سازمان سنجش: «برای تکمیل مراحل ثبت نام، کامپیوتر خود را ترک کنید»

داستان مزخرف بودن سایت‌های دولتی ایران یک داستان قدیمی و دردناک است. اما مشکلات بعضی سایت‌ها دردناک‌تر است و وحشتناک‌تر و مایه خجالت تر. از جمله، سایت سازمان سنجش کشور و ایده احمقانه ثبت نام فوق لیسانس از طریق اینترنت.

ثبت نام از طریق اینترنت چیز بدی نیست ولی وقتی تنها امکان ثبت نام ارشد باشد، به این معنی است که کسانی که به اینترنت دسترسی ندارند (حدود ۸۰٪ ایرانیان) از ثبت نام فردی، محروم هستند.

اما خب برای اینکه ناراحت نشوید حسابی شما را می‌خنداند. البته بعد از اینکه سایت از شما ایراد می‌گیرد که پسوند jpeg را قبول نمی‌کند و باید حتما فایل خود را jpg بنامید و بعد از اینکه عدد ۸۴۷۹۳۲ با پیام «لطفا عدد وارد کنید» مواجه می‌شود و در آخر متوجه می‌شوید که منظورش از عدد، اعداد انگلیسی است و بعد هم فقط یک جور «ي» را قبول می‌کند و … . بعد از همه این داستان‌ها این صفحه باعث نشاط خاطر شما در طول هفته آینده خواهد شد:


بعله واقعی است!‌ سایت رسمی سنجش در آخرین مرحله به شما پیشنهاد می کنه که برای تکمیل مراحل ثبت نام، همه پنجره‌ها را ببندید و کامپیوتر رو ترک کنید! آدم‌های بی‌احتیاطی مثل Siavash هم به جای ترک کامپیوتر به منظور تکمیل مراحل ثبت نام، از صفحه اسکرین‌شات‌ گرفته‌اند و فردا هم لابد مدعی خواهند بود که چرا براشون کارت صادر نشده!

راستی این سیستم فوق العاده، به شما پیشنهاد می ده در صورتی که مشکلی در روند ثبت نام بود، همه پنجره‌ها را ببندید و از اول باز کنید و وارد سایت شوید. خوش شانسیم که در مورد لزوم بوت کردن مجدد کامپیوتر نظری نداده. یا حتی در مورد نصب دوباره سیستم‌عامل در صورت وقوع مشکل.

پنج کتاب تاثیرگذار

به دعوت لیلا من هم تصمیم گرفتم پنج کتاب تاثیرگذار زندگی ام رو بنویسم.

بازی‌های جنگی‌ نوشته دیوید بیشاف. این کتاب فوق العاده است. یک کتاب نسبتا کوتاه درباره یک هکر نوجوان که به شکل اتفاقی شبکه دفاعی آمریکا رو هک می کنه و اون رو متقاعد می‌کنه که روس‌ها در حال حمله به آمریکا هستند. دنیا تا یک قدمی جنگ جهانی سوم پیش می ره. من این کتاب رو باید در دوره راهنمایی خریده باشم تا همین امسال هم یکی از کتاب‌های محبوبم است که بدون شک بیشتر از سی بار آن را خوانده‌ام.

جامعه شناسی گیدنز. این کتاب اولین کتابی بود که در حوزه جامعه شناسی خواندن و باعث شد فوق لیسانس جامعه شناسی بخوانم. خود کتاب شاید بهترین و جذاب ترین کتاب جامعه شناسی نباشد ولی خب باعث شد من رشته تحصیلی‌ام فوق لیسانس‌ام را انتخاب کنم.

اینترنت به عنوان یک منبع نوشتاری عظیم،‌ دیدگاه من را درباره خیلی چیزها شکل داد. شاید یک کتاب خاص نباشد ولی برای من در سال‌های جوانی با مجموعه عظیمی از کتاب‌های نایاب و ممنوعه، فرقی نداشت (:

دنیای سوفی‌ و بعد کاپلستون هم خیلی ارزشمند بود و در نهایت کل آثار یوستین گوردر.

فقط یکی دیگه؟‌ چه وحشتناک. پس بذارین چیزی بگم که در رقابت با کتاب‌‌های دیگه نباشه. اولین کارت / کتاب تاروت‌ که از لیلا هدیه گرفتم. هنوز هم تاروت رو دوست دارم و ازش لذت می برم و یادش می گیرم و حدس می زنم جزو معدود چیزهایی باشه که بدون تغییر تا آخر عمر باهامه. لینوکس عوض می‌شه، اینترنت تغییر می‌کنه و عقاید سیاسی می یان و می‌رن ولی تاروت تا آخر دنیا تاروت خواهد بود.

کاغذدیواری برنامه نویسی: کتاب هشتم، بند سوم

خب این هم عکس پس زمینه بعدی برای برنامه نویس های عزیز علاقمند به کتاب تائوی برنامه‌نویسی


و اینهم فایل اصلی :

مسابقه بهترین وبلاگ ‌ها در صدای آلمان

خب مسابقه تموم شد. من در بخش «جایزه ويژه خبرنگاران بدون مرز» و به عنوان وبلاگ مدافع آزادی بیان شرکت داشتم (فکر کنم به عنوان تنها وبلاگ غیرانگلیسی). بسیار از دوست عزیزی که من رو کاندید کرد و در موردم اونجا حرف زد ممنونم (:

به اینکه توی این مسابقه بودم افتخار می کنم و هیچ مشکلی با این ندارم که «قهرمان‌» نشدم (: به نظرم خیلی طبیعی است. وبلاگ من چیز فوق العاده ای نیست و کار خیلی خاصی هم نمی کنه. حتی تا حد زیادی یک وبلاگ حرفه ای / تخصصی هم نیست (: من هم اینطوری بیشتر دوستش دارم.

در مورد انتخاب بر اساس رای بازدید کنندگان که اصولا بحثی نیست (: ممنون از همه دوستانی که رای دادن (: در مورد انتخاب هیات داوران هم که به نظرم وبلاگ خیلی خیلی خوبی به عنوان برنده انتخاب شد: وبلاگی که حوادث تایلند حین کودتای نظامی رو پوشش داده بود. این کار رو مقایسه کنید با کاری که وبلاگ من می کنه (: حق با اونه.

خلاصه این مسابقه غیرجدی، امسال هم تموم شد. به نظر من این مسابقه بیشتر از اونکه نتیجه اش مهم باش، جوی که به وبلاگ نویس های ما می ده مهمه. من بعد از این کاندیدا شدن، هویت جدیدی هم دارم: «کاندیدای خبرنگاران بدون مرز برای وبلاگ مدافع آزادی بیان» و به نظرم هرچقدر افراد بیشتری اینجور هویت‌ها رو داشته باشن، دنیای ما بهتر می شه (:

تازه یک خوبی اینکه برنده نشدم اینه که می تونم به تصمیم قبلی‌ام بیشر عمل کنم: گسترش بیشتر مباحث «خارج از دستور».

در محیط دیجیتال به هویت‌ها اطمینان نکنید (یا: در اینترنت دختر نیست)

روزگاری بود که با دیدن یک آی شبیه به mona69 [کپی رایت از فیلم توفیق اجباری]، همه به PM فرستادن می‌افتادند و فکر می‌کردند حتما یک دختر پشت کامپیوتر نشسته است. این روزها [امیدوارم] سطح تجربه‌ها بالاتر رفته و اکثر افراد حاضر در چت روم‌ها و فروم‌ها، قانون شانزدهم اینترنت را یاد گرفته‌اند:

قانون شانزدهم: هیچ دختری در اینترنت نیست

با در نظر داشتن این قانون، اگر دختری در اتاقی باشد و بخواهد مطمئن شود که طرف مقابل هم دختر است از او می‌خواد تا با میکروفون کمی صحبت کند و خودش هم برای اثبات حاضر می‌شود دوربین / وبکم را روشن کند تا ادعای دختر بودنش ثابت شود.


قانون طلایی اینترنت:هرگز به کسانی که ادعای دختر بودن می‌کنند چیز تندی نگویید چرا
که قبیله‌ای از پسران دختر ندیده به کمک آنان خواهند شتافت

تا ای-دستمال شوند و شما کلی دردسر خواهید داشت

یک لحظه صبر کنید! من و شما که قانون شانزدهم را فراموش نکرده‌ایم؟ درست است! هیچ کدام از این دو نفر دختر نیستند. نفر اول پسری است که با دختر جا زدن خودش دنبال دختری (احتمالا با گرایشات همجنس خواهانه) می‌گردد و نفر دوم هم پسری است که فکر می‌کند اگر دختر باشد، راحت‌تر می‌تواند دوست دختر پیدا کند و بعد بگوید «راستش من پسرم!» و طرف هم خوشحال شود. (هیچکدام به این فکر نمی‌کنند که این هیجان، با قانون ۲۴ در تضاد است: هیچگاه به سـ‌کس نخواهید رسید.)

اما رابطه وبکمی و میکروفونی این دو پسر چگونه پیش می‌رود و کسی هم متوجه جنسیت طرف مقابل نمی‌شود؟ چرا این رابطه بامزه در نهایت به یک سورپریز احمقانه در خیابان منجر می‌شود؟ جواب ساده است: نرم‌افزار + فرهنگ.

فرهنگ ما خراب است. شکی نیست. حاضریم دروغ بگوییم تا به عنوان بزرگترین هیجان زندگی‌مان یک پسر تظاهر کند که دوست دختر ما است (و ما هم تظاهر کنیم دوست دخترش هستیم!). اما در این میان نرم‌افزار خوب هم بی‌تاثیر نیست.

پسر دوم داستان ما، چگونه پسر اول را قانع می‌کند که دختر است؟ او با استفاده از نرم‌افزارهایی مثل Fake Voice صدایش را تغییر داده. من می‌توانم با هر صدایی حرف بزنم و کامپیوتر در لحظه صدای من را پیرتر، جوان‌تر، دخترتر یا پسرتر بکند. این صدا به هر پسری که عقلش به گوشش باشد و قانون شانزدهم را هم نداند، ثابت خواهد کرد که من دختر هستم. اما من همین کلک را نمی‌خورم و حتما از طرف می‌خواهم وبکمش را نشانم بدهد تا مطمئن شوم که با یک دختر طرفم. اما از کجا بدانم او نرم‌افزارهای بهتری ندارد؟ مثلا ممکن است Fake Webcam داشته باشد که به او اجازه می‌دهد بدون داشتن وبکم یا هر دستگاه تصویری دیگر، به هر مسنجری دروغ بگوید و ادعا کند که وبکم دارد و هر فیلمی را هم که بخواهد روی آن نمایش دهد. به عبارت دیگر کافی است چند صحنه از وبکم یک دختر حرفه‌ای را بگیرد و هر وقت قرار شد اثبات کند که دختر است آن را به عنوان وبکم خودش برای من بفرستد و خلاص (:

نکته اخلاقی: در اینترنت محتاط باشید. دوربینی که می‌بینید ممکن است واقعی نباشد. صدا ممکن است ساختگی باشد. آدم‌ها ممکن است آن چیزی نباشند که ادعا می‌کنند و چیزی که روی وبکم نمایش می‌دهید به راحتی می‌تواند ضبط شود

پ.ن. در این نوشته، منظور از «اینترنت» همان شبکه‌ای است که حدود صد سال قبل در آمریکا اختراع شد تا حتی در صورت بروز یک جنگ اتمی هم افراد کشورهای درگیر در جنگ، بتوانند پـور ‌ن نگاه کنند. این شبکه در سالی مابین ۱۹۸۱ تا ۲۰۰۷ توسط یک پسر نوجوان که پشت آتاری ۲۶۰۰ش با یک مودم ۳۰۰ باود کار می‌کرد هک شد و کل ارتباطات در اختیار او قرار گرفت. بر طبق بعضی نظریه‌ها، از آن زمان و بخصوص بعد از به وجود آمدن 3gp و بلوتوث، چند پاکت حاوی اطلاعات ارزشمند و مفید هم در بعضی از تیوب‌های اینترنت دیده شده‌ است ولی بررسی نتایج کلمات جستجو شده منجر به ورود به اکثر وبلاگ‌ها، به سادگی این نظریه را رد کرده است.

اعمال فشار بر شرکت‌های سرویس‌دهنده اینترنت برای حذف سایت‌های «نامطلوب»

از دیروز اخباری در جریانه مبنی بر اینکه دولت و به طور خاص «دادسرای وزارت ارشاد» (که من نمی فهمم جزو قوه مجریه است یا مقننه یا قضاییه) با احضار مسوولین شرکت‌های سرویس دهنده اینترنت، به اونها دستور می‌ده تا سرویس‌های ارائه شده به سایت‌هایی که به نظر دولت «نامطلوب» هستند رو مسدود کنه.

این اتفاق تا به حال برای سایت‌های زنستان (فمنیستی) و ساغر (بهایی) افتاده و هر دو سایت هم فعلا با خطای دسترسی به دلیل نبودن هاست، مواجه هستند.

به نظر می‌رسه این روند ادامه روند فیلترینگ باشه. به نظر می‌رسه حکومت از فیلتر کردن چند باره سایت‌ها ناامید شده و اومده به سراغ فشار به هاست ها. این بدون شک استراتژی بسیار ضعیفی است چون سایت‌ها به راحتی می‌تونن هاست‌هاشون رو از خارج خریداری کنن و این فشار هم صد در صد بی ‌اثر بشه.

به نظرم مشکل اصلی الان اینجاست که دولت حاضر نیست قبول کنه که افرادی هستند که نظری مخالف اون دارند. تلاش برای ساکت کردن سایت‌هایی مثل زنستان از طریق فشار غیرقانونی، فقط و فقط به این معنی است که دولت نمی‌خواد تکثر در جامعه وجود داشته باشه. زنستان صدای بخش فعالی از جامعه است. راه حل هم قبول کردن حضور اونه نه تلاش برای خفه کردنش. اتفاقا حضور زنستان و ساغر و هزاران سایت دیگه خیلی هم به نفع دولته چون می تونه بشنوه حرف بقیه چیه و می تونه جواب بده – اگر جوابی داشته باشه -. ولی خب اگر جواب منطقی نباشه بحث سانسور است و قطع کردن صدا و خارج کردن از دسترس و …

این رو قبلا گفتم حالا هم می نویسم: ‌وقتی کسی برسه به جایی که نوشته شدن اخبار واقعی (و نه حتی عقاید) رو برای خودش خطرناک قلمداد کنه،‌ باید بیشتر فکر کنه. البته ترجیحا در آرامش و با لبخند.

خرید یک باشگاه فوتبال توسط ۵۰۰۰۰ نفر عضو یک سایت اینترنتی

من عاشق کارهایی هستم که آدم‌های منفرد دارای ایده انجامش می‌دن. همینطور عاشق کار جمعی و همینطور عاشق سینا و نوشته‌های فوتبالی‌اش. همه اینها رو که بذارید کنار هم متوجه می‌شید چرا در این مورد می‌نویسم که:

اوایل امسال سایت MyFootballClub.co.uk تشکیل شد تا کسانی که دوست دارند یک تیم فوتبال را مدیریت کنند، پول‌هایشان را روی هم بگذارند و یک تیم کوچک بخرند. چند روز قبل این سایت اعلام کرد که با داشتن حدود ۵۰۰۰۰ کاربر که هر کدام ۳۵ پوند (تقریبا ۷۰ هزار تومان) پول داده‌اند، توانسته بخش عمده سهام تیم Ebbsfleet United را بخرد. از امروز، کاربران سایت که دیگر سهام‌داران اصلی این تیم هستند می‌توانند در مورد خرید و فروش بازیکنان و مربیان و دیگر مسوولیت‌ها، در رای‌گیری‌ها و بحث‌ها شرکت کنند. (منبع

من از دست به دست هم دادن آدم‌ها خوشم می‌یاد و همینطور احساس می‌کنم با اینکار یک تیم دارای ۵۰ هزار طرفدار پر و پا قرص شده که در یک حرکت کوچک (مثلا با دادن نفری ۵۰ هزارتومان به تیم خودشان) می‌توانند دو میلیارد و پانصد میلیون تومان پول برای باشگاه فراهم کنند. از طزف دیگر پنجاه هزار نفر در دنیا از امشب احساس جدیدی خواهند داشت: احساس خواهند کرد در مهمترین امر زندگی‌شان حق تصمیم دارند. حوصله‌شان سر نمی‌رود. با هم حرف می‌زنند و نقشه می‌کشند و … زندگی این پنجاه هزار نفر بدون شک جذاب تر است و من این خبر را هم دوست دارم (:‌