک‌هایی در وضع حاضر زندگی این آدم‌ها رو کمی بهتر می‌کنه و بودن این سازمان‌ها خوبه. درست مثل تلاش برای تغییر قوانین تبعیض آمیز علیه زنان که بودنش خوبه در حالی که نهایت آرمان من نیست (: اوه و در عین حال برام مهم بود که این موسسه، در صفحه درباره ما،‌ در مورد فرصت‌های برابر صحبت کرده که به نظرم بسیار مهمه (:


 آدرس: پیام امید

 مکان فیزیکی جشنواره: خیابان ولیعصر، پایین‌تر از چهارراه پارک وی، روبروی رستوران سوپراستار، مجتمع فرهنگی تفریحی سپید

 زمان: ۲۷ و ۲۸ و ۲۹ آذر

 ساعت: ۱۰ صبح تا ۹ شب

جادی لنون

هاها.. این عینک یکی از دوستان است که وقتی اومده بود خونه، من زدم و با دوربین کامپیوتر از خودم عکس گرفتم. کلا عکس خفنی شد و به همین دلیل برای خنده نگه‌ش داشتم و بعد امروز برای خنده گذاشتم روی صفحه توییترم.

حالا ببینین روی خط آی تی باهاش چی درست کرده:


(عکس دیگه ، جان لنون است از گروه افسانه‌ای بیتلز.)

هاها (: جادی لنون شاید یک روز لقب خوشتیپترین پسر وبلاگستان رو کنار بذارم و بیام بشم جادی لنون!

یاددا‪‪‪شت کوتاه در اول صبح، در آخر کار



نمی‌دونم آدم توی این کار عمرش کوتاه می‌شه یا بلند. از یکطرف اینهمه استرس در طول
یکشب رو تحمل کردن خیلی سخته و از یک طرف آدم واقعا یاد می‌گیره

تا خونسرد باشه و با آرامش کارها رو پیش ببره.

تا ساعت شش اداره بودیم. بعد رفتیم پیش یکی از بهترین دوستان و ساعت ده معلوم شد که من شب باید فعالیت شبانه در شرق تهران (: همون داستان قدیمی ضد زلزله کردن جی.پی.آر.اس ( و حالا ام ام اس). ساعت دوازده رسیدیم و تا همین لحظه که ساعت یکربع به شیش است استرس داشتیم.

طرح اولیه دوباره به مشکل خورد و اجرا نشد. ساعت یک. ساعت یک و نیم به علت یک نکته فنی در برنامه، ارتباط کل غرب تهران و بخشی از کشور قطع می‌شه. خوشبختانه از قبل پیش بینی شده و تا ساعت سه فرصت داریم حلش کنیم. من به هیچ وجه امکان لاگین کردن به جعبه‌ای که پشتیبانی می‌کنم رو ندارم چون وسط راه یک جایی بسته‌های اطلاعاتی درست مسیریابی نمی شن. همکار آی تی داره سعی می‌کنه این مشکل رو حل کنه و استرس من اینه که تغییراتی که روی اون باکس دادم رو فرصت نکرده‌ام برگردونم (به اصطلاح فنی RollBakc). تا ساعت سه وقت داریم و هر لحظه که به سه نزدیک می‌شه سطح استرس بالاتر می‌ره. ساعت چهار هر کسی که حدس می‌زنیم بتونه کمکی بکنه رو دریر می‌کنیم. تا پنج دارم به آدم‌ها زنگ می‌زنم تا شاید راه حلی پیدا کنم. راه حل شبکه رو یکی دیگه داره پیگیری می‌کنه و مشکل من در واقع اینه که یک جوری بتونم از یک مسیر دیگه به سرورم وصل بشم و تنظیمات آزمایشی که روش شده رو به حالت اولیه برگردونم تا سرویس‌های جی.پی.آر.اس و ام ام اس دوباره راه بیافتن.

یکی از بهترین دوستانم (نامی) رو بیدار می‌کنم و بهش می‌گم که موقع اذان صبحه و زنگ زدم که نمازش قضا نشه (: با خوشرویی لپ تاپش رو باز می‌کنه و اطلاعات ورود به WAP رو بهم می‌ده. WAP به سرور من با یک کابل متصله و از اونطرف هم به AGW وصله که اطلاعات لاگین کردن بهش رو یک ساعت قبل وقتی سحر داشت از سایت می‌رفت ازش گرفته‌ام.

وقتی فاصله دو تا دستگاه از هم فقط یک کابل باشه، نیازی به مسیریابی نیست پس از AGW به WAP وصل می‌شم و از اون به BIG-IP خودم (: خیلی خوشحالم. تنظیمات رو به حالت اولیه بر می‌گردونم و حداقل می‌دونم که مشکل من نیستم و مشکل یک جای دیگه است.

تا ساعت پنج و نیم طول می‌کشه تا آی پی کارها مشکل آی پی شبکه رو پیدا کنن و حل کنن. دو ساعت outage (خاموشی) اضافی داشتیم ولی وقتی ترافیک اینترنت از روی موبایل راه می‌افته همه خوشحالن (: حالا هم خیلی زیاد دارن با موبایل‌هاشون می‌رن اینترنت. این آدم‌ها اگر در غرب کشور زندگی‌ می‌کنن، احتمالا متوجه شده‌اند که چند ساعت ترافیک اینترنت گوشی‌های ایرانسل قطع بوده. اما اکثریت آدم‌ها که فردا صبح از خواب بیدار می‌شن، هیچ تفاوتی در دنیا احساس نخواهند کرد. واقعا هم تفاوتی نکرده جز اینکه جادی امروز تا ظهر خوابه (:

جواب به چند سوال و فرمول محاسبه فاصله از خوشبختی

اشاره: دوستی یک ایمیل زده و کلی سوال پرسیده. چون سوال‌ها جالب بودند جواب‌ها رو گذاشتم روی سایت

۱- شما از چه زبون برنامه نویسی استفاده می کنی؟

خب در اصل من برنامه نویس نیستم (: با برنامه نویسی شروع کردم ولی بعدا بیشتر اومدم به سمت سیستم عامل و به همین دلیل زبان‌های مورد استفاده‌ام رفت به سمت زبان‌های اسکریپت نویسی مثل پرل یا پایتون یا رابی. این زبون ها بامزه‌تر هستن و نوشتن باهاشون سریعتر از چیزهای بزرگی مثل جاوا است. در عوض معمولا برای نوشتن اپلیکیشن استفاده نمی‌شن. در عین حال لازمه این ضرب المثل قدیمی رو تکرار کنم که می‌گه یک مشکل تازه‌کارها اینه که برنامه‌نویسی رو با برنامه‌نویسی به زبان فلان اشتباه می‌گیرن. کسی که سی یاد می‌گیره برنامه‌نویسی یاد نگرفته بلکه زبان سی رو یاد گرفته. کسی هم که برنامه‌نویسی بلده با داشتن مرجع یک زبان یا دسترسی به اینترنت می‌تونه به هر زبانی برنامه بنویسه.

۲- چجور برنامه‌ای می‌نویسی (منظورم تجاری، وب،… است)؟

همونطور که گفتم، من بیشتر مدیر سیستم هستم تا برنامه نویس. حتی مدیر سیستم هم نیستم، بیشتر اسکریپت نویس هستم تا هر چیز دیگه. معمولا برنامه‌های کوچیکی می‌نویسم که کارهای جالب بکنن. مثلا یک تقویم درست کنن که بشه پرینتش کرد و بعد تا کردش و یک ۱۲ وجهی داشت که روی هر ضلعش یک ماه از سال چاپ شده. این برنامه به زبان ps برای تقویم انگلیسی هست و من برای فارسی بهینه‌اش می‌کنم. یا مثلا برنامه‌ای که یک عالمه ایمیل رو بگیره و ببینه کی به کی ایمیل زده و بعد یک نمودار بکشه که توش افراد دایره باشن و ایمیل‌ها فلش و معلوم بشه کیا با هم رابطه دارن. آخرین برنامه‌ای هم که نوشتم این بود که یک فایل از شماره تلفن‌ها باشه و یک برنامه بیاد اونو بخونه و از یکی به اون یکی اس ام اس بزنه (:‌

گاهی هم برای وب می‌نویسم. مثلا الان یک چیزی درست می‌کنم که ببینه من در چه ماه‌هایی مطلب نوشتم و بعد یک فهرست درست کنه از ماه‌ها که بتونم بذارم کنار وبلاگم و آرشیو ماهانه درست بشه.

۳- از چه سیستم عاملی استفاده می‌کنی؟

از سیستم‌عامل‌های خوب: لینوکس، مک و یونیکس. مک رو روی لپ تاپ شخصی‌ام. لینوکس رو برای تفریح و لذت توی خونه یا در حل کار برای سرورهای مخابراتی و یونیکس رو هم روی سرورهای قدیمی‌تر مخابراتی.

۴- بک آپ گیری از اطلاعاتتون رو چجوری انجام می‌دین و اونها رو روی چی ذخیره می‌کنین؟

خب من دو جور اطلاعات دارم. اطلاعات وب سایتم + سایت‌هایی که هاستشون با من یکیه و اطلاعات لپ تاپم. اولی رو به شکل هفتگی از طریق یک اسکریپت BASH انجام می‌دم. اول اطلاعات بانک اطلاعاتی MySQL به شکل یک فایل ذخیره می‌شن و بعد به همراه همه اطلاعات سایت‌ها فشرده می‌شن و یک فایل تقریبا 850 مگابایتی تشکیل می‌دن. این فایل رو از طریق ftp منتقل می‌کنم به یک سرور پشتیبان گیری. اینجوری در هر وضعیتی می‌تونم همه سایت‌ها رو در بدترین حالت به یک هفته قبل برگردونم. جالبه که سه روز قبل اشتباها همه کامنت‌های سایتم رو پاک کردم ولی با داشتن همین بک آپ‌ها برشون گردوندم که به زودی درباره‌اش می‌نویسم.

در مورد لپ‌تاپم به خاطر وجود سیستم‌عامل فوق‌العاده‌ای به اسم مک، هیچ مشکلی نیست. برنامه‌ای هست به اسم ماشین زمان یا تایم‌ماشین که هر وقت هارد دیسک خارجی ۳۲۰ گیگی رو به کامپیوترم وصل می‌کنم به شکل اتوماتیک از فایل‌هایی که از آخرین بک آپ تا حالا تغییر کردن، پشتیبان می‌گیره. هر وقت مشکلی پیش بیاد، سی دی نصب مک رو می‌ذارم تو کامپیوترم و هارد بک آپ رو نصب می‌کنم و انتخاب می‌کنم که دوست دارم کامپیوترم مثل چه تاریخی بشه.

حالا که خودت بحث رو پیش کشیدی خوبه این رو تکرار کنم: همین الان بک آپ بگرید! بعدا در روز حادثه خواهید گفت: دقیقا فردا می‌خواستم بک آپ بگیرم ها!

۵- چرا صفحه وبلاگ شما توی مرورگر IE 7 ذخیره نمی‌شود؟

این رو دوستان دیگه‌ای هم تذکر دادن. ولی جوابش رو نمی‌دونم (: متاسفم که اینجوریه ولی حداقل فعلا فرصت نمی‌کنم حلش کنم چون به اسکپلورر ورژن ۷ هم دسترسی ندارم. دوست دارم حل بشه ولی خودم دست بکار نخواهم شد فعلا (:

۶- به نظرت خوشبختی چیه؟

رسیدن به چیزی که می‌خوای. البته اینو الان همینطوری گفتم و تعریف فکر شده یا ساختارمندم نیست. خوشبختی برای آدم‌های مختلف فرق می‌کنه ولی رسانه‌ها سعی می‌کنن جوری جلوه بدن که همه به یک روش می‌تونن خوشبخت بشن یا حتی آدم‌های خوش‌شانس رو خوش بخت جا می‌زنن تا نشون بدن که بقیه هم شانس خوشبخت شدن رو دارن چون اگه بگن همه شانس خوش شانس شدن رو دارن حرفشون مسخره می‌شه یا مسخرگی حرفشون معلوم می‌شه (: خوشبختی راحت، آروم و شاد بودنه. چون سوال بعدی رو جلو جلو خوندم، می‌رم سوال بعدی (:

۷- هدفت در زندگی چیه؟

خوشبختی (: اینکه اگر به گذشته نگاه کنم احساس نکنم که موقع انجام کارها اشتباه کردم. ممکنه به گذشته که نگاه کنم با خودم بگم که اگر فلان کار رو نمی‌کردم بهتر بود ولی این مهم نیست. مهم اینه که در نگاه به گذشته درک کنم که در اون موقع چرا اون کار رو کردم و بدونم که اون موقع به نظرم اون کار درست بود. یک هدف دیگه هم دارم: کاری نکنم که اگر همه بدونن، ناراحت بشم. لازم نیست هر کاری رو جار بزنم ولی کلا دوست ندارم کاری بکنم که حس کنم بقیه نباید بدونن.

این چند جمله رو اینجوری هم می‌شه تفسیر کرد: هدفی ندارم. در لحظه سعی می‌کنم درست حرکت کنم ولی برای آینده دور هدفی ندارم. بخصوص اگر هدف چیزهایی مثل خارج رفتن، استاد دانشگاه درست و حسابی شدن، اختراع کردن، پول زیاد و … باشه. در لحظه راحت و شاد زندگی می‌کنم و معتقدم آینده خودش خوب پیش می‌یاد. نیومد هم مهم نیست چون من فعلا که خوشحالم (:

اوه.. این تئوری درباره خوشحالی رو هم بگم: برای سنجش میزان خوشحالی یک مرد، باید رفت سراغ گنجه لباسهاش و همه کراوات رو بیرون آورد. بعد کراوات‌ها رو دراز به دراز در طول هم چید و طول کل کراوات‌ها رو اندازه گرفت. این طول برابر فاصل این مرد از خوشبختی است (:

دریافت رایگان سی دی آفلاین ویکیپدیا

من یکبار شروع کردم به ارسال رایگان سی دی لینوکس پارسیکس که تجربه‌ای عالی بود و در آینده هم تکرارش خواهم کرد. این بار هم به عنوان یک تجربه احتمالا خوب می‌خواهم تعدادی سی دی ویکیپدیای آفلاین فارسی رو برای کسانی که احساس می کنند لازمش دارند بفرستم.


این پروژه ترکیبی از چندین پروژه جذاب دیگر است. هزاران نفر فارسی زبان،‌ ویکیپدیای فارسی را به عنوان یکی از بزرگترین دانشنامه‌های فارسی ساخته‌اند. یک گروه هم پروژه مولین را ایجاد کرده‌اند که نرم‌افزاری است برای ایجاد یک سی دی زیبای آفلاین از این دانشنامه با قابلیت جستجو و دیدن مقالات و … و داوطلبان مختلفی در دنیا سی دی ها را رایت می کنن و در اختیار کسانی قرار می‌دن که احساس می‌کنن لازمش دارن: روزنامه نگارها، مدارس، محققین، علاقمندان داشتن یک دانشنامه آفلاین و …

من هم تصمیم گرفتم در دنیای فارسی زبان همین کار رو بکنم. سری به صفحه پروژه بزنید، بهش لینک بدین، به کسانی که سی دی به دردشون می خوره خبر بدین و نظرتون رو هم حتما بگین

یک مساله برای گیک های مکانیک و علاقمندان معادلات لاگرانز!

امروز یکی از دوستان یک مساله برام فرستاده. فکر کنم مکانیک باشه (: به هرحال من هیچ مهارتی در حلش ندارم. اصولا هم از چیزهایی که نیازمند نوشتن از چپ به راست باشن، خوشم نمی یاد (دقت کنید که برنامه نویسی تایپ کردن است!) به هرحال به ذهنم رسید بذارمش اینجا شاید یکی دوست داشته باشه حلش کنه. اگر کسی حل کرد می تونه راه حل رو برام بفرسته به jadijadi@gmail.com تا بذارم همین زیر. در پایین شکل حاوی سوال، یک فایل زیپ هم هست که راه حل همین مساله برای وضعیت دو بعدی است. من که سر در نمی یارم. شاید اصولا حل این کار خیلی پچیده یا مفصلی باشه و یک تفریح گیکی به حساب نیاد ولی به هرحال اگر کسی دوست داشت و حل کرد، راه حل رو بده که بذارم زیرش (: حقیقت اینه که حس کردم ممکنه یکی از حل کردنش یا فکر کردن به حلش لذت ببره.


راه حل نمونه دو بعدی مساله

پ.ن. سوال انحرافی: اصولا کسی هست به لاگرانژ و اینجور چیزها علاقمند باشه؟ و حل همچین چیزی براش نوعی تفریح به حساب بیاد؟ اینجا اگنان داریم؟ (: