برچسب: حقوق بشر
به کجا داریم میریم؟
سرکوب دانشجویان و مردم چندان عجیب نبود ولی مانور برای سرکوب کارگرانی که مدتها است حقوق نگرفتن واقعا شوکه کننده است. سایت خبرآنلاین مینویسه:
روز آخر یک مانور در ساری به نحوه برخورد با کارگران معترض فرضی اختصاص یافت. به گزارش پایگاه خبری سفیر از ساری در این مانور صدها کارگر نمایشی در اعتراض به عدم دریافت مطالبات خود یکی از بزرگراه های شهر را مسدود کردند و با آتش زدن لاستیک خودرو و چوب خواستار دریافت حقوق خود شدند. در این مانور، مذاکرات ماموران انتظامی و امنیتی با معترضان بی نتیجه ماند و این تجمع به درگیری انجامید که ماموران نیروی انتظامی توانستند ضمن سرکوب اعتراضات تمامی آشوب گران فرضی را بازداشت کردند و موفق شدندجاده مسدود شده را باز کنند.
اگر واقعیت داشته باشه – که ظاهرا داره – واقعا جای تفکر داره. بخصوص اگر بذاریمش کنار خبر دیدار و مذاکره ایران و اسراییل… یعنی واقعا پلیس یکسری آدم رو استخدام کرده که نقش کارگرانی رو بازی کنن که «درخواست دریافت حقوقشون» رو داشتن و بعد سرکوبشون کرده؟ خب انتظار دارن از حکومت حق و عدالت چی بمونه؟ من تعجب نمیکنم اگر دو سال دیگه مانور مشترک با اسراییل برگزار کنیم برای سرکوب نمازگراران.
پهنای باند به عنوان حقوق بشر
خبری که هفته قبل جهان اینترنت را تکان داد این بود: «دولت فنلاند طرحی را تصویب کرده است که طی آن هر فرد فنلاندی از سال ۲۰۱۰، باید به عنوان بخشی از حقوق شهروندی، به اینترنت با سرعت یک مگابیت بر ثانیه، دسترسی داشته باشد.» این قانون، بخشی از قانون بزرگتری است که دسترسی به اینترنت ۱۰۰ مگابیت بر ثانیه را تا سال ۲۰۱۵ به عنوان بخشی از حق شهروندی هر فرد فنلاندی به رسمیت میشناسد.
برای درک بهتر از سرعتی که تا چند ماه بعد، حق قانونی هر شخص فنلاندی خواهد بود، کافیست بگوییم که این سرعت ده برابر بیشتر از حداکثر سرعتی است که در ایران یک فرد میتواند در قبال پول بخرد. سرعت پیش بینی شده تا سال ۲۰۱۵، هزار برابر آن است و کماکان رایگان.
شاید فنلاند دارای بالاترین سرعت اینترنتی باشد که یک دولت به عنوان حق انسانها به رسمیت شناخته اما اولین کشوری نیست که پهنای باند را برای شهروندانش به یکی از حقوق بشر تبدیل کرده. از سال ۲۰۰۳ که «همایش جهانی جامعه اطلاعاتی» برگزار شد، کشورها شروع کردند به اضافه کردن «حق دسترسی به پهنای باند و اینترنت» به حقوق بشر و حتی در مواردی مانند یونان، این حق به قانون اساسی کشور هم راه یافت. بخش ۵ قانون اساسی یونان میگوید که هر فرد یونانی باید حق داشته باشد تا در جامعه اطلاعاتی مشارکت کند و فراهم کردن این امکان را بر عهده دولت میگذارد. کشورهای دیگری که حق دسترسی رایگان و سریع به اینترنت را به قوانین خود اضافه کردهاند عبارت هستند از فرانسه و استونی.
اما آیا واقعا اینترنت یک حق است که دولت موظف باشد آن را در اختیار تک تک شهروندان قرار دهد؟ به نظر من بله. اینترنت تا چند سال قبل یکی از ابزارهای ارتباطی بود و این روزها اصلیترین ابزار ارتباطی. نیازی به پیشبینی کارشناسی ندارد که اینترنت در آینده بسیار نزدیک، آنقدر در دنیا گسترش پیدا خواهد کرد که به تنها ابزار ارتباطی قابل اتکا بدل خواهد شد و در آن هنگام عدم دسترسی تکنیکی یا نداشتن دانش استفاده از اینترنت، انسان را از یکی از اصلیترین جنبههای انسانیتاش یعنی ارتباط محروم خواهد کرد. در آن روز، دسترسی به اینترنت با پهنای باند بالا تنها راه برای تاثیرگذاری بر روی تمامی جنبهها – از اقتصاد تا سیاست – خواهد بود. به همین دلیل است که کشورهایی همچون استونی که تا ده سال قبل به شکل سهمیهبندی از تلفن استفاده میکردند، حالا در سفرهای بینشهری با دیدن علامتهای آبی در کنار اتوبان ترمز میکنند تا ایمیلهایشان را بخوانند و تک تک مردم فنلاند دیگر تا آخر عمر نیازی به تمدید اشتراک یا فکر کردن به نحوه تهیه اینترنت سریع نخواهند داشت و دولتمردان فرانسه و سوییس در حال اضافه کردن دسترسی به اینترنت به عنوان یکی از حقوق بشر هستند.
انسان بدون ارتباط، انسانی زندانی و غیرتاثیرگذار است و در دنیای آینده، تنها کشورهایی موفق خواهند بود که انسانهایی آزاد و فعال داشته باشند. فراهم کردن دسترسی به اینترنت با سرعت بالا برای تک تک افراد جامعه، چیزی تجملی نیست بلکه شرط سربلندی دولتی است که میداند اگر مردم حرف بزنند، او را سربلند خواهند کرد.
حسین درخشان
این چند روز، خوشبختانه باز دوستان زیادی دارن درمورد حسین درخشان مینویسن. (از مطلب زنانهها گرفته تا رادیوزمانه). من هم با اینکه حرفی بیشتر از اونها ندارم بزنم، اما لازم میدونم بلند و رسا بگم که در هیچ کجای جهان، هیچ کس نباید به خاطر شکل عقیدهاش زندانی باشه. نه روزنامهنگاری آزادی خواهی که توی ایران علیه تقلب مینویسه. نه طرفدار دموکراسیای که توی برمه با آرامش توی خیابون راه میره و نه حسین درخشانی که نزدیک یک ساله بدون وکیل و بدون خبر، توی زندان ممکنه مجبور به خیلی کارها شده باشه.
از نظر من حسین آدم خوبی نیست و حتی از نظر من به خاطر تهمتهایی که زده باید محاکمه بشه اما به هیچ وجه قبول نمیکنم به خاطر حرفهایی که زده، بدون محاکمه علنی، بدون وکیل و بدون خبر در زندان باشه و احیانا شکنجه بشه (چه با کتک، چه با تنهایی، چه با بیخبری و … )
شاید بپرسین «از کجا معلوم که حسین الان باهاشون همدست نباشه؟ مگه توی کانادا که نشسته بود، شغلش فروختن طرفداران حقق بشر ایرانی به دولت ایران نبود؟ از کجا معلوم که الان که اومده اینجا مشغول همین کار نباشه؟ و توی یک «زندان» راحت، به ریش من و شما نخنده؟»
جوابم واقعا ساده است:
۱- وقتی خبری نیست، یک طرفدار حقوق بشر باید جنبه بدتر رو در نظر بگیره. گفتن اینکه هیچ فیلمی از تجاوز به مردم در زندان وجود نداره استدلالی برای این نیست که در زندان به کسی تجاوز نمیشه. همین که وکیل و خانواده حق ندارن با رسانهها حرف بزنن یا حسین رو ببینن، برای من کافیه تا لازم بدونم از وضع حسین، سوال کنم.
۲- کلیت موضوع فرقی نداره: یک آدم در انتخابش آزاد نیست. حالا میخواهد صد و هشتاد درجه فرق داشته باشه با چیزی که بهش اجبار شده یا میخواد ۲۲.۵ درجه اختلاف داشته باشه.
من از حسین دفاع میکنم چون شدیدا معتقدم که آدمها به خاطر عقایدش نباید توی زندان باشن. چه طرفداران من و چه مخالفان من. فرق من و حاکمانم هم دقیقا همینه (:
ساختمون کسی رو شکنجه نمیکنه
من خبرها رو چندان دنبال نمیکنم ولی ظاهرا یک بازداشتگاه «غیراستاندارد» که توش مردم شکنجه می شدن تعطیل شده. شکنجه توسط ساختمون اعمال نمی شه. مردم هم حق ندارن مردم دیگه رو بگیرن و شکنجه کنن. اگر واقعا سیستمی میخواد بگه که با شکنجه مخالفه باید سازمانی که میتونه مردم رو بدون شاهد و مدرک دستگیر کنه و ببره جایی شکنجه کننده رو تعطیل کنه نه ساختمونی که یکی از شکنجهگاهها بوده رو. اگر کسی میخواد شکنجه رو کمتر کنه باید کسی که شکنجه کرده رو در دادگاهی آزاد محکوم کنه، حرفهای کسانی که شکنجه شدهاند رو بشنوه و پخش کنه، سیستمی که برای موندن خودش نیازمند شکنجهاست رو ملغی کنه و …
ساختمون کسی رو شکنجه نمیکنه که تعطیل کردن یک ساختمون، چیزی رو حل کنه.
حاضرین زیر دوربین کار کنید؟
یکی از دوستان توی یک ایمیل به یک نکته پیچیده اشاره کرده:
مدیرم تصمیم گرفته توی محل کارم دوربین مدار بسته کار بذاره. من حاضر نیستم جایی کار کنم که یک دوربین تمام وقت مشغول ضبط کردن حرکاتم است. نظر تو چیه؟
بدون شک یکی از پیچیدهترین بحثهای ممکن. دوربینهای مدار بسته دائما دارن ارزونتر و ارزونتر می شن و کارفرماها به دلایل مختلف بیشتر و بیشتر علاقمند به استفاده از اونها. دلایل اونها چیزهایی مثل بالا رفتن بهرهوری، کنترل امنیتی و جلوگیری از «مشکلات» است. استدلالشون هم برای رد مخالفتها اکثرا اینه: «مگه کاری بدی میکنین که نگران دوربین هستین؟ آنرا که حساب پاکه از محاسبه چه باکه؟»
اما من شخصا از اینکه یک دوربین توی محل کارم بهم نگاه کنه خوشم نمییاد که هیچ، ازش خیلی بدم هم مییاد. دلایلم؟ سعی می:نم در دو بخش طبقه بندیشون کنم:
خلوت
حساب پاک بی معنیه. اصولا بحث «پاکی» بی معنیه. هر آدمی برای خودش یک خلوت داره که باید محترم باشه. من حق دارم کاری بکنم که از نظر طرف مقابل غیرپاک است و بخوام این مخفی باشه و در عین حال در بسیاری از حالتهای دیگه، من حق دارم نخوام همه چیزم توسط یک نفر دیگه قابل دیدن باشه. مثلا ممکنه من بخورم زمین، باسنم رو بخوارونم یا هر کار مشابه دیگه و نخوام یک نفر اینها رو در فیلم نگاه کنه و بخنده یا ضبط کنه و نگه داره.
روابط قدرت
این مهمتره… داشتن دوربین توی کلاس، یک جور بازتولید خیلی خشن روابط قدرت در سازمان است.
چرا من نباید توی دفتر مدیر دوربین بذارم و هر وقت خواستم اونو نگاه کنم؟ اگر بحث امنیت مهمه، دفتر رییس که مهمترین جای امنیتی است. دلیلش واضحه. چون رییس صاحب سازمانه و حق داره بقیه رو نگاه کنه. دوربین القا کننده بالادست و پایین دست است. یک نفر باید دائما بقیه رو کنترل کنه. این شکل از سازمان به نظر من جای کار کردن نیست (:
نتیجه من
به نظر من، سازمان باید مبتنی بر اعتماد متقابل کار کنه. اگر دوربین مال امنیت است، میشه نصبش کرد و فقط شبها روشنش کرد یا زمانی که کسی نباید در سازمان باشه. اونهم همه جا به تساوی. از دفتر مدیر تا اتاق رانندهها. اما اگر کاربرد دوربین، تکنولوژیک کردن شیوههای مدیریت قرن ۱۸ و ۱۹ است، بهتره با یک مشاور حرف زد و مشکل عدم اعتماد توی سازمان رو حل کرد… یا از سازمان رفت.
نتیجه شما
خیلی خوشحال میشم کامنت بذارین. میبینین که نظر من پخته نیست. مشکل این دوستمون واقعی است و من هم شخصا خیلی خوشحال میشم در مورد این بحث، استدلالهای بیشتری داشته باشم. به هرحال نه فقط سازمانهای ما، که دولت و کشور ما هم شدیدا داره به سمت برادربزرگتر پیش میره و شکی ندارم که دوربینهایی که در سطح شهر وظیفشون زیرنظر گرفتن مردمه، بیشتر و بیشتر خواهد شد.
قتل
بعضی رژیمها متنفر کننده اند. بخصوص اونهایی که برای ایجاد ترس توی آدمها، دیروز یک نفر رو دستگیر میکنن و امروز اعدام. طرف تروریست هم که باشه (البته نه از اون نوعی که اسمشون رو روی خیابونها میذارن)، حق داره بره دادگاه، وکیل بگیره، دفاعیه بنویسه، محکوم بشه، استیناف بده و خیلی کارهای دیگه که یک روزه نمیشه انجامش داد.
ترجمه جلد سوم ترنسمتروپلیتن، به افتخار امیریعقوبعلی
ترنسمتروپلیتن جزو کتابهای جذابیه که من دوستشون دارم. ترنسمتروپلیتن یک کمیک استریپ است با شخصیت محوری اسپایدر اورشلیم. این قهرمان توی این داستانهای پست سایبرپانک، علیه فساد و سوء استفاده از قدرت توسط حاکمان آمریکا میجنگه. اونهم به عنوان یک خبرنگار.
امیریعقوبعلی هم خبرنگاری خونده و من اولین بار که ترنسمتروپولیتن رو خوندم، یاد امیر افتادم. حالا امیر برای بیست و سومین روز زندانه. به جرم بودن در یک تجمع. تجمع روز کارگر. من هم چون کاری نمیتونم بکنم، حداقل این رو ترجمه میکنم تا وقتی اومد بیرون بخونه… هم یادش میافتیم و هم یک شماره از یکی از فوقالعادهترین کمیک استریپهای دنیا (مشخصا به سلیقه من) بیشتر پخش و خونده میشه… حرف بسه (: