شمشیر جادویی تری پراچت

تری پراشت/پراچت از نویسنده‌های مورد علاقه من است. کتاب رنگ جادو کتابی بود که تا تموم نشد من ازش جدا نشدم و از اون به بعد، مجموعه آثارش رفت توی فهرست هر لحظه‌ای که کتابی برای خوندن نداشته باشم.

این مرد بزرگ – که کمترین هنرش اینه که ملکه انگلیس شخصا بهش لقب شوالیه داده به علت بیماری در حال مرگه ولی دلیلی که من این پست رو می‌نویسم نه بیماری آلزایمرش است و نه نوشته‌هایی که از حق مرگ انتخابی دفاع می‌کنن. من اینجا می‌نویسم که بگم چنین نویسنده جذابی با لقب سر که یدک می‌کشه اخیرا احساس کرده که نیاز به یک شمشیر داره! اونهم یک شمشیر جادویی.

سر تری پراچت، به همراه دوستش جیک کین، ۸۱ کیلو سنگ معدن برداشت کردن و بعد در کوره موقتی که با سنگ و گل ساختن و با کود حیوانی روشنش کردن، اونها رو آب کردن و ازشون آهن به دست آوردن و با کارگذاشتن چندین قطعه از یک شهاب‌سنگ، برای خودشون یک شمشیر جادویی ساختن. در نهایت با کمک یک آهنگر محلی، این شمشیر با نقره لعاب داده شده. چیزی که این پیرمرد محبوب بعد از رسیدن به هدفش گفته اینه که

متاسفم که شوالیه‌ها نمی‌توانند با خودشان شمشیر حمل کنند چون این خلاف قوانین ضد سلاح سرد انگلستان است.

منبع

مجتمع‌های فضایی دهه ۱۹۷۰

ماجرا بسیار ساده است:‌ در دهه ۱۹۷۰، ناسا از مجموعه‌ای از هنرمندان خواست تا تصورشان از یک مجتمع مسکونی فضایی با قابلیت سکونت ده هزار نفر را ترسیم کنند…

بقیه آرشیو

برچسب‌های خطر برای مقالات روزنامه‌ها

یک کمدین، مجموعه جالبی ساخته از برچسب‌های مخصوص مقالات روزنامه‌ها. او می‌گوید که رسانه‌ها در حال حاضر با دقت برچسب‌هایی مثل ۱۸ سال به بالا، مطالب خشونت‌آمیز و غیره به مقاله‌هایشان می‌زنند اما جای این برچسب‌ها خالی است:

بگذارید نگاه دقیق‌تری بیاندازیم:

کاملا واضح است: اطلاعات، آمار و نتایج تحقیقات این مقاله توسط بخش روابط عمومی یک شرکت پشتیبانی می‌شوند. یکی از آن مقاله‌هایی که به سفارش بخش روابط عمومی یک شرکت ساخته شده تا بگوید فلان محصول خیلی مفید است.

این مقاله کپی و پیست از یک بیانیه مطبوعاتی است. کسی کاری کرده و یک بیانیه برای همه مطبوعات داده و مطبوعات هم بدون زحمت آن را چاپ کرده‌اند.

همه چیز یا ضد سرطان است یا سرطان‌زا (: همیشه پزشکان می‌گویند که فلان چیز برای فلان چیز خوب است یا بد. این برچسب به شما می‌گوید که این ادعا یکی از هزاران ادعایی است که هنوز تحقیق کافی در مورد آن انجام نشده.

این مقاله به خاطر نبودن زمان کافی، از یک منبع دیگر کپی و پیست شده.

این مقاله از بخش‌های بدون منابع صحیح ویکیپدیا کپی شده‌اند. درست است که ویکیپدیا یکی از بهترین دانشنامه های موجود در جهان است ولی نقل قول از بخش‌های بدون منبع و بررسی نشده آن، همیشه خطرناک است.

و یک برچسب عالی: خود نویسنده هم چندان از موضوعی که درباره آن نوشته سر در نمی‌آورد.

نویسنده نظر شخصی خودش را پشت «بسیاری از افراد اعتقاد دارند که» یا «کارشناسان می‌گویند» پنهان کرده است.

هاها فکر می‌کنید به برنامه‌های تلویزیون هم می‌شود برچسب زد؟ (: مثلا برچسب «مواظب باشید، سخنران در جمع شنوندگان هم هست» (:
منبع

معرفی کتاب: میکروسرف‌ها

خوندن مایکروسرف‌ها یا Microserfs با ISBN 0-06-039148-0 رو تازه تموم کردم. به شکل epub با نرم‌افزار کتابخونی Stanza که روی آی.پاد.تاچ و خیلی دستگاه‌های دیگه اجرا می‌شه. من نسخه دزدی رو خوندم و منطقا شیر کردنش از طریق وبلاگ کار بدتری است از دزدی فردیش. این کتاب سال ۱۹۹۵ منتشر شده و این تنها نکته بدش است: قدیمی بودن. اسمش اولین نکته جذابش برای من بود: مایکروساف+سرف‌ها. سرف به کسانی می‌گفتن که در دوران فئودالی زمین نداشتن و مجبور بودن روی زمین فئودال‌ها کار و زندگی کنن بدون اینکه عملا صاحب چیزی باشن.

نویسنده کتاب دوگلاس کاپلند است و عنوان این کتاب کافی برای دانلود کردن همه کتاب‌هاش. کتاب به شکل خاطرات روزانه‌ای نوشته شده که روی یک مک‌بوک تایپ می‌شوند. توش اسمایلی هست و کاراکترهای دیگه کامپیوتری و گاهی فقط کدهای صفر و یک و این برای سال ۱۹۹۴ یک انقلاب بوده و احتمالا پیشتاز وبلاگنویسی. کتاب از شرکت مایکروسافت شروع می‌شه و برنامه‌نویس‌هایی که در مایکروسافت کار می‌کنند و در یک «خانه گیکی» زندگی (یک دست مرتب به افتخار ایریکس که تازه با دو تا لینوکسی دیگه، Geek Houseش رو افتتاح کرده). مایکل (راوی اصلی خاطرات) به همراه دوستانش در ردموند که مقر اصلی مایکروسافت است مثل یک سرف خوب، زندگی شان را فدای شرکت و فئودال (بیل گیتس) کرده‌اند و دلخوشند به گرفتن جایزه «تحویل به موقع کد» و پاکت‌هایی که گاهی برایشان فرستاده می‌شود و تویش بخشی از سهام مایکروسافت به نام‌شان شده و باعث می‌شود هر روز وضعیت بازار بورس را برای دیدن قیمت‌ها چک کنند.

کاپلند در مصاحبه با تایمز می‌گوید که در حال حاضر ۹۰٪ مردم آمریکا به شکل مستقیم با یک کامپیوتر کار می‌کنند و این یعنی روزی بیش از یک میلیارد نفر-ساعت کار در دفترها و ادارات کامپیوتری و اظهار تعجب می‌کند از اینکه کمتر کتابی در مورد محیط کار دفتری نوشته شده. حالا او نیمه اول کتاب را در این مورد نوشته: مردمی که در مایکروسافت کار می‌کنند.

نیمه دوم برمی‌گردد به این آدم‌ها که از شرکت مادر جدا می‌شوند و شرکت کوچک خودشان را تشکیل می‌دهند تا محصولی به نام !Oop بنویسند که یک جور زبان برنامه‌نویسی شیئ‌گرا است برای ساختن مدلها و ترکیب کردن آن‌ها با هم؛ چیزی شبیه لگو در دنیای کامپیوتر.

کتاب فوق‌العاده نیست. از نظر من روند داستانی مشکل دارد و خیلی چیزها ناتمام ول می‌شود تا ماجرای دراماتیک جدید شروع شود (مثلا ماجرای بیماری یک نفر و عشق یک نفر دیگر و همجنسگرایی یکی دیگر) و اینها سریعا از شاخه‌های فرعی داستان به شاخه اصلی تبدیل می‌شوند. ابتکارهایی مثل نوشتن کلماتی که از ذهن مایکل می‌گذرند هم به نظر من که چندان با معنی نیامد. اما کماکان کتاب به خاطر بحث‌هایی که در مورد کارکرد داخلی مایکروسافت و در نیمه دوم سیلیکون ولی دارد جذاب است. مثلا جلساتی هست که وقتی دارید در شرکت کوچکتان برنامه می‌نویسید می‌توانید در آن‌ها شرکت کنید و توضیح بدهید که مشغول چکاری هستید و سرمایه‌گذارها اگر احساس کنند کار شما ارزش دارد دعوتتان می‌کنند برای توضیح کاملتر در مورد کارتان و بعد یک جلسه دیگر برای بررسی فنی کار و در نهایت ممکن است برای ادامه کار یا پخش محصول شما سرمایه‌گذاری کنند.

همانطور که گفتم مشکل اصلی کتاب قدیمی بودنش است. در زمان نگارش کتاب مایکروسافت حتی به ویندوز ۹۵ هم نرسیده بود و اینترنت هم هنوز دنیا را تسخیر نکرده بود و خواندن یک کتاب کامپیوتری بدون اینترنت کمی عجیب است. کتاب جدیدتر کاپلند «جی.پاد» است. من نخوانده‌ام و پیدایش هم نکرده‌ام و احتمالا در آینده نزدیک هم نخواهم خواند ولی به هرحال آشنایی با کاپلند جالب بود.

کامپیوترهای قدیمی برای سری چهارم IT Crowd

بدون شک IT Crowd یکی از بهترین سریال‌های طنز تلویزیونی است که من دیده‌ام و حالا یک خبر عالی می‌گوید که مرکز تاریخ کامپیوتر (در انگلیس) درخواستی دریافت کرده برای قرض دادن چند کامپیوتر قدیمی برای ساخت قسمت چهارم این سریال. کامپیوترهای قرض داده شده در دکور فصل چهارم این سریال استفاده خواهند شد.

این قسمت از همان کامپیوترهای دکور قبلی به علاوه چند قطعه جدید استفاده خواهد کرد. مهمترین قطعه یک Altair 8800 است که اولین کامپیوتر شخصی تجاری تاریخ است و مدیر موزه کامپیوترها خوشحال است که مردم از طریق این سریال می‌توانند بخشی از این تاریخ را شاهد باشند و برای موزه هم تبلیغ خوبی خواهد شد. مطمئنا بخشی از مردم / گیک‌ها، کامپیوترها را خواهند دید و ان‌ها را گوگل خواهند کرد و با رفتن به وب‌سایت موزه، بیشتر و بیشتر درباره تاریخ کامپیوترها اطلاعات کسب خواهند کرد.

تصویر سمت چپ کامپیوترهای استفاده شده در قسمت‌های قبلی را نشان می‌دهد. یک CGL Sord M5، یک Oric Atmos، آمستراد سی پی سی ۴۶۴، کمودور ۶۴، سینکلر زد ایکس ۸۱ دست ساز (که روی آلتایر ۸۸۰۰ گذاشته شده)، آتاری ۲۶۰۰، کمودور پی.ای.تی، اپل مک پلاس، زد ایکس اسپکتروم پلاس ۲ و غیره و غیره (:

دزدان مطالب وبلاگ ها

سایت نارنجی همیشه به شکلی حاد درگیر دزدیده شدن مطالبش توسط سایت‌ها و مجلات و روزنامه‌ها است. حالا در یک ابتکار از وبلاگ نویسان خواسته در این مورد بنویسند تا حداقل آگاهی عمومی در این مورد که اینکار دزدی است بره بالاتر و شاید تعدادش کمتر بشه.

من واقعا نمی دونم در این باره باید چی بنویسم. به نظرم نیاز به هیچ توضیح و تفسیری نداره: کپی و پیست کردن مطالب از وبلاگ ها و انتشار اونها به نام خود یا بدون نام نویسنده اصلی، دزدی است. صاف و ساده (:

آدمی که اینکار رو می کنه یک بازنده واقعی است. کسی که همیشه مطالب من رو می دزده، مشخصه که وبلاگی داره با خواننده خیلی خیلی کمتر از من. مجله ای که نوشته‌های من رو می دزده، بدون شک اونقدر بدبخته که نمی تونه یک نویسنده درست پیدا کنه و کسی که مطالب من رو به اسم خودش توی فروم‌ها می ذاره، توان جواب معقول دادن بهشون رو نداره.

اما یک وجهه دیگه هم هست. سایت‌ها و وبلاگ‌ها و مجلاتی که خواننده دارن و این خواننده رو به شکل غیراخلاقی از زحمت دیگران به دست آوردن. به نظرم کار این افراد خیلی غیراخلاقی است. بخصوص وقتی سعی می‌کنن بهش شکل اخلاقی بدن. مثلا دو سه تا از سایت‌ها مشهور توی ایران هستن که کارشون کپی و پیست مطالب دیگران است و نوشتن چنین چیزی بالاش: «این مطلب از سایت فلان برداشته شده» یا زیر مطلب می نویسن «نویسنده: بهمانی» بدون اینکه لینک بدن یا خواننده رو به مطلب راهنمایی کنن. حتی ممکنه www.foo.com رو هم تایپ کنن ولی اونو لینک نمی کنن. اینکار به نظرم زشت تر از کار یک دزد معمولی است که قبول داره دزده.

و آخرین نکته صاف و ساده: سینا همیشه بهم می گفت که توی رانندگی قبول کنم که دیگران حق اشتباه دارن. اینجا هم همینطوره. کسانی رو دیدم که از نظر فنی بلد نبودن لینک بدن. کسانی رو دیدم که اصولا نمی دونن کپی و پیست کردن مطالب دیگران زشته (باورش برام خیلی سخته) و کسانی هستن که دلایل دیگه ای دارن (مثلا اینکه فیلتر نشن که به نظرم غیرقابل قبوله برای لینک ندادن به منبع)…. قبول می کنم که بعضی ها اشتباه می کنن. از جمله سردبیرهای بیچاره‌ای که مطالب کپی و پیست شده دیگران رو برای نشریه‌شون از «نویسنده‌ها» تحویل می گیرن و توان این رو ندارن که بررسی کنن ببینن مطلب اصل است یا دزدی. اما چیزی که همیشه لازمه وجود داشته باشه، قبول اشتباهه بعد از دیدن اشتباه.

نامه دریافتی: و سرانجام، خودکشی دیجیتالی

خب ظاهرا مرگ دیجیتالی هارد من، الهام بخش دیگر دوستان هم شده (:

بدین وسیله من رسماً اعلام می کنم پس از یک خودکشی موفق در دنیای دیجیتال، اکنون تولد دوباره خودم را جشن خواهم گرفت. امروز تصمیم گرفتم به همه چی خاتمه بدم. فایل های نامرتب، ایمیل های جواب نداده، To Do List های تلنبار شده، مطالب خوانده نشده، ارتباط با دوستان مجازی، پروژه های نیمه تمام، استرس ها و …

امروز تصمیم خودم را با خواندن پست “تولد دوباره” جادی گرفتم. آره، من خودم را کشتم!

من امروز پس از پاک کردن کلیه محتویات هارد دیسک، شبکه های اجتماعی، ایمیل ها، پیامک ها و دیگر مطالب دیجیتالی، یک نفس عمیق کشیدم و حس کردم چقدر یک تولد دوباره می تونه زیبا و لذت بخش باشه. من اکنون هیچ هویتی در این دنیای مجازی ندارم. عهده دار هیچ مسئولیتی هم نیستم. کاری هم قرار نیست انجام بدم. ایمیل جواب نداده، مطلب خوانده نشده، هارد دیسک نامرتب هم ندارم. الان حس می کنم آزادم. بدون هیچ استرس و فشار روحی. تولد دوباره ام مبارک!

گوگل قابل تامل

به روز رسانی: خبرگزاری، خبر رو برگردونده (: تصمیم خوبیه.

خبرگزاری فارس در یک حرکت ارزشی، اقدامات قابل تامل گوگل رو رو کرده…

ظاهرا خبرنگار محترم برای جستجو دنبال «سوت بلبلی»، حرف «س» رو وارد کرده و حینی که داشته دنبال «و» می‌گشته، گوگل بنا به بیشترین سرچ‌های انجام شده درش، پیشنهاد داده که:

حالا این کلمه‌ها از کجا می‌یان؟ گوگل می گه که

الگوریتم‌های ما [یعنی گوگل]‌ از گستره وسیعی از اطلاعات برای پیشبینی عبارت‌های پیشنهادی استفاده می کند. پیشنهادهای گوگل بر اساس تعداد جستجوی کلمات قبلا جستجو شده، کار می کند.

ساده: گوگل چیزهایی رو پیشنهاد می ده که قبلا مردم سرچ کردن و منطقا به همین دلیله که حالا خبرگزاری معظم فارس، دوباره خبری رو حذف کرده.

راستش خود سوتی خیلی بد نیست. خب به هرحال مردم غیور کشور بیشترین سرچشون سکس و انواع غیرطبیعی‌اش بوده و گوگل هم که خبر از وضعیت ایرانی‌ها نداره، الگوریتم همه جهان رو اینور هم پیاده کرده. نویسنده هم از کشفش خوشحاله و اونو به عنوان خبر منتشر کرده و دبیر بخش هم که احتمالا بدون سواد فنی ولی دنبال کشف توطئه‌های استکبار اونو منتشر کرده. می شه درک کرد.

بخشی که به نظر من خیلی خیلی بده، اینه که خبرگزاری‌ها اینقدر راحت خبرها رو از سایتشون حذف می کنن. می شه زیرش یک توضیح اضافه کرد که این خبر به فلان دلیل اشتباهه ولی حذف کلی یک مطلب از یک خبرگزاری، واقعا مسخره است. بخصوص که این موضوع چندین و چند بار در خبرگزاری‌های مختلف پیش می‌یاد و کم کم طبیعی شده. از جریان فوت پدر دوم احمدی نژاد گرفته تا این جریان شیطنت گوگل.