روز جهانی مبارزه با ترس از همجنس‌خواهی

همزاد یاد پسر فهمیده انداخته بود و پسر فهمیده یاد من که روز ۱۷ می، روز جهانی مبارزه با هوموفوبیا است. من همیشه خودم رو طرفدار حقوق اقلیت‌های جنسی می‌دونم و دونسته‌ام. جریان خیلی خیلی ساده است. یکی دوست داره به همجنسش عشق بورزه. یکی دوست داره جنسیتی که باهاش به دنیا اومده رو تغییر بده و یکی دوست داره به شکل خاصی، سکس داشته باشه.

سکس و روابط جنسی، خصوصی‌ترین چیز ممکن آدم‌ها است. این آدم‌ها در مورد اولیه‌ترین حقشون هم حق تصمیم‌گیری ندارن. من درک می‌کنم که چرا ممکنه دولت ما از حرکت زنان بترسه. کاملا راحت می‌شه فهمید خطر آزادی بیان برای حکومت‌های کل دنیا چیه. خیلی ساده می‌شه استدلال کرد که کل نظام جهانی و حتی چپ‌نماهایی مثل چاوز و کاسترو، عقاید مارکسیستی رو خطر بزرگی برای خودشون می‌دونن. ولی واقعا استدلال اینکه چرا یکی حق نداره با همجنس خودش ازدواج کنه واقعا مشکله.

فراموش نکنید که حدود ۷ تا ۱۰ درصد مردم همجنسگرا هستن و این ربط چندانی به جغرافیا و حکومت سیاسی و این حرفها هم نداره. من الان جایی نشستم که ۸ نفر اطرافم هستن. بنا به آمار، احتمال زیادی داره که یکی از این ۸ نفر فقط و فقط به جنس موافق گرایش داشته باشه. خب که چی؟ نکته دقیقا همینه (: ایران جای بدی برای این ۱۰ درصد جامعه است. کاری که من و شما می تونیم می‌کنیم اینه که حداقل به سهم خودمون، اطرافمون رو محیط راحت‌تری برای این دوستان بکنیم.

من توی وبلاگم حدود ۵۰۰۰ خواننده دارم. نتیجه؟ من توی وبلاگم در حدود ۵۰۰ خواننده همجنسگرا دارم. پس اجازه بدین با یک روز تاخیر، به این ۵۰۰ نفر یک خوشامد عالی بگم و به بقیه ۴۵۰۰ نفر بگم که من حضور همجنسگرایان رو قبول دارم و از حضورشون خوشحالم.

روز جهانی کارگر

از مانیفست کمونیست:

جامعه نوين بورژوازى، که از درون جامعه زوال يافته فئودال بيرون آمده، تضاد طبقاتى را از ميان نبرده است، بلکه تنها طبقات نوين، شرايط نوين جور و ستم و اشکال نوين مبارزه را جانشين اشکال و شرايط کهن ساخته است.

ولى دوران ما، يعنى دوران بورژوازى، داراى اين صفت مشخصه است که تضاد طبقاتى را ساده کرده است: سراسر جامعه بيش از پيش به دو اردوگاه بزرگ متخاصم، به دو طبقه بزرگ که مستقيما در برابر يکديگر ايستاده‌اند تقسيم ميشود:‌ بورژوازى و پرولتاريا.

دیروز روز جهانی کارگر بود و اکثر کارگران جهان اونو جشن گرفتن. در ایران ما همه کارگریم و از نظر قانون کار کارمند و کارگر و شیرینی پز و مهندس با هم فرقی ندارن و‌ این خیلی خوبه (: البته متاسفانه کشور ما با وجود ادعاهای ضد آمریکایی و دوستی با پوپولیست‌هایی مثل چاوز و بقیه، در روز جهانی کارگر پلیس با خشونت و ضرب و شتم به جمعیت چند هزار نفری این تجمع مسالمت آمیز حمله و تعداد عظیمی (از جمله حداقل پنج نفر که من می‌شناسم)‌ رو دستگیر و روانه زندان می کنه. شرم آوره.

از اون شرم آورتر وقتیه که پلیس می ریزه خونه این آدم‌ها برای برداشتن وسایل شخصی‌شون و همسر یکی از اونها رو هم که خونه بوده، دستگیر می کنه؛ بدون هیچ جرم یا مجوز. برای یک دولت خیلی زشته.

قتل امید رضا میر‌ صیافی در زندان

آدم برای زنده موندن به یکسری چیز احتیاج داره. چیزهایی مثل هوا و غذا و آب برای همه در هر لحظه ضروری هستن و چیزهایی مثل آزادی بیان و پزشک برای بعضی‌ها در بعضی‌ مواقع ضروری. به نظر من چه هوا رو با طناب قطع کنند و چه گردش خون رو با کارد و چه جلوی مراقبت‌های بهداشتی برای یک بیمار قلبی رو بگیرن، قتل انجام دادن و نه فقط باید خجالت بکشن، که باید جواب هم بدن و فکر هم بکنن به اینکه کجان و دارن چیکار می کنن.

من بدون اینترنت در سفر بودم و خبر وبلاگ‌نویس ایرانی در زندان اوین درگذشت رو دیر دیدم. بودم هم قدرتی برای کاری نداشتم ولی هنوز هم برای ثبت خبرها دیر نیست. یک وبلاگنویس ایرانی که به خاطر بیان نسبی عقایدش در زندان جمهوری اسلامی ایران بود، به خاطر امتناع از مراقبت‌های بهداشتی و از عارضه قلبی درگذشت. مایه خجالت است. اولین مورد از چنین مرگی نیست. می‌گویند ۹ مورد دیگر مرگ مشابه در چند سال اخیر رخ داده است. بیشتر و بیشتر مایه خجالت است و مایه ترس. ترس من و شما نه. ترس حکومتی که برای انتقادهای گسترده، جوابی ندارد. مایه ترس است و امیدوارم که مایه تفکر طرفدارانش که جایزه طرفداری شان، بیشتر از دانشگاه و مدرک و شغل و آسودگی نسبی فکر نیست، آنهم از اینکه تلویزیون هر روز برایشان تکرار می‌کند که عقیده شان درست است.

بر مبنای بدی مطلق یک فرد یا دولت، انسان بودن انسان رو فراموش نکنیم

مدت‌ها قبل یک دوست به من یک برچسب «Free Palestine / لفلسطین الحریه» داده بود که هفته پیش اتفاقی تو خونه پیداش کردم و چسبوندم پشت لپ‌تاپم. از همون لحظه آدم‌ها شروع کردن به اعتراض‌هایی مثل «این چیه؟»، «رفتی ور دست آخوندا؟»، «جایی کارت گیره؟»، «می‌دونی همین عرب‌ها آزاد می‌شدن چی می‌شد؟» و …

اینها همون آدم‌هایی هستن که ۴۰ سال قبل که مسابقه فوتبال رو از اسراییل بردیم پر از هیجان شکست دادن اسراییل -حداقل در فوتبال- به خیابون ریختن و شادی کردن.

مدت‌ها است که می‌خوام در مورد حسین درخشان‌ بنویسم ولی نمی‌دونم چطوری باید شروع کنم… حالا این مساله برچسب حمایت از فلسطین، بهم نشون داده که باید چی بنویسم.

من باید بنویسم از اینکه قضاوت‌هامون نباید بر اساس خوبی و بدی مطلق چیزها بنا بشه. شکی نیست که شکنجه بده. شکی نیست که جمهوری اسلامی آدم‌ها رو شکنجه می‌کنه ولی این دلیل نمی‌شه هر حرکت دیگه جمهوری اسلامی رو منفی ببینم. شکی نیست که تهمت زدن بده. شکی نیست که نون به نرخ روز خوردن بده،‌ شکی نیست که در یک نقطه امن نشستن و آدم‌ها رو زیر تیغ سانسور و زندان جمهوری اسلامی فرستادن بده و شکی نیست که افتخار کردن به سفر با هیووس،‌ خوردن نون فعالیت سیاسی معطوف به قدرت و بعد متهم کردن دیگران به همین کارها در حالی که اونها در ایران خیلی خیلی ضربه پذیرن خیلی خیلی بده و من می‌دونم که حسین درخشان همه این کارها رو کرده.

اما این چیزها نباید دلیلی بشن برای قضاوت مطلق. الان از حسین درخشان خبری نیست. شاید دستش با دولتی توی یک کاسه باشه. شاید جاسوس باشه. شاید آزادی خواه باشه و شاید هر چیز دیگه باشه ولی هیچ کس حق نداره بدون خبر و وکیل اون رو محاکمه کنه. می‌گم حق نداره. خب معلومه که شاید زور کسی برسه ولی این زور داشتن، باعث محق شدن نمی‌شه.

کمتر کسی از حسین درخشان و وضعیتش می‌نویسه و این به نظر من نشونه خیلی بدیه. ما حسین رو دوست نداریم. حداقل من ندارم. از نظر خودم این دوست نداشتن منطقیه و اشکالی هم نداره. اما وحشتناک اونجاست که من به حقوق اولیه اون اهمیتی که به حقوق دوستم می‌دم رو ندم.

همین جریان داره در مورد فلسطین اتفاق می‌افته. من فلسطین رو به دلایل متنوعی دوست ندارم. همونطور که همه دوستانی که برچسب لپ تاپ من رو دیدن هم دوستش نداشتن. دوستش ندارم چون بخشی‌اش دنباله رو حکومتی است که آزادی‌های من رو نفی می‌کنه. دوستش ندارم چون در طول چندین سال دائما یاد گرفتم که عرب‌ها دوست داشتنی نیستن. دوستش ندارم چون حس می‌کنم بخشی عظیمی از حقوق من هر ماهه کم می شه تا برای اونها تبدیل به اسلحه و رشوه بشه. دوستش ندارم چون … خیلی چیزها. ولی این اصلا و ابدا نباید باعث بشه از مردن یک آدم زیر بمب خوشحال بشم. این اصلا نباید باعث بشه با مردمش همدردی نکنم. مردی که اونجا می‌خواد بره سر کار ولی با بمب ازش استقبال می‌شه نه درباره حکومت ایران چیزی می‌دونه و نه از من چیزی شنیده و اینکه حقوقم کم می‌شه تا طبق شایعاتی که خیلی‌ها می‌گن – و من حق ندارم واقعیت رو بدونم – اون به این دلیلی که توی فلسطین کار نداره سر ماه بره از سفارت ایران حقوق بگیره، به اون ربطی نداره. همه اینها بده ولی وحشتناکه اگر باعث بشه که من در مقابل مرگ و سرکوب آدم‌ها، بی‌تفاوت بشم و حتی بعضا خوشحال هم بشم. به نظر من، هیچ آدم شریفی حق نداره از توی زندان بودن حسین درخشان خوشحال باشه و بگه «از کجا معلوم که جاسوس اسراییل نباشه» یا «این از خودشونه، بهش بد نمی‌گذره» یا «اصلا از کجا معلوم که الان هاوایی نباشه؟». حسین اگر جاسوس یا قاتل یا هر چیز دیگه هم باشه،‌ حق داره عادلانه محاکمه بشه و همه بدونن کجاست و چه می‌کنه.

من از حق حسین درخشان دفاع می‌کنم و چه مجرم باشه چه آزادی‌خواه، فقط و فقط چون انسانه محق می‌دونمش که ازش خبر داشته باشم و اگر به چیزی محکومه،‌ بدون بی‌خبری و شکنجه، جلوی یک هیات منصفه بی‌طرف و به همراهی یک وکیل مدافع، محاکمه بشه.

در نهایت یادآوری می‌کنم که نصف دیگه این بحث اینه که دفاع از حقوق یک نفر، به معنی موافقت با عقایدش یا قهرمان دونستن اون به خاطر حماقت یک نفر/گروه دیگه نیست. همونطور که فلسطین بد نیست چون حکومت ایران ظاهرا باهاش خوبه، حسین هم خوب نیست چون الان حکومت ایران ظاهرا باهاش بده.

جنگ در غزه ادامه داره….

فکر می کنین چرا این جنگ مسخره و بی معنی داره اینهمه طول می کشه؟ چون همه ازش سود می برن. یک دولت که انحصار رسانه رو داره، هر روز تصاویر کشته های فلسطین رو می کنه تو چشم مردمش تا پول جمع کنه و نفرت پخش کنه. یک دولت اسلحه می خره. یک دولت اسلحه می فروشه. یک دولت راکت های مسخره اش رو از خونه مردم پرت می کنه تا بعدا از کشته شدن این مردم به این گناه که سکوی پرتاب موشک بودن، پیراهن عثمان درست کنه. یک دولت وحشی دیگه هم تانک های ترسناکش رو می فرسته تا هر کس کوچکترین مخالفتی باهاش داشته باشه رو از هست و نیست ساقط کنه. دولت دیگه ای این وسط هست که خوشحاله که لباس شخصی هاش رو می تونه برای آزارشیرین عبادی بسیج کنه و این وسط سازمان ملل دلشکسته شده از حمله به بیمارستانش در روز بیستم.

شما واقعا انتظار دارین چون تا حالا ۱۱۰۵ نفر از غزه و چند ده نفر هم از اسراییل مردن، این همه دولت همین الان دست از منافعشون بکشن و جنگ رو تموم کنن؟

یورش حکومت به تجمع کنندگان طرفدار صلح در غزه

گاهی چیزی ندارم بگم ولی لازمه حرفی بزنم. امروز یک حکومت مفتضح، یک خجالت تاریخی دیگه برای خودش خلق کرد. دولت اسلامی امروز صبح با کتک و فحش رکیک و دزدی و ضرب و شتم و نیروی لباس شخصی و نیروی نظامی، به مادران صلح حمله کرده و تا جایی که از دستش بر اومده مادرانی که برای صلح در غزه جلوی سفارت فلسطین تجمع برگزار کرده بودند رو کتک زده و دوربین‌های عکاسی رو بدون مجوز و بدون بازگشت ضبط کرده و شعار «مرگ بر صلح طلب» و «جنگ جنگ تا پیروزی داده». خجالت آوره… نمی دونم چجوری ممکنه کسی ذهنش توان استدلال عقلانی داشته باشه و خجالت نکشه… خجالت آوره.

توضیح: به علت سرقت دوربین عکاسی توسط حمله کنندگان، ‌عکسی از حمله پلیس ایران به طرفداران فلسطین ندارم. به جاش عکس پلیس اسراییل رو گذاشتم که به خود فلسطینی ها حمله کرده.

کمکی که کسی سعی نخواهد کرد مبلغ و سازمان مورد دریافتش رو پنهان کنه

امروز که دولت برام روی موبایل اسپم فرستاد که برای غزه پول بفرستم، حالم از دولتم به هم خورد. بدون اینکه من بخوام، بخشی از مالیات سنگینی که می دم رو خرج جنگ افروزی در دنیا می کنن و بازهم کاسه گدایی و اسپمشون درازه تا جنازه مردم عادی رو بکنن پیرهن عثمان و کاسه گدایی جدید و بهانه جنگ بیشتر. من واقعا قلم خوبی ندارم و نمی تونم بهتر از آقا اجازه بنویسم…

حسادت، خودخواهی و اسید دست به دست هم دادند و زیبایی، زندگی و نور را از آمنه بیگناه گرفتند. بیایید دست به دست هم دهیم تا کمی نور و شادی به زندگی آمنه بازگردانیم.

به یاری آمنه بهرامی بشتابیم! در بالای وبلاگ های خود فراخوان و بانر بگذاریم و وبلاگستان را برای کمک مالی به آمنه، برای ادامه معالجه اش در اسپانیا بسیج کنیم! به این سایت بروید و کمک های مالی خود را به حساب بانکی آمنه در اسپانیا واریز کنید. این حساب تنها به ادامه معالجه او در اسپانیا اختصاص دارد.

آقای احمدی نژاد! چرا کمک دولتی برای معالجه آمنه را قطع کرده اید؟

ماجرای آمنه طولانی است ولی خلاصه اش اینه که یک مرد به یک زن اسید پاشیده و زن چشمش رو از دست داده. زن در اسپانیا تحت معاجله بوده تا اینکه احمدی نژاد می یاد و بودجه معالجه رو قطع می‌کنه. نمی دونم دادن بودجه درست بوده یا نه ولی قطع کردنش نادرسته. زن، نابینا به ایران برمی‌گرده. یکی از بهترین آدم‌هایی که دور و برم دیدم – آقا اجازه! – مثل همیشه موضوع رو اونقدر دنبال می‌کنه تا کانالی برای کمک به وجود می‌یاره. من بهش اعتماد دارم و این مطلب رو نوشتم تا اگر کسی می تونه به حساب اسپانیا کمک مالی کنه… اگر نمی‌تونید کمک کنید هم به نظرم خوبه درخوست رو توی وبلاگ ها بنویسید، شاید خیلی‌ها باشن که اگر ببینن، کمک کنن…. کمکی که بر خلاف کمک به جنگ طلبان دنیا، کسی خجالت نخواهد کشید مبلغش رو بگه یا روشن و واضح بگه که اون رو به کی داده.

گزارش کمیته حمایت از روزنامه‌نگاران در سال ۲۰۰۸: بشترین روزنامه‌نگاران، آنلاین نویس‌ها بوده‌اند

امروز، «کمیته حمایت از روزنامه‌نگاران
» گزارش سالانه خود در مورد وضعیت خبرنگاران جهان در سال ۲۰۰۸ را منتشر کرده است. بر اساس این تحقیق با گسترش تاثیر خبرنگاری آنلاین، تعداد آنلاین نویسندان زندانی نیز در سراسر جهان در حال افزایش است و ۴۵٪ کل فعالان رسانه‌ای جهان که در زندان به سر می‌برند را وبلاگنویسان، خبرنگاران آنلاین و فعالان در سایت‌ها تشکیل می‌دهند.

این گزارش نشان می‌دهد که در اول دسامبر ۲۰۰۸، حداقل ۱۲۵ خبرنگار در زندان‌های جهان بوده‌اند که ۲ نفر از سال گذشته کمتر است. چین کماکان بزرگترین زندان روزنامه‌نگاران و این آمار خجالت آور را ۱۰ سال است که ادامه داده. در مرحله بعدی کوبا، برمه، اریتره، ازبکستان و آذرباییجان و ایران کشورهای بعدی هستند.

از این ۱۲۵ نفر، ۵۶ نفر فعالان رسانه‌های آنلاین هستند و تعداد آنلاین نویسان زندانی از سال ۱۹۹۷ که اولین مورد این موضوع گزارش شد تا کنون دائما در حال افزایش بوده است.

مدیر اجرایی کمیته حمایت از روزنامه‌نگاران می‌گوید: «روزنامه‌نگاری آنلاین چشم‌انداز رسانه و شیوه‌ای که ما بایکدیگر ارتباط برقرار می‌کنیم را تغییر داده است. این قدرت و تاثیر نسل جدید روزنامه‌نگاران آنلاین، توجه حکومت‌های سرکوبگر را در سراسر جهان جلب کرده و باعث شده به این شکل از خبرنگاری حمله کنند».

تقریبا ۱۳ درصد خبرنگارانی که در زندان هستند،‌ محاکمه نشده‌اند. این تاکتیک توسط کشورهای اریتره، اسراییل، ایران، آمریکا و ازبکستان استفاده می‌شود که طی آن، افراد دستگیر شده و تحت عنوان بازجویی، برای مدت‌های طولانی در زندان نگاه داشته می‌شوند.

در ایران، پنج خبرنگار در زندان هستند که عبارتند از:

 محمد حسین فلاحیازاده : دستگیر شده در اول نوامبر ۲۰۰۶. دلیل دستگیری این خبرنگار العالم، گزارش او در مورد سرکوب شدید دولت علیه معترضین ایرانی-عرب استاد خوزستان بوده است.

 عدنان حسن‌پور: خبرنگار کرد که در شهر مریوان دستگیر شد و به دلیل اقدام علیه امنیت ملی به مرگ محکوم شد.

 محمد صدیق کبودوند : از نشریه پیام مردم و عضو سازمان حقوق بشر کردستان. نشریه او پس از ۱۳ شماره توقیف و مدیر مسوول آن دستگیر شد. این خبرنگار به سپری کردن ۱۱ سال در زندان محکوم شده است.

 مسعود کردپور: خبرنگار مستقل. این خبرنگار کرد در شهر بوکان دستگیر شد. اتهامش تبلیغ علیه نظام است به دلیل مصاحبه‌اش با بی.بی.سی. و رادیو فرانسه. به اتهام فوق الذکر، به یکسال زندان محکوم شده است.

 مجتبی لطفی: خبرنگار آزاد. این طلبه وبلاگنویس در قم دستگیر شد و اتهامش انتشار نظرات آیت الله منتظری علیه محمود احمدی نژاد بوده است. او در دادگاه به پنج سال تبعید محکوم شد.