رادیوگیک – شماره ۱۲۰ – مبین‌نت، ابرآروان و تابلوی ۶۹ میلیون دلاری

خبرهای این هفته اینقدر داغ بود که اصلا جا نداشت بریم سراغ رادیوی ویژه، تو این شماره به ترتیب در مورد ماجرای بدافزار ماین کننده رمزارز روی مودم های مبین نت، ماجرای ابرآروان، ماجرای کلاب هاوس و ماجرای فروش یک فایل jpg به قیمت ۶۹ میلیون دلار و بحث NFTها گپ می‌زنیم. با ما باشین که ماجراها زیادن! (:

با این لینک‌ها مشترک رادیوگیک بشین

و البته ایده جدید که اگر توشون سابسکرایب کنین / مشترک بشین یا هر چی بهش میگن، خوشحال می شم:

رادیو گیک شماره ۷۱ – اعترافات یک تاثیرگذار اینستاگرامی

اینستاگرام رو همه می شناسیم. اینستافیموس ها یا همون مشهورهای اینستاگرامی رو هم. گاهی باهاشون می خندیم، یا تعجب می کنیم که چرا واقعا اینها زنده هستن یا فکر می کنیم چقدر از ما خوشبخت ترن که اینجوری زندگی می کنن و چرخیدن توش باعث می شه حس کنیم چقدر بعضی ها زندگی راحت و مجللی دارن. اما آیا اینطوریه؟ آیا این آدم ها گاه گداری یه عکس می گیرن تا گوشه ای از زندگیشون رو با ما شریک بشن؟ آیا همیشه تو پارتی هستن (چه پول چه چیزهای مشهور به پارتی های شبانه تهران!) و آیا همیشه رو میزشون مشروب و سیگاره؟ اینستافیموس ها تاثیر گذارن. روی گروه های بزرگ و هر چیزی که این روزها تاثیرگذار باشه، پول هم در میاره و البته در کشور عزیز ما دستگیر می شه. خبری دیروز می گفت پلیس فلان جا متهمان مدلینگ که لباس های غربی رو ترویج می کردن رو دستگیر کرده! حتی بین خودشون هم فکر نکردن «خب مگه تبلیغ مدل لباس غربی جرمه؟» (: فقط حمله می کنن چون آدم هایی مشهورن که اینها نیستن و اونهایی که اینهمه پول خرجشون می شه تا مشهور بشن، علاقمند خاصی جلب نکردن (نقل قول کیم ایل جونگ سون!) هاها.. همین یک تیکه عالیه.

توی این شماره رادیوگیک با یکی از این آدم مشهورها هستیم که برای بلومبرگ مقاله confessions of an instagram influencer رو نوشته و اعتراف کرده که چطوری از یک آدم معمولی مثل من و شما تبدیل شده به یک آدم مشهور اینستاگرام؛ یکی از تاثیرگذارها! قیافه مکس عادی و غیرمدل‌مانند است و تیپش کاملا معمولی ولی برای نوشتن این مقاله در مسیر مشهور شدن پیش رفته. تو این مقاله از سرویس هایی می گیم که برای شما فالوئر واقعی و الکی می یارن، از آژانس هایی که عکسهاتون رو می گیرن و بهتون لباس می دن و .. توی این شماره به عمق آدم مشهورها می ریم. با ما باشین!

با این لینک‌ها مشترک رادیوگیک بشین

آدم ها همیشه منو دوست داشتن. حداقل این چیزیه که خودم حس می کنم. من کلی دوست دارم، نامزد دارم، کار دارم، مدرک دارم. ورزش می کنم و به شکل مرتب هم میرم آرایشگاه.

ولی اخیرا حس کردم که خیلی هم آدم ها متوجه من نمی شن. انگار یک جوری ناقص باشم. تو شبکه اجتماعی هر طرفی که می‌رفتم آدم های خیلی جیلی جذاب می دیدم. مردا و زنایی که غذاهای خاصی می خورن که با اینکه خیلی سالمه، خیلی هم قشنگ به نظر می رسه. لباسهای من به نظر خسته می رسیدن و چروک و ناهماهنگ با بقیه چیزها. و البته.. وای عکس های تعطیلات و سفرهایی که رفته بودم مایه آبروریزی بودن.

باید بگم که من خیلی تو اینستاگرام بودم. یه اپه برای به اشتراک گذاشتن عکس و البته به گفته روانشناس ها و جامعه شناس ها و در تایید نظر من، جایی برای داغون کردن اعتماد به نفس. هرچقدر که مثلا اسنپ چت آدم ها رو تشویق می کنه که عکس های اجق وجغ از خودشون بگیرن و بفرستن که ۲۴ ساعت بعد غیب می شه، اینستا طراحی جذاب و کلی فیلتر داره که ۵۰۰ میلیون کاربرش بتونن هر چیزی که می بینن رو سکسی تر و هیجان انگیز از اون چیزی که واقعا می بینن ثبت کنن و به بقیه نشون بدن. فیلترها خودبه خود کلی چیز نخواستنی رو از عکس های شما حذف می کنن. یه عکسهایی بهتون تحویل می دن انگار همین الان از تو مجله اومده بیرون.

به این دلیل و خب به این دلیل که بالاخره پول تبلیغات می ره جایی که مخاطب داره یا بهتر بگم جایی که کلی آدم دارن توش وقت می گذرونن، اینستاگرام یک گروه که می تونیم بهشون بگیم حرفه ای رو به خودش جذب کرده. این «تاثیرگذارها» (اسمشون همینه واقعا! influencers) برای خودشون یک رسانه یا بهتر بگیم رسانه ای برای فروش به حساب میان. اونا می تونن قیافه خوب یا ذائقه تصویری خوبشون رو به یه اب باریکه درآمدی تبدیل کنن که گاهی خیلی هم باریک نیست: برندها پول میدن تا تاثیرگذارها اونها رو بپوشن. دفعه به تگ های این تاثیرگذارها نگاه کنین. نفر بعدی که از تو یه هتل خوشگل یه عکس خوشگل می ذاره که توش با کفش پاشنه بلند و دامن کوتاه داره می درخشه، احتمالا زیرش هشتگ زده «تبلیغ» یا «اس پی» که همون اسپانسر است.. راهی برای گفتن اینکه این تبلیغ یک چیزی است. و البته راهی برای گفتن به تبلیغات چی ها که شما هم اگر پول بدین، می تونین بخشی از مخاطب های منو داشته باشین.

هزاران یا شاید بهتر بگم ده ها هزار تاثیرگذار هستن که با این روش زندگیشون میگذره. گاهی البته بیشتر از یک گذران زندگی است. خیلی مشهورها حدود ۱۰هزار دلار یا بیشتر برای فقط یک عکس درخواست می کنن. قراردادهای طولانی مدت تر برای اینستاگرام مشهورهای بزرگ مثلا کریستینا بازان خیلی بالاتره. اورآل ۱ میلیون یا بیشتر بهش داده تا برای مدت ها تبلیغ بشه. فروشنده های بزرگ هم مثل برندهای مد پول می دن. همینطور تولید کننده های غذا و نوشیدنی ها و عطرها و اودکلن‌ها. کوند ناست اخیرا گفته که بخشی از زمان کامپیوتر عظیم هوش مصنوعی آی بی ام یعنی واتسون صرف به جای تلاش برای کشف درمان سرطان، به کشف تاثیرگذارهای احتمالی آینده اینستاگرام می گذره.

اوایل امسال بود که یک سایت مارکتینگ به اسم دیجی‌دی متنی رو از یکی از سوشیال نتورک ها منتشر کرد که می گفت تبلیغات چی ها دارن کلی پول به سمت تاثیرگذارها سرازیر می کنن. این متن می گفت این تاثیرگذارها هیچ استعداد خاصی هم ندارن و این پول بیخودی بهشون داده می شه. این منو کنجکاو کرد و شروع کردم تحقیق و بررسی که واقعا تاثیرگذار بودن چطوری می تونه یه شغل باشه و چقدر کار یا استعداد لازم داره. واقعا چقدر سخته شغل یکی تاثیرگذار اینستاگرامی باشه؟ بعضی ها می نوشتن که سخته «اگر تاثیرگذار بودن راحت بود، خب هر کسی در جهان سعی می کرد یک تاثیرگذار باشد». اینو گری واینرچوک می‌گه. اون یه سیستم تبلیغاتی داره که می تونه تاثیرگذارهای کانال های یوتوب رو استخدام کنه. شرکت اون الان ۷۵۰ نفر رو حقوق می ده تا تبلیغاتشون رو منتشر کنن. اما یه متخصص دیگه اینفلوئنسر به اسم دانیل ساینت از آژانس سوشیالایت باهاش مخالفه. اون می گه با مدیریت صحیح هر کسی می تونه شغلش رو به مشهور بودن تو اینستاگرام تغییر بده. برای اثبات این حرف من بهش یک پیشنهاد داد: به من کمک کنه که یک تاثیرگذار اینستاگرامی بشم.

برنامه رو با ادیتورم ریختم و البته کمی حقوق دان ما رو گیج کرد. برنامه اینه که با کمک کمپانی ساینت من برای یک ماه سعی می کنم اکانت خودم توی اینستاگرام رو به یکی از اون اکانت های تاثیرگذارهای بزرگ اینستا تبدیل کنم. هر کاری که در محدوده قانونی بشه رو می کنم تا بتونم به حداکثر تعداد فالوئر برسم. تصمیم گرفتم حوزه اصلی پروفایلم مد مردانه باشه که گزینه خوبیه چون به سرعت داره رشد می کنه و به اندازه مد زنان هم دست توش زیاد نشده هنوز. هدف نهایی: یک کسی رو یک جایی قانع کنم که به من پول بده چون تاثیرگذارم.

اواخر سپتامبر و دو هفته قبل از اینکه پروژه شروع بشه، سری به دفتر سوشیالایت توی محله سوهو توی نیویورک زدم. این آژانس حدود ۱۰۰ تا آدم مشهور رو توی اینستاگرام حمایت می کنه و ۳۰ درصد درآمدشون رو بر میداره تا اونها رو وصل کنه به کسانی که حاضرن پول بدن. خیلی از این آدم ها چند میلیون فالوئر دارن و اگر شما کمتر از ۱۰۰هزار فالورئر داشته باشین، ساینت حتی باهاتون حرف هم نمی زنه ولی به هرحال قبول کرد برای من که دقیقا ۲۱۲ تا فالوئر داشتم، استثناء قایل بشه. سینت آدم بزرگی بود با صدای آروم و تو چهره اش کمی هیجان رو می دیدین. حین سلام بغلم کرد و معذرت خواست اگر کمی شله. «دارم سموم رو دفع می‌کنم». گفت هفته پیش شوی فشن در نیویورک بوده و روزی ۷ تا لیوان مشروب و یه پک می نوشیده. بیشتر وقت ساکت بود. خانم سابقش بکا الکساندر که حالا مدیر سوشیالایت بود صحبت می کرد و همینطور میستی گانت که مدیر استعدادها بود و به من کلی نصیحت میکرد که چیکار بکنم و چیکار نکنم.

گفتن لازمه موهام رو اصلاح کنم که خب معلومه و ناخن‌هام رو مرتب کوتاه کنم. سوشیالایت یک عکاس پیشنهاد می ده که میتونم استخدامش کنم و گفتن که حداقل ۲۰ دست لباس که بشه با هم ترکیبشون کرد هم بیارم تا بشه «تیپ»های مختفی رو درست کرد که هر روز یکیشون رو بفرستم.

گانت پرسید «خب معمولا چه برندهایی می پوشی؟»

بعد از چند جمله که رد و بدل شد و من حینشون کلی فکر کردم و چیزها رو غیردقیق گفتم، تشخیص دادن که من صلاحیت انتخاب لباس برای خودم رو ندارم. ساینت و تیمش دنبال برندهایی می گردن که حاضرن به من لباس قرض بدن. البته نه فقط به من. یک لیست سه نفره به برندها می دن که لباس می خوان. اینجوری من شانس زیادی دارم که کنار دو تا تاثیرگذار دیگه، چیزی بهم برسه. پس من عملا هیچ چیزی از خودم تو ماجرا نذاشتم. بخصوص وقتی الکساندر می پرسه «تو یه سگ کیوت هم نداری؟ داری؟»

پله های تاثیرگذاری تقریبا اینطوریه: ۱۰هزار تا ۱۰۰ هزار فالوئر می گه شما مشهورین ولی عملا تو اینکار هیچ شانسی نداریم. شاید ۲۵۰ دلار بهتون بدن. ۱۰۰هزار تا ۲۵۰هزار فالوئر باعث می شه شما کمی دیده بشین و برای هر عکس مکمنه ۱۰۰۰دلار گیرتون بیاد. اگر بین ۴۰۰هزار تا ۱.۵ میلیون فالوئر جمع کنین خیلی وضعتون خوبه اما اینجا نباید متوقف شد چون با هزینه کردن برای عکاس حرفه ای و متخصص مد و آرایشگاه ویژه و غیره می تونین از ۵۰۰۰دلار بر هر عکس هم بالاتر برین. اگر به ۱.۵ تا ۵۰میلیون فالوئر برسین عملا می تونین با ۱۰هزار دلار برای هر عکس شروع کنین وارد شدن به حوزه های جدید بخصوص اگر پول کافی خرج کنین و یک ایجنت از هالیوود بگیرین. اینجا فاش شدن یه سکس تیپ حسابی به دردتون خواهد خورد و اگر حدود ۵۰ میلیون فالوئر داشته باشین هر عکس که بذارین تقریبا ۱۰۰هزار دلار می ارزه و البته اسم شما کیم کارداشیان است.

یک هفته بعد آرایشگاهی رفته بودم که زمان و هزینه اش رو روم نمی شه بهتون بگم. من مارسل فلوراس و ناتان مک کالم رو دیدم که دو تا از مشتری های حرفه ای سوشیالایت هستن. ما رفته بودیم لرد اند تیلور برای قرض گرفتن لباس. این دو تا آدم در همه چیز برعکس هم بودن. مک کالم جمع و جوره و ترجیح می ده جین پاره بپوشه و گوشواره هاش رو انتخاب کنه در حالی که فلوراس لندوکه و خیلی مرتب منظم. هر دو به شکل خنده داری ظاهرشون عالیه و هر دو (این رو بعدا وقتی کار اینستاگرامشون رو چک کردم فهمیدم) عضله‌های شکم فوق العاده ای دارن. وقتی از فلوراس پرسیدم که هر چند وقت یکبار از خودش عکس می گیره گفت «دائما. تو داری بخشی از روحت رو می‌فروشی . مهم نیست چه لحظه خوبی از زندگی رو داری تجربه می کنی، به هرحال باید ازش یک عکس بگیری و به اشتراک بذاری. هیچ تفاوتی بین زمانی که من دارم کار می کنم و زمانی که زندگی می کنم فرقی نداره. درست کردن اینهمه عکس قابل به اشتراک گذاشتن یک کار بیست و چهار ساعته است».

من دو چیز رو در مورد آدم های خوشگل اینستاگرام تصور کرده بودم. اولی اینکه اونها از اینستاگرام که به شیوه ای که خودش پیشنهاد کرده استفاده می کنند. یعنی اینکه یک عکس بگیرن و سریعا به اشتراک بذارنش.. با دوستاشون. دومی اینکه فکر می کردم آدم ها عکس ها رو خوشون می گیرن. هیچ کدوم از این دو تا درست نبود. اون صبح افتابی این رو کشف کردم. من ۱۸ تا لباس آوردم دفتر سوشیالایت و جیمز کریل که عکاس من بود – برای یک روز و مک کالوم که قبول کرد اون روز به من پیشنهادهایی در مورد تیپ بده و عکاس شخصی خودش یعنی والت لاوریج که اومده بود تا اگر مک کالوم هم خواست عکس بگیره، اونجا باشه به من فهموندن که هر دو تصورم اشتباهه. نقشه این بود که کل گروه ما از در می ره بیرون و تو محله سوهو یک روزه کل عکس ها رو م گیره. کریل گفت «بزنین بریم چند تا دیوار قشنگ پیاده کنیم».

فرمول کلی پرتره‌های اکثر تاثیرگذارها اینه که جلوی یک دیوار بافت دار بایستن (معمولا آجر یا رنگ های خاص انتخاب خوبی هستن) و قیافه خارج از این دنیایی بگیرن و بدون لبخند به افق نزدیک نگاه کنن. کریل که وقتی برای اینتسایی ها عکاسی نمی کنه مربی ورزشه ازم خواست که از درهایی که پیدا می کردیم خارج بشم تا عکس هام شبیه پاپاراتزی ها بشه؛ انگار یکی بدون اینکه حواسم باشه سعی کرده منو با دوربین شکار کنه. هی ازم می خواست که انگشت هام رو توی موهام بکشم و برای ساعت ها مجبور بودم جوری که انگار باید سریع از خیابون رد بشم از رو چیزها بپرم یا بهشون تکیه بدم. آخرش هم لازم شد یه روز دیگه هم کار کنیم. یک موقعی در وسط اون ۱۲ ساعتی که با هم بودیم و بعد از اینکه من تونستم به شکل موفقیت آمیز لای تاکسی ها حینی که دارم بی توجه به ترافیک لبم رو گاز می گیرم یه عکس خوب داشته باشم، کریل دوربینش رو پایین آورد و با حمایت بهم بگم «عکس خوبی بود».

اولین عکسم رو نزدیک ظهر یکشنبه منتشر کردم. عکس نسبتا محافظه کارانه ای که سه چهارم قامتم رو نشون می داد. پشتم یه حصار فلزی هست و یک بامبر جکت پری الیس پوشیدم. این عکس درست بعد از یک عالمه عکس یک پدر معمولی منتشر شد و پونزده دقیقه اول حتی یک لایک دیجیتال هم نداشت. این اصلا خوب نیست. تاثیرگذارهای نسبتا موفق باید توی این زمان حداقل ۱۰۰ تا لایک جمع کرده باشن. من سعی می کردم چشمم به بچه ام باشه که داشت تو پارک با بقیه بچه ها بازی می کرد ولی همزمان نگران این جریان بودم.

احتمالا باید انتظار این رو می‌داشتم. بخشی از اینکه چرا اینستاگرام برای تبلیغات‌چی‌ها جذابه اینه که روش های خیلی زیادی نیست که بشه الکی مخاطب توش جذب کرد. بر خلاف توییتر که توش یک مطلب جالب ممکنه اینقدر ریتوییت بشه که کلی مخاطب برای شما بیاره، در اینستاگرام طراحی به شکلی است که با رشد ناگهانی مقابله بشه. تقریبا تنها راه جمع کردن گروه مخاطب توی اینستاگرام اینه که یک طوری کسی به پروفایل شما برسه و خوشش بیاد و تصمیم بگیره شما رو فالو کنه.

اما چطوری باید کاری کنیم که ما رو کشف کنن؟ بهترین شانس هشتگ است – یعنی گذاشتن یک علامت پاوند جلوی هر کلمه ای که ممکنه کاربرها براش سرچ کنن تا به عکس های شما برسن. کلماتی مثل هشتگ لیو آوتنتیک با تقریبا ۱۴ میلیون بار استفاده شدن، فضای نخ نمایی دارن اما خب با هر تاثیرگذاری که حرف زده‌ام، تاکید کرده که هشتگها کار می کنن، پس منم باید هشتگ بزنم. ساینت گفت که برای هر پست حداقل باید ۲۰ تا هشتگ داشته باشم.

برای اینکه مثل یه مفلوک گدای فالويٰر به نظر نرسم سعی کردم هشتگهام رو بعد از چند تا انتر زدن قایم کنم. همچنین قرار نیست من خلاق باشم و از یک اپ به اسم فوکال مارکت استفاده کردم. کارش اینه که دو سه تا کلمه کلیدی در مورد عکس بهش می دم و کلی هشتگ تو صورتم می ریزه. کلماتی مثل «پرتره، لباس مردانه، نیویورک سیتی» به هشتگهایی اونقدر خجالت آور تبدیل شد که ترجیح دادم همشون رو قبل از پست کردن نخونم. اولین عکس رو با هشتگ هایی مثل «مردهای باکلاس، مدمردانه، بازی پرتره، خوره تیپ، ترکیب رنگ، پرتره سازی، تاثیرانسان و مردونگی و مطمئنا لیوآوتنتیک پست کردم.

ساعت شام عکس دوم رو فرستادم و البته قبلش چند تایی لایک و سه تا فولوئر جدید هم جذب شده بود. احتمالا برای کسی که می شه گفت حضورش تو اینستاگرام صفر بوده بد هم نیست اما توی ذوق من خورد چون باید حداقل به پنج هزار فالوئر می‌رسیدم که بتونم پولی در بیارم. اون شب عضو سرویسی شدم که سوشیولایت بهم معرفی کرده بود. اسمش هست اینستاگرس. یکی از یک عالمه بات که در مقابل یه پولی کار سخت جمع کردن فالوئر رو برای شما انجام می‌دن. کافیه ۱۰ دلار بدین تا برای سی روز اینستاگرس از طرف شما توی اینستاگرام بچرخه و برای آدم ها لایک بزنه و فالوشون کنه و کامنت بذاره – البته توی پست هایی که هشتگ هایی رو دارن که من بهش می دم. همنین یه لیست هشتگ هم هست که مواظب باشه پای اونها حرفی نزنه. اینطوری احتمال اینکه اسپم شناخته بشم کمتره. همچنین یکسری کامنت هم سیو کردم. چیزهایی مثل «واو…». «ایول عالیه». «این آخرشه» و طبیعتا اموجی ها دست زدن و تشویق. بات اینها رو اتفاقی زیر مطالبی که هشتگ‌های مورد نظر من رو داشتن می ذاشت. تو یه روز معمولی من (یا در واقع اون) تقریبا ۹۰۰ تا لایک و ۲۴۰ تا کامنت می ذاره. آخر ماه من ۲۸۵۰۳ تا پست رو لایک کرده بودم و ۷۱۷۱ تا کامنت پای عکس بقیه گذاشته بودم.

اکثر تاثیرگذارهای جدی از جمله همه مشتری‌های سوشیالایت بالاخره یه طوری از بات‌ها استفاده می کنن اما باید بگیم که این مساله از نظر اخلاقی تو بخش خاکستری قرار میگیره. اینستاگرام هیچ جا صریحا بات ها رو ممنوع نکرده اما با فرستادم اسپم مخالفت کرده که خب اگر در نور صحیح نگا هکنیم، چیزی است که بات ها انجام می دن. از اونطرف به جز یک یوزر که ریپورت کرد و گفت من یک بات هستم، هیچ کس نسبت به اینکه اکانت من براش لایک بزنه یا یه کامنت بذاره ابراز ناراحتی نکرد. در واقع اکثرشون حتی کامنت من رو هم جواب می دادن و می گفتن «ایول» یا «مرسی» و البته منم کلی ازشون از همین کامنت ها می گرفتیم که زیر مطالبم اموجی دست زدن ارسال می‌شد.

اون شب که داشتم می‌رفتم بخوابم جریان سریعی از لایک ها داشتن گذاشته می‌شدن و هر یکی دو ساعت یکبار فالوئرهام بالا می‌رفت. تا صبح بشه عکس جدید من بیشترین لایکی رو داشت که در تاریخ اینستاگرام جمع کرده بودم حتی در مقایسه با عکسی که برای اولین بار توش دخترم رو بغل کرده بودم و به دنیا نشون می دادم. توی اون عکس که خانمم از روی تخت زایشگاه گرفته، من با کمال اشتیاق و چشم‌های بسته دخترم رو بغل کردم. این صادقانه ترین عکسی است که تا به حال کسی از من گرفته و حالا نصف لایک‌هایی که من رو توی بامبر جکت و جلوی یک توری فلزی و کنار یک دیوار آجری پر از تبلیغ پاره شده نشون می داد رو هم نداشت.

سوشیالایت پیشنهاد کرده بود من روزی سه پست ارسال کنم. به نظر آسون می یاد چون من همین الان هم کلی عکس دارم. اما آسون نبود – تمام زندگی من رو می گرفت بخصوص که به خانواده و دوستان چیزی در مورد این تجربه جدید اینستاگرامی نگفته بودم. بعد از اینکه مامانم خیلی آروم ازم در مورد این شغل جدیدم توی مد مردانه پرسید بهش گفتم که دارم روی یک مطلب برای روزنامه کار می کنم و تازه نفس راحتی کشید و گفت «اوه.. گفتم نکنه مشکل پیدا کردی و با خودت دچار پیچیدگی هستی». البته دوستای قدیمی هم در این موارد می پرسیدن. یکی بهم گفت «اول بگم که خیلی تیپت باحال شده. دوم اینکه ماجراچیه رفیق؟»

مشکل دیگه این بود که به من گفته بودن باید هر روز حداقل یک عکس از لایف استایل و سبک زندگی ام ارسال کنم. بهش می گفتن محتوای سبک زندگی. عکسی از کاری که دارم می کنم – هر روز! در کل عکس آدم ها بیشتر از هر عکس دیگه لایک می گیره اما ایده اینکه روزی یک عکس از کارهام هم توی فیدم باشه باعث می شه مخاطب های جدید حوصله شون سر نره. الکساندر پیشنهاد کرده بود از غروب، فضاهای شهری و مطمئنا غذا عکس بگیرم. گفته بود «لازم نیست حتما بخوریش. فقط قشنگ باشه».

تمام تلاشم رو کردم. سعی کردم کوکتل‌های قشنگ سفارش بدم که معمولا نمی نوشم و سعی کنم چیزهای باحال مثل تست آووکادو بخورم. اینهار و قبلا تو اینستاگرام دیده بودم. اما کافی نبود. یک هفته که از آزمایش گذشته بود الکساندر و ساینت با مودبانه ترین روشی که می تونستن بهم گفتم که محتوای سبک زندگی من واقعا چرته.

راه مرسوم این بود که از یک حرفه ای کمک بگیرم. الکساندر من رو به آلیشا سیگل معرفی کردم. یک عکاس عروسی که عکس های مورد نیاز اینفلوئنسرها رو هم می فروشه. سیگل هرچند تا که بخوام بهم عکس از قوه‌های لته، لابی های هتل های هیپستر پسند و غروب‌های شهری می‌ده. من ۲۰ تا عکس رو ۴۰۰ دلار خریدم که کل هزینه عکاسی من رو به ۲۰۰۰ دلار رسوند. پرسیدم که کردیت و کپی رایت عکس ها با کیه و آیا لازمه توی اینستاگرامم بگم عکس ها مال اونه ؟ سیگل گفت نیازی نیست و کافی گاه گداری اسمش رو ببرم و لینکی به پروفایلش بدم اما اگر قراره بگم عکس ها رو اون گرفته که کل توهم آدم ها به هم می خوره. در واقع توضیح داد که «تو قراره کسی باشی که کل این عکس هار و زندگی می کنه».

حالا که مجهز به محتوا و در واقع عکس های سبک زندگی ام هم بودم، احساس اطمینان خیلی بیشتری می کردم. روزی ۲۰ تا ۳۰ دنبال کننده جدید داشتم. قبلا فقط ۱۰ تا در هفته بود. وقتی یکی از دوستام در مورد صبحانه اون روز که عکسش رو گذاشته بودم پرسید و با جدیت دنبال این بود که بدونه اون ماده زرد عجیب کنارش چه چیز عجیبی بود من مجبور شدم بحث رو عوض کنم و سریع محل رو ترک کنم. دیگه کم کم برام عجیب نبود که در تمام طول روز و شب یک «من» دیگه داشت یک زندگی دیگه توی اینستاگرام روایت می کرد و زیر عکسهایی که من حتی صاحبشون رو ندیده بودم چه برسه به عکسشون می گفت «های فایو برای این عکست رفیق».

[اینجاها گم شدن ولی توی پادکست هستن!] … آشکم گنده به اسم اشتر) داره براش مشتری پیدا می کنه. کیم می گه «هر کاری که تو زندگی بکنی برات فالوئر می‌یاره و این تو شغلت به دردت می خوره».

من مطمئن هستم که هیچ وقت «اکانت نویسنده باحال خوش تیپ» رو نخواهم داشت ولی فکر کنم حق با اونه. باید ادامه بدم. حالا که دارم این تیکه رو ضبط می کنم تی شرت هورویتز رو گذاشته ام توی پاکت کنار میزم که براش پست کنم. البته یه عکس دیگه باهاش گرفتم. یه عکس آوتنتیک. یه عکس واقعی. یه میز رو نشون می ده. شلوغ و به شکل خجالت آوری پر از آت و آشغال با یه لیوان کاغذی و چند تا ظرف یکبار مصرف روش و یک عالمه مجله قدیمی.

دگمه پست رو که می خوام بزنم کمی مکث می کنم. با خودم فکر می کنم این عکس با فیلتر یه کم بهتر نمی شد؟ کدوم فیلتر رو باید اضافه کنم؟

موسیقی

  • امون از تو، شادمهر
  • Amineh – Alina Orlova – Utomlionnoe Solnce
  • Scheherazad – سگِ زمستان
  • به سبک درخت – آرش کامور – شهر خاموش با صدای وحید تاج.mp3