برچسب: چاپ شده
زنان و نرمافزار آزاد
زنان در کشور ما مهندسان خوبی هستند. حتی در کشورهایی اروپایی هم به اندازه ایران در دفاتر مهندسی، خانم نمی بینید. اینجا زنان به دلایل مختلف تلاش بسیار زیادی دارند تا در کنکور قبول شوند، در رشتههای مختلف درس بخوانند و در جامعه فعال بمانند اما آیا در دنیای نرمافزار آزاد و جامعه لینوکسی هم همینطور است؟ متاسفانه نه.
نگاهی به فرومها و چترومها و لاگها بزنید و نسبت زنان به مردان را نگاه کنید. یادم هست اولین لاگی که من میرفتم، تنها دو شرکت کننده دختر داشت در مقابل تقریبا سی نفر پسر. در انجمنهایی مثل تکنوتاکس یا فروم اوبونتوی فارسی هم تقریبا یادم نمیآید به جز پسر دیده باشم. چرا؟
این مشکل منحصر به ایران نیست و یک مشکل جهانی است. از پیشرفتهترین کشورها تا عقبماندهترین آنها، زنان نقش کمی در دنیای لینوکس و نرمافزار آزاد دارند. یک دلیل میتواند عدم رشد اعتماد به نفس تکنولوژیک از دوران اولیه زندگی باشد. لذت بردن از محیط آزاد نیازمند اعتماد به نفس مبارزه با مشکلات و دنبال راه چاره گشتن است. در زمینههای تکنولوژیک به راحتی میتوان دید که این خصیصه در پسرها بیشتر از دخترها تقویت میشود. در عین حال دخترها روابط دوستی سختتری دارند. مردها به سادگی با هم دوست میشوند و در نرمافزار آزاد به هم کمک میکنند در حالی که وقتی اکثریت کنترل در دست مردها است، دخترها نمیتوانند به همان راحتی در جمعها وارد شوند، با مردها دوست شوند و رابطه در سطح سیستم عامل تا مدتها ادامه پیدا کند.
اگر بخواهیم درباره دلایل صحبت کنیم، فهرست بسیار طولانی خواهد شد. از آموزشهای رسانهای که کامپیوتر را در اختیار مردان نشان میدهد تا انتظار جامعه از یک زن برای اولویت بیشتر دادن به زندگی شخصی نسبت به کامپیوترها تا نبودن الگوهای تکنولوژیک زنانه کافی در دنیای نرمافزار آزاد. اما بحث ما تحلیل اینها نیست. بحث من در اینجا این است که ما باید این موضوع را بدانیم و درباره آن حساس باشیم.
بسیاری از توزیعها (از جمله دبیان) بخشهای ویژه زنان دارند که حوزه کارشان تبلیغ و فعالیت بر روی مشارکت زنان است. چه از طریق آموزش به زنانِ، چه از طریق نشان دادن نمونههای موفق حضور زنان در دنیای آزاد و چه از طریق مطبوعتر کردن این دنیا برای آنان. چنین پروژه ای در بنیاد نرمافزارهای آزاد هم وجود دارد که هدفش بالا بردن مشارکت زنان در دنیای آزاد است.
کشوری مثل کشور ما، با وجود نسبت غیرقابل باور زنان در دنیای مهندسی و اینترنتش نسبت به معیارهای جهانی و منطقهای، فرصت خوبی برای تمرکز روی این بخش است. کاری که ما باید بکنیم، زور کردن کسی برای ورود به دنیای لینوکس نیست بلکه باید به دنبال راحت کردن و دوستانه کردن محیط باشیم برای هر کسی که میخواد داوطلبانه وارد شود. محیط مطبوع به سادگی محیطی است که آدمها در آن آدم هستند. مستقل از جنسیت، رنگ پوست، زبان و غیره. به نظر من در صورت ایجاد چنین محیطی در دنیای آزاد و ارائه تصویری شفاف از زنان موفق در تکنولوژی، ایران به راحتی میتواند به یکی از نمونههای جذاب مشارکت زنان در دنیای نرمافزارهای آزاد تبدیل شود.
عشق میان بعدی
مقاله این هفته اعتماد
خانمی تنها وارد رستوران میشود و درخواست یک میز رمانتیک دو نفره میکند. بعد از نشستن کیف دستی نسبتا بزرگش را باز میکند و یک تکه مقوای لوله شده بیرون میآورد. یک طرف این مقوای یک متری، تصویر کامپیوتری یک مرد چاپ شده شده و زن تنها پس از گذاشتن مقوا روی صندلی مقابل و کسب اطمینان کامل از اینکه پاها در شرایط راحتی قرار دارند و بالا تنه کاملا به پشتی صندلی تکیه داده است، خودش روی صندلی مینشیند و منوی رستوران را باز میکند. ژویل پیشخدمتی است که مسوولیت سرویس دادن به این میز را بر عهده دارد. او بعدها به مطبوعات آمریکا میگوید که آن زن تقریبا چهل ساله و رفتارش کاملا معمولی بوده. ژویل اضافه میکند که زن برای هر دو نفر غذا سفارش داده، با دوست پسر مقوایی صحبت کرده و یکی دو بار هم دستش را برای گرفتن دست عشقش یا تنظیم کردن مقوا، به سمت صندلی مقابل دراز کرده.
وقتی صحبت از ابعاد متفاوت عشق میشود، ما معمولا به سراغ ابعاد بالاتر (مثلا میان ابرها) میرویم اما کسانی هم هستند که عشق میانبعدی برایشان عشق به ابعاد پایینتر است. نمونهای که هفته گذشته اتفاق افتاده را خواندید: قرار عشقی یک زن میانسال به یک تصویر مقوایی کوچک در سانفرانسیسکو یا در موردی مشابه، حضور یافتن یک دختر آمریکایی دیگر در ساحل دریا به همراه ماکت مقوایی نامزدش که در آن زمان در عراق در حال جنگ بوده.
اخباری که خواندید، مربوط به آمریکا بود اما مرکز واقعی این عشق دو بعدی، کشور آفتاب تابان و نقاشیهای دو بعدی مانگا است؛ ژاپن. در مشهورترین مورد که در سال گذشته اتفاق افتاد، مردی میان سال تصمیم گرفت با شخصیت مورد علاقه اش از یک کتاب مصور، ازدواج کند. او درخواستی اینترنتی نوشت و گفت که دیگر به دنیای سه بعدی علاقهای ندارد و دوست دارد اگر بتواند به دنیای دو بعدی برود و در آنجا زندگی کند. او در متن درخواستش، ادامه داده بود که چون این امر با تکنولوژی امروزی بشر ممکن نیست، در حال حاضر، درخواست حداقلیاش قانونی شدن ازدواج بین انسانها و شخصیتهای دو بعدی است. شخصیت مورد علاقه این مرد «آشینا میکورو» از مجموعه داستانهای «سودای سزومیا» است.
این مفهوم تازه تا حد زیادی با درک متقابل در جامعه ژاپن روبرو شده است. ژاپن پر از خرده فرهنگ، حالا خرده فرهنگ اوتاکو را هم به فهرست بزرگ رفتارهای پذیرفته شده و بی خطر در جامعه اضافه کرده است. اوتاکوها سینه چاکان مانگاها یا همان نقاشیهای ژاپنی و بازیهای کامپیوتری مرتبط با آنها هستند. بر اساس گفته کسانی که روی این پدیده تحقیق میکنند، ظهور گسترده این مفهوم در دهه اخیر، نمایانگر ناتوانی بخش بزرگی از جوانان ژاپنی برای کنترل یک زندگی عشقی در شرایط پیچیده امروزی است. بنا به یک تحقیق دولتی، بیش از یک چهارم افراد ازدواج نکرده ژاپنی در سنین ۳۰ تا ۳۴ سال هرگز رابطه جنسی نداشتهاند و این موضوع به عنوان یکی از از دلایل گرایش افراد میانسال به پناه بردن به عشقهایی در ابعاد کمتر ذکر شده است.
منابع
مبارزه برای حق ازدواج میان بعدی
هنرمند، قانونگذار، دلال، مصرفکننده
چاپ شده در اعتماد
دوشنبه قبل، دولت اسپانیا لایحهای را با عنوان قانون اقتصاد پایدار برای تصویب به مجلس فرستاد. بخشی از این لایحه، درخواستی است برای تغییر قوانین مرتبط با کپیرایت در اسپانیا و یک ماده آن به طور خاص از مجلس میخواهد مجوزی به وزارت فرهنگ اسپانیا بدهد که طی آن این اداره بتواند به سرویس دهندگان اینترنت دستور حذف وب سایتهایی را بدهد که مطالب نقض کننده قانون کپیرایت را منتشر کردهاند.
کپیرایت بخشی از زندگی امروزی است و اکثر افراد هم اعتقاد دارند که خلق کننده یک اثر، اجازه دارد حق توزیع مجدد آن را برای خودش محفوظ بدارد اما بیانیهای توسط جمع بزرگی از وبلاگنویسان، نویسندگان و خالقان آثار هنری اسپانیا در وبلاگها و رسانهها منتشر شده به جنبه دیگری از جریان نگاه میکند. سوال اصلی آنها این است که آیا سود این قانون در نهایت به هنرمند خواهد رسید تا این تنها تلاشی است برای دفاع از شرکتهای توزیع محصولات فرهنگی و آیا کپیرایت – و هر قانون دیگر – میتواند بالاتر از حقوق اولیه آدمها انگاشته شود یا خیر.
در یک جامعه مدرن که حکومت برخاسته از نظر مردم است، مردم حقوقی دارند که قابل نقض شدن نیست. مثلا حق داشتن خلوت شخصی، حق امنیت، حق اینکه بیگناه فرض شوند مگر اینکه خلاف آن ثابت شود، حق داشتن قاضی و هیات منصفه بیطرف و حق آزادی بیان. هیچ منبعی در هیچ کجای هرم قدرت هم نباید حق داشته باشد بدون نظر یک هیات منصفه و قاضی بیطرف، هیچکدام از حقوق را از یک فرد بگیرد. در اسپانیا، مردم حق اظهار آزادانه نظرات و حق دسترسی آزاد به اطلاعات را دارند اما لایحه جدید به یک بخش از دولت ( و نه قوه قضاییه) اجازه میدهد که بنا به نظر و تصمیم خودش، حق دسترسی به بعضی از وبسایتها را از شهروندان بگیرد. این نه تنها صدمه جدی به حقوق اولیه انسانها مانند حق اظهار و دسترسی به اطلاعات است، که بنا به گفته نویسندگان بیانیه، از بین برنده یکی از امتیازات احتمالی اسپانیا در اقتصاد نیز هست: صنعت آی.تی. .
نویسندگان ادعا میکنند که قانون حذف وبسایتها بر اساس نظری به جز نظر یک قاضی بیطرف، بی اعتمادی جهانی نسبت به صنعت آی.تی. اسپانیا را افزایش خواهد داد و باعث خواهد شد این کشور آهسته آهسته از رقابت در یکی از مهمترین حوزههای صنعت حال حاضر و آینده کنار گذاشته شود.
در نهایت، نویسندگان میگویند که مدل تجاری مبتنی بر تولید یک اثر و سپس توزیع آن در تعداد بسیار زیاد برای فروش به مصرف کنندگان نهایی و کسب سود گسترده برای شرکتهای توزیع محصولات فرهنگی، مدلی قدیمی است که با حضور اینترنت و کم شدن فاصله خالق اثر و مصرف کننده نهایی به شدت تضعیف شده است و تلاش غیرطبیعی قانونگذارانی که سعی میکنند حتی به قیمت نقض حقوق اولیه شناخته شده انسانها از این مدل دفاع کنند، محکوم به شکست است. به گفته آنها، به جای نقض حقوق اولیه به نفع دفاع از مدل قدیمی، هنرمندان و مصرف کنندگان باید به دنبال شیوهها و مدلهای جدید تجاری باشند تا نه هنرمند ضرر ببیند و نه مصرف کننده. البته در این مدل جدید، شاید دیگر خبری از شرکتهای توزیع کننده که در واقع کاری جز تکثیر و دلیلی آثار فرهنگی ندارند، خبری نباشد.
پهنای باند به عنوان حقوق بشر
خبری که هفته قبل جهان اینترنت را تکان داد این بود: «دولت فنلاند طرحی را تصویب کرده است که طی آن هر فرد فنلاندی از سال ۲۰۱۰، باید به عنوان بخشی از حقوق شهروندی، به اینترنت با سرعت یک مگابیت بر ثانیه، دسترسی داشته باشد.» این قانون، بخشی از قانون بزرگتری است که دسترسی به اینترنت ۱۰۰ مگابیت بر ثانیه را تا سال ۲۰۱۵ به عنوان بخشی از حق شهروندی هر فرد فنلاندی به رسمیت میشناسد.
برای درک بهتر از سرعتی که تا چند ماه بعد، حق قانونی هر شخص فنلاندی خواهد بود، کافیست بگوییم که این سرعت ده برابر بیشتر از حداکثر سرعتی است که در ایران یک فرد میتواند در قبال پول بخرد. سرعت پیش بینی شده تا سال ۲۰۱۵، هزار برابر آن است و کماکان رایگان.
شاید فنلاند دارای بالاترین سرعت اینترنتی باشد که یک دولت به عنوان حق انسانها به رسمیت شناخته اما اولین کشوری نیست که پهنای باند را برای شهروندانش به یکی از حقوق بشر تبدیل کرده. از سال ۲۰۰۳ که «همایش جهانی جامعه اطلاعاتی» برگزار شد، کشورها شروع کردند به اضافه کردن «حق دسترسی به پهنای باند و اینترنت» به حقوق بشر و حتی در مواردی مانند یونان، این حق به قانون اساسی کشور هم راه یافت. بخش ۵ قانون اساسی یونان میگوید که هر فرد یونانی باید حق داشته باشد تا در جامعه اطلاعاتی مشارکت کند و فراهم کردن این امکان را بر عهده دولت میگذارد. کشورهای دیگری که حق دسترسی رایگان و سریع به اینترنت را به قوانین خود اضافه کردهاند عبارت هستند از فرانسه و استونی.
اما آیا واقعا اینترنت یک حق است که دولت موظف باشد آن را در اختیار تک تک شهروندان قرار دهد؟ به نظر من بله. اینترنت تا چند سال قبل یکی از ابزارهای ارتباطی بود و این روزها اصلیترین ابزار ارتباطی. نیازی به پیشبینی کارشناسی ندارد که اینترنت در آینده بسیار نزدیک، آنقدر در دنیا گسترش پیدا خواهد کرد که به تنها ابزار ارتباطی قابل اتکا بدل خواهد شد و در آن هنگام عدم دسترسی تکنیکی یا نداشتن دانش استفاده از اینترنت، انسان را از یکی از اصلیترین جنبههای انسانیتاش یعنی ارتباط محروم خواهد کرد. در آن روز، دسترسی به اینترنت با پهنای باند بالا تنها راه برای تاثیرگذاری بر روی تمامی جنبهها – از اقتصاد تا سیاست – خواهد بود. به همین دلیل است که کشورهایی همچون استونی که تا ده سال قبل به شکل سهمیهبندی از تلفن استفاده میکردند، حالا در سفرهای بینشهری با دیدن علامتهای آبی در کنار اتوبان ترمز میکنند تا ایمیلهایشان را بخوانند و تک تک مردم فنلاند دیگر تا آخر عمر نیازی به تمدید اشتراک یا فکر کردن به نحوه تهیه اینترنت سریع نخواهند داشت و دولتمردان فرانسه و سوییس در حال اضافه کردن دسترسی به اینترنت به عنوان یکی از حقوق بشر هستند.
انسان بدون ارتباط، انسانی زندانی و غیرتاثیرگذار است و در دنیای آینده، تنها کشورهایی موفق خواهند بود که انسانهایی آزاد و فعال داشته باشند. فراهم کردن دسترسی به اینترنت با سرعت بالا برای تک تک افراد جامعه، چیزی تجملی نیست بلکه شرط سربلندی دولتی است که میداند اگر مردم حرف بزنند، او را سربلند خواهند کرد.
قفلها و آگاهی عمومی
مقاله این هفته برای اعتماد
—-
قفلها، چیزهای چندان به دردبخوری نیستند. چه یکی از آن کیفهای چمدانی که با یک ترکیب عددی سه رقمی باز میشوند داشته باشید و چه صفحه حوادث روزنامهها را مرور کنید، میدانید که یک قفل فیزیکی به راحتی قابل باز شدن است. تقریبا قفلی وجود ندارد که روش بازکردن آن در جامعه دزدها شناخته شده نباشد و این امر سبب شده تا قفلهای فیزیکی تبدیل به وسیله شده باشند که افراد بیگناه را بیرون نگاه میدارند و به دزدان به راحتی اجازه عبور می دهند.
تا چند سال قبل، تقریبا کسی از مردم عادی این واقعیت را نمیدانست. افراد به قفلهایشان اطمینان داشتند و با خرید یک قفل برای در خانه، احساس امنیت میکردند. البته در آن دوره هم فیلمهای جیمزباند و تبهکاری زیادی وجود داشت که در آنها قهرمان ماجرا، با یک سنجاق سر یا یک سیم از پس هر قفلی برمیآمد اما همه میدانستند که «این مال فیلمها است.». اما چیزی نگذشت که با ظهور اینترنت، همه چیز تغییر کرد.
اولین راهنمای مشهور باز کردن قفل، راهنمایی بود که دانشجویان دانشگاه ام.آی.تی. نوشته و روی اینترنت منتشر کرده بودند. بعد مقاله مت بلیز در سال ۲۰۰۳ منتشر شد که بازکردن قفلهای مسترکی را آموزش می داد. و بعد هم کلی مقاله دیگر از جمله شیوه باز کردن قفلهای مخصوص دوچرخه با یک خودکار بیک یا باز کردن قفل در ماشین با یک توپ تنیس. تقریبا همه این روشها در دنیای تبهکاران شناخته شده بودند و این افراد فقط آنها را پیدا و برای عموم منتشر میکردند. در ابتدا قفلسازان سعی کردند جلوی انتشار این اسناد را بگیرند و استدلال کردند که عمومی شدن آنها خطرناک است ولی در مقابل این استدلال که انحصار این دانش به دزدان، خطرناکتر است، شکست خوردند.
قدم بعدی آنان، پیچیدهکردن قفلها بود ولی در عمل ثابت شد پیچیده کردن قفل باعث پیچیده شدن کلید هم میشود و مردم از داشتن یک کلید بیش از حد پیچیده، استقبال نمیکنند. این ماجرا منجر شد به تفکر برای ساختن قفلهایی اصولا متفاوت. دقیقا همان چیزهایی که این روزها در اطرافتان میبینید: قفلهایی با رمزهای عددی که باید روی یک صفحه کلید، فشرده شوند. قفلهایی به شکل کارتهای مغناطیسی هوشمند که با کشیدن کارت مناسب در شیار، در را باز میکنند یا قفلهای مبتنی بر اثر انگشت.
حالا یکبار دیگر به زمانی برگشتهایم که بدون درک کامل از تکنولوژی قفلها، به آنها اعتماد میکنیم. این قفلهای تکنولوژیک هم درست مانند نمونههای مکانیکی قدیمی، ضربه پذیر هستند و راه نفوذ به آنها برای خبرگان اینکار، کاملا شناخته شده است. حتی شیوه نفوذ به این قفلها در مواردی بسیار سادهتر از شیوههای قدیمی است.
مثلا به قفلی فکر کنید که با رمز عددی کار میکند. در این حالت شما با یک صفحه کلید کوچیک حاوی ۱۰ رقم روبرو هستید که باید رمز صحیح چهار رقمی را روی آن تایپ کنید تا در باز شود. یک نگاه سریع به شما نشان میدهد که ۴ دگمه از دیگر دگمهها فرسودهتر یا کثیفتر هستند و کاملا مشخص است که این چهار دگمه بارها و بارها در طول روز فشرده میشوند در حالی که کسی کاری به ۶ رقم دیگر ندارد. این نکته ساده و کاملا بدیهی، احتمال حدس زدن رمز عبور را از یک ده هزارم به یک بیست و چهارم کاهش می دهد و این یعنی یک فاجعه امنیتی. فاجعه ای که باید شما را در مورد انتخاب تکنولوژیها حساس کند تا تنها و تنها بعد از شناخت زیر و بم یک تکنولوژی یا لااقل مشورت با کسی که قبلا این شناخت را کسب کرده، اقدام به گزینش آن کنید.
مرگ انتخابی
مقاله این هفته برای اعتماد
تری پراچت، داستاننویس انگلیسی و متولد ۱۹۴۸ است. شهرت او به خاطر مجموعه کتابهای طنزی است که در ژانر فانتزی نوشته. شاید به خاطر ناآشنایی مترجمان ما با این ژانر، این نویسنده در ایران چندان شناخته شده نباشد اما ارزش کار او در کشورش آنقدر زیاد است که از سوی دولت انگلیس، به دریافت نشان شوالیه و لقب سر مفتخر شده است. پراچت، پرفروشترین نویسنده دهه ۱۹۹۰ انگلستان است و بیش از ۵۵ میلیون نسخه از کتابهایش به بیش از ۳۶ زبان به فروش رفتهاند.
اما این ستون یک ستون ادبی نیست. پراچت به آلزایمر مبتلا شده و در طول سالهای آینده قدم به قدم خاطرات، حافظه و شخصیتش را از دست خواهد داد. خوشبختانه بیماری او بسیار سریع تشخیص داده شده و او هنوز در وضعیت روانی کاملا مطلوبی است و در تلاش برای استفاده بهینه از آخرین فرصتها. او در کنار اهدای بخش عظیمی از ثروتش به موسسات تحقیقاتی آلزایمر، کمپینی را نیز به راه انداخته است تا از بین طرفدارانش نیم میلیون پوند سرمایه برای تحقیق در این مورد جمع کند. پراچت همچنین با انتشار سرمقالهای در روزنامه دیلیمیل خواستار قانونی شدن خودکشی بدون درد توسط بیماران لاعلاج به کمک پزشک شده است. در حال حاضر کمک به بیماران لاعلاج برای خودکشی در انگلستان غیرقانونی است و افراد فامیل حدود صد نفری که سالانه برای انجام مرگ خودخواسته به کمک پزشک به سوییس میروند، توسط پلیس مورد تعقیب و بازجویی قرار میگیرند.
پراشت در سرمقاله خود نوشته:
«اطمینان دارم که در طول عمرم، راه حلی برای آلزایمر پیدا نخواهد شد و میدانم که مراحل آخر این بیماری بسیار ناخوشایند است. این ترسناکترین بیماری برای افراد بالاتر از ۶۵ سال است.
طبیعتا نگاهم را به آینده میدوزم. میدانم که عبارتی تحت عنوان «قتل شفقتآمیز» وجود دارد ولی برایم عجیب است که قانونی برای آن وجود ندارد. حتی در شرایطی که عقل سلیم جامعه آن را درک میکند.
ما از کنار کسی که یک هیولا به او حمله کرده است به راحتی نمیگذریم. حتی اگر نتوانیم هیولا را از سرش دفع کنیم، ترجیح میدهیم شیوهای سریع و بدون رنج برای مرگ آن فرد پیدا کنیم تا رنج زنده زنده خورده شدن توسط هیولا را تحمل نکند.
من از زندگیام لذت میبرم و دوست دارم تا مدتی دیگر هم همینطور باشد. اما قصد دارم قبل از اینکه به آخر رنج آور آن برسم، در یک صندلی در باغم بمیرم. در حالی که روی صندلی راحتی نشستهام، گیلاسی از نوشیدنی مورد علاقهام را در دست بگیرم و با آیپاد به موسیقی توماس تالیس گوش بدهم – این موسیقی را انتخاب کردهام چون این موسیقی حتی یک خداناباور را هم کمی به بهشت نزدیکتر میکند.
چه کسی میتواند بگوید این بد است؟ چه چیزی در این میان شر است؟»
هویت دیجیتالی
مقالهام برای اعتماد ملی
هرکسی هویتی دارد. هویت انسان وابسته است به برداشت از او به عنوان یک موجود مستقل. در جوامع کوچک این هویت برای همگان قابل درک است اما در جوامع بزرگ مثل کشورهای امروزی، این هویت بیشتر و بیشتر در حال وابسته شدن به مدارک و سوابق است. هر قدمی هم که به سوی عصر اطلاعات و محیطهای دیجیتالی برمیداریم، این هویت انتزاعیتر و انتزاعیتر میشود و دزدی هویت، ساده و سادهتر. دزدی هویت در محیطهای دیجیتال، به معنی ادعای هویت غیر واقعی است. در سادهترین حالت ممکن است یک نفر ایمیلی به نام شما درست کند و به دوستانتان – به نام شما – ایمیل بزند یا وبلاگی به اسم شما درست کند و در آن مطلبی بنویسد که همگان تصور کنند شما نوشتهاید. این وضعیت جذابی نیست اما وضع میتواند بدتر هم بشود.
دولت انگلیس قصد دارد تا سال ۲۰۱۲، به تمام شهروندان خود کارت شهروندی الکترونیک بدهد. به عنوان مرحله آزمایشی این طرح، روز چهارشنبه گذشته دولت انگلیس کارتهای اولیه را برای تعدادی از خارجیهای مقیم انگلیس صادر کرد. اما ماجرا ادامه دارد.
روزنامه دیلی میل، از یک متخصص ایمنی به نام آدام لاوری خواست که امنیت این کارتها را آزمایش کند. او با استفاده از یک گوشی موبایل و یک لپتاپ، در عرض چند دقیقه اطلاعات یکی از این کارتها را به کامپیوترش کپی کرد. بعد با کمک یک متخصص تکنولوژی دیگر، تمام اطلاعات کارت را تغییر داد؛ از ظاهر دارنده کارت گرفته تا نام و اثر انگشت و مابقی قضایا.
مرحله آخر، نوشتن این اطلاعات جدید روی کارت بود. او کل اطلاعات را روی کارت نوشت و در بخش توضیحات هم اضافه کرد «من یک تروریستم، به محض دیدن شلیک کنید.». حالا هر پلیسی که در مرز یا هر جای دیگر از او کارت هویت میخواست، با این هویت جدید مواجه میشد و آن جمله مشکوک.
اقدام این روزنامه و عرضه کارت جدید به پلیس، اقدامی است برای نشان دادن ضعف موجود در کارتهای هویت دیجیتالی. این کارت در کمتر از ۱۲ دقیقه، کپی و تغییر داده شد تا ثابت کند که این تکنولوژی هنوز توان عملیاتی شدن ندارد. هرچند ماموران پلیس انگلیس اعلام کردهاند که به زودی به این مقاله پاسخ خواهند داد، اما احتمال زیادی وجود ندارد که برای بخش دوم مقاله پاسخ درخوری داشته باشند. بخش دوم مقاله به این مبحث اشاره دارد که هدف اصلی راهاندازی چنین طرحهایی، ایجاد بانکی اطلاعاتی از تک تک شهروندان است. بانک اطلاعاتیای که کاربرد اصلیاش در اعمال سلطه هرچه بیشتر بر مردم خواهد بود.
دیجیتالی شدن حتی اگر خوب نباشد، ناگریز است اما نکتهای که در این میان معمولا مغفول واقع میشود، ایمنی شهروندان است. ابهام در شیوه اجرای پروژههایی مانند پاسپورت دیجیتال و انحصار غیرشفاف بانکهای اطلاعاتی شهروندان، تهدید مستقیم هویت انسانها و حرکتی علیه حریم خصوصی آنها است. اجرای چنین پروژههایی باید به طور کامل شفاف، امن و با اطلاع همگان از جزییات فنی باشد.