زمانی بازیها وبلاگی جریان داشت؛ همه در مورد چیزی مهم یا قابل بحث مینوشتن. موضوع چندان سخت نبود ولی مهم بود که در موردش حرف زده بشه. بعد از چالش آب سخت، کلمه چالش راه افتاد و چالش نوشتن با دست چپ و چالش عکس سیاه سفید و … کل جریان رو تبدیل کرد به یک سرگرمی گروهی که نه سخت بود و نه ارزشمند. بلکه فقط یک سرگرمی بود… اشکال هم نداره ولی خب حیفه بازی های وبلاگی رو نداشته باشیم که شاید امروزها بهش بشه گفت «بازی شبکه ای».
سر همین داستان من با علاقه توی «بازی وبلاگی نظام مشکل دار پزشکی ایران» که سینا شروع کرده شرکت میکنم و توش خاطرهای از سیستم پزشکی رو میگم و امیدوارم بقیه هم در موردش حرف بزنن. حرف زدن از چیزها، همیشه شرایط رو بهتر میکنه.
خوشبختانه بر اساس تربیت خانواده ما، برخورد من با نظام پزشکی و به طور خاص بیمارستانها حداقل بوده. هیچ وقت به عنوان مریض به بیمارستان نرفتم و جزو اون گروهی نیستم که وقتی احساس می کنن کمی سرشون سنگینه شروع می کنن به خوردن انواع قرص و آنتی بیوتیک. اما حتی این فاصله زیاد هم باعث نمی شه خاطرات بسیار بدی از نظام پزشکی داشته باشم.
بدترین خاطره من به همراه بودن در بیمارستان برمیگرده. یک ضربه جدی به سر و ورم و خونریزی زیاد ناشی از اون و در نهایت تصمیم به رفتن به بیمارستان به خاطر احتمال ضربه مغزی. مصدوم کمی هذیان داره ولی اصرار میکنه که در بیمارستان هیچ اتفاق مداخلهگرانه نیافته و فقط در حد عکس و تشخیص برخورد بشه. در بدو ورود به بیمارستان خصوصی و مشهور، برانکار نیست و از صندلی چرخدار استفاده میشه. تا حدود دو سه میلیون واریز نمیکنیم پذیرش اتفاق نمیافته و در نهایت با یک فرم مواجه میشیم که امضا کردنش اجباری است و این دو فاکتورش از همه بیشتر تو ذهن من مونده:
- بیمارستان حق داره هر کاری که نیازش رو حس میکنه با مریض بکنه. هر نوع درمان و هر نوع جراحی. بیمار در اینده اجازه نداره به این مساله اعتراض کنه.
- کل اطلاعات و نتایج مربوط به درمان و تاثیر داروها و موارد مشابه در انحصار بیمارستان است و میونه از اونها به هر شکلی که میخواد (اعم از مقالههای تحقیقاتی و گزارشها) استفاده کنه.
کمی با مسوول پذیرش بحث میکنم که این چه جور فرمی اس تو میگه مختاریم امضا کنیم یا نه. مختار به معنی این روزهای ما: مختاریم بین نداشتن حق درمان و امضا کردن این فرم.
بقیه ماجرا هم مفتضح است. مدعی می شن فقط اتاق های VIP خالی هستن که هزینه خیلی بیشتری داره، یک پرستار بارها سعی می کنه با آنژیوکتی که مشکل داره سرمی رو به بدن وصل کنه و زخمهای زیادی درست می کنه و هر چقدر می گیم که سر این آنژیوکت مشکل داره قبول نمی کنه تا بالاخره بعد از ده دوازده بار تلاش قبول می کنه یکی دیگه باز کنه و بدون مشکل سرم رو وصل کنه و دکتری که با مصدوم آشنا هم هست حداکثر یک دقیقه وقت میذاره تا نظرش رو بگه و غیره و غیره.
سیستم پزشکی ما شدیدا مشکل داره و امیدوارم دیگران هم با گفتن خاطراتشون حداقل بابی در گفتگو باز کنن. پذیرش وجود مشکل اولین قدم در حل مشکل است.
مرتبط
- تاریخ شخصی وبلاگ جادی – یک بازی وبلاگی
- بازی وبلاگی: تحریم می کنم
- چالشی برای سال نو – کتابی بخوانیم که…
با تشکر از سینا