در ادامه هفته وایبر و مطالب مرتبط با وایبر، مطلب مهمان زیر رو دریافت کردم که به نظر مناسب انتشاره.
اولین باری که به یک گروه وایبری دعوت شدم برمیگردد به بهمن سال گذشته، موضوع گروه شرکت در یک مهمانی بود، آدمها به سرعت در گروه اضافه میشدند، آدمهایی که نه من میشناختمشان و نه متوجه میشدم از طریق چه کسی اضافه میشوند، سیل عکسها و شمارهها و صدای نوتیفیکیشن وایبر بود که روانه میشد. از آن تاریخ به بعد گروههای وایبری بخشی از ارتباطات روزانهام شد، گروه همکاران، گروه دوستان، هممدرسهایها، هم محلهایها، خانواده، گروههای تخصصیتر برای بحث در مورد موضوعات خاص و…حجم بزرگی از حافظه گوشی همراه پر شد از عکسها و ویدئوهای وایبری، از آدمهایی که در بیشتر مواقع نمیدانستم چه کسانی هستند و مثلا چرا فلان موضوع برایشان آنقدر جذاب بوده که برای گروهی از آدمها بفرستند. اولین سوالی که در این مدت از خودم پرسیدم این بود که «وایبر» به عنوان یک «شبکه اجتماعی متفاوت و پویا» دقیقا جای چه چیزی را پر کرده است؟ میگویم «پرکرده است» چون فکر میکنم یک جای خالی بود که وایبر به سرعت آن را گرفت، برای خودش جایی باز نکرد، ناگهان همهگیر شد و حالا هر روز کنار هرکسی در مترو یا اتوبوس هم بایستی صدای نوتیفیکیشن وایبر است که میآید و سرهایی که در میان پیامهای رنگ و وارنگ وایبر میچرخند. سوال بعدی این بود که محتوایی که وایبر منتقل میکند از کجا میآید و نشاندهنده چیست؟ آیا میشود به صرف بررسی محتوای رد و بدل شده در وایبر ارزیابی سریعی از مطلوبات یا نیازهای ارتباطی و اجتماعی آدمهای ایرانی داشت؟ این ده مورد، مسائلی است که در این چند ماه به مرور به آنها فکر کردهام شاید بشود به این لیست ده یا دهها مورد دیگر هم اضافه کرد.
۱- آیا وایبر جای خالی ارتباطاتی که نداریم را پر میکند؟ محیط اجتماعی فعلی (جاری/ایران) به شکلی است که هیچ فضایی برای ارتباطات اجتماعی تصادفی وجود ندارد، نقشی که شاید قدیمترها بازار و سرگذر بر عهده داشتند و در کشورهای دیگر امروز کافه و بار آن را بر عهده دارند. محیطهای اجتماعی بسته و تفکیکشده که دنیای اجتماعی آدمها را به محیط کار، خانه-چهاردیواری، بخش مجردی، بخش خانواده و یا حتی محیطهای تفکیک شده جنسیتی در وسایل حمل و نقل تا پارک و سینما تقسیم میکند و تا حد زیادی حتی آن را هم محدود و مدیریت میکند، هیچ فضایی برای تنفس آدمها، برای برقراری ارتباطات گاه و بیگاه و اصلا تصادفی آنها باز نمیگذارد. وایبر مثل چتری مجازی این جایگاه را پر میکند، آدمها را به هم وصل میکند و برای آنها فرصت معاشرت فراهم میکند.
۲- آیا ما تا این حد سکسیست هستیم؟ اولین دفعاتی که پیغامهای سکسیستی را روی گوشی موبایلم و از کسانی که میشناختم دیدم، باور نمیکردم، دفعات بعدی عصبانی بودم و یکی دو بار دعوا کردم، اما به تدریج آنقدر تکرار شد که برایم این سوال مطرح شد که آیا واقعا ما تا این اندازه سکسیست هستیم؟ پیامهایی که هر بار با موضوع خنگی دختران، خشونتهایی که به نظر فرستنده بامزه میرسید، تکرار کلیشههای جنسیتی در قالب طنز یا پیامهای پند و اندرز در گروههای وایبری این شک را برایم به وجود آورد که شاید ما در بعضی زمینهها نه تنها پیش نرفتیم که فرو رفتیم. خندیدن به هر قیمتی و به هر چیزی قهقرایی بود که تصورش روزهای اول برایم سخت بود و این روزها امیدی برای بیرون رفتن از آن ندارم.
۳- چرا گفتههای آدمهای معروف را تکرار میکنیم؟ بعد از فیسبوک، وایبر دومین شبکه اجتماعی است که گفتههایی از آدمهای مشهور در آن به وفور به اشتراک گذاشته میشود، این پیامها از «امیدواری به زندگی» تا «توصیه رفاقت»، «نادیده گرفتن دنیا»، «چگونه شاد باشید؟» گسترده است. بیشتر وقتها نمیشود نسبت بین فرستنده و متن را به درستی دریافت؟ آیا این گفتهها که اینقدر بین کاربران شبکههای اجتماعی در ایران محبوب هستند در واقعیت رفتاری آنها هم تغییری ایجاد میکند؟ اصلا میان آن طنز سکسیسیتی و این گفتههای انساندوستانه و برابریطلب چه نسبتی برقرار است؟
۴- آیا از برقراری هر شکلی از رابطه اجتماعی ناتوانیم؟ ما دوستان نزدیکی بودیم، تا قبل از گروه وایبری «دوستان» از هم حال و احوالی میپرسیدیم یا گپ میزدیم. روزی که گروه دوستان را در وایبر درست کردیم فکر کردیم که این ارتباط بیشتر میشود، از حال هم بیشتر خبر خواهیم داشت و با هم در مورد مسائل مختلی گپ خواهیم زد؛ اما اینطور نشد، گروه بعد از مدتی تبدیل به محل رد و بدل شدن جکهای روزانه، اخبار و در بیشتر موارد سکوتهای طولانی شد، این اتفاقی بود که برای گروه همکاران، دوستان دیگر و حتی گروههای تخصصیتر هم افتاد. گاهی سلام و علیکی و رد و بدل کردن اطلاعاتی که در بسیاری مواقع با رگبار جک و پیامهای عمومی دیگر قطع میشوند، گم میشوند، ارتباطی شکل نمیگیرد.
۵- حرفی برای گفتن نداریم؟ همیشه فکر میکردم که ما آدمهایی هستیم محروم از فضاهایی که دیالوگ در آن شکل بگیرد، وقتی با گروههای وایبری روبرو شدم تصورم این بود که این فضای مجازی در حدی قادر است این فضا را بسازد، اما سوالم امروز این است که آیا واقعا ما حرفی برای گفتن داریم؟ یا تصور من از ابتدا اشتباه بود
۶- در آرزوی یافتن شخص مورد نظر؟ شما هم حتما تجربههایی نظیر این را دارید که کسی را که هرگز یک بار هم ندیدهاید و دیالوگی نداشتهاید تنها به دلیل بودن در یک گروه فکر کند شما شخص مورد نظر زندگیش هستید، دریافتی که بیشتر از سر استیصال در برقراری رابطه و راضی شدن به حداقل شرایط رابطه یعنی جنسیت و عضویت در یک گروه به نظر میرسد.
۷- آیا وایبر میتواند ابزاری سیاسی باشد؟ جواب این سوال را نمیدانم، شاید بشود سوال را اینطور پرسید :«آیا فرستادن جکهای سیاسی در گروههای وایبری به معنای سیاسی بودن آن است؟» یا شاید باید اول تعریفمان را از سیاست مشخصتر کنیم.
۸- آیا وایبر ما را به هم نزدیکتر کرده است؟ به خاطر کار و مشغله روزانه، یا به خاطر ناامید شدن از گرفتن پیامهایی که شاید در ابتدا انتظار یا آرزویش را داشتم، دیگر وایبر را در طول روز نگاه نمیکنم، شبها وقتی عدد نسبتا بزرگ پیامهای وایبری را میبینم، بیشتر مواقع رغبتی برای خواندن آنها ندارم، به این فکر میکنم که آیا وایبر ما را به هم نزدیکتر کرد؟ چقدر سخت است که در میان آن عدد بزرگ بیمعنا، یک پیغام احوالپرسی فرستاد و چقدر عجیب است که وقتی به ظاهر با کسانی در ارتباط روزانهای تلفن را برداری و حالشان را بپرسی.
۹- آیا وایبر محیط خوبی برای شناخت نسبی از فضای اجتماعی ایران است؟ اولین بار زمانی این سوال به ذهنم رسید که اعلام شد وایبر متعلق به اسرائیل است و هرچه در آن رد و بدل میشود تحت نظارت آنهاست. از خودم پرسیدم اطلاع از آنچه در وایبر میگذرد چه معنایی میتواند داشته باشد؟ اگر بخواهم فردی به این سوال پاسخ دهم، پاسخم این است که هیچ معنایی. چند درصد مردم ایران دسترسی به گوشیهای هوشنمند دارند؟ چند درصد دسترسی به اینترنت دارند؟ از این مجموعه چند درصد وایبر دارند؟ چند درصد از کسانی که وایبر دارند در این گروهها فعالیت میکنند؟ شاید پاسخ دقیق به این سوالات بتواند مشخص کند که چرا فکر میکنم این اطلاعات جز برای سطح خرد امنیتی در داخل کشور معنا و ارزش خاصی ندارد.
۱۰- آینده گروههایی نظیر گروههای وایبری چه خواهد شد؟ وقتی من تازه اینترنت را کشف کرده بودم، گروههای چت در یاهو رونقی داشتند، از بحث و تبادل نظر تا هیجان معاشرت با جنس مخالف. اما بعد از مدتی بر سر آنها چه آمد؟ مطمئنم که هجده سالههای فعلی هیچ تصوری از آن چترومها ندارند، شاید یک حدس معقول این باشد که بر سر گروههای وایبری هم همین بلا بیاید، اما سوال مهمتر این است آیا بین محتوایی که در چترومهای یاهو رد و بدل میشد با این محتوا تفاوت معناداری وجود دارد یا نه؟ راستش را بخواهید من فکر میکنم جواب این سوال هم منفی است.